هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۰۵ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰

سدریک دیگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
از این طرف
گروه:
مـاگـل
پیام: 200
آفلاین
ولدمورت گوش هایش را سفت گرفت و خطاب به رز فریاد زنان گفت:« خفه شو رز. راه های دیگه ای هم برای ابراز احساسات هست. حالا بدو برو مایو ارباب را از ساکش وردار و بیا. بدو دیگه هنوز که اینجایی. حتما باید روت کروشیو زد که کاری که بهت می گند را انجام بدی. »

رز وقتی دید اعصاب اربابش خش خشیه به سمت ساک اربابش دوید و مایو سیاه رنگی که علامت شوم روی آن بود را برداشت و به سمت ولدمورت بازگشت و گفت: « بفرمایید ارباب این هم مایوی شما » و مایو را به ولدمورت داد.

ولدمورت وردی را زیر لب خواند و رختکنی با دیواره های سیاه رنگ در کنارش ظاهر شد و رو به رز گفت:« حالا بدو ایوان را بیار اینجا. می خواهم با اون برم آب تنی!»

رز به دنبال ایوان گشت و ولدمورت هم به سمت رختکنش رفت.

پنج دقیقه بعد جلوی رختکن

بالاخره ولدمورت از رختکن بیرون امد و رز و ایوان را از حالت انتظار بیرون آورد و گفت: « ایوان بریم به سمت گنج سالازار. مطمئن باش یه قرونش هم به تو نمیرسه. »

ایوان که چاره ای جز نوکری اربابش نداشت به سمت دریا رفت و همزمان با ولدمورت وارد آب شد.

نیم ساعت بعد در آب

آن دو هنوز در آب بودند و جانوران متفافتی را میدیدند که ناگهان جانوری بنفش با آرواره های قوی و دندان های تیز شکم ولدمورت را گاز گرفت. ولدمورت جیغی حتی بلند تر از رز کشید و بیهوش شد.




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 1473
آفلاین
- خب یالا یالا! همه برین تو دریا دنبال در مخفی بگردین پیداش کردین منم صدا کنین.

ایوان قبل از شیرجه در دریا چتر آفتابی ساحلی و کرم ضد آفتاب لرد سیاه را آورد و شروع به مالیدن آن روی پوست لرد کرد. پس از پایان کار ، از تجربه اش استفاده کرد و کپسول اکسیژن و زره فولادی خود را برداشت و در آب شیرجه زد.

تمام مرگخواران مشغول کار بودند و هر چند دقیقه یک بار سرشان را از آب بیرون می آوردند تا نفس بگیرند. البته از یک چیز ممنون بودند. این که صدای جیغ رز دیگر شنیده نمی شد. فقط هر از گاهی موجی پر سرعت از حباب از جانب رز جلو می آمد. البته تا وقتی که رز حبابی از هوا دور سرش ایجاد نکرده بود!

ایوان داشت خفه می شد! از وقتی با زره شیرجه زده بود به علت وزن زیاد زره فولادی دائم پایین تر و پایین تر رفته بود تا در اعماق دریا روی کف دریا آرام گرفته بود. حالا کم کم اکسیژن کپسولش داشت تمام می شد. و ایوان سعی در شنا داشت که به سمت بالا حرکت کند. کمی به سمت چپ و راست غلت زد. ناگهان زیر کمرش خالی شد. سرش را که چرخاند ، دید زیر کمرش گودالی باز شده که در انتها به دری فولادی منتهی می شود!

ایوان نجات جان و ترفیع مقام را به در امان ماندن گاز ماهی ها ترجیح داد و شروع به در آوردن زره کرد. پس از مدتی روی آب آمد و فریاد زد:

- پیدا کردم!! درو پیدا کردم! راه مخفی رو پیدا کردم!

رز:



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ جمعه ۱۰ تیر ۱۳۹۰

آندرومدا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۰۰ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸
از ماست که بر ماست...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 252
آفلاین
آنتونین به طرف مغازه ماهی فروشی حرکت کرد و چند سوال از او پرسید که ماهی فروش از پاسخ دادن امتناع کرد . آنتونین که تازه یادش آمده بود یک جادوگر و یک مرگخوار است طلسمی را به سمت ماهی فروش فرستاد و سوالات را دوباره از او پرسید که در این هنگام ماهی فروش شروع به گفتن افسانه کرد.

