بالاخره کتاب 7 هم با تموم نقطه ضعفها و قوتهاش اومد و طرفدارانش رو از یه انتظار کشنده نجات داد. حالا که بالاخره تونستم کتاب 7 رو بخونم، میخواستم در مورد این کتاب 7 نظر بدم.
قبل از این که کتاب " هری پاتر و یادگاران مرگ" منتشر بشه، طرفداران هری پاتر نظریههای مختلفی در مورد کتاب داشتند و همه منتظر یه کتاب فوقالعاده و غافلگیر کننده بودند. من که خودم فکر میکردم کتاب 7 باید بهترین کتاب سری هری پاتر باشه. ولی وقتی کتاب رو خوندم، فهمیدم کتاب اونطور هم که من انتظار داشتم نبود. نظر بقیه رو نمیدونم ولی کتاب 7 اون قدرا که فکر میکردم منو راضی نکرد. البته ناگفته نمونه که خیلی از قسمتهای کتاب محشر بود. ولی قسمتهایی هم طوری نوشته شده بود که انگار رولینگ فقط میخواسته کتاب رو سریع جلو ببره و تموم کنه. حتی من فکر میکردم وقتی اسنیپ و هری با هم روبرو بشن و هری بفهمه که اسنیپ طرف دامبلدور بوده، باید یکی از بهترین قسمتهای کتابهای هری پاتر باشه. و همینطور مرگ اسنیپ باید به خاطر فداکاری اون و دفاع از آرمان و هدف دامبلدور باشه، نه اینکه فقط به خاطر طمع ولدومورت و بیهوده بمیره.
حتی هری هم بعد از دیدن خاطرات، طوری رفتار کرد که انگار خیانتکار نبودن اسنیپ و عشق اون به لیلی، یه چیز بدیهی بود و تنها چیزی که از اون تعجب کرد، حرف دامبلدور در مورد اینکه هری باید خودشو به ولدمورت تسلیم کنه، بود.
به نظر من، مردی که سالها خالصانه عاشق لیلی بود، به سمت دامبلدور برگشت و خودش رو برای کمک به دامبلدور و هری در خطر بزرگی انداخت، به دستور دامبلدور کاری رو کرد که ازش نفرت داشت و با این کار خودش رو پیش محفلیها منفور کرد و حتی در آخرین لحظات عمرش هنوز به فکر انجام آخرین ماموریتش بود، این ارزش رو داشت که قبل از مرگش حداقل به هری وفادار بودنش رو ثابت کنه و بعد در راهی که تو اون قدم گذاشته بود، بمیره.
البته کتاب قسمتهای قشنگ زیادی داشت، از جمله مرگ دابی که خیلی قشنگ به تصویر کشیده شده بود و قسمت آخر کتاب که هری با ولدمورت رو در رو حرف میزد و همچنین هورکراکس بودن هری.
از اینا که بگذریم، همه فکر میکردیم که کتاب 7، شامل همه ناگفتنیها و کشف تموم رازهاست. اما بعد از خوندن کتاب 7 فهمیدم که داستان هری پاتر، حتی با هفتمین کتاب هم ناقصه. یه چیزایی هست که تو کتاب گفته نشده و نشون میده که احتمال داره کتاب 8 هم نوشته بشه. چیزایی که یادم میاد باید گفته میشد و نشد رو نوشتم. اگه چیزی از قلم افتاده، لطفا شما اون رو کامل کنید.
1- تو کتاب 5، توی وزارتخونه یه دری بود که باز نمیشد و دامبلدور گفت توی اون نیرویی وجود داره که هری تا حد زیادی اونو در اختیار داره. ولی تو کتاب 7 نه در مورد این نیرو حرفی زده شد و نه از اون استفاده شد.
2- مرگ سیریوس مرموز بود. قبل از اینکه سیریوس پشت اون پرده بیفته، هری صداهایی رو از اونجا شنیده بود. همچنین وقتی سیریوس از اونجا پایین افتاد، لوپین حتی نگذاشت هری به اونجا نزدیک بشه و هیچ کدوم از محفلیها از این اتفاق شوکه نشدند که این عجیبه. ولی تا کتاب 7 حتی در مورد جایی که سیریوس در اون افتاد اطلاعاتی به ما داده نشد.
3- اوایل کتاب 6، اسنیپ به بلاتریکس گفت که به اون اطلاعاتی در مورد نحوه کشتن سیریوس داده بود. پس کشتن سیریوس قبل از رفتنش به وزارتخونه، برنامه ریزی شده بود. وگرنه چرا اسنیپ باید در این مورد با بلاتریکس حرف زده باشه؟ و با توجه به اینکه اسنیپ طرف دامبلدور بوده، نمیشه گفت که مرگ سیریوس، یه مرگ عادی بوده.
4- رولینگ در مصاحبهاش گفته بود که هری به نویل در مورد پیشگویی خواهد گفت. ولی تا کتاب 7 این اتفاق نیفتاد.
5- رولینگ ( فکر کنم تو همون مصاحبه ) گفته بود که میخواد به دلایلی بین زندگی هرمیون و دراکو یه ارتباطی ایجاد کنه (جمله دقیقش یادم نیست) که باز هم تو کتاب همچین چیزی نیست.
اینها چیزهایی بود که یادم بود و باعث شده که کتاب 7 کامل نباشه و از رولینگ هم بعیده که اینا رو از قلم انداخته باشه ( حداقل سه مورد اول رو).
راستی یه چیز دیگه رو هم میخواستم بگم، در مورد دراکو مالفوی. هری فداکارانه دوبار جون اونو نجات داد، با اینکه دراکو میخواست هری رو به ولدمورت بده. ولی دراکو حتی از هری تشکر هم نکرد. ورمتیل که هری جونشو نجات داد، بعد از چهار سال جبران کرد. خوب بود که دراکو هم جایی به هری کمک میکرد.
این طور که به نظر میاد رولینگ یه جاهایی از کتاب رو تغییر داده. چون رولینگ از اول میخواست 7 تا کتاب بنویسه. پس مطمئنا طوری برنامهریزی کرده بود که همه چی تو کتاب 7 مشخص بشه. فکر کنم رولینگ میخواسته کتاب 7 رو کوتاهتر کنه و شاید ریتم سریع کتاب به همین خاطره. شایدم میخواسته جا برای نوشتن هری پاتر 8 بذاره.
در آخر هم باید بگم که به نظر من هری پاتر و شاهزاده دورگه بهترین کتاب از سری هری پاتر بود.
به هر حال ببخشید که مقالهام طولانی شد.