هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: برای تو میسرایم ای گریفندور !
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵
#51

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۷ یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱
از کافه هاگزهد
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 514
آفلاین
نقل قول:
تو این زمونه گریفی نمی مونه گریف چیه تاپیک چیه پست کدومه رفته شور و شوق هر چی فعاله چند تا پست تویک روز خیلی محاله فعال تو گریف کم پیدا می شه ارتشُ بردن چی حالا می شه تو این تاپیکا پست رفته از یاد سکوت قلب استر شده فریاد


کی گفته که تو این زمونه
گریفی نمیمونه
میخوای بگم گریف چیه
پست کدومه ؟
گریف یعنی صمیمیت
که هست بین ما
تو کل این سایت بزرگ
ما بهترینیم ، بین تالارها
تاپیک یعنی یه چیزی مثل همینجا
هر کسی چیزی میگه واسه بچه ها
اگر که تو ندونی که پست کدومه
باید بری سریع تر تو از این خونه
کی گفته رفته شور و شوق همه
تو یه روز چار تا (4) پست زدم ، این کمه ؟


تصویر کوچک شده


Re: برای تو میسرایم ای گریفندور !
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵
#50

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
جام هاگوارتز ازآن گریفیندور
جام کوییدیچ ازآن گریفیندور
همه جامها ازآن گریفیندور
بهترین جامها از آن گریفیندور
بهترین گروه ها گریفیندور
گریفیندور
گریفیندور
گریفینندور
---------------------------------------
سوژه بهتر پیدا نکردم


تصویر کوچک شده


Re: برای تو میسرایم ای گریفندور !
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵
#49

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
قنچه بیارید..... لاله بکارید
خنده برارید....قهرمان شده گریفیندور
استر خوشحاله .....جسی سر حاله
همه خوش حالیم .... قهرمان شده گریفیندور
کف بزنید و شادی کنید ....نیت به قهرمانی کنید
کف بزنید و شادی کنید ....نیت به قهرمانی کنید
قهرمان کوییدیچ شدیم .....ما شاد شدیم...چه عالیه.
پوز هافل یا اسلایترین یا راون رو زدیم زمین چه عالیه.

این اولین شعر از بوستان بابیون هست



Re: برای تو میسرایم ای گریفندور !
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵
#48

پروفسور سینیستراOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
از وقتی ایرانسل اومده!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 256
آفلاین
تو این زمونه گریفی نمی مونه
گریف چیه تاپیک چیه پست کدومه
رفته شور و شوق هر چی فعاله
چند تا پست تویک روز خیلی محاله
فعال تو گریف کم پیدا می شه
ارتشُ بردن چی حالا می شه
تو این تاپیکا پست رفته از یاد
سکوت قلب استر شده فریاد

حالا وای وای وای وای وای
حالا وای وای وای وای وای
حالا وای وای وای وای وای
حالا وای وای وای وای وای


بنده هر گونه شباهت این شعر را به هر ترانه و شعر تکذبب نموده و آمادگی خود را برای هر گونه کل کل اعلام می دارم.


خواجه سینیسترا ( لسان الآشکار )


ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


برای تو میسرایم ای گریفندور !
پیام زده شده در: ۸:۲۵ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵
#47

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۷ یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱
از کافه هاگزهد
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 514
آفلاین
مجوز تاپیک
سلام به همه شاعران گریفندور و اعضای محترم.
توی این تاپیک هر جور شعری خواستین میتونین بگین.
لطفا شعرتون قالب شعری داشته باشه.
این تاپیک نظم هست نه نثر.
شعرها فقط باید برای گریفندور باشه.
موضوعات اصلی اشعار :
تالار گریفندور (در سایت )
تالار گریفندور (در کتاب )
اعضای گریفندور.
تاپیک های گریفندور
تاریخ گریفندور

موضوعات فرعی اشعار :
هر موضوعی غیر از موضوعات اصلی که به ذهنتون رسید.
هر موضوعی غیر از موضوعات اصلی ، اما برای گریفندور.

اشعار میتونه به صورت کل کل باشه.
یعنی یکی شعر میگه ، نفر بعدی میاد پس از نقل قول شعر مورد نظر در جواب اون یه شعر دیگه میگه.

اگر کسی کل کل نخواست میتونه یه پست همینجوری ( اما در یکی از قالب های شعری ) بزنه.

ناظر محترم تالار جناب استرجس به شرطی اجازه راه افتادن این تاپیک رو دادند که استقبال بشه.
پس کسانی که خواهان سربلندی گریفندور هستند ، تراوشات ذهنیشونو بریزن تو این تاپیک.
از همه اعضا و شعرای گریفندور ، مخصوصا لیلی اونز و هدویگ که در تاپیک اشعار جادویی سابقه دارند ، درخواست میکنم با اشعار گریفندوری خود ، از پاک شدن این تاپیک جلوگیری نمایند.

