هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۹۷
سوژه جدید


-اسم اینجا چیست؟

دست ها همه بالا رفت.

-ما بگیم ارباب؟ زندان!
-این بلد نیست...سلوله...
-آزکابانه ارباب. زحمت کشیدن روش اسم گذاشتن. الان این لینی خوشش میاد پشه صداش کنیم؟

چهره در هم رفته لرد سیاه، از جواب ها راضی به نظر نمی رسید.
-نه...نه...منظورمون اسم این بخش خاصه.

فنریر به فکرفرو رفت.
-محل جلوس ارباب؟ جایی شبیه شومینه گریفیندور؟

-شومینه که مال ریونه...گریف شومینه نداره...

-بحث رو منحرف نکنین. اسم این بند چیه؟

آمی پاین جلو رفت.
-جواب نزد منه ارباب! انفرادی؟

-همینه...انفرادی! و ما الان چند "فرد" هستیم؟

غیر ریونکلاوی ها سرگرم شمردن شدند...و ریونکلاوی ها در عمق قضیه غرق!

-ارباب...نکته رو گرفتیم. ما الان اینجا باید تنها باشیم.
-ولی نیستیم! چرا هممونو تو یه سلول انداختن؟ الان می خوان بگن شما همگی یه نفر هم حساب نمی شین؟

آمی موقعیت را برای خودی نشان دادن، مساعد یافت!
-خجالت آوره ارباب! مدیر زندان هم از متحدین ما بود از قرار! این چه وضعیت نابسامانیه؟


در حالی که ریونکلاوی ها سرگرم اعتراض بودند، دریچه کوچکی روی دیوار سلول، توجه لرد سیاه را به خود جلب کرد.
-مدیر زندان از متحدین ما بود...شایدم برای همین هممونو انداخته اینجا. اینجا یک پنجره مرتفع وجود داره که یک نفر هرگز نمی تونه بهش برسه...ولی چند نفر چرا!


نیم ساعت بعد


مرگخواران از سرو کول هم بالا رفته بودند و هرم انسانی بسیار بلندی تشکیل داده بودند.
لینی وارنر که در پایین هرم قرار داشت، سخت تحت فشار به نظر می رسید.
لرد سیاه به آرامی و با وقار و متانت، از هرم مرگخواری بالا رفت و به سادگی به پنجره رسید.
-ما خارج شدیم! حالا می تونین یکی یکی بیایین بالا...کسایی که بالا رسیدن می تونن پای همدیگه رو بگیرن و طنابی مرگخواری تشکیل بدن و پایینی ها رو هم بکشن بالا. اربابی هستیم هوشمند و چاره ساز!

آمی با حرکت سر تایید کرد!

مرگخواران یکی یکی بالا رفتند و جایی که دیگر نمی شد بالا رفت، توسط بالایی ها بالا کشیده شدند.

لینی وارنر نیمه پرس شده از پایین برای لرد سیاه دست تکان داد.
-ارباب تموم شد. فقط من موندم. منم پرواز می کنم میام.

لرد سیاه واشت فکر می کرد که چرا لینی از همان اول پرواز نکرده بود یا حتی از لای میله ها از زندان خارج نشده بود؟
آیا هوش کافی برای اجرای این نقشه...

-وفاداری!

مرگخواران و لرد سیاه به همان روش طناب و نردبان، از آن سوی دیوار پایین رفتند.

در مقابلشان اقیانوسی وسیع قرار داشت...

-مل...بپر تو آب!

موهای ملانی از خوشحالی سیخ شده و به رنگ اقیانوس در آمد.
-ارباب شنا بلدم! مایلین ببینین؟

-مایل نیستیم ملانی...قرار نیست شنا کنی. قراره قایق بشی و ما رو حمل کنی.

ملانی ترجیح می داد شنا کند. ولی ارباب، ارباب بود و نمی شد روی حرفش حرف زد. بنابراین ملانی موهای سیخ شده اش را به شکل بادبانی سفید در آورد و روی آب ثابت ماند تا لرد سیاه سوار شود.
سپس موتورش را روشن کرد!
ملانی تا آن لحظه نمی دانست که موتوری هم دارد...

لرد سیاه سوار بر قایق بادبانی موتوری، و سایر مرگخواران شنا کنان و غرق شوان در اقیانوس به پیش رفتند.

-خشکی! ارباب...خشکی می بینم!

-اون پیشانی ماست بی خرد...دوربینت را از روی سر ما بردار که آب ببینی.

آلکتو دوربینش را کمی منحرف کرد.
-برداشتم ...هنوزم خشکی می بینم ارباب! جزیره...رسیدیم به جزیره!


رسیده بودند به جزیره!


