بخش اولروزی روزگاری در سرزمینی زیبا پادشاه و ملکه ای در قصری باشکوه ، کنار جنگلی تاریک و انبوه زندگی می کردند که دختر کوچکی داشتند به نام « هما » .پادشاه و ملکه به شدت به همدیگر و به دختر شش ساله شان علاقه داشتند . اما دست روزگار که همیشه گلچین کننده است ، جفا پیشه کرد و دا...
moein_malfoy
۳:۴۹ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۸۵
| دفعات بازدید: 410
خاطرات یک مرگخوارفصل دوم قسمت دوم نارسیسا روی تخت به روی شکم خوابیده بود لباس خوابی سفید رنگ به تن داشت در حال مطالعه کتاب داستانی بود دست خود را تر کرد صفحه بعد را مطالعه کرد صدای رعد وبرث شدیدی امد باعث شد نارسیسا از جا بپرد با نگرانی به دور و برش خیره شد وقتی دید خبری نیست د...
اسب پرندهروزی روزگاری در گذشته های دور، پادشاهی زندگی می کرد که در شجاعت و قدرت، مثل و مانند نداشت و درطول زندگی پرماجرای خود، دیوها و جادوگران زیادی را شکست داده بود. ولی او هم، مثل هر دلاور دیگری، به روزی رسید که احساس کرد به زودی از فرشته مرگ شکست خواهد خورد.پس، پسرانش را ف...
تدی اسنیپ
۱۵:۳۹ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵
| دفعات بازدید: 413
پتونیا واقعا از جشن لذت میبرد .حالا بیش از همیشه دلش میخواست که جادوگر باشه . . لیلی حق داشت که همیشه از دنیای جادویی حرف بزنه. همه چیز جالب و باور نکردنی بود. یه عالمه بادکنک و گل توی هوا معلق بودن. لیوانهای نوشیدنی بعد از خالی شدن خود بخود پر میشدند .و سازهایی که بدون نوازنده م...
ویکتور کرام
۱۹:۳۲ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۵
| دفعات بازدید: 419
در ابتدا باید بگویم که چند مورد را توی فصل قبل جا انداختم و بهتر است که با یک سوال آن را بازگو کنم: به نظر شما هری چطور تونست از جادوگرهای ایرانی بپرسد که مدرسه شما کجاست ؟ مگر او با زبان ایرانی مسلط بود ؟ خیر او به زبان فارسی مسلط نبود و همینطور جادوگرای ایرانی به زبان انگلیسی ...
امپراطوری مرگ شورای سفیدالبوس گفت:ام...سلام من دامبلدورم یعنی البوس دامبلدورهستم ام از اشنایتون خوشوقتم اقای کرپسلی البوس گفت: شما از ساکنین اینجا هستید؟ . البته بعید ب...
نظام دو برره
۱۴:۲۵ یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۵
| دفعات بازدید: 423
به نام نامي اللهفصل سوم:تجربه ي مرگ باد در گوش فرشيد زوزه ميكشيد و موهايش را به عقب ميبرد و فرشيد از خوشحالي فرياد ميزد، او سوار جاروي پرنده شده بود پرواز كردن با جارو ديگر زيادي از تصورش دور بود با اين حال او داشت لذت ميبرد.مرگ خانواده اش او را بسيار غمگين كرده بود ولي فرشيد ك...
ویکتور کرام
۱۵:۳۶ جمعه ۸ دی ۱۳۸۵
| دفعات بازدید: 426
درابتدا می خواهم بگویم که این داستان برگرفته ازتخیلات من است و نظر هرکس ی به خود فرد تعلق دارد شاید که شما ( خوانندگان) تصور شما بعد از سال هفتم هری پاتر این چنین نباشد در هر صورت امیدوارم که داستان جالبی باشد --------------------------------------------------------------------------------- فصل اول مقدمه پس از کش...
آنتونین در تغییر موضعی عجیب به مرگخواران پشت میکند و رو به سوی محفل میگذارد. در هنگام انجام یکی از ماموریتهای محفل، تام(لرد) به پیشش میاید و میگوید از اینکه به عنوان جاسوس در محفل رخنه کرده خوشحال است، و حالا باید با هم ترتیبی بدهند تا آلبوس را سر به نیست کنند...
بخش سوم: هراس باز هم بازگشته است.***********************کابوس دیدن بخشی از زندگی چندین و چند ساله من شده است. چه خوابم شیرین باشد چه ناراحت کننده در انتها همه چیز به کابوس مبدل می شود. اما این اولین بار بود که کابوس دوستانم را می دیدم. کابوسی که در آن سعی بر بازگشت من به خانه است. چیزی که از...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.