با تشکر.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۹ ۸:۲۷:۵۳

تصویر کوچک شده


Re: دیوان راون کلاو
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۵
#46

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1548
آفلاین
بسی گشتیم شرمنده بر این اوضاع زدیم خنده
نداستم چگونه بود گمان بردم یه دونه بود*
نخواهم که کنم کاری که برخیزد هزار زاری
فقط گویم یه چیز دیگر که قلب من شده پر پر
که با ویوی نباشد نای** مرا لطفا بخوانید وای
مرا مادری نباشد اگر هم قسمی باشد
به روح مادرم باشد!!
اینم از اولین شعر ما.
پاورقی:*=یعنی فکر کردم فقط یه دونه اونم آوی شعر گفته!
**=یعنی از ویوی خوشم نمیاد.لطفا اگر خلاصه میکنید بگید وای.
ممنونم!!


ویرایش شده توسط ويولت بودلر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲ ۲۲:۲۷:۵۴

But Life has a happy end. :)


Re: دیوان راون کلاو
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵
#45

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
الا ای ویوی خوشگل،مامانی!
مقررات ریون تو ندانی؟!
ببین این جا که بینی دیوان است!
که در آن شاعران را جایگاه است
سُرا شعر و بزن پشتک و چارکُشت*!
که اینجا را نشاید بوق آغُشت*
نگه دار اندرون احساس خود را
اگر خواهی شوی ویوی بابا!
که اینجا جای ارزش بازی اش نیست
که نمره ی خشانت هیر هست بیست!*
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که خرناسی کشیم همچون یه گرّاز!
_______________
*:برای جور در اومدن قافیه ت اضافه کردیم!
*:یعنی به قولی به اینجا نبوقین ملت!!
*:هیر=here البته به دلایل قافیه به صورت hir خوانده شود!

خلاصه ش اینه که ابراز احساساتتون رو بذارین توی چتر باکس و مسنجر! من خیلی به شعر علاقه دارم نمی خوام چشماشو گریون ببینم اونو از عشق پشیمون ببینم توی این دو سه روز زندگی دل نازک اونو خون ببینم!(منظور تاپیکه!) خلاصه اینکه فقط شعر یا نثر یا متن ادبی!! فقط!!!
خواهش می کنم بذارین این یه تاپیک حداقل روال معمول خودشو داشته باشه! جون ماااااااااااااااااااااادرتون!!


[b][siz


Re: دیوان راون کلاو
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
#44

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
یه مشکلی فقط این شعر داره، انگار فقط خودم میتونم با وزن درست بخونمش، از توانایی بقیه خارجه، عیبی نداره!

اندر احوالات نظارت، مختص نظارت ریونکلاو :

چه بگویم ز نظارت که دلم زان خون است/اینها همه حرفهای دلی محزون است
موهای سرم گشته سپید از این کار/به جهنم، این پاداش من ِ منفور است
کس نپاید بیش از 6 ماه باین کار سترگ/ که به تحقیق و تفحص عملی ملعون است
ز ادیت و دیلیت پستها کاری بیش نیست/لکن قسمم به جانت کان هم زور است
چه بگویی گه بگویند «های پست ما چه شد؟»/تو توانی گفت که آن در قسمت محذوف است؟
گر نگرخیدی و دادی این چنین پاسخ را/ مطمئن باش که مغزت اندکی معیوب است
زان سبب کو میکند آنچنان داد و فغان/که گویی او بسان کوزتِ مظلوم است
بِشِنو کلام آخر، باین ذلت تن نده / که برایت همچو قرص سیانور است




(ببخشید که مصراع آخرش خیلی مسخره شد، چیزی به ذهنم نرسید)


ویرایش شده توسط آوریل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۵ ۲۲:۴۰:۲۵

[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: دیوان راون کلاو
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
#43

برودریک بودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ یکشنبه ۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲:۰۷ جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۸۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 39
آفلاین
من باب حال! و در پیرو این ابتکار ! نهیم مسجعی که هست چه مال!
حیکم حمیدالدین جوات بلخی بسیجیانی قزوین نژاد ، معروف به برادر حمید ، در قرن بیست و یکم در روستایی از توابع طهران دیده به جوهان (جهان) گشود . وی از شعرای بی نام و بی آبروی دوران خود بود ، و آثاری چون « بی ناموس نامه » ، « جمال و مصنوع جادو » ، « معنوی مذهبی » ، « دیوان زاخی» به دلیل وجود حس لطیف و دید ژر بی ناموسی ایشان ، شهرت محلی هم ندارد! در این پست ، اثری به نثر مسجع از وی را می خوانیم که از کتاب « علهجات نامه » مستخرج گشته!


پاچه خار نامه!