_ در قدیم الایام گفته می شد یه جادوگر این هیولا رو در این دریا گذاشته و این هیولا نگهبان یه راه مخفیه که به گنجی عظیم راه داره . این دریا نفرین شدس و هر آدمی توش بره زنده بر نمی گرده و ما هم ماهی هامون رو تز این جا نمی گیریم . البته افسانه میگه ک فقط جادوگر ها میتونند برن توی این دریا و فقط وارث اون جادوگر میتونه گنج رو پیدا کنه .

آنتونین که متوجه چیز هایی عجیب شده بود ؛ جادوگر ، وارث ، فقط جادوگر ها میتونند برن توی دریا ، باسیلیسک ، گنج ، به یاد سالازار بزرگ افتاد . کسی که از ماگل ها بدش می آمد و وارث داشت به نام لرد ولدمورت ، میتونست با مار ها صحبت کنه و باسیلیسک داشت . او سریعا به نزد لرد سیاه رفت تا خبر رو به گوش او برساند .


_ارباب .... باسیلیسک .... سالازار .... گنج ..... وارث اسلیترین ....
_آنتونین ! کروشیو ! حالا درست بگو ببینم چی میگی ؟!
_ارباب !!! من از یه ماهی گیر پرسیدم گفتش که افسانه ای هست که میگه یه جادوگر این هیولا رو این جا گذاشته که از ماگل ها بدش میومده ....
_این رو ماهی گیر گفت ؟!!! مگه اون ماگل نبود ؟!!
_چرا ولی از حرف هاش این جوری برداشت می شد . اون گفت که فقط جادوگر ها میتونن برن توی دریا و مردم عادی نمیتونند . یعنی جادوگر از ماگل ها بدش میومده دیگه !!!
_خب !ادامه بده . جالب شد .
_گفته می شد که این هیولا نگهبان یه راه مخفیه که از گنجی عظیم نگهبانی میکنه و فقط وارث اون جادوگر میتونه گنج رو پیدا کنه . این طوری که بر میاد اون جادوگر سالازار اسلیترین بوده که از ماگل ها بدش میومده و میتونسته با مار ها صحبت کنه و هیولا نگه میداشته که وارث بزرگی داره که .....
_منم !!


ویرایش شده توسط آندرومیدا بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۰ ۱۱:۰۸:۲۱


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۹۰

آمیکوس کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۴۱ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
از اليا
گروه:
مـاگـل
پیام: 367
آفلاین
ايوان و ساير مرگخواران هيولاي ناشناخته را به سمت آب بردند.آن را درون آب انداخته و نظاره گر جسم احتمالا بي جانش ماندند.هيچ نشانه از حيات وجود نداشت.تا اينكه ايوان وارد آب شد كه آب شش هاي ماهي را با دست باز كند.بلكه زنده شود.
پس گذشت ثانيه هايي هيولاي ماهي صفت حركات كوچكي كرد.بلا نيز زمان را از دست نداده به طرف صندلي لرد دويد تا اين خبر را خودش به ارباب بدهد.

- ماي لرد ماهي زنده شد...ماهي زنده شد!

- خوبه.واي به حالتون اگه اتفاقي براي هيولاي جديد ارباب بيوفته. اون دوست و همبازي خوبي براي نجيني مي شه.بايد در موردش تحقيق كنيد ببينيد غذاش چيه.اگه ايندفعه بخواييد از زيرش در بريد طرفتون ايشونه.
سپس اشاره اي به نجيني كرد كه با ديدن هيولا به وجد آمده بود و فس و فس هاي از سر شوق سر مي داد.ايوان هم كه از آب بيرون آمده بود خدمت لرد رسيد تا پيشنهادي ارائه كند.

- ارباب ما بايد از افراد محلي اينجا درباره اين موجود بپرسيم،فكر كنم اينطوري شانسي داشته باشيم.

