هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۱:۴۹ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
ریموس بعد از کلی کلنجار رفتن تصمیم خودشو گرفت . پول آبو باید میداد و یادش افتاد که پول مدرسه تد را هم جدا . ولی وجدانش کمی اذیتش میکرد و نمیتونست براحتی تمام شرط مرگخوارا را انجام بده . و درحالی که به خودش تاکید میکرد که فقط نصفی از اطلاعات ، بلاخره به بلا گفت :

" قبوله هر چی که بخواید میگم . "

ریموس بلافاصله تمام هیکل رو هوا شناور بود و درحالی که موهاش توی دست بلاتریکس بود پشت سرش به سرعت حرکت میکرد . باقی مرگخواران با سرو صدا و شوخی دنبالشون راه افتادن . رز جیغ میکشیدو چوبدستی ریموسو که وقتی شناور شده بود از جیبش افتاده بود برداشت و با ایجاد جرقه های رنگی در هوا پشت جمع حرکت میکرد .

بلاتریکس : " عمیقا خوشحالم که میتونیم امروز اخبار خوبی برای لردسیاه داشته باشیم . تو الان همراه من به میای تا ما به کمک هم لردو خوشحال کنیم . "

ریموس که سرش به دوران افتاده بود بلاخره احساس سکون کرد . چشماشو باز کرد و درحالی که موهای کوتاهش هنوز در دستان بلاتریکس بود در سیاه و بزرگی رو به روی خود دید . بلاتریکس با حرکت چوبدستی درو باز کرد و ریموسو هم باخودش وارد اتاق کرد .

او سریعا دست بکار شد و ریموسو روی صندلی فلزی ای انداخت . ریموس دستاشو روی دسته های صندلی گذاشت تا درست بشینه که بلافاصله طنابهای نامرئی اونا رو به دسته صندلی وصل کرد . بلاتریکس کمی از ریموس فاصله گرفت و درحالیکه طعمه اش را بررسی میکرد و فکر میکرد وقتی اطلاعات ریموسو به لردسیاه میرسونه کبد ریموسو بعنوان اشانتیون بهش بده یا یکی از دستاشو . در کشمکش با خودش بود و تصمیم گرفت که دماغ ریموس به لرد هدیه کنه .

- گرگ ژنده پوش ! بلا کلی به تو تخفیف دادو قبول میکنه که بعد از تخلیه اطلاعات و بعنوان پیشکشی دماغ خودتو به لردسیاه اهدا کنی شاید که بهتر با اطلاعاتت کنار بیان و بپذیرن که مرگخوار بشی .

ریموس تا اومد حرفای بلاتریکسو بفهمه دردی در تمام بدنش احساس کرد . بلاتریکس با لذت و حرکات سریعی طلسمهای مختلفی روی او اجرا میکرد و سوالاتی ازش میپرسید . پس از چند ساعت تلاش بیوقفه و درحالی که جلوی مرگخوارا در اتاق شکنجه پر از پوست میوه و لیوانهای نوشیدنی و سیخهای کباب بود . ریموس خسته و بیحال آخرین جمله اعترافو هم به زبون آورد . بلا بارضایت آخرین نگاهو به ریموس انداخت چوبدستیشو بلند کرد مرگخوارا منتظر کروشیوی بعدی بودند . ولی بلا با حرکتی دماغ ریموسو جدا کرد . ریموس فریادی کشید و از هوش رفت .

مرگخوارا :


?You dare speak his name
!Shut your mouth
!You dare speak his name with your unworthy lips


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۳۲ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
نام: اریک
سن: 16
جنس:مرد
سال: ششم
رنگ چشم: مشکی
گروه: هافلپاف
مو: کوتاه، به هم ریخته ، مشکی
ظاهر کلی: قد بلند، چهار شونه، با یه زخم کوچولو روی گونه ی سمت راستش
نام کامل: اریک آگوستوس آرگنت
کوییدیچ: مهاجم
چوب جادو: 22 سانت، از چوب درخت گردو، با یه تار مو از دم اسب تک شاخ
دسته جارو: آزرخش
علاقه مندی ها: معجون سازی، دفاع در برابر جادوی سیاه، کوییدیچ
توانمندیها: معجون سازی، کوییدیچ


شخصیت های خارج از دنیای هری پاتر پذیرفته نمیشه. پس لطفا یک شخصیت هری پاتری انتخاب کنید.

به خدا سرمو میکوبونم به دیوار، خب من هیچکدوم از اونا رو نمیشناسم و نمیدونم چه ریختی هستن، اینو از خودم ساختم قبول کنید دیه


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۸:۰۸:۴۵
ویرایش شده توسط اریک آرگنت در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۹:۵۳:۰۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۲۵ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
*غروب آفتاب نزدیک بود.*جنگل تاریک وتاریگ تر میشد.*گرگینه *خسته بود و از تاریکی میترسید. ولی با این حال به راه خویش ادامه داد،او روزها راه رفته بود. پاهای او دیگرنای راه رفتن را نداشت او آنقدر راه رفته بودکه رسید به یک*کلبه،وقتی صبح بلند شد از کلبه بیرون رفت و ناگهان*نور خیره کننده ای به چشم او برخورد کرد.از شب پیش چیزی بخاطر نداشت به راهش ادامه *خش خشبرگ ها را زیر پاهایش احساس می کرد.ناگهان بخاطر آورد جادوگراو را درشب پیش*طلسم کرده او از جادوگر پرسیده بود:چطور مراپیداکردی جادوگر گفته بود:*ردپا هایت.حال گرگینه منتظر*مرگ بود.


