هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و آغاز پایان

فهرست مقالات همه چیده شده بر اساس نظر ها در نزولی

معمولی برجسته مقاله امروز همه
پیش فرض زمان عنوان رای دفعات بازدید نظر ها ترک بک | نزولی صعودی
مقالات بیشتر...
  1. هری پاتر و آغاز پایان - فصل 5
    هری پاتر و آغاز پایانفصل پنجم: بازگشت به لندنهری، رون، هرمیون، جینی، آقا و خانم ویزلی، فرد و جرج ،بیل و فلور،لوپین و تانکس دم در ایستاده بودند تا رفتن هری را تماشا کنند.-خب دیگه بهنره بریم .بچه ها شماها حاضرید؟- آره ما حاضریم.هری جلو آمد و با آقای ویزلی دست داد.- موفق باشی هری م...
  2. هزی پاتر و آغاز پایان - فصل21
    هري پاتر و آغاز پايانفصل 21همه منتظر بودند تا ببينند استادشان چه كسي است ... بعد از مدتي او وارد كلاس شد. هري صداي نفس هرميون را شنيد كه در كنار گوشش حبس شد. هري و بقيه به دقت به مرد نگاه كردند... قيافه ي مرد ديدني بود... رون در گوش هري زمزمه كرد : بازم يه استاد جديد!مرد قامت بلندي داش...
  3. هری پاتر و آغاز پایان - فصل 6
    هری پاتر و آغاز پایانفصل ششمدره ی گودریکصبح آن روز هری به سرعت از خواب بیدار شد. روی کاناپه رون خرو پف می کرد و هرمیون هم آنطرف اتاق خوابیده بود.هری به سرعت لباسش رو عوض کرد .- بچه ها نمی خواین بیدار شین؟به خاطر خدا! یادتون نرفته که چرا اینجایین؟هری کوسنی که روی مبل بود را به سمت...
  4. هری پاتر و آغاز پایان - فصل 22
    هري پاتر و آغاز پايانفصل 22آن سه به قدري وحشت زده شده بودند كه حتي نتوانستند طلسم اكسپليارموس او را منحرف كنند . او آنها را خلع سلاح كرد و روي صندلي هايي نشاند و دست و پاهايشان را با طناب هايي نامرئي به صندلي بست و پس از مدتي گفت:تو پسره ي احمق يه هفته است كه منو مچل خودت كردي!هري ...
  5. هری پاتر و آغاز پایان - فصل 7
    هری پاتر و آغاز پایانفصل7دیدارشاخدارهری و رون و هرمیون وارد خانه شدند .هری نمی دانست آیا می شود به آنجا خانه گفت یا نه؟!داخل خانه تقریبا ویران بود .پلکان ها خراب .ومبل ها پاره شده بود. هری جلو آمد .روی دیوار قاب عکسی آویزان بود . آن را برداشت.عکس هری به همراه پدرو مادرش زیر خروار...
  6. هری پاتر و آغاز پایان - فصل 23
    هري پاتر و آغاز پايانفصل 23هري ، رون و هرميون به آرامي از پله ها پايين رفتند . هيچ كس چيزي نگفت تا اينكه هري لگدي به پله ها زد و گفت:من خيلي مي ترسم ... نكنه اون براي ولدمورت كار مي كنه...آخه دامبلدور نبايد يه نشونه اي براي ماها مي ذاشت اون كه از عدم اعتماد ما به اسنيپ خبر داشت.هرميو...
  7. هری پاتر و آغاز پایان - فصل 8
    هری پاتر و آغاز پایانفصل 8هری ، رون و هرمیون بر فراز آسمان پرواز می کردند.-هری یادت نره بری تو قدح!- نه یادم نمیره ولی من که فکر نمی کنم چیزی یادم بیاد!- مگه میشه؟اگه تو واقعا اون جا بودی صد در صد می تونی ببینی چرا ولدمورت اومد اونجا!...اه چه بادی میاد!-آره ظاهرا هوا داره طوفانی میش...
  8. هری پاتر و آغاز پایان - فصل 24
    هري پاتر و آغاز پايانفصل 24-هري؟ هري؟ نمي خواي بيدار شي؟هري چشمهايش را باز كرد . رون رو به روي او ايستاده بود و سعي مي كرد كه او را از خواب بيدار كند.رون ملحفه را از روي هري كشيد و گفت:بلند شو ديگه...امروز كلاس داريم.هري عينكش را از روي ميز برداشت و گفت:واي... نه... با پابلر؟ من نمي يا...
  9. هری پاتر و آغاز پایان - فصل 9
    هری پاتر و آغاز پایانفصل9-هری بلند شو بریم!بلند شو دیگه!ما تو رو درک می کنیم اما بهتره تو هم ما رو درک کنی .-راست میگه هری من که دارم از گشنگی سقط میشم.تو تا صبحم به اینجا زل بزنی من فکر نمی کنم بر گرده.ما فردا بر می گردیم.میریم اون تو رو نگاه می کنیم .البته اگه طلسمی نداشته باشه!- خ...
  10. هری پاتر و آغاز پایان - فصل 25
    هري پاتر و آغاز پايانفصل 25هري رو به روي درب اتاق ضروريات ايستاده بود و به اتاق مورد نيازش فكر مي كرد كه ناگهان ديوار كنار رفت و او وارد اتاق شد. ديوارهاي اتاق پر بود از كتابخانه هايي در مورد جان پيچ ها و وسايلي عجيب كه هري هرگز آنها را نديده بود. او به سمت يك كتاب رفت و آن را بردا...
« 1 2 (3) 4 »

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.