- ایوان؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
ایوان سریع خودش را از جمع مرگخواران خارج کرد و به سمت لرد حرکت کرد. وقتی به لرد رسید تعظیم کوتاهی کرد و ...
- آخ!
ایوان که ناخودآگاه این را بیان کرده بود، نیشخندی زد، سرش را برگرداند و ماهی که به پشت رانش چسبیده بود را دید. آن را از خودش جدا کرد، به گوشه ای پرتاب کرد و دوباره به لرد خیره شد.
لرد که تمام مدت با بی حوصلگی به ایوان زل زده بود، دور شدن ماهی را نگاهی کرد و گفت:
- بوق بر تو این ایوان! واسه چی غذا اربابو میندازی بره؟ تو از جمع آوری اطلاعات واسه یافتن نوع اون حیوون معافی!
ایوان که شاد شده بود با ذوق و شوق پرسید: واقعا ارباب؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
- به جاش باید کار دیگه ای بکنی.
-
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524137e61e4f1.gif)
لرد پروانه ای را از خودش راند و گفت: زودباش برو ماهی های لذیذی رو که بهت وصل شدن بکن بپز بده من بخورم. کبابی و خوشمزه باشه!
ایوان با تعجب سرش را اطراف بدنش چرخاند و با دیدن ماهی های متعددی که با دهان او را گرفته بودند زیر لب گفت: عجب ماهیا احمقی!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d519b99bde.gif)
و از لرد دور شد و به سمت آتش رفت. گوشه ای نشست و مشغول جدا کردن و سرخ کردن ماهی ها شد.
دقایقی بعد:- هین؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413871c9ea5.gif)
بلا که برای اولین بار این کلمه را از زبان لرد شنیده بود گفت: ارباب هرروز بر لغات شما اضافه میـ... چیزه ارباب ما در مورد این موجود عجیب تحقیق کردیم!
لرد با شگفتی گفت: این برای اولین باره که مرگخواران من چیزی رو سریع کشف میکنن. انتظار نداری که ارباب بپرسه به چی رسیدین؟
بلا کمی فکر کرد، با دندانش لبانش را گرفت و به لرد خیره شد. او تا به حال به لرد دروغ نگفته بود.
لرد آخرین تکه ی ماهی اش را قورت داد و استخوان آن را درون سینی ای که ایوان در دست داشت گذاشت و گفت: شانس آوردی ارباب دارن غذاشون رو با اشتیاق میخورن وگرنه به خاطر اینکه منو سرکار گذاشتی کروشیو نثارت میکردم.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
بلا آب دهانش را قورت داد و گفت: نه ارباب، تحقیق کردیم ... نوشته بود اون جانور هرجا باشه اونجارو نفرین میکنه و اصن کلا واسه صاحبش بدبختی میاره!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524139159d745.gif)
ناگهان صورت لرد سرخ شد، شروع به سرفه کرد و آخرین تکه ی ماهی ای که قورت داده بود را بیرون داد و درست روی صورت ایوان پاشید.
- یعنی ماهی های خوشمزه ای که من میل کردم نفرین شده بودن؟
بلا که میدانست تمام توضیحاتی که داده است دروغ است با دهانش لبانش را گرفت و به اطراف نگاه کرد تا بلکه کمکی بیاید.
ایوان محتویات خارج شده از دهان لرد را که بر روی صورتش پاشیده بود را پاک کرد و با انزجار گفت: ارباب روی ماهی ها صدق نمیکنه. فقط باعث انسان هارو نفرین میکنه. خواهش میکنم دیگه غذاتونو پس ندین.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d85eec5871.gif)
...
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5186251230fd2.gif)