بعضی جاهارو خیلی سریع پیش بردین و بیشتر میتونستین روی متنتون کار کنین، ولی با این حال ...
تایید شد!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۱:۳۳:۴۹


Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
ماریه تا یه پس کله ای به ارگ زد و گفت: آخه تو چرا اینقدر معده ت کثیف؟

ارگ که دردش گرفته بود فریاد زد: چته تری؟ خب میگی چی کار کنم؟ خدا منو اینجوری آفریده! دهـــــه! نمیشه رو کار خدا چرا گذاشت که!

لونا از ماریه تا حمایت کرد و گفت: به بادیگارد من چماق نشون نده ها ... بعدشم ببینم اون شبایی که دزدکی میرفتی سراغ یخچال ماست و گوشت و نوشابه و پیتزاهای باقی مونده ی یه هفته پیشو با هم یهو میذاشتی تو دهنت چه ربطی به خدا داره؟

ارگ زانوهایش را بغل کرد و گفت: هیشکی منو دوست نداره!

لینی مدتی بود که بهوش آمده بود و در حال کلنجار رفتن با منوی درب و داغونش بود.

ناگهان روونا از سراخ در وارد شد و فریاد زد: پراکنده بشین، پراکنده بشین، آنتونین داره میاد تو!

لینی از فکر اینکه آنتونین ماجرا را بفهمد ترسش گرفت و منو را درون دهانش گذاشت.

آنتونین وارد تالار شد و با همگروهی هایش که به طور عجیبی نشخند زده بودند روبرو شد.

- اتفاقی افتاده بچه ها؟ چرا نیشتون بازه؟

لونا از دهانش پرید: آخه امروز، روز جهانیه نیشخنده!

زنوف هم در حالی که نیشخند زده بود گفت: آره روز نیشخنده

آنتونین که حرف های پدر و دختر ِ عجیب را کمی عجیب میپنداشت پرسید: پس چرا لینی نیشخند نزده؟

لینی سعی کرد نیشخند بزند ولی میترسید منو از دهانش بیرون بیاید به همین دلیل همان طور دهان بسته منتظر شد کسی دروغی بسازد.

ماریه تا سریع پاسخ داد: امممم خب لینی دهنش خسته شده بود از بس نیشخند زد!

آنتونین که هنوز هم سردرنیاورده بود چیزی از تالار برداشت و خارج شد.

پشت در:

- یه کاسه ای زیر نیم کاسه س! یعنی چی روز جهانی نیشخند؟!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
از این به بعد مسئولیت این تاپیک با لینی وارنر می باشد!

سوژه از پست قبلی ادامه پیدا خواهد کرد!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
گوشه ای کنار شومینه لینی و لونا و زنوفيليوس و روونا نزدیک به هم قوز کرده بودند و آهسته با هم صحبت میکردند.

ماریه تا در خوابگاه دختران انتظار نفر بعدی را میکشید، من کسانی که کاملا از این رفتار ها گیج شده بودند بقیه ی اعضای ریونی بودند که کنجکاوانه به هم گروهی های گوشه ی شومینه نگاه میکردند.

اخم های لونا در هم رفت و گفت: ماری با اینکه از سفید بودن خسته شده ولی حاضر نیست به سیاهی بپیونده!

روونا با قاطعیت پاسخ داد: حرف منو گوش میکنه! امشب، بعد از شام باهاش حرف میزنم.

لینی که نگران به نظر میرسید پرسید: و اگه حتی حرف تو رو هم قبول نکرد؟ هیچ دلم نمیخواد از محبوبیتم پیش ارباب کم بشه! بهتره یجوری راضیش کنی روونا!

روونا لینی را مطمئن کرد و بعد مرگخواران از هم جدا شدند، ولی قرار بود هر کجا که ماریه تا را دیدند زیر نظر بگیرند.

سر میز شام

ماریه تا خود را بی اشتها جا زده بود و تنها چنگال را در بشقاب میکشید و پنج دقیقه یکبار آب میخورد تا گرسنگیش رفع شود، او باید هر کاری میکرد تا مرگخواران ریونی به او شک نکنند.

بعد از خالی شدن بشقاب ها ه جز بشقاب ماریه تا هر یک از صندلی خود برخاستند و همان موقع روونا به سمت ماریه تا رفت.

- ماری میخوام باهات حرف بزنم.

