هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۹۷
برای منم یه گروه انتخاب کنین . من میخوام برم اسلیترین اما اگه شما نمیخواین برم عیبی نداره.
من ادم شجاعی هستم و هر وقت عصبی بشم هیچ چیز جلو دارم نیست اگرم بگم میگم بلند پروازم حالا هی شما میگین که من اسلیترین رو دوست دارم من این چیزو میگم اما اشتباه میکنی کلاه دیوونه اصلا این طوری که فکرشو میکنی نیست . شجاع هستم و ارام اما وقتی که .... دیگه دیگه. همین بود دیگه کلاه چی بگم برات . فقط منو اسلیترین بفرست. تروووووو خدا ترو جون مادرت یا اسلیترین یا گریفیندور هافلپاف نفرستی که حالم ازش بهم میخوره توی ریونکلاو هم که اصلا جادوگر اصیل زاده نداریم یا گریفیندور یا اسلیترین. ممنون


عشق فقط لرد ولدمورت


پاسخ به: الگوی شما کدام شخصیت هری پاتر است؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۹۷
الگوی خاصی ندارم ولی از شخصيت های:هرميون دراکو وبلاتريکس خوشم مياد 😏


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۹۷
يکى.در حد خودم(متوسط) بياد دوئل حوصلم سر رفته


تا حالا کسی با گیتار زده تو سرت!؟


پاسخ به: جک جادویی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۹۷
ولدمورت مث يه دختر نوجونه قاب اويز با علامت موردعلاقش داره جام داره نيم تاج استفاده مى کنه حيوون خونگي داره و دنبال يه پسر معروفه


تا حالا کسی با گیتار زده تو سرت!؟


پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۹۷
هکتور با قيافه ناراضی به گويل نگاه کرد گفت:
باشه بابا ي کاريش ميکنم.

گويل-مرسی هکتوری جووونممم

-اگه باز منو اونجوری صدا کنی از کارم پشيمون ميشمااا!"!!!

-باشه باشه غلط کردم حالا درستش کن حالا
هکتور شيشه ی ارلن مانندشو برداشتو روی ميز گذاشت البته اول سلينارو از روی ميز پايین انداخت..

تقريباً نيم ساعت از شروع کارش گذشته بود و دارلين و گويل همچنان خيره به هکتور نگاه ميکردند
گويل:هکی جوونم کارت تموم نشد؟؟

-حواسمو پرت نکن هنوز کار دارم.....
5دقيقه بعد:
-ا اهم هکتوری هنوز تموم نشده؟؟

-نه انقد حرف نزن.

-يه سوال پرسيدم خو چرا با من بد رفتاری ميکنی؟؟
دارلين فهميده بود اگه همين جوری وايسن گويل گريش در مياد پس به گويل گفت:
گويل بهتره بريم بيرون تا هکتور کارشو تموم کنه زود باش

-باوووشه
گويل و دارلين رفتن بيرون وتقريبا نيم ساعت به سر صدا هايی که کتور توی اتاق ايجاد ميکرد گوش ميدادن که دانش آموزای سال اولی اومدن

هستيا:مثل اين که ما آن اتاق را اجاره کرديم تقريبا يک ساعت گذشته است چرا اين همه طولش ميدهيد؟؟

سلينا:اووهووم راست ميگهه

که يک دفعه در باز شد و هکتور با چهره ای ژوليده بيرون اومد

-اهم خب معجونو درستش کردمم!!......


تصویر کوچک شده


پاسخ به: هری پاتر چه طور از پس ولدمورت با اون همه قدرتش بر اومد؟
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۹۷
در اصل هرى بيشتر از بقيه کارى نکرد هرى فقط يه وسيله براى انگيزه دهى به ديگران بود( فقط يه مقدار بيشتر حرس خورد!) .
قاب اويزه که رون ترکونده جام رو هرميون نجينى رو نويل تو کودکى مادرش نجات داد اخرشم به خاطر مادر دراکو زنده موند.اگه دامبلدور و اسنيپ نبودن که زير گل بود.