- هر كاري لازمه بكنيد.ارباب در مورد اين موجود شيرين اطلاعات مي خواد.هر چه زود تر اينكارو بكن...ارباب خستس.مي خواد كمي چرت بزنه.وقتي بيدار شدم بايد اطلاعات آماده باشه.

ايوان هر طور بود مسوليت را به گردن آنتونين انداخت.او راهي دهكده نزديك ساحل شد بلكه اطلاعات مفيدي بدست آورد.

- امر ارباب انجام خواهد شد.


دقايقي بعد


ايوان وارد دهكده شد.كمي در راه اصلي دهكده جلو رفت.بلافاصله مغازه ماهي فروشي كوچكي توجهش را جلب كرد.مردي با پيش بند خوني و كثيف در حال قطع كردن سر ماهي هاي روي تخته ي كنار دستش بود.جلو رفت تا با او صحبت كند.


تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۷ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد و مرگخوارا به مدت یک شبانه روز برای پیک نیک به کنار دریا رفتن.لرد از مرگخوارا میخواد با چوب ماهیگیری براش ماهی بگیرن ولی مرگخوارا استعداد چندانی تو این کار ندارن و فقط موفق میشن یه هیولایی که شبیه باسیلیسکه شکار کنن.لرد از هیولا خوشش میاد و به مرگخوارا دستور میده دربارش تحقیق کنن...مرگخوارا که تو کار تحقیق ناموفقن، سعی میکنن هیولا رو از چشم لرد بندازن.برای همین ادعا میکنن که هیولا نفرین شده.

________________________________


بعد از مدتی دویدن لرد سیاه به خاطر آورد که قادر به پرواز کردن است....سوار بر ابر خاکستری رنگ به تعقیب مرگخواران ادامه داد و ظرف چند ثانیه موفق به گرفتن موهای بلاتریکس شد.
-خووووب....که اینطور...که این ماهی نفرین شدس...هان؟پس چرا ارباب هیچ نفرینی مشاهده نکرد؟شماها خجالت نمیکشین؟ارباب از این جونور خوشش اومده.با خودم میبرمش خونه.

ایوان با ترس و لرز به هیولا که روی هوا شناور بود نگاه کرد.
-ارباب یه مشکلی وجود داره.

لرد با عصبانیت حرف ایوان را قطع کرد.
-ارباب نمیخواد هیچ مشکلی وجود داشته باشه.مشکل هر چی هست زود حلش کنین.

-ارباب آخه این بدبخت الان نیم ساعته خارج آبه..وقتی آوردیمش بیرون دهنش باز و بسته میشد...الان بیست دقیقه ای میشه که دهنش بسته مونده...

لرد به دهان بدترکیب هیولا نگاهی انداخت.
-مشکل این بود؟خب بازش کنین!

ایوان چند قدم از لرد فاصله گرفت.
-آخه...ارباب...من... فکر میکنم...مرده باشه!

لرد فریادی کشید که حتی موهای بلاتریکس هم سیخ شد.
-به من ربطی نداره...زنده اش کنین.هر کاری لازمه بکنین.لازم شد ایوان بهش تنفس مصنوعی بده...فقط زنده اش کنین.ارباب بهش علاقمند شده!




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۹:۱۴ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰

