هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۲:۲۸
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
گردانندگان سایت
پیام: 564
آفلاین
-ما در قفس اسکان داده نمی شویم. ما می خواهیم خود را از پرتگاه پرت کرده و به سوی افق بال بگشاییم.
-آخه ارباب شما بال ندارین. میرین از پرتگاه میفتین پایین قبل اینکه بتونین بال بگشایین کل ذراتتون از هم می گشایه.

اسلیترینی ها با نا امیدی به لرد نگاهی انداختند که در آن لحظه چند کلاغ را اطراف خودش جمع کرده و در حال آموزش نظری "ده نکته طلایی برای فرود اضطراری با نوک" به آنها بود.

-عزیز مامانو گشنه و تشنه میخواین بفرستین تو قفس معلومه که نمیره!

مروپ در حالی که یک لقمه نان و پنیر و آناناس در دست داشت به قفس نزدیک شد.
-لقمه مامان به راحتی می تونه به عزیز مامان انگیزه بده که وارد قفس بشه و خودشو از پرتگاه نندازه پایین.

اما به نظر نمی رسید که لقمه مامان چندان انگیزه بخش باشد زیرا در همان لحظه لرد به فکر آموزش عملی ده نکته طلایی به سایر کلاغان افتاد.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۲۹ ۱۵:۳۸:۵۱

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۹
#99

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
آوردن قفس، آسان ترین بخش این نقشه بود.

- کاملا درسته!

گابریل، موافقتش را اعلام کرد و سه سطل حاوی مواد شیمیایی و چندین تی و دستمال را در کنار قفس چید.
-قسمت سختش، نظافت قفسیه که معلوم نیست قبل از ارباب چه حیوونایی توش بودن.

-این الان به ارباب گفت حیوون؟
-آره دیگه. معنی جمله همین می شه.
-شاید منظورش این نبوده؟!
-چقدر خوش خیالی... اگه منظورش این نبود باید می گفت معلوم نیست قبل از ارباب چی توش بوده. عمدا گفت حیوون.
- کاش نمی گفت!
-خب اربابم کلاغه دیگه. مگه کلاغ حیوون نیست؟
-ارباب واقعا کلاغه الان تسترال؟

بحث عمیقی بین اسلیترینی ها در گرفته بود. اعضای غیر مرگخوار با خوشحالی منتظر زندانی شدن لرد سیاهی که با شنل بلند و سیاهش، بی شباهت به کلاغ نبود، بودند.

- حیف که منقار نداره!
- اگه دماغ پروفسور اسنیپ رو نصب می کردن روش کامل می شد.

گابریل کاملا مخالف خشونت بود... ولی بلاتریکس نبود! برای همین، اسلیترینی ها را به سرعت ساکت کرد.
با سوت گابریل، دستمال ها و تی ها خودشان را در سطل ها خیس کرده و به جان قفس افتادند.

چند دقیقه بعد، قفس برق می زد. گابریل با افتخار دست نوازشی به سر دستمال آبی کشید.
- آفرین... کارتون عالی بود. این قفس الان لایق ارباب شد!

-گفت قفس لایق اربابه؟ یعنی ارباب هم لایق قفسه دیگه... منظورش اینه که ارباب حیوونه؟

گابریل کم کم داشت فکر می کرد که استفاده از خشونت، گاهی لازم است.
-یکی بره ارباب رو بیاره بندازیـ... یعنی بذاریـ ... چیز... در قفس اسکان بدیمشون!




پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ سه شنبه ۲ دی ۱۳۹۹
#98

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 407
آفلاین
خلاصه: لرد سیاه یکی از معجون‌های عجیب و غریب هکتور رو خورده و حالا هر یه ساعت یه بار به چیزی تبدیل می‌شه. الان هم تبدیل به کلاغ شده و می‌خواد از پرتگاه بپره تا بتونه پرواز کنه.