-کسی به ما نگه جزیره متروکه اس.

آلکتو با دوربینش اطراف را بررسی کرد.
-نه ارباب...نگران نباشید...اصلا متروکه نیست. یه عده بومی با حداقل البسه دارن دوان دوان به سمتمون میان.

چند دقیقه بعد، لرد سیاه و مرگخواران توسط بومی ها محاصره شده بودند. لرد سیاه هوریس را به جلو هل داد.
-تو از همه نامتمدن تر به نظر می رسی. برو باهاشون حرف بزن.

هوریس آب دهانش را قورت داد و با ترس جلو رفت و با حرکات اغراق شده دست و سر شروع به صحبت کرد.
-گومبا مومبا لومبالا ...لالومبا؟

-این حرکات سبک چه معنایی می دن آقای محترم؟

بومی نامتمدن، این سوال را پرسیده بود...و هوریس شرمنده شده بود.
لرد سیاه که متوجه میزان فرهیختگی و فرهنگ عمیق بومی شده بود، جلو رفت و دستش را دراز کرد.
-ما رهبر این گروه هستیم آقای بومی. ازتون بابت حرکات سخیف ایشون عذرخواهی می کنیم. تعادل روانی نداره. اگه ممکنه کشتی بزرگ و مجهزی در اختیار ما قرار بدین که بتونیم به خونه برگردیم. این همکاری و دوستی شما رو بعدا جبران خواهیم کرد.

بومی لبخند زد.


ده دقیقه بعد...

-کراب پاتوبکش کنار...
-این داره رو ما هویج رنده می کنه؟
-چرا همچین شد ارباب؟ چی شد که به اینجا رسیدیم؟

لرد سیاه سرش را از داخل دیگ بیرون آورد.
-آقای بومی...این رسمش نبود...دارین چیکار می کنین آخه؟ این نهایت بی فرهنگیست...شما که متمدن بودین.

بومی در حال خرد کردن سیب زمینی بود.
-متمدنیم...ولی نه دیگه اونقدرا...غذا که باید بخوریم!





پاسخ به: فروشگاه لوازم جادویی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۹۷
سوژه جدید


خوردن ضربات پی در پی به در خانه ریدل ها، مخصوصا در ساعات اولیه روز، اتفاقی عادی نبود!

-یکی این درو باز کنه خب!

یکی آن در را باز کرد.
-چته؟ سر آوردی؟ نمی دونی این جا محل زندگی بزرگترین جادوگر سیاه و یاران...

یکی ساکت شد...چون خیلی زود متوجه شد که در حال حرف زدن با یک تخته است.

-تخته نیستم و کمدم...و الان یه ساعته دارم دنبال آدرس می گردم. خسته شدم خب. سوار هر کامیونی که شدم گفتن اینجا نمیان. سر خیابون پیادم کردن.

کمد درش را باز کرد و لایتینا را کنار زد.
-برو کنار ببینم...عجب هوای گرمیه...برم تو ببینم کجا برام مناسب تره...


و وارد خانه شد!


فلش بک

فروشنده که تقریبا پشت پیشخوان پناه گرفته بود، کمی از سرش را بالا آورد.
-اون مهره هایی که دستتونه مهره مار هستن. اگه مایل باشین تخفیف خوبی...

-مایل نیستیم!

فروشنده به سرعت سرش را دزدید.

در این صبح زیبا، اصلا انتظار چنین مشتری خاص و نامطلوبی را نداشت.
لرد سیاه با آرامش و حوصله در طول مغازه قدم می زد...تا این که بالاخره جلوی یک کمد متوقف شد.
فروشنده اجبارا شروع به توضیح دادن کرد.
-اون کمی ناجوره...یکی از کمد های دوقلوئه. ولی جفتشو شکستن. وقتی می ری توش معلوم نیست چطوری و سر از کجا در بیاری.

لرد سیاه دقیقا متوجه مفهوم "چطوری و سر از کجا در بیاری" نشده بود. ولی تمایلی به هم صحبت شدن با فروشنده نداشت.
او فقط حوصله اش سر رفته بود.
-اینو می خریم...جاروی حمل بار دارین؟

-لازم نیست...فردا صبح خودش میاد...


پایان فلش بک


کمد به سختی از پله ها بالا رفت و در دلباز ترین و زیباترین نقطه خانه، جایی برای خودش دست و پا کرد.




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادویی
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۹۷
(پست پایانی)


طولی نکشید که صدای لرد از طبقه پایین به گوش رسید.
-حالا زیاد هم لازم نیست دست و پای خود را گم کنید! مطمئنیم نجینی داره گاوصندوق های ما رو در پی یافتن ماده ای قابل خوردن به هم می ریزه.