کتی  بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۵:۲۰ پنجشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۰
از توی دفتر خاطرات تام ریدل
گروه:
مـاگـل
پیام: 17
آفلاین
بلاتریکس که هم خنده اش گرفته بود و هم ترسیده بود گفت:
ـ نه ... نخیر ارباب! اون ماهی گندهه نفرین شده. :no:
لرد ولدمورت با شک پرسید:
ـ چه نوع نفرینی؟ ازین نفرین جدیداس که چینی ان و با یه فوت باطل میشن یا از اون نفرینای کهنه که سالها باید روش کار کنی؟
بلاتریکس که دیگه هنگ کرده بود چیزی نگفت. همون موقع آنتونین که از دور شاهد ماجرا بود، به کمک بلا اومد. آنتونین با نگرانی گفت:
ـ ق ... قربان ما که مثه ش ... شما از نفرینا سر در نمیاریم. نمی دونیم چه جور نفرینیه!
لرد ولدمورت که از شدت تاسف سرش را تکان می داد گفت:
ـ خاک بر سر همه ی شما احمقا بکنن... فقط یه مشت چاپلوس دور خودم جمع کردم. برید کنار ببینم!
مرگ خواران:
لرد به سمت ماهی بزرگ و ترسناک رفت. با چوبدستی اش چند تا ورد زمزمه کرد و مشغول بررسی ماهی شد.
چند دقیقه بعد در حالی که صورتش از عصبانیت سرخ شده بود، برگشت و به مرگخواران خیره شد.
لرد سیاه:
مرگخواران:
بعد از چند لحظه...
لرد سیاه:
مرگخواران:
چند لحظه بعد...
لرد سیاه:
مرگخواران:
چند ثانیه گذشت...
لرد سیاه: همتونو می کشم، پدر سوخته ها!
(مورفین: وای یادم رفت شلوار اضافی بیارم، آبروم رفت! )
مرگخواران به سرعت شروع به دویدن کردند و لرد سیاه با شورت پاچه دار به دنبال آنها!
***
این داستان ادامه دارد...


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۶ ۹:۱۷:۰۷

هری پاتر و سنگ جادو
هری پاتر و تالار اسرار
هری پاتر و زندانی آزکابان
هری پاتر و ج


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
- ایوان؟

ایوان سریع خودش را از جمع مرگخواران خارج کرد و به سمت لرد حرکت کرد. وقتی به لرد رسید تعظیم کوتاهی کرد و ...

- آخ!

ایوان که ناخودآگاه این را بیان کرده بود، نیشخندی زد، سرش را برگرداند و ماهی که به پشت رانش چسبیده بود را دید. آن را از خودش جدا کرد، به گوشه ای پرتاب کرد و دوباره به لرد خیره شد.

لرد که تمام مدت با بی حوصلگی به ایوان زل زده بود، دور شدن ماهی را نگاهی کرد و گفت:

- بوق بر تو این ایوان! واسه چی غذا اربابو میندازی بره؟ تو از جمع آوری اطلاعات واسه یافتن نوع اون حیوون معافی!

ایوان که شاد شده بود با ذوق و شوق پرسید: واقعا ارباب؟

- به جاش باید کار دیگه ای بکنی.

-

لرد پروانه ای را از خودش راند و گفت: زودباش برو ماهی های لذیذی رو که بهت وصل شدن بکن بپز بده من بخورم. کبابی و خوشمزه باشه!

ایوان با تعجب سرش را اطراف بدنش چرخاند و با دیدن ماهی های متعددی که با دهان او را گرفته بودند زیر لب گفت: عجب ماهیا احمقی!

و از لرد دور شد و به سمت آتش رفت. گوشه ای نشست و مشغول جدا کردن و سرخ کردن ماهی ها شد.

دقایقی بعد:

- هین؟

بلا که برای اولین بار این کلمه را از زبان لرد شنیده بود گفت: ارباب هرروز بر لغات شما اضافه میـ... چیزه ارباب ما در مورد این موجود عجیب تحقیق کردیم!

لرد با شگفتی گفت: این برای اولین باره که مرگخواران من چیزی رو سریع کشف میکنن. انتظار نداری که ارباب بپرسه به چی رسیدین؟

بلا کمی فکر کرد، با دندانش لبانش را گرفت و به لرد خیره شد. او تا به حال به لرد دروغ نگفته بود.

لرد آخرین تکه ی ماهی اش را قورت داد و استخوان آن را درون سینی ای که ایوان در دست داشت گذاشت و گفت: شانس آوردی ارباب دارن غذاشون رو با اشتیاق میخورن وگرنه به خاطر اینکه منو سرکار گذاشتی کروشیو نثارت میکردم.

بلا آب دهانش را قورت داد و گفت: نه ارباب، تحقیق کردیم ... نوشته بود اون جانور هرجا باشه اونجارو نفرین میکنه و اصن کلا واسه صاحبش بدبختی میاره!

