هرچی میگذشت کمد باهوشتر و شیطونتر میشد!
بدین شکل که اینبار پشت در اتاقی کمین میکنه و لرد که قصد ورود به اتاق رو داشت، به محض ورود به اتاق، در واقع به داخل کمد قدم میذاره...
لرد بعد از تجربهی یه سقوط آزاد، بر روی جایی فرود میاد که به نظر چندان هم گرم و نرم به نظر نمیومد و تازه صدای قرچهای زیادی رو هم با خودش به همراه میاره.
- فکر کنیم از چند نقطهی مختلف استخونامون شکست.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5890e555087a0.gif)
- مممم آمممم اووممم مممااا ممووو!
- چی میگی تو؟ جای دیگه نبود که رفتی زیر ما؟ ما شکسته شدیم. نمیتونیم حرکت کنیم! بمون همونجا!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5241392ebfed9.gif)
جمجمه که لرد روش جاخوش کرده بود و قصد صحبت کردن داشت، به زحمت دهنشو از زیر پای لرد نجات میده.
- ارباب این شما نبودین که شکستین! با اجازهتون استخونای من بود که تحمل وزن شما رو نداشت و شکست!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524137e61e4f1.gif)
لرد تکونی به دست و پاش میده و وقتی میبینه در سلامت کامله به سرعت از جاش بلند میشه و به جمجمهای که دقایقی پیش حرف زده بود نگاه میکنه.
- اصلا هم دردی حس نکردیم. از اول میدونستیم صدا از جای دیگه بود. صبر کن ببینیم... تو ما رو ارباب خطاب کردی؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c85fc0983d.gif)
قبل از اینکه استخون سخنگو بخواد جوابی بده لرد اضافه میکنه:
- و ما رو سنگینوزن دونستی... ایوان؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5769a4b61cfe6.gif)
ایوان خوشحال از اینکه لرد به سرعت شناختدش، دفاعیات خودشو ارائه میده.
- من همهش یه استخونم ارباب! همه در نظرم سنگینوزنن. حالا میشه منو به باقیِ من وصل کنین ارباب؟ مثلا از دستم شروع کنین که اونجاس؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil532069fa3ed6c.gif)
ایوان دستشو برای لرد تکون میده و در نقطهای بسیار دورتر از جمجمهش استخونِ دستی شروع به تکون خوردن میکنه.
- و چی باعث شده فکر کنی ما به یه استخون کمک میکنیم تا استخوناشو به هم وصل کنه؟
- چون راه خروجو بلدم ارباب؟
- پس چرا تا الان خارج نشدی؟
- چون سر هم نبودم ارباب.
لرد که فراموش کرده بود محیط اطرافشو چک کنه، با کنجکاوی نگاهی به اطرافش که پر بود از استخون میندازه. به نظر برای خروج به مرگخوار قدیمیش نیاز داشت.
- خیله خب. دست و پاتو تکون بده ببینیم کجایی!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d519b99bde.gif)
از هر نقطه یه بخش از بدن ایوان از لا به لای استخونای دیگه بیرون میزنه.
- نه ارباب اون نه! اون پای من نیست.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
- ولی داره تکون میخوره! اگه تو تکونش نمیدی پس کیه؟
- مال منه! قربون دستت کچل خان، اون پای ما رو رد کن بیاد.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5320655937375.gif)
- البته که نجاتت میدیم. ما برای نجات همهتون اینجا اومدیم!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c91016fc30.gif)
لرد جلو میاد و محکم با پاش جمجمهی گستاخ رو خورد میکنه و جمجمه جان به جان آفرین تقدیم میکنه!
دقایقی بعد:ایوان سر هم شده بود و سرگرم چک کردن درست بودن اعضای بدنش بود.
- ارباب انگشت کوچیکهی پای راستمو نمیتونم تکون بدم. فکر میکنم مال یکی دیگه رو... آخ!
لرد پس کلهای به ایوان میزنه که فقط اگه یه ذره محکمتر بود قطعا دوباره ایوانو از هم میپاشوند.
- خیلیم درست سر همت کردیم! حالا ما رو ببر بیرون.
ایوان چوبدستیشو از لای ستون فقراتش بیرون میاره.
- تو تمام مدت چوبدستی داشتی و به ما نگفتی؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524137e61e4f1.gif)
- ارباب نداشتم، تو کمرم بود که کمرمم پیشم نبود.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil532069fa3ed6c.gif)
صدای پاقی بلند میشه و ایوان و لرد از اون مکان استخونی خارج و جلوی خانه ریدلها ظاهر میشن!