***


- دومینیک بیل و کلنگش رو همین الان ازمون دور کنه تا ندزدیدیمش و توی لونه‌مون قایم نکردیم.
- حالا مطمئنید که می‌خواید تالار رو ترک کنید و از پرتگاه بپرید؟
- خطرناکه ها...
- خطر برای ما معنایی نداره، چون ما کلاغ هستیم و بال داریم. ما رو ببرید لبه‌ی یه پرتگاه!

اسیترینی‌ها به هم نگاه کردند و هکتور را هم از حلق بلاتریکسِ شاکی و عصبانی بیرون آوردند. لرد سیاه واقعا قصد داشت از پرتگاهی بپرد تا پرواز کند و آن‌ها راهی برای متوقف کردنش نداشتند.

- داشتند! داشتند!

همه، از اسلیترینی‌ها تا راوی، به گوینده‌ی این دیالوگ زل زدند.

- اگه لرد سیاه فکر می‌کنه کلاغه، ما می‌تونیم تا تغییر شکل بعدیش تو قفس زندانیش کنیم!

بلاتریکس حلقش را برای بلعیدنِ دوباره آماده کرد.
- تو می‌خوای ارباب نازنین منو تو قفس زندانی کنی؟
- خب از اینکه از روی پرتگاه بپره پایین که بهتره...
- راست می‌گه! باید تا وقتی که از شکل کلاغ خارج بشه تو قفس نگهش داریم. برین قفس بیارین!


گب دراکولا!


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۹:۴۹ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹
#97

دراکو مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۱ شنبه ۱ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۶ سه شنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۰
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 30
آفلاین
مرگخواران که از این قضیه به شدت نگران بودند نه می توانستند به حرف لرد گوش دهند نه می توانستند سر پیجی کنند و خلاصه قضیه تسترال تو تسترالی بود.
لرد که از قضیه تاخیر و مردد ماندن مرگخوار ها خوشش نیامده بود هیچ تصمیمی نگرفت اخر از یک دانه که میخواهد اب یاریش کنید چه انتظاری دارید؟!

ای فرو مایگان ما را بهتر ابیاری بکنید!
-چشم ارباب.

-ارباب! اربـــــــــــــــــاب! من تجربه مواظبت از گیاهان رو دارم اگه میخواین ازتون مراقبت می کنم!
ولی باقی مانده حرف او در میان همهمه مرکخواران گم شد! بریم ارباب رو بیل بزنیم.

- بیاین ارباب رو با وایتکس شوستشو بدیم!
-بیاین نقاشی ارباب رو بکشیم.

بیاین ارباب رو بیل بزنیم.


در چند دقیقه دومینیک با اب و وسایل مورد نیاز ظاهر شد.
-ارباب اول میخواین چکار کنیم؟

شرایط سخت تر انتظار لرد را می کشید.


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۹ ۹:۵۴:۴۸


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱:۲۸ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹
#96

پلاکس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۹:۲۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲
از ما هم شنیدن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 219
آفلاین
_ آبیاری خالی که نمیشه ارباب! باید بیلتون بزنیم.
_ ما ارباب نیستیم! ما انار هستیم!

مروپ گانت با آب‌پاشی نزدیک لرد شد:
_ پسر عزیز دردونه مامان باید خوب رشد کنه!

بلاتریکس تمام شده، پس از شنیدن صدای برخورد اولین قطره آب با سر لرد، به طور کامل احیا شد و در یک چشم به هم زدن، لرد سیاه را در دست گرفته و پا به فرار گذاشت.

_ بردن، انار مامان رو بردن!

اسلیترینیان با سرعت به دنبال بلاتریکس میدویدند؛ اما بلاتریکس که به مقدار زیادی شکنجه روحی شده بود همچنان میدوید.

_ ما را ول کنید، ما کلاغ سیاه آزادی هستیم!

با شنیدن این کلمه بلاتریکس از حرکت باز ایستاد، به لرد در دستانش نگاهی انداخت:
_ سیاهین ارباب؟ سیاه؟ مشکی؟ مطمئن باشم؟

لرد سیاه از بین دستان بلاتریکس خارج شد و دو سر پایین ردایش را در دست گرفت:
_ حال میخواهیم پرواز کنیم!