ناگهان صورت لرد سرخ شد، شروع به سرفه کرد و آخرین تکه ی ماهی ای که قورت داده بود را بیرون داد و درست روی صورت ایوان پاشید.

- یعنی ماهی های خوشمزه ای که من میل کردم نفرین شده بودن؟

بلا که میدانست تمام توضیحاتی که داده است دروغ است با دهانش لبانش را گرفت و به اطراف نگاه کرد تا بلکه کمکی بیاید.

ایوان محتویات خارج شده از دهان لرد را که بر روی صورتش پاشیده بود را پاک کرد و با انزجار گفت: ارباب روی ماهی ها صدق نمیکنه. فقط باعث انسان هارو نفرین میکنه. خواهش میکنم دیگه غذاتونو پس ندین. ...




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰

آندرومدا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۰۰ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸
از ماست که بر ماست...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 252
آفلاین
_ رز !!! اون چیه ؟! عجب جذبه ای داره !! رز !!!!!
_بله مای لرد !!
_من این همه مدت داشتم واسه دیوار حرف می زدم ؟!! کروشیو رز !! حالا بگو ببینم اون چیه ؟!
_ چی چیه ؟!
_کروشیو رز !! همون چیزی که ایوان گرفته دیگه !!
_مای لرد من همیشه زیستم ضعیف بوده !!
_ بلا !! تو چی ؟! تو هم نمی دونی ؟!! با دیدن چهره ی بلا متوجه جوابش شد !!
_یعنی هیچ کدوم شما نمیدونید این چیه ؟! هر چی هست ارباب خوشش اومده !!خیلی هراس انگیز و وحشت ناک !! همچنین جذاب !!شبیه باسیلیسک سالازاره !! زود تر برین بگردین از توی یک کتاب زیست پیدا کنید این چیه و غذا چی می خوره !! شاید بخوام نگهش دارم !!!
مرگخواران (با هم) : نگهش دارید ؟!!!
_آره!!! شما مشکلی دارید ؟!!
_ نه !! بچه ها کسی مشکلی داره ؟!! نه !!! نه !!!
_ پس زود تر برید بگردید ببینم این چیه !!!
..................................................
در حمع مرگخواران :
..................................................
_ به نظرتون چی کار کنیم ؟!! اون نجینیِ .... کم بود حالا یه چیزی که نمی دونیم چیه و شبیه باسیلیسک می خواد نگه داره !!
_حالا چی کار کنیم ؟!!
_چطوری این شبه باسیلیسک (!!!!) رو از چشم لرد بیندازیم ؟!!
_باید یه کاری بکنیم تا به مشکلات مراقبت از این یکی دچار نشدیم !!!!
_من یه نقشه دارم !!
_چی؟؟!!
_ گوش هاتون رو بیارید جلو تا بگم !!!
............................................
next person !!!!!



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۱:۵۹:۱۴ جمعه ۱ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
بلا که هنوز ازینکه نتوانسته بود آدم کباب شده بخورم ناراحت بود سعی میکرد یه جوری عقده ش رو خالی کنه!

- هه! من میدونستم ایوان به هیچ دردی به جز کباب شدن نمیخوره! ولی ارباب از ماهی خوردن چشم برنمیداره، هیچکدوم از شماها هم نمیذارین از خوردن ایوان برشته شده لذت ببریم!

آنتونین که از حرف های بلا خسته شده بود گفت: بلا نوبت توئه چوب رو بگیری! اینقدر غر نزن و بیا ببین ایوان کی یه ماهی میگیره! تا من یه چرتی بزنم!

بلا با اکراه به سمت آنتونین رفتن و چوب را از او گرفت.

زیر آب:

حباب ها یکی بعد از دیگری از دهان ایوان بیرون می آمدند، او کم کم نفس کم میآورد و باید سریع تر یک ماهی پیدا میکرد تا آن ها او را از آب بیرون بکشند.

ایوان هر چه سعی میکرد هیچ ماهی به چنگش نمی افتاد، کم کم داشت نا امید میشد و فاتحه خودش را میخواند که ناگهان از میان جلبک ها چیزی چشمش را گرفت!