آرسینوس که کلا دهانش چفت و بست درست و حسابی نداشت تکه های نجینی قنداق پیچ شده را از هم باز کرد.
-نه ارباب...نجینی دیگه نمی تونه جایی دنبال چیزی بگرده. دابی گره هاشو باز کرد.

در حالی که لرد سیاه مات و مبهوت به نجینی چند شقه شده نگاه می کرد، آرسینوس ادامه داد:
-دابی که می گم، اشتباه نشه ها...همین وینکیه. اینا با هم قاطی شدن. ارباب چقدر گفتم به این جنا نباید اعتماد کرد؟

آرسینوس حتی در این موقعیت هم سعی داشت از آب گل آلود ماهی بگیرد. همین کارها را کرده بود که دیگر وجود خارجی نداشت...

فنریر طاقت این همه خودشیرینی را نداشت...با پرشی بلند و دهانی باز آرسینوس را از فرق سر تا نوک پا بلعید و جامعه ای را نجات داد...


لرد سیاه ماند و وینکی ای که در واقع دابی بود...
-جن...خیاطی بلدی؟..و وای به حالت اگه در پایان خیاطیت فرزند ما نخزه و ازمون شام نخواد!


پایان




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۹۷
نام کامل : اسکورپیوس هایپریون مالفوی


سن : سیزده سال

گروه : اسلیترین

پاترونوس : شاه کبری

محل زندگی : سانفرانسیسکو

رنگ مو : طلایی

پدر و مادر : پدرم دراکو مالفوی و مادرم استوریا گرین گراس

چوبدستی : چوب درخت گردو با مغزی پر ققنوس

توضیحات : پدرم دراکو مالفوی ، تنها فرزند لوسیوس مالفی و نارسیسا بلک ، یکی از اصیل ترین اشراف زاده هاست و مادرم آستوریا گرین گراس هم از یه خانوادۀ اصیل .
از دشمنی بین خانواده خودم و هری پاتر همچین خبر مشخصی ندارم ، ولی به خاطر سنت وفاداری به خانواده ، علاقه ای ندارم باهاشون معاشرت کنم .
همکلاسی من ، آلبوس سوروس پاتر ، پسر کوچیکۀ کسیه که گاهی پدرم با اسم کله زخمی ازش حرف می زنه ولی اگه من این عبارت رو به کار ببرم ، توبیخ می شم . مامان بزرگ نارسیسا عقیده داره یک اشراف زاده نباید دهان خودش رو به کلمات عامیانه آلوده کنه .

حیوان مورد علاقه : اسب شاخدار


خوش اومدين.
ببينين خيلي ميتونين بيشتر بنويسين. الان تاييد ميكنم. اما حتما برگردين و كاملش كنين.

تاييد شد.



ویرایش شده توسط voldemurt1 در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۱۳:۱۶:۰۶
ویرایش شده توسط voldemurt1 در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۱۳:۲۹:۱۳
ویرایش شده توسط voldemurt1 در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۱۳:۳۶:۵۸
ویرایش شده توسط voldemurt1 در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۱۳:۳۷:۳۲
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۲۲:۱۷:۰۰

عشق فقط لرد ولدمورت


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۴۹ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۹۷
از اونجا که سروری هستید بسیار نقدکننده.


نقد پست ارسال شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۷ ۱:۱۵:۴۵

I will keep quiet
You won't even know I'm here
You won't suspect a thing
You won't see me in the mirror
But I crept into your heart
You can't make me disappear
Til I make you


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۹۷
خب نگفتی. سر چی بحثتون شد؟
_حرفی ندارم!
_پس می پذیری که بحثتون شد. خب مقتول رو با چی کشتی؟

مغز بلاتریکس از دود کردن گذشته بود. داشت منفجر می شد.
_چی میگی؟ کدوم قتل؟ کدوم مقتول؟ هکی فقط بیهوش شده.
_گفتم اینجا فقط من سوال می پرسم.

بلاتریکس هم ظرفیت داشت. ظرفیتش هم داشت دیگه پر میشد.
_کافیه! اصلا من زدم کشتمش با دست های خودمم کوشتمش. خوب که چی؟
_خب که چی؟! بلا این بود اون همه وفاداریت؟ این بود چهره ی پنهان تو؟ مرگخوار مارو میکشی؟
_نه ارباب. این چه حرفیه! یه چیز گفتم این کنه نشه.

اسنیپ دوباره روی برگه ی جلوش چیزی یاداشت کرد.
_خب خب. دو تا دروغ، یه قتل، توهین به قاضی ملت. بگو این کار ها رو با چه هدفی انجام دادی؟
_من دیگه این بحث مسخره رو ادامه نمیدم. اصلا از کجا معلوم خودت مجرم نباشی؟! شاید بازجویی قبلی رو با پارتی بازی رد کرده باشی.

