ویکتور کرام
۱۰:۲۰ یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۵
| دفعات بازدید: 231
فصل سوم : هری و دیدار کشتی هواییعلی نامه را باز کرد و آن را خواند. سپس رو به هری کرد و گفت : هری اینو تینا نوشته و توش گفته پرفسور اسنیپ به او هم گفته که تو داری می یای اینجا و گفته که باید مواظب تو و همگی باشیم و دیگه گفته که توی کشتی می بینمون . هری گفت : کشتی. علی گفت: آره. کشتی برای...
ویکتور کرام
۱۹:۳۲ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۵
| دفعات بازدید: 419
در ابتدا باید بگویم که چند مورد را توی فصل قبل جا انداختم و بهتر است که با یک سوال آن را بازگو کنم: به نظر شما هری چطور تونست از جادوگرهای ایرانی بپرسد که مدرسه شما کجاست ؟ مگر او با زبان ایرانی مسلط بود ؟ خیر او به زبان فارسی مسلط نبود و همینطور جادوگرای ایرانی به زبان انگلیسی ...
ویکتور کرام
۱۸:۴۰ سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۵
| دفعات بازدید: 256
فصل چهارم : هری پاتر و ورود به مدرسه وریتاسروم وقتی وارد اتاقک کشتی شدند علی رو به تینا کرد و گفت : تو همش باید تابلومون کنی . آخه چرا روی عرشه داد میزنی و می خوای هری رو به همه معرفی کنی. چرا ساکت نمی شی و به موقع حرف نمی زنی. تینا گفت : حواسم نبود در ضمن به خودم مربوطه . هری با دید...
ویکتور کرام
۱۵:۳۶ جمعه ۸ دی ۱۳۸۵
| دفعات بازدید: 426
درابتدا می خواهم بگویم که این داستان برگرفته ازتخیلات من است و نظر هرکس ی به خود فرد تعلق دارد شاید که شما ( خوانندگان) تصور شما بعد از سال هفتم هری پاتر این چنین نباشد در هر صورت امیدوارم که داستان جالبی باشد --------------------------------------------------------------------------------- فصل اول مقدمه پس از کش...
فصل اول: دوست مرموزامسال هم مثل گرما وکم آبی پریوت درایو را کاملا ًخشک کرده بود.اما هیچ چیز به بدی خواب های پریشان نیمه شب های پسرجوان ولاغرخانه شماره4نبود.هری با تمام توان تلاش می کرد حواسش را از کابوس های شبانه اش به آخرین اتفاقات وگفته های پرفوسر دامبلدورمنحرف کند اما نه ت...
فصل دوم:تولد فراموش نشدنیبعد از شام هری فرصت بیشتری برای فکردن به اتفاقاتی که در طول بعدازظهر رخ داده بود داشت.روی تختش دراز کشیده بود وسعی می کرد اتفاقات روزش را هضم کند:رسیدن دابی به عنوان یک عضو جدید محفل از طرف او.اگراو را نپذیرند؟- اون خونه منه ومن میتونم یه جن خونگی توش د...
فصل چهارم:بازگشتصبح هری با سردرد بدی ازخواب بیدارشد.تصوراتفاقات دیروز سردردش را بیشترمی کرد.با خودش فکرکرد کاش همه چیزخواب بوده باشد ودراتاق خوابش درخانه دورسلی ها بیدارشده باشد.با این فکرچشمانش رابازکرد اماصحنه ای که دید شبیه به اتاق خودش نبود حتی به اتاقی که درمحفل دران ...
فصل 1سرآغاز1942احساس می کرد از خودش بيزار است. به زنی که کنارش ايستاده بود و با دقت زيادی مشغول بررسی آخرين تکليف او بود، زير چشمی نگاهی انداخت. ابروهاي زن در هم گره خورده بود و چشمانش بر روی کاغذ حرکت می کرد.به چشمان آبی آسمانی زن که بر اثر تمرکز تنگ شده بود، نگاه می کرد، سپس نگا...
باز هم خانه ی دورسلی ها باز هم تنهایی باز هم احساس بیهودگی.این احساس اکنون بیشتر از قبل هری را ازار میداد زیرا فکری را که میکرد هرگز روحش را راحت رها نمیکرد:ایا من میتوانم سیریوس را با ساعت زمان برگردان نجات دهم؟بله این فکر انقدر هری را ازار میداد که برای رسیدن جغدش هدویگ که ب...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.