تا حالا کسی با گیتار زده تو سرت!؟


پاسخ به: یادگارهای سالازار اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۹۷
همه باهم به سمت فرودگاه حرکت ميکردند بعضی از بچه هاهم که تحت تأثير وسايل الکتريکی مشنگيا قرار گرفته بودند بعضی هم اونارو مسخره ميکردن.

که ناگهان گويل فرياد زد:ووواایی خدای من!!

کيگانوس با نگرانی پرسيد چي شده؟؟

-مم من ا از اون گوشی ها که خيلی بزرگه و از درو ديوار آويزونه ميخواام

سلينا با دهن پر گفت:اون بادلوی جلويريونيه(منظورش تابلوی تلوزيونيه!!

-اولا که با دهن پر حرف نزن دوما چيزای جديد از خودت اختراع نکن تابلوی تلوزيونی ديگه چيه؟

بلا تريکس که سردگم شده بود گفت: اين در حرفای مشنگی رو تموم کنين کدوم هواپيما برای ايرانه؟؟

سلينا:.من پرچمشون رو بلدم فکنم اون سبز سفيد قرمزس.

گويل:خب سروارش شيم ديگه ؟

هکتور هم با حرفش موافقت کرد وگويل برای بار دوم توی روز داشت بال در ميا ورد.

کيگانوس با جديت گفت: بايد برويم روی آن صندلی ها بنشينيم تا نوبتمان شود.

بلا با قيافه موزيانه ای گفت: اين چيزارو از کجا يا د گرفتی شما؟؟

-ما هيچوقت الکی جايی نميرويم تحقيق ميکنيم...

سلينا که حالا داشت پاستيل ميخورد گفت: باشه بابا کلاس نزار حالا...
همشون رفتن روی صندلی های فرودگاه نشستن و تقريباً کل صندلی های اونجا با بچه های اسليترينی پر شده بود.پس از چند دقيقه بلاخره صدای خانومه اومد:لطفا مسافران کشور ايران تا 5دقيقه بعد سوار هواپيما شويد...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۹۷
نقل قول:

Patema نوشته:
سلام میشه برا منم یه گروه انتخاب کنین؟ من معمولا ساکت و آرام هستم و در مقابل کارهام جدیم. کارای هیجانی رو دوست دارم و شخصیت ماجراجویانه‌ای دارم. اگه بهم مسئولیتی داده بشه خیلی خوب انجامش میدم و اهل ریسک کردنم هستم. فکر میکنم گریفندور گروه خوبی باشه چون من هیجانو بیشتر دوست دارم. لطفا گروهمو انتخاب کنید.


درود بر تو فرزندم.

شجاعت رو داری... خوب هم داری، اما چیزی که بیشتر از شجاعتت توجه من رو به خودش جلب کرد، خرد و هوش زیادت هست که باعث میشه به شدت به فرزندان روونا شبیه بشی... بنابراین به نظر من، گروه مناسب تو ریونکلاو هست.

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت ها و معرفی در تاپیک معرفی شخصیت.


بلندپروازی، پشتکار، شجاعت و فراست
در کنار هم
هاگوارتز را می سازند!


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۹۷
-برو هری زود باش نوبت توئه!

هری میره و کلاه گروهبندی رو میذاره روی سرش.
کمی صبر می کنه...ولی کلاه گروه ریونکلاو رو انتخاب می کنه.

این برای هری یه اتفاق وحشتناکه!

ساحره ها و جادوگران پیش هم میگن:
-هری پاتر!پسر جیمز پاتر و لی لی پاتر ! مگه میشه؟ اون با این همه سابقه خانوادگیش تو ریونکلاو افتاد؟

پرفسور دامبلدوربا چهره ناراحتی می گه: خب هری برو و توی ردیف ریونکلاو بشین به هر حال ...

هری پاتر میره و هم گروهیاش براش دست میزنن.

چوچانگ: خوش امدی هری پاتر ...

و بعد اونو به صندلیش راهنمایی میکنه . هری می شینه . اون دوست داشت که توی گروه گریفیندور بره اما نشد. دوستانی هم که در قطار اورا همراهی کردند:هرمیون و رون به گریفیندور می رن.