و بی وقفه شروع به بال زدن کرد.
پلاکس فرصت را غنیمت شمرد و در همان لحظه به یاد ماندنی، پرواز و بلند شدن نیم سانتی لرد از زمین را نقاشی کرد.

_ خسته شدیم، این روش درست نیست، برویم از پرتگاه شروع کنیم!



پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۰:۳۲ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹
#95

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
لرد سیاه چشمانش را بست و همچون اناری سرخ و شیرین، وسط تالار ایستاد.

اسلیترینی ها در شک و تردید شدیدی به سر می بردند. نمی دانستند عمل کردن به دستور لرد عواقب سنگین تری دارد یا عمل نکردن به آن. آن ها تا آن لحظه هیچ اربابی را "دون" نکرده بودند!

مروپ هم بر سر دو راهی سختی قرار گرفته بود. شنیدن نام انار او را هیجان زده کرده بود ولی پسرش را هم کامل می خواست.

بالاخره گابریل با احتیاط جلو رفت و آستین ردای لرد را کشید.
اتفاقی نیفتاد.
کمی بیشتر کشید.
-ولی ارباب... به نظرم هنوز خوب نرسیدین. ببینین. جدا نشد. ضمنا اگه الان دون بشین ممکنه تا شب یلدا خراب بشین. گذشته از این، ویتامیناتون هم کم بشه و اصلا مفید واقع نشین. حتی ممکنه دیگه به درد انار بودن نخورین و برای آب انار شدن، شما رو به کارخونه بفرستن و بهتون کلی مواد نگهدارنده بزنن. به نظر من صبور باشید.

لرد سیاه، انار صبوری شد.
-حداقل ما را آبیاری کنید که زودتر برسیم.




پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱:۱۰ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۹
#94

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 827
آفلاین
مروپ به مرز جنون رسیده بود!
-شفتالوی مامان... می‌گم یکبار دیگه تو آینه نگاه کن... مامان مطمئنه شما رو می‌بینه!

لرد بار دیگر آینه را بالا بردند، لاکن در میانه راه نظرشان عوض شده، آینه را رها کردند.
-ما که دست نداریم... ما اناریم... انارها دست ندارند...

با هر جمله لرد سیاه، بلاتریکس کمتر می‌شد... بدین ترتیب که آنقدر جیغ می‌زد و خودزنی می‌کرد که یه تکه‌اش کنده می‌شد و دوان دوان گوشه‌ای پناه می‌گرفت تا کمتر کتک بخورد.
-اربابم... ارباب نازنینم.... اربااااب!
-صد دانه یاقوت دسته به دسته، با نظم و ترتیب یک جا نشسته، هر دانه‌ای هست خوش رنگ و رخشا، قلب سفیدی در سینه آن...
-قلب سفید؟... قلب سفید؟! قلب سفيد!

بلاتریکس حقیقتا اینبار دیگر تمام شد... آخرین تکه‌اش که پای چپش بود نیز دوان دوان به زیر کابینت آشپزخانه و نزد چشم‌ها رفت و شروع به تیله بازی با آنها کرد.

-بیایید ما را دون کنین... ما رسیدیم و آماده دون شدن هستیم!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹
#93

مرگخواران

دومینیک ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۳:۲۴ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 31
آفلاین
- بچه می‌تونه برای ارباب یه زخم کشیدن بشه.
رابستن از میون جمعیتی که داشتن زیر پاشون دنبال یه زخم می‌گشتن، بیرون اومد و بچه رو با افتخار بالا گرفت.

بچه، مداد شعمی قرمز رنگی رو مثل مشعل المپیک بالا برد.
- پسر برگزیده، جلو اومدن بشه!

لرد، غم‌ زده روی یک صندلی نشست.
- ما پسر برگزیده نیستیم!

و همان جمله کافی بود تا برق از سر اسلیترینی هایی که هنوز آماده مواجهه با شخصیت جدیدی نبودند، بپرد.

مروپ با احتیاط جلو رفت.
- پس کی هستی ریحونِ مامان؟
- ما پسرک غمگین و یتیمی هستیم که تمام عمر در اتاقکی زیر پله زندگی کرده ایم. حالا زندگیمان کامل چرخیده و از ما انتظار دارن که پسر برگزیده باشیم. ولی نیستیم. ما فقط غمگین هستیم و یک زندگی عادی می‌خواهیم!