علِیا! مفتاح ما را تو فتوحی! و تو آتشفشان توی کوهی! علِیا ، هدفت از مدیر کردن کوییرل از ادراک خلق جداست و داوریت برای جشنواره خیلی خداست! علِیا ، تنها تو می گویی از خودم معذرت می خواهم و تنها تو گویی که برای تولد از جیب خود می کاهم! ما را تو جگر طلایی و تو آورنده ی هر بلایی! علیا خودت گفتی که توی رول خدایی و مولایی شرم نمی نمایی؟؟! سرژ به اون خوفایی ندارد چنین ادعایی! علِیا پاچه ات چه پر خارش و ابر کرامتت برای خارندگانش چه پربارش! پس اگر زینگونه است نظری به ما انداز و پاچه ات را برای ما کن دراز ، می خارانیمش برایت به غایت! و کن تو در عوضش لطفی در نهایت! کلیک گردان بر لینک مدیریت ، و تیک بنه بر شناسه ما دسترسی بی نهایت! پس تو جگر طلایی ، ولی به شرط آنکه پنجاه هزار تومن به ما بدهی ماهی!


<خالی خواهد بود ، برای همیشه>


Re: دیوان راون کلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۵
#42

كورن اسميت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۷ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
از کوچه
گروه:
مـاگـل
پیام: 352
آفلاین
هوووومک...باید چرت و پرت بنویسیم؟هاااا!منم که از خدامه

مجموعه ی گرانبهای سفرنامه ی اسمیت!
هوا بسی گرم و طاقت فرسا بود...اندر احوالات بدی بودیم...دختری شایسته و متین را در خیابان غضنفر مشاهده کرده بودیم و اندر کف آن باقی بودیم!
به همین صورت پیش میرفتیم که ناگاه دوباره آن دختر را نظاره کردیم...کف از سر و رویمان بارید و خلاصه کف اندر کف شدیم
دختر جلو آمد و خود را در شرف نگاه ما نهاد...دهانمان باز شد تا سخنی از زیبایی آن بانو بگوییم که مهلت نداد و زبان به سخن گشود...به ما سلام کرده و دُهان ما را باز نهاد...دوباره سلامی کرد و با رخی خشمناک به نظاره ی ما نشست...اندر قیافه اش چیزی دیدیم بسی آشنا اما توجه ننمودیم...دوباره سخن گفت که هی فلان سلام کردیم ما نیز با کمی تته پته بالاخره جوابش را دادیم و نتوانسته جلوی خود را بگیریم و سخنی بیهوده و نکبت باری به زبان آوردیم:ای وووو!چه خانم با شخصیتی!با من ازدواج میکندنده؟
احساس نمودیم قفایی به طرف گردن ما می آید و در راه هوا را می شُکافد...به تدریج دردی بسی ناتوان کنند در ناحیه بالای ستون فقراتمان حس نمودیم و اندر همین احوالات به خود فحشی رکیک دادیم!
دختر که احوالات ما را چنین دید ایشششی به زبان آورد و ما را ترک نمود...ما نیز به همین منظور فحش رکیک دیگری به خود نثار کردیم...
راه خود را گرفته و رفتیم...در راه چند بزغاله ی بدقیافه دیدیم که ما را تا حدودی به یاد چهره ی خودمان در آینه می انداخت...کمی جلوتر عمارتی زیبا را نظاره کردیم اما به علت تمام شدن کف اندر کف آن نماندیم و به راه خود ادامه دادیم...از دور بانگی رسید که ای فلان به کجا می روی؟
ما نیز برگشتیم و دختری همچو آن بزغاله های در راه دیدیم که از پنجره آویزان شده بود و ما را می نگریست...دخترک بانگ دیگری داد که ای فلان می دانی به کجا شده ای؟اینجا عمارت پدری ماست؟تو یا با من ازدواج می نمایی یا توسط نگهبانان عمارت به طرزی خفنگ شکنجه خواهی شد...به رکی این دختر فحش رکیکی که تا بحال نه گفته و نه شنیده بودیم نثار کردیم و مصمم به ادامه ی راه شدیم...دوباره بانگی رسید...اینبار از سواری خشن و هیکلمند(!)...او جلو آمد و دست در یال (!) ما کرده و ما را از هوا آویزان نمود...به ما فرمود یا با دختر صاحب قصر ازدواج میکنی و به خوبی و خوشی می زیی و یا شکنجه می شوی و خواهی مرد...اینبار دیگر فحش رکیک را به زبان آوردیم و به مرد نثار نمودیم...مرد نیز از زشتی آن فحش دو دست را به دهان برد و ما را ول نمود...ما نیز با چنان سرعتی جیم شدیم که گاو در عمر خود جیم نشده بود!
مرد همچنان اندر احوالات آن فحش مانده بود و دنبال ما را نیز نگرفت...ما نیز به کوهستان گروییدیم و از آن بالا رفتیم و غاری را برای گذراندن شب انتخاب نمودیم...
نتیجه ی اخلاقی:عله نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
ادامه خواهد داشت....
--------------------------
هووومک...حال نداشتم کلمات قلنبه سلنبه پیدا کنم به بزرگی خودتون ببخشید!
من که با شعر ها اصلا حال نمی کنم!به نظر من اینجوری هم سوژه ش بیشتره هم باحالتره!


ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۴ ۱۸:۴۹:۵۶
ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۴ ۱۸:۵۳:۵۲

[b][size=medium][color=336600][font=Arial]ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد.دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم ، به کدام درگاه







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.