با دیدن این اعلامیه لیسا با عجله به سمت در تالار رفت.
- لیسا کجا داری میری؟ تنهایی جایی نرو خطرناکـ...
اما لیسا بدون توجه به حرف لونا درو پشت سرش بست.
- اصن به من چه
کتابخونه:لیسا با عجله از یک قفسه به قفسه ی دیگه می پرید و بدون کوچک ترین گشتی بین کتابا دوباره میرفت سراغ قفسه بعدی. بالاخره سر یه قفسه ایستاد ، نفسش در سینه حبس شده بود!
فلش بک:لیسا در گوشه ای از کتابخونه با یه خروار کتاب روی یکی از میزا در کنار لیلی و لونا نشسته بود و مث بقیه سرگرم انجام تکالیفش بود.
بعد از چند دقیقه برای گذاشتن کتابی از جاش بلند میشه و به سمت میانی کتابخونه میره. توجهش به آلفرد جلب میشه که در قفسه ی رو به رویی جایی که یه کیلو کتاب با جلدهای سخت و قطور قرار داشت در حال جست و جوست.
توجهی بهش نمیکنه کتابشو میذاره و پیش لیلی و لونا میذاره!
پایان فلش بکلیسا اون قفسه رو پیدا کرده بود. به سمت کتاب های قطور با جلد خاک گرفته و خاکستری رنگ رفت و یکی از اونا رو بیرون کشید.
- اهه اهه ( افکت پریدن گرد و خاک تو گلو! )
دستی روی جلد کشید و به سمت یکی از میزها رفت و روش نشست.
- قـــــــــــور
- اه تره ور! تو همیشه باید اینورا باشی؟ نویل کو پس؟
نگاهی به اطرافش انداخت و با دیدن نویل وزغ رو به سمتش پرت کرد. بعد به کتابش خیره شد ... نگاهی به لیست اون انداخت ، به نظر چیز عجیبی توش نبود.
چند تا کتابه دیگه هم برداشت و هیچی دستگیرش نشد. ناامید به تالار برگشت ، به خوابگاه پسران!
خوشبختانه هیچ کس تو خوابگاه نبود. پس با عجله به سمت تخت آلفرد رفت و کمدشو زیر و رو کرد. یک کتاب خاکستری در آن میان بود.
همان روز ، عصر:لیسا با آشفتگی هی از اینور به اونور میرفت و منتظر لونا بود. بالاخره با ورود لونا همراه با لیلی با عجله به سمتشون رفت و گفت: من فهمیدم! میدونم ماجرای این شـ...
بلافاصله یاد چیزی افتاد.
فلش بک 2:کریچر هیجان زده در تالار ایستاده بود و رو به اعضای ریون گفت: بچه ها یه چیز باحال در مورد هاگوارتز کشف کردم! این مربوط به یه شـ...
- توجه توجه! از این پس تمامی دانش آموزان باید سر ساعت یازده در خوابگاه های خود باشند و هیچ دانش آموزی حق خارج شدن از خوابگاه رو در بعد از این ساعت نداره و به شدت تنبیه میشه!کریچر بی توجه چشماشو بست تا با حس ادامه ماجراشو بگه ، لبشو باز کرد و بعد از گرفتن حس چشماشو باز کرد و ...
- اَکه هه! داشتم مثلا حرف میزدما! به این زودی رفتین؟
بادراد در آخرین لحظه جلوی پله های خوابگاه وایساد و رو به کریچر گفت: بهتره تو هم زودتر بیای بخوابی تا تو دردسر نیفتادی ، حالا اون موضوع که دیر نمیشه بعدا میگی بمون!
پایان فلش بک 2لیسا آب دهاش رو قورت داد. هم آلفرد و هم کریچر هردو در حالی که میخواستن این موضوع رو بگن توسط شبح دزدیده شدن. پس اونم نباید به کسی چیزی میگفت وگرنه خودشم دزدیده میشد.
لیلی نگاهی به چهره ی زرد لیسا انداخت و گفت: هی لیسا؟ منظورت شبح بود؟ چی دستگیرت شد؟ هان؟
لیسا با عجله گفت: هیچی باو. من که منظورم شبح نبود! کی گفت من میخواستم شبح بگم؟
- آخه گفتی ش!
- اممم ... منظورم شربت جدیدی بود که تو کلاس مجون سازی یاد گرفتیم. الان که فکر میکنم میبینم کشفم اشتباه بوده ، هیچی ولش کنین!
صبح روز بعد:لیلی خمیازه ای کشید و گفت: مطمئنم لیسا میخواست یه چیزی در مورد شبح بگه. حالا وللش! الان کجاس؟
لونا میز ریون رو از نظر گذروند و گفت: نمیدونم برای صبونه که نیومده! اون همیشه اولین نفر بود که میومد صبونه بخوره!
لیلی و لونا: نکنه ...
- هی با هم گفتیم! زودباش انگشتتو بیار دعا کنیم.
لونا: خب کردم. آماده ای؟
-
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6cb06484d7d.gif)
- هی دیوونه مگه چه دعایی داری میکنی؟ بابا بسه دیه!
- هی یه لحظه صبر کن الان تموم میشه ... خب تموم شد! یه روزو در نظر بگیر ... یک دو سه!
هر دو دهن باز کردن و لونا گفت یکشنبه و در همون لحظه لیلی گفت دوشنبه!
- چی گفتی تو؟
- یکشنبه!
- ای جفنگ. صدبار گفتم من یکشنبه دوس ندارم و نگو!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
- هی خودت چرا گفتی دوشنبه؟ تو که میدونی من همیشه یکشنبه میگم؟ حالا دعام بر آورده نمیشه!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d42991c0eb.gif)
- نخیر تقصیر تو بود ... دعