کندرا هرچه سریعتر میخواست ارثیه اش را بگیرد بنابراین به پومانا و زاخاریاس تنه ی جانانه ای زد و به سرعت اسب مرلین شروع به دویدن کرد.
-پیوز...پیوز عزیز داری میری از بین ما؟ چه حیف حالا میشه ارثیه ام را بدی؟ کار دارم میدونی که تکلیف های ماگل شناسیم مونده!
رودلف با اینکه از ترس و عصبانیت از دست اون سه تا ادم زودباور داشت منفجر میشد از اینکه فردا کلاس داره با کندرا و اون تکلیف هاشو ننوشته منفجر شد!
-که تکلیفاتو ننوشتی ها ساعت 10 شبه فردا هم ساعت 8 صلح بامن کلاس داری پدرتو درمیارم کندرا!
کندرا که انگار از قبل متوجه ی وجود رودلف در حمام نشده بود سوپرایز شد و به هن هن کردن افتاد.
-اممم...امم...پرفسور لسترنج شما هم امدید ارثیه تون رو از پیوز عزیز بگیرید... خیلی ناراحت کننده هست که پیوز داره از بینمون میره نه؟
کندرا میدونست که تو بد مخمصه ای افتاده و همچنین میدونست بهترین راه فرار از این شرایط فرار بود.
-خب پیوز عزیز من ارثیه ای نمی خوام...عهه اگه دقت کنین یکی داره صدام میزنه!
رودلف که فرصت رو مناسب دید با علامت هایی نقشه اش رو برای تمام افراد حمام توضیح داد و بعد به بالای سکوی حموم رفت و شروع به سخنرانی کرد.
-افسوس که نمی تونی از مرگ فرار کنی کندرا چه بخواهی چه نخواهی فردا باید به کلاسم بیایی اگر هم نیایی به پرفسور دامبلدور میگم گوشتو بکشه! درک میکنی دیگه!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d8c77bec82.gif)
با این حرف کندرا درجا وحشت بدنشو تسخیر کرد؛ اون الان حتی از رکسان هم بیشتر ترسیده بود.
-پپ...پیوز جان با اجازه ماها مرخص میشیم!
-نه،نه عزیزانم من باید قبل از مرگ ارثیه ی شما را بهتان بدم!
-نه ممنون پیوز عزیز ما یعنی من کار دارم باید برم بیرون اخ...
همون موقع بود که رودلف داد و فریاد کرد و پرید شیر حموم رو باز کرد و الیور پیوز رو به داخل وان پرت کرد. ارنی هم سدریک رو بیدار کرد و رکسان و جیمز با کمک هم اگلانتین رو بر شونه ی سدریک قرار دادند؛ رودلف چندتا از شیرهای شامپو رو هم باز کرد و پیوز را هل داد به ته وان. پومانا و سدریک که از این واکنش همه چیز براشون مشخص شد دست کندرا رو گرفتن و به طرف درد دویدن اما ناگهان پیوز قابلمه ی چرک خیارک رو برداشت و به سمت اونها روانه شد...