چشمان سرخ از خشم بلاتریکس به چشمان جدی اسنیپ بود و چشمان لرد و اسلیترینی ها بین آن دو در گردش.
دوراهی سختی برای اسلیترینی ها به ویژه لردسیاه ایجاد شده بود. بلاتریکس یا اسنیپ؟


دست به حباب هام نزنید. پاهم نزنید حتی. تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۹۷
نتیجه دوئل یوآن بمپتون و اشلی ساندرز:


امتیازهای داور اول:
یوآن بمپتون: 26 امتیاز - اشلی...


نه...صبر کنین...این نبود...



سوژه دوئل یوآن بمپتون و اشلی ساندرز: راه حل!


توضیح نداریم! آزادانه بنویسید!


برای پست زدن در باشگاه دوئل دو هفته(تا دوازده شب پنجشنبه 19 مهر) فرصت دارید.


حتی اگر 26 گرفتید هم جان سالم به در ببرید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۰:۲۱:۳۰



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۹۷
نقل قول:

voldemurt1 نوشته:
برای منم یه گروه انتخاب کنین . من میخوام برم اسلیترین اما اگه شما نمیخواین برم عیبی نداره.
من ادم شجاعی هستم و هر وقت عصبی بشم هیچ چیز جلو دارم نیست اگرم بگم میگم بلند پروازم حالا هی شما میگین که من اسلیترین رو دوست دارم من این چیزو میگم اما اشتباه میکنی کلاه دیوونه اصلا این طوری که فکرشو میکنی نیست . شجاع هستم و ارام اما وقتی که .... دیگه دیگه. همین بود دیگه کلاه چی بگم برات . فقط منو اسلیترین بفرست. تروووووو خدا ترو جون مادرت یا اسلیترین یا گریفیندور هافلپاف نفرستی که حالم ازش بهم میخوره توی ریونکلاو هم که اصلا جادوگر اصیل زاده نداریم یا گریفیندور یا اسلیترین. ممنون


درود بر تو فرزندم.

چرا انقدر تند تند صحبت میکنی؟
هر گروه خوبی خودش رو داره. توی همه گروه ها هم اصیل زاده ها و ماگل زاده ها در صلح و صفا کنار هم زندگی میکنن... خب... البته در مورد اسلیترین کمی متفاوته. اما بهرحال... به نظرم گروه مناسب تو، اسلیترین هست و میتونی از بابتش مطمئن باشی.

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت ها و معرفی در تاپیک معرفی شخصیت.


بلندپروازی، پشتکار، شجاعت و فراست
در کنار هم
هاگوارتز را می سازند!


پاسخ به: خانه ی سالمندان!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۹۷
-رودولف رو ولش کن حالا. معجون مرگخوار درست کن بدم؟
-نه هکتور، نه. به جای مرگخوار تبدیل به محفلی مون میکنی.
-بلا تو صدایی شنیدی؟ حیف که بانز حتی میوه هم نتونست بشه... .

دقیقه ای بعد پاتیلی شناور در هوا با ضربه های رگباری به هکتور کوبیده می شد و نشان از وجود بانز در آن اطراف می داد.

ملانی که ردای سیاهش را به اطراف تاب می داد و سعی می کرد دور از دید لرد بایستد تا میوه نشود، رو به بلاتریکس گفت:
-میگما بد هم نمیگه نیم وجبی. ارباب با غذا نامیزون شدن، با معجون هم باید میزون بشن. نظرت؟
-زود اومدی نخواه تند برو. هکتور رو ویبره هس ولی نیم وجبی نیس. ارباب هم خیلی میزونه! خودتی که نامیزونی همش موهات رنگاوارنگ میشه. به تو هم میگن مرگخوار؟ چشام درد... کجا میری؟ مرگخوار گذشت نمی کنه، مرگخوار... .
-سی لنسیو! مرگخوار طلسم میزنه، بعله. مث آزمون گیرنده های سمج می مونه. هکتور، بلا گفت معجون مرگخواربیننده میخوایم.
-میوه نبیننده ندم؟
-هرکدوم که زودتر آماده میشه... .
-هی بلوبری. نه توت فرنگی،گوجه فرنگی؟ چرا یه شکل نمی مونه این؟ ما حالمان بد شد. از میوه متنفریم.


بپیچم؟


پاسخ به: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۹۷
من که باید حتما باید تو اسلیترین باشم . عاشق اسلیترینم اما گریفیندور هم عیبی نداره


عشق فقط لرد ولدمورت






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.