در حالی که قلب اسلیترینی‌ها از این سخنرانی پر سوز و گداز به درد اومده‌بود و سخت مشغول تشویق لرد سیاه شده‌بودند، بچه خودش رو روی پای لرد سیاه کشوند و مشغول نقاشی روی پیشونی‌‌اش شد. بعد از اتمام کار، فاصله گرفت و لبخندی از روی رضایت زد.

- دارم درست می‌بینم و ارباب الان روی پیشونی‌شون، یه خونه و یه مزرعه دارن؟
- اون گوسفندا چیه روی پیشونی کرفسِ مامان؟
- ارباب مزرعتونو بیل بزنم؟

لرد سیاه، بی‌توجه به این همه هیاهو، آینه ای از دهان نجینی بیرون کشید و جلوی صورتش گرفت.
- ما خودمان را نمی‌بینیم! گمون کنیم که دیگه کله زخمی نیستیم، بلکه بانز هستیم!


همتونو بیل می‌زنم!


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹
#92

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۲:۲۸
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
گردانندگان سایت
پیام: 564
آفلاین
لرد سیاه با بی تفاوتی شانه هایش را بالا انداخت.
-بدون رمز، عبور ممکن نیست.

ظاهرا راهی جز حدس زدن نداشتند.

یک ساعت بعد

در یک ساعت اخیر، اسلیترینی ها حدس های بی شماری زده بودند. ماتیلدا با ناامیدی به سمت لرد سیاه رفت تا آخرین حدس باقی مانده شان را بیان کند.
-کله زخمی؟
-کسی ما را صدا زد؟ کسی به یک پسر یتیم توجه نمود؟

اسلیترینی ها با تعجب به لرد سیاه نگاه کردند.

-چرا همه به ما زل زدید؟ نکند به پیشانی زخمی ما می نگرید؟
-ولی کلم بروکلی مامان، رو پیشونی مبارک شما که زخمی وجود نداره!

لرد سیاه به سرعت آینه ای از جیب ردایش در آورد.
-زخم ما گمشده است. حال چگونه اثبات کنیم که پسر برگزیده هستیم؟

مروپ که طاقت ناراحتی عزیز دردانه اش را نداشت رو به اسلیترینی ها کرد.
-نوادگان جد مامان، بیاین بگردیم و زخم کلم بروکلی مامانو پیدا کنیم. ببینید یه زخم صاعقه مانند زیر دست و پاتون نیفتاده؟


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۹
#91

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
چند دقیقه بعد، ازدحامی از جمعیت جلوی در تالار اسلیترین ایجاد شده بود.
مروپ جلوتر رفت.
-پسرم...اجازه بده ما وارد بشیم.

لرد سیاه دست هایش را باز کرده بود و جلوی ورود اسلیترینی ها را گرفته بود.
-ما پسر شما نیستیم. تابلوی جلوی در هستیم؛ و تا رمز رو بهمون نگین این در باز نمی شه.

اسلیترینی ها رمز جدید را از همدیگر پرسیدند... ولی کسی اطلاعی نداشت. لرد سیاه هم آخرین رمز را قبول نمی کرد.

هکتور بطری کوچکی در دست داشت و به آرامی و قدم به قدم به لرد نزدیک می شد. به محض رسیدن به لرد، جمعیت، دستگیرش می کرد و هکتور را دست به دست به عقب می راندند.

-برو عقب ببینم که هر چی می کشیم از دست توئه.
-اگه این در باز نشه از خودت به عنوان اهرم استفاده می کنیم.
- یکی اون معجونو بگیره به خورد خودش بده.

ماتیلدا گرینفورت رمز جدیدی را اعلام کرد و لرد سیاه با جدیت رد کرد.

بلاتریکس کمی فکر کرد.
-آخه شما که هنوز رمزی به ما ندادین! چطوری بفهمیم؟ حدس بزنیم؟!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.