- اهم... اهم... کسی باسیلیک مرا ندیدیه، کمی زهر برای نقاشیم نیاز داریم.
همه با شنیدن صدا به سمت در ورودی برگشتند. سالازار در حالیکه بوم نقاشی بزرگی را در هوا معلق نگه داشته بود وارد تالار شد.
اسنیپ زودتر از بقیه واکنش داد و خودش را به سالازار رساند و گفت:
- سالازار به موقع اومدی! می تونی حرف های این شلنگ... چیزه... این ...موجود رو برامون ترجمه کنی، بالاخره هرچی نباشه تو مار زبونی!
- هووم ... ناجینی رو میگین؟!!
-
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d449461b5d.gif)
چند دقیقه بعد- پاق..پاق... پاپا پاق...
مرگخوارن و دیگر افراد اسلیترین یکی پس از دیگری در حاشیه بیشه زار پوشیده از برف ظاهر شدند.
-
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
آستوریا همینطور که متعجب به اطرافش نگاه می کرد با لحن مرددی پرسید:
- میگم شاید این سالازار به خاطر کهولت سن نتونسته درست حرفای ناجینی رو تشخیص بده! لرد کجا و این خرابه کجا؟!!
اسنیپ هم متفکرانه و مضنون مشغول بررسی دام و خطرهای احتمالی بود که با صدای بلندی از جا جست.
- آواداکداورا!!!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
با شنیدن طلسم مرگ هرکس به سمت جان پناهی جست و چوب جادویش را ببیرون کشید و به سمت گوشه کنار بیشه نشانه رفت.
بلا که طلسم را به زبان اورده بود به سمت جسد بیجان جانوری که روی زمین افتاده بود رفت تا از نزدیک قربانیش را بررسی کند.
- هووم... مشکلی نیست... اشتباه شد... این فقط یه سنجاب بود! فکر کردم دشمنه
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d3ffaaf009.gif)
- بلا!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524136101ffc0.gif)
- خب چیه منم با آستوریا موافقم شاید این یه تله باشه!
لوسیوس گفت:
- شاید حق با بلا باشه. بهتره یکی بره اول یه سرو گوشی آب بده و برگرده.
- من حاضرم برم!
و این گونه دراکو داوطلب تجسس شد.