هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!




Re: جام آرزوها
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
حالا که هیچکی پست نزده() خودم میزنم.
-سوروس مشکوک میزنی.
-چی؟من؟من به این مظلومی.
-تو اگه مظلومی وای به حال ظالم ها.
-خب بسه دیگه ایوان اگه نمیخوای کمک کمی طفره نرو.
-نه...منظورم این-
-خب پس ساکت باش،بوق هم نزن تا یه نقشه ی درست و حسابی بکشیم.
-بوق؟!
-راضی کردن بلاتریکس با من،ولی اگه حتی با یه نفر راجب این موضوع حرف بزنید...
ایوان و بارتی:
-خب،پیدا کردن اون چوب دستی با شما دو تا اون دو تای دیگه با من و بلا.
-آهان خسته نشین شما یه وقت.
-اگه اعتراضی هست با همسر عزیزم نجینی مطرح شه.
-نه...نه چه اعتراضی.حل همه چی.




Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
روز بخیر

هر چی جلوی خودمو گرفتم پست نزنم، دیدم نمی شه.

اول یه تذکر دوستانه بدم: به شخصه زیاد با فرهنگ اینجا آشنا نیستم، اما اینو میدونم که میگن مهمون حبیب خداس، من از یه نفر دعوت کردم، اونم دعوتمو قبول کرد، حالا که اومده می خواین بیرونش کنین؟ من چیزی نمی گم، اما به نظر خودتون زشت نیست؟!!!

دوم اینکه مهمون این هفته ی تاپیک قلم پر آنتونین دالاهوف میمونه، حالا چه کسی استقبال بکنه، چه نکنه!


سوم اینکه شاید از این به بعد از همون نظری که آنتونین داد استفاده کنیم و نظرسنجی بزاریم، اما مطلقا مهمون این هفته تغییری نمی کنه!


چهارم، امیدوارم به زودی پرسی عزیز بیاد و دوباره تاپیکو به دست بگیره که حداقل همه حُرمتشو داشته باشن!!



نکته:
به دلیل اینکه همه ی بچه ها فرصت داشته باشن که سوالاشونو درج کنن، پرسش تا پنج شنبه ی این هفته تمدید میشه، امیدوارم دوستان بحث های متفرقه رو دوباره راه نندازن و حرمت مهمانمون رو حفظ کنن.


موفق باشید./


»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


Re: گودریک گریفندور و هری پاتر چه نسبتی با هم دارن؟؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
فکر نکنم نسبتی داشته باشن.
با دراکو موافقم!هری از نوادگان منه دیگه!وقتی من اینجا هستم دیگه این بحثا چیه؟؟بپرسین خودم بهتون می گم!


و عشق ، تنها عشق تو را به گرمی یک سیب می کند مانوس.. و عشق،تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد.


Re: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۳ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
چند ثانیه بعد، صدای مرموزی از گوشه اتاق شنیده میشه : چنگ دل آهنگ دل کش میزند
سالی با دقت از حرکت فوق سریع خود باز ایستاد و مشغول بررسی اتاق شد.

همان لحظه، فضا، مشتی و آلبوس :

- ژون داداش باید برگردیم.سوختمون داره تموم میشه.
آلبوس در حالی که ریش های سفیدش مانند مو های طلایی دختر کوچکی در هوا پیچ و تاب میخورد با سر موافقت خود را نشان داد و ...

بوووووم

هر دو به ضرب به زمین افتادند .سالی از شنیدن صدای برخورد آها با زمن، و آن دو از شنیدن صدای مرموز شوک شدند.

قصه ی دل دلکش است و خواندنی

دامبلدور همینطور که در حالت خلصه بود چرخشی کرد و از زیر بالشش گوشی موبایلی بیرون آورد. همگی با تعجب به او خیره شدند تا اینکه بالاخره دکمه سبز رنگ را فشرد.

- جانم؟
- اینجا مرکزززز، من مایکل اسکوفیلد، شما؟
- اوه مایکل! سیفید بابایی
- پدر؟ پدر؟ من آنیتام!
پیرمرد به سرعت خود را جمع و جور کرد و گفت : اوه عزیزم.بله؟
- زدین؟
- به! حرفا میزنا.معلومه که زدیم.
- چیو زدین؟
- چیو باید میزدیم؟ هاااااااااااااااااا! آمپولو میگی.راستش نه!
- په چرا؟
- حالا میزنیم چه عجلـ...
سالی از آن سو فریاد زد : بـــــلــــد نیستیم!
آنیتا با عصبانیت فریاد زد : باید فرو کنین توی یه جای گوشتی بدنتون دیگه!عه!
آلبوس : توروخدا؟ باشه بای.

و هرسه متفکرانه مشغول یافتن راه و چاهی برای تزریق سرنگ شدند...