_اون اومده زود باشین .
هری:کی اومده؟
_ولدمورت اومده
هری: اومده دنبال کی چیکار کنه.
_اومده دنبال تو!
هری:من؟
ناگهان از پشت ولدمورت:اداورا کاداورا
هری پاتر ناگهان از خواب بیدار میشه خودش رو توی قطار میبینه . تمام این اتفاق ها یک خواب بوده . هری هنوز پیش رون و هرماینی نشسته بود و قطار به هاگوارتز میرسه ... پایان.

درود بر تو فرزندم.

جالب بود، فقط اشکالات ظاهری داری یک مقدار.
دیالوگ هات رو سعی کن همه رو به یک شکل بنویسی، یعنی اینطوری:
نقل قول:
پرفسور دامبلدوربا چهره ناراحتی می گه: خب هری برو و توی ردیف ریونکلاو بشین به هر حال ...

اینجا باید به این شکل نوشته بشه:
پرفسور دامبلدوربا چهره ناراحتی می گه:
- خب هری برو و توی ردیف ریونکلاو بشین به هر حال ...


و گذاشتن نقطه و علامت تعجب و سایر علائم نگارشی در پایان دیالوگ ها و جملاتت رو هم فراموش نکن.
بهرحال، به نظرم اشکالاتت با ورود به ایفای نقش حل میشه.

تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۳ ۱۸:۱۴:۲۳

عشق فقط لرد ولدمورت


پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ دوشنبه ۲ مهر ۱۳۹۷
سکوتی سنگین حکم فرما بود. بایدم حکم فرما می بود. چه کسی میتونست اون صحنه ی فراموش نشدنی و تاریخی رو ببینه و حرفی بزنه.
اما بلاخره یکی سکوت رو شکست.
_هاهاها نگان کنین. اربابتونو نگاه کنین. چهر...

جمله ی شخص مذکور با مرگش به اتمام رسید.
بلاتریکس چوبش رو داخل جیبش کرد و دوباره به لردولدموت نگاه کرد که دور خودش می چرخید. لرد همچنان با خودش و وزغ درون ردایش درگیر بود.
_ ما مگه نگفتیم از وزغ ها متنفریم...آخ، اوخ...گفتیم یا نه؟... یکی این ملعون رو بگیره... اوخ... چرا وایسادین؟! جو اول مهر گرفتتون؟

مرگخوار ها با فریاد لرد به کمکش شتافتن و با زحمتی ستودنی وزغ رو از اربابشون جدا کردن. لرد بعد ازکشیدن نفسی عمیق به سمت وزغ شتافت.
_می کشیمت!
_ارباب ارباب. اگه بکشیتش کی رو تخم باسیلیسک بشینه؟ به باسیلیسکتون رحم کنین.

لرد فکر کرد. فعلا باسیلیسک برای لردولدمورت مهم تر بود. لرد چوب دستیش رو روی گردن وزغ گذاشت.
_بعد از به دنیا آمدن باسیلیسک غزیزمون به درک واصلت میکنیم. فکر نکن ازت گذشتیم.

پس از تلاش ها فراوان بلاخره اسلیترینی ها موفق شدن با آرامش فراوان وزغ رو روی تخم بذارن. وزغ زهر چشم عجیبی از لردولدمورت گرفته بود پس با سکوت به لرد که روبه رویش نشته بود، نگاه کرد. اسلیترینی ها هم با سکوت به وزغ نگاه میکردن.
ساعت ها همونطور می گذشت. تا اینکه فکری شیطانی مهمان مغز کوچک وزغ شد.
_ من اگه اعتصاب کنم، غذا نمی خورم. اگرم غذا نخورم میمیرم. اگرم بمیرم کارتون رو هوا معلق میشه. در نتیجه... هرچی من میگم باید برام آماده کنین تا اعتصاب نکنم.


ویرایش شده توسط سلینا مور در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۳ ۲۰:۲۹:۳۵

دست به حباب هام نزنید. پاهم نزنید حتی. تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.