مقالات
-
پرستار كاپل (1) با ملايمت گفت: بفرمائيد آب آناناستان را ميل كنيد. كاليس پي. اِلسورت(2) محكم جواب داد: نه.- اما برايتان خوب است آقا.-نه.-تجويز دكتر است.- نه.كاپل صداي زنگ در را شنيد و خوشحال شد كه ميتواند اتاق را ترك كند. او دكتر كاسوِل(3)را پايين پلهها ...
-
كبوتره هيچيش نبود. يعني بابا گفت هيچيش نيست. گرفته بود توي دست وارسيش ميكرد. انگار اتو يا سشوارمان خراب شده باشد. بال كبوتر را باز ميكرد و ميبست و انگشت ميان پرهاش ميچرخاند.نه، چيزيش نيست! من يك لحظه زير بال كبوتر را ديدم كه ...
-
خورشيد روز دوشنبه طلوع كرد. روز نسبتاً گرم و خشكي بود. آقاي ائورليواسكوبار، دندان پزشك بدون مدرك و مرد سحرخيز، ساعت شش صبح در مطبش را باز كرد. يك دندان مصنوعي را كه روي يك قالب گچي سوار شده بود از قفسه شيشهاي بيرون آورد. تعدادي از اد...
-
در ازدحام يكنواخت و جاري كافه، راحت صندلياش را در عمق كافه پيدا كرد و رويش نشست. به زودي يكي ميآمد و به او ميرسيد. همينطور هم شد. صداي لخ و لخ آشنايي شنيد و بعد بوي خوش گوشت سرخ شده كه پشت بندش سلامي هم به دنبال داشت.-- سلام. امروز چهطوري؟صداي هر روزه بود و به عادت هر روزه ...