آن سو تر، تیم نجات

استرجس در حالی که نقشه بزرگی را روی کاپوت نیسان آبی رنگش پهن کرده بود گفت : ممکنه مرگخوارا برای نجات سالازار بیان.در نتیجه احتمال درگیری هست.
جسیکا : امکانش نیست. ما امنیتمون خیلی قویه همه خیابونا شونصد تا آدم وایساده، از این آدم سیاه پوش خفنا. یارا...
سیریوس خشانتانه فریاد زد : انقدر حرف اینجوری نزنین باز کل سایت با جاش میره جزایر L1-1 ها!


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۹:۳۸ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
نام: گودریک گریفندور
گروه: گریفندور

من از زمان بچگی با سالازار و رونا و هلگا دوست بودم و از زمان بچگی با هم بودیم و فکر ساختن مدرسه هاگوارتز از اونجا به سرمون زد که برای تحصیل باید کیلومتر ها راه می رفتیم.

مو های دراز و پر پشتی دارم. چشم های سیاه مایل قرمز. و قدی متوسط مایل به کوتاه اما هیکلی درشت و قدرتمند دارم.

از آدم های شجاع خوشم میاد چون خودم شجاعترین شجاعان هستم.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۳ ۱۳:۵۴:۰۳


Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۲:۳۷ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
هنوز دخترک بطور کامل از مرلینگاه خارج نشده بود که عده ای از مرگخوار ها به داخل مرلینگاه هجوم بردند.در این میان:
-بابا...بابا چرا به اینجا میگن مرلینگاه؟بابا...بابا چرا آنی مونی میخواد خودکشی کنه؟بابا...بابا...

و در بخاطر اینکه از آرامش سوروس کفرش دراومده بود سوالی رو که مدت زیادی توی مغذش بالا و پایین میپرید رو هم پرسید:
-بابا...بابا چرا عمو سوروس و نجینی بچه دار نمیشن؟
سوروس مثل فنر در رفته(!) پرید سمت بارتی و گفت:
-سرورم شما زحمت کروشیو زدن به اینو به خودتون ندید من میبرمش بیرون و به سوالاش جواب میدم.

پس از دقایقی در ورودی سالن اسلیترین باز شد و آنی و مونی صحیح و سالم وارد شد.

ملت اسلی:
-آنی مونی مگه تو خودتو نکشتی؟
-نه سرورم داشتم میرفتم که تو مرلینگاه خودم بکشم ولی تصمیم گرفتم اول کیک تولد سوروس رو بپزم بعد خودم و بکشم.

لوسیوس:یعنی میخوای بگی من الکی سه ساعت...

-راستی سوروس کو؟
-پسر منو برد که جواب سوالاش رو بده.
-فس سیس سیسوس ساهس.
(ترجمه:اما فکر کنم تا حالا کچل شده باشه.)
آنی به سمت اتاق سوروس راه افتاد و سوروس را در حالت پیدا کرد.




Re: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۲:۱۳ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
سالی: این دختره عجب چیزی بودا ... میگم ...مخشو نزنیم؟
آلبوس: اهوووووی! این دختر منه ها! من پدرشم مثلا!
مشتی: ااااا .... دختر توئـــــــــه؟ مگه دختر من نبودش؟
سالی: آلبوس جون ... دخترت عجب چیزیه! من برم باهاش ازدواج کنم!
آلبوس: کور خوندی! دختر من نگاهتم نمیکنه! جنازه!
مشتی: اااااا دختر توئـــــــــه؟ من چرا فکر میکردم دختر منه؟

سالی: آنیتا خانوووووم .... وایسا من اومدم ....
سالی به صورت کجو کوله با سرعت صفر کیلومتر در ساعت به سمت در اتاق شروع به حرکت کردن میکنه!
آلبوس: سالی صبرکن ... صبر کن! بذار اول من غیرتی شم ...

مشتی: ولش کن آلبوش ژون .... بیا آمپول بژنیم!
آلبوس: آها ایول .... بریم توی خواب غلیظ!
مشتی: خواب غلیژ کدومه باب؟ تازه شرنگمون جور شد .... میخوایم تژریق کنیم بریم فژا!

آلبوس: نه ... من از سرنگ آلوده استفاده نمیکنم! آیا میدانستید استفاده مشترک از سرنگ آلوده عامل اصلی انتقال برخی از بیماری های خطرناک است که متاسفانه هیچ راه درمانی هم نداد؟ آیا میدانستید همه چیز تنها از یک سرنگ آلوده آغاز میشود؟ آیا میدانستید سرنگ آلوده میتواند زندگی یک خانواده رو تباه کند؟

مشتی: آلبوش این اراجیف شیه به هم میبافی؟ پش میخوای شی کار کنی؟
آلبوس: عیبی نداره با دماغ میکشم بالا!

سه میلی متر اونطرف تر:
سالی: ای نامردا... حالا دیگه بدون من میرین فضا؟ .... حیف که من الان اینجا نیستم.... اوه ... یکی به من بگه چقدر دیگه تا در اتاق راه مونده!

چهار میلی متر اونورتر:
سالی: اوه ... کم کم دارم در اتاق رو از دور میبینم!




Re: آخرين يادگار لرد سياه
پیام زده شده در: ۲:۰۰ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
-اگه کوچکترین اشتباهی بشه هممون سرمون رو به باد دادیم. من و نارسیسا و بلا با هم و لوسیوس و رودولف با هم.الان ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه ی صبحه.ساعت دوازده و نیم شب توی سه دسته جارو همدیگرو میبینیم.

