یک فقره جینی روبرویلونا ایستاده بود و یک فقره پشتش، و خودش هم نویل لانگباتمی بود با موهای طلایی.
- فراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار!
لونا دست لینی را گرفت و شروع به دویدن کرد اما درست پشت تابلوی بانوی چاق بودند که نویل لانگباتم واقعی تابلو-در را با شدت باز کرد و اگز از دیدگاه دیگری قضیه را بررسی کنیم آن رو توی صورت لونا کوبید و لانه با دماغ پخت و صورت سرخ به عقب غش کرد و روی لینی افتاد ...
تالار اسلیتریندراکو با خشم در خوابگاه پسران را کوبید و به وسط سالن عمومی آمد و با خشم شدید شروع به فریاد کرد: اون دزد کثافت مشنگ صفت بدتر از گندزاده خودشو همین الان معرفی کنه
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4a417c61a.gif)
ارگ که به شکل ارگ درآمده بود و وارد تالار اسلیترین شده بود به محض شنیدن فریاد دراکو ماجرا را فهمید ... شیء دزدیده شده توسط لینی شیء مهمی از وسائل دراکو مالفوی بود!
ارگ که اوضاع را خراب دید سعی کرد خیلی آرام از گوشه و کنار خودش را به خروجی برساند اما فراموش کرده بود که به جای جثهی کوچک و کوتوله خودش جثه غولی به نام گویل را دارد.
دراکو که چشمش به گوبل افتاده بود با خشم گفت: هی گوبل! بیا این جا ببینم ... با توام ...
گویل- اه با منی؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
- پـــه نـــــه پـــــه با یه گوریل احمقی تو باغ وحش های آفریقا کار داشتم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52494e2c0f1f3.gif)
- خوب پس من میرم دستشویی تا تو و گوریلت رو تنها بزارم!
- احمق! بیا این جا.
- میخوای لباسامو در بیارم؟
دراکو چوبدستی کشید و گفت: گقتم بیا این جا!
- ببین الان دیگه دست خودم نیست ... این شلوار خیس رو حتما باید در بیارم!
هیکل گویل شروع به آب رفتن کرد ...
تالار هافلپافلودو که خوب از سوراخ سمبه های آنجا خبر داشت دست زنوف را گرفته بود و از فرعی ها انداخت و به سرعت بدون عبور از جلوی پنجره ی مجازی هافلپاف که در آن ساعت قطعا محل تجمع هافلی ها بود، خودش را به خوابگاه مختلط رساند.
- صفا میکنی زنوف؟ من و تو قطعا برنده ی مسابقه میشیم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c91016fc30.gif)
- دمت گرم لودو! سریع چند تا چیز خوب جمع کن بریم.
لودو و زنوف که در قامت اما دابز و دنیس ظاهر شده بودند هر کدام روی چمدانی خم شدند و شروع به جمع آوری اشیاء ارزشمند کردند.
- هی من تو این چمدون یه فنجون طلا پیدا کردم ... فکر میکنم اصله!
- چــِـــی؟ دمت گرم زنوف! برش دار که فشنگ کنیم و بریم.
- نتمیتونم!
- چرا؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
- آخه روش یه سوسکه!
- خوب؟
- و من از سوسک میترسم!
- شانس آوردی هافلی نیستی، من تو هافل که بودم دائما به عبور سوسک از رو خودم عادت داشتم! ریتا اصولا ترجیح میده به صورت سوسک پرسه بزنه!
لودو که جیب خودش را پر کرده بود سمت چمدانی که زنوف مشغول تخلیه اش بود آمد و فنجان را برداشت و گفت: گوله کن بریم!
لودو و زنوف با جیب های پری که با جادو دارای گنجایش مضاعف بودند شروع به فرار کردند. اما همین که از در خوابگاه خارج شدند سوسک داخل فنجان به ریتا اسکیتر تبدیل شد و از فنجان بیرون پرید و جلوی آن دو قرار گرفت و شروع به فریاد کرد: جــــــــــــــیغ! دزد ... متجاوز ... دو تا راونی توی تالارن ... اینا اما و دنیس نیستن ملت، اینا لودوی خائن و زنوف احمقن ... جیغ!
فورا یک ایل هافلپافی دور زنوف و لودو جمع شدند ...