او نزدیک تر رفت تا بتواند آنجا را بیشتر وارسی کند...

ساحل:

لرد سعی کرد دهانش را به نی ِ داخل لیوان برساند و در همان حال به مرگخوارانش که در حال تلاش بودند نگاه کرد.

- اونجا چه خبره؟ ارباب داره از گرسنگی میمیره! این دیگه چه وضعشه؟ سریعتر یه ماهی گنده واسم بیارین!

همان موقع بلا جیغ زنان فریاد زد: آنتونین، لینی، وزیر، رز ... بیاین کمک! ایوان یه چیزی واسمون گیر آورده!

همگی بلا را میکشیدند و سرانجا ایوان همراه با چیزی در دست از آب بیرون آمد ...

لرد از روی صندلی بلند شد و به سمت آن ها رفت ...


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ جمعه ۲۷ خرداد ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
لرد:

وزیر:

لرد دستی به چانه اش کشید و پرسید: پس کیو بخوریم؟

وزیر بلافاصله گفت: ماهی.

- باشه برین بیارینش ... بلا؟

لرد با دیدن چهره ی درهم بلا این را بر زبان آورد. بلا دست به سینه ایستاد و گفت:

- ارباب پس کباب آدممون چی میشه؟ این طوری خشن تر و مرگخوارانه تره! ماهی به جای کباب آدم؟

- کروشیو بلا! یعنی تو میگی ارباب از سیاهی بیشتر بدش میاد؟ یعنی تو میگی ارباب قدرت انتخاب درست نداره؟ یعنی اربابو زیر سوال میبرین؟ یعنی ازش اطلاعت نمیکنین؟ یعنی ...

بلا که تسلیم شده بود قبل از اینکه لرد حرفش را تمام کند سریعا از آنجا دور شد. لرد که رنگش رو به سرخی گراییده بود، نفس عمیقی کشید و بعد رو به وزیر گفت:

- این طوری مرگخوارو با حرف ادب میکنن.

وزیر با حرکت سرش حرف لرد را تایید کرد و به سمت آتش و ایوان برگشت. ایوان که با دیدن نزدیک شدن مرگخواران لبخندی بر لبانش نقش بسته بود، با شادی پرسید:

- ارباب پشیمون شدن؟

ایوان چرخش خود و باز شدن طناب را احساس کرد و اضافه کرد: میدونستم ارباب دلش نمیاد با من از این کارا کنه.

- پق!

- اوخ!

ایوان سریعا خودش را از روی آتش بلند کرد و با غرور صاف جلوی دیگر مرگخواران ایستاد. وزیر از دور فریاد زد:

- به سر همه ی قلابامون ببندینش! یه چوب اونو تحمل نمیکنه، دسته جمعی با یه طعمه شکار میکنیم.

قبل از اینکه ایوان بخواهد ابراز نارضایتی کند سرنگون شد و از هر سمتش نخی آویزان شد و در نهایت بعد از چند دقیقه درون آب پرتاب شد. آنتونین در آخرین لحظه نی بلندی را درون دهان ایوان جا داد تا مبادا زیر آب خفه شود.

دنیای زیر آب:

ایوان که همانند عروسک خیمه شب بازی توسط مرگخواران هدایت میشد و از خودش اختیاری نداشت، تنها عضو قابل حرکتش یعنی سرش را چرخاند تا از آنجا نهایت بهره را ببرد.

ماهی های رنگارنگ کوچک، صدف ها، گیاهان دریایی، یک ماهی غول پیکر، یک وسیله ی ناشناخته ی آدمیساز که ایوان تشخیص نمیداد و ...

یک ماهی غول پیکر؟

ایوان سعی کرد دست و پایش را تکان بدهد تا مرگخواران متوجه او شوند اما این کارش هیچ فایده ای نداشت، او هیچ اختیاری از خود نداشت.

- آخ! مگه شماها عقل ندارین؟ اینا دیگه چه ماهیای احمقین.

ایوان به ماهی های متعدد کوچکی خیره شد که قسمت های مختلف بدن او را گاز میگرفتند.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۷ ۱۱:۰۲:۱۸








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.