ماریه تا در دل خوشحال بود که بلاخره قسمت اول ماموریتش رو به پایان است، اما با صورتی گرفته درخواست روونا را قبول کرد و با او از تالار خارج شد، ریونی ها مرگخوار هم منتظر در تالار عمومی در انتظار نتیجه بودند.

کنار دریاچه - زیر نور نقره ای رنگ ماه

پیکر روونا زیر نور ماه لرزان به نظر میرسید، آن دو کنار دریاچه روی نیمکتی نشسته بودند. چد لحظه ای در سکوت گذشت و ماریه تا خود را مشغول بازی کردن با انگشتانش کرد.

بلاخره روونا سر حرف را باز کرد: خب ماریه تا. تو به الف دال خیانت کردی! تو حتی اگه به سیاهی هم نپیوندی دیگه توی الف دال یا محفل پذیرفته نیستی!

ماریه تا حرف او را پذیرفت و روونا ادامه داد: احساس یه نوع خلا بهت دست نمیده؟ اینکه دست روی دست بذاری و فقط غصه ی خیانتت رو بخوری هیچی حل نمیشه!

- ولی من فکر نمیکنم برای سیاه بودن آماده باشم ...

- همین که خیانت کردی خودش یه نشونه ست! تو میتونی یه مرگخوار خوب واسه لرد باشی، لرد به سیاهترین مرگخوارش هدایای واقعا ارزشمندی میده!

ماریه تا خود را کمی مشتاق نشان داد و گفت: به نظرت میتونم یه مرگخوار خوب بشم؟

- آره حتما!

- باید درباره ش فکر کنم ...

روونا خوشحال بود که بلاخره ماریه تا را راضی کرده، حتما تا فردا جوابش مثبت بود.


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
نام:هري.پاتر2010
مشخصات:موهاي مشكي،عينك باشيشه ي گرد،چشمان مشكي
متولد:9سپتامبر1980
سوابق كوييديچ:از سال 1991جستجوگر كوييديچ در تيم گريفندور
هيكل:كمي قدبلند،لاغر،پاهاي كشيده
مشخصه:زخمي روي پيشاني سمت چپ
حضور در هارگوارتز:ازسال 1991
رشته تحصيلي:آرور يا كاراگاهي(مقابله باجادوي سياه)
نام پدر خوانده:سيريوس بلك
گروه:گريفندور
توانايي هاي غيرمعمول:حرف زدن به زبان مارها،ديدن روياهاي ثابت،
خواندن ذهن ولدومورت
چوب جادوگر: ساخته شده از چوب درخت راج و پر ققنوس ، ۱۱ اينچ ، زيبا و انعطاف پذير
لقب:پسر برگزيده
معرفي:پدر و مادر من توست ولدومورت به قتل رسيدند.در آن زمان
ها مردي به نام سيريوس بلك دست مرا گرفت ومن زندگي رامديون اوهستم.از آن به بعد من هميشه با ولدومورت در حال جنگ هستم
من انقدر با ولدومورت مي جنگم تا او را بكشم.


بازم تکرار میکنم، شما نمیتونین شخصیتی ساختگی یا خود هری پاتر رو بگیرین. لطفا به دنبال یک شخصیت دیگه باشید.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۰:۴۰:۵۷
ویرایش شده توسط harry.potter2010 در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۰:۴۶:۴۰
ویرایش شده توسط harry.potter2010 در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۰:۵۱:۰۷
ویرایش شده توسط harry.potter2010 در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۰:۵۲:۴۳
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۰:۵۵:۴۷
ویرایش شده توسط harry.potter2010 در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۰:۵۸:۴۰
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۱:۰۸:۲۳
ویرایش شده توسط harry.potter2010 در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۲:۰۵:۵۱
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۸:۱۰:۵۲

تصویر کوچک شده


Re: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۱۰:۳۱ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
لینی باشه!
موفق باشی تو کار جدیدت!

فعلا همون رول نویسی . همین که وقت کردم ، باور کن وقت ندارم ، یه پخ میزنم در مورد کارهات.

تنکس!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
سلام

من یک سوال داشتم:
چه کسی مسئول تایید نظرات در بخش اخبار و گالریه؟ آنتونین؟ یا استرجس؟


تصویر کوچک شده


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۸:۴۸ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
نام : لونا لاوگود
نام پدر : زینوفیلیوس لاوگود
خصوصیات : عاشق اسنور کک شاخ چروکیده، بلیبرینگ معرکه و تسترال ها! فراری از دست نارگل ها، سرسخت در برابر وزارتخونه و لرد ولدمورت، از طرفداران پر و پا قرص هری پاتر.
چون قیافه اش و رفتارش یه کم عجیب و غریبه بعضی ها پشت سرش لونی لاوگود بهش میگن (لونی در انگلیسی به معنی دیوانه و خل و چل است).
لونا توی هری پاتر 5 و 6 و 7 در برابر ولدمورت و افرادش همراه با هری و بقیه وایساد.


این شخصیت گرفته شده. لطفا از لیست شخصیت ها یکی دیگه رو انتخاب کنید.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۱۰:۳۵:۵۶






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.