و پس از اینکه همه با نقشه موافقت کردند و مسیر ها مشخص شد،پنج مرگخوار افسون دلسردی را اجرا کرده و به سمت
دهکده ی هاگزمید ره سپار شدند و در نزدیکی هاگزهد از یک دیگر جدا شده و هر گروه به سمتی رفتند.
آتش بس موقّت بین سوروس و بلاتریکس دوام چندانی نیاورد؛
بلاتریکس با تحقیر آمیز ترین لحنش خطاب به سوروس گفت:
-ببخشید پروفسور جسارت نباشه ها ولی میشه بگی دقیقاً چه نقشه ای داری؟
-نه.
-یعنی میخوای ما چشم بسته دنبالت بیایم و-
-بلا کسی مجبورت نکرده تو این عملیات با من باشی.حالا اگه تمایل داری دست سیسی رو بگیر که با جسم یابی بریم دهکده ی بعدی،اینجا قصری با مشخصات قصر سالازار دیده نمیشه.

و بلاتریکس در نهایت ناخشنودی مجبور به قبول نظر سوروس شد.زیرا ظاهراً تمام خانه های این دهکده،کلبه هایی با سقف های گلی و کوتاه بودند.




Re: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱:۴۹ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
-حواست هست چی میگم؟
-چی؟یعنی بله سرورم.
-خوبه.

ولی در مغذ لوسیوس ولوله ای بر پا شده بود؛تا الانش رو شانس آورده بود ولی موقعه زدن علامت شوم باید چیکار میکرد؟وقتی که تو قصرخودش بود این کار رو خودش میکرد ولی حالا...؟
صدای لرد اونو به خودش آورد.
-کجایی لیام؟
-همینجا سرورم.
-مطمئنی؟
-بله...بله.
-خیلی خب.

و با صدای بلند بلاتریکس رو صدا زد.
-سرورم کاری داشتین؟
-آره این جوونک رو ببر و براش علامت شوم رو بزن.
-سرورم این سن مادر بزرگ سالازار رو داره.اونوقت شما میگین-
-کروشیو.هر کاری میگم بکن.
-چشم...راه بیوفت.

و لوسیوس با دلشوره ای وحشتناک به دنبال بلاتریکس از اتاق خارج شد.




Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱:۴۳ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
1-آیا معنای ورد "سکتیاموس " را میدانید ? فکر میکنید چه معنایی دارد ?(5نمره)
روایات زیاده!
در روایتی آمده که هم خانواده ی سکوته و ورد حریف رو ساکت میکنه!
در روایتی دیگر از واژه ی سکته اومده و باعث سکته ی طلسم حریف میشه!
در روایت آخر که معتبر تره این ورد خلاصه جمله (سکوت کن بیناموس) بوده و باعث میشه ورد طرف مقابل خفه بشه چون با تحکم گفته میشه.
اختلف العلماء


2-به نظر شما جادوی سفید به چه جادویی گفته میشود?(5نمره)
جادویی که سفید باشه جادوی سفید نام داره!
جادوی سفید جادوییه که فقط دفاع میکنه و حتی کوچکترین آسیبی به حریف نمیرسونه حتی گرفتن چوبدستی یعنی اکسپلیارموس هم سفید نیست.
به همین دلیل به نظر من جادو های سفید به درد نمیخوره. یک مرگخوار باید طرف مقابلش رو تار و مار کنه.


3-فرض کنید با لرد سیاه در حال مبارزه هستید و میتوانید نتها از ورد "سکتیاموس" استفاده،یک رول کوتاه درباره این موضوع بنویسید.(10نمره)
ما رو چه به میارزه با لرد!
- تو یک خائنی دراکو، تو اطلاعات سری ما رو برملا کردی، کروشیو!
- سکتیاموس! ارباب به خدا قسم من این کارو نکردم، خواهش میکنم منو نکشید!
- تو خجالت نمیکشی طلسم اربابت رو خنثی میکنی؟ ببینم اگر بخوام بکشمت این طلسم احمقانه به دردت میخوره؟
- خواهش میکنم رحم کنید لرد سیاه!
- آوادا کداورا ..
- سکتیاموس!
طلسم دراکو هیچ اثری نداشت و لرد جسد او را روی زمین انداخت.


4-کاربرد ورد "سکتیاموس" را با استفاده از تخیل خود بنویسید.(10نمره)
وقتی که انسان بخواهد طلسم های طرف مقابل را حنثی کن و از مهلکه بگریزد این طلسم به دردش میخورد. به عنوان مثال سیوروس اسنیپ وقتی داشت بعد از کشتن دامبلدور از هاگوارتز میرفت مکررا از این طلسم استفاده میکرد تا حملات احمقانه پاتر را خنثی کند.

5-کلاس چگونه بود?(ارزش یابی)

خوب بود فقط یک مقدار جنبه طنزشو بیشتر کنید! با تشکر.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.