آخرین قسمت:بازگشت نزد عشق--------------------------------------------------------------------------مکان مذکور جایی بود که با رنگهای سرخ و طلایی و آبی و سبز و نارنجی تزئین شده بود که آنرا به چهار قسمت تقسیم کرده بودند. در قسمت سرخ رنگ با حروف درشتی نوشته شده بود گریفیندور. در قسمت آبی رنگ میتوانستم تلولو ریونک...
فصل سوم:بازگشت 2---------------------------------------------------------------------------سلام تام. میبینم که منو فراموش نکردین.شما شاید ما رو فراموش کنید آقای پاتر اما ما همیشه به شما وفاداریم انتظار دارین کسی که همه ما رو از تاریکی نجات داده فراموش کنیم؟ بر خلاف شما آقای پاتر ما فراموش نکردیم.باشه. قبول میک...
قسمت دوم: دیدار با هرمیون-2----------------------------------------------------------------------هری عزیزامشب منتظرم باش. لطفاً افسون ضد آپارات و افسون های امنیتی رو راس ساعت 10 شب منحل کن. اتفاقاتی افتاده که باید درمورد اونا باهات حرف بزنم. دوستدار تو هرمیوننگاهی به ساعت می اندازم. ساع...
فصل دوم:دیدار با هرمیون-1--------------------------------------------------------------------------قربان نمیخواین بیدار بشین؟با این حرف ماریا پرسیدم:ساعت چنده ماری؟تقریبا نیم ساعت از وقت صبحانتون گذشته آقا.مثل برق از رختخواب نرم خود بلند شدم و گفتم:سریع صبحانه رو حاضر کن دارم میام.وقتی بیرون رفت به سمت روشو...
فصل اول: شروعفصل دوم: دیدار دوباره با دوستان (شاید)وقتی پشت فرمان اتومبیل فراری ام نشسته ام ناگهان به یاد گذشته می افتم. من هری پاتر هنوز زندگی گذشته ام را فراموش نکرده ام. هنوز رون و هرمیون دوستان ساده و پاک دلم را فراموش نکرده ام. هنوز دامبلدور را که رفت و من را در فراق خویش کس...
نمید
۱۵:۲۸ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴
| دفعات بازدید: 702
شب فرا رسيده است.در گوشه و کنار صداي ناله وحشت زده ي خشني مي آمد.او نوربت کوچولو بود که در روماني از زير دستان چارلي فرار کرده بود.به ياد هگريد بود که چقدر او را دوست داشت .از تاريکي کنار او چيزي بيرون آمد.شخصي شنل پوش که ديگر کمتر کسي او را ميديد.ابرفورث دامبلدور.در کوچه ي کناري...
در انطرف دیوار برروی تابلویی به رنگ ارغوانی نوشته شده بود : 2/1 8 هرسه ی انها اکنون با دهان باز به قطار سرخی که در رو به رویشان بود چشم دوخته بودند درست در روبه روی دیواری که از ان گذشته بودند قطاری زیبا وجود داشت که کاملا سرخ بود و نشانی طلایی که به شکل شاهین بود در جلوی لوکوموتی...
آخرین نبرد(قسمت اول)سه روزی میشد كه هارولد از جنگ با مشرق برگشته بود و هنوز خستگی اون جنگ توی تنش مونده بود.چندین زخم عمیق روی بازوها و پاهاش بود كه آزارش میداد ولی خیلی جدی نبود. توی اون جنگ با اینكه خیلی خوب جنگیده بودند ولی دشمن تا حدودی به پیروزی رسیده بود.اونا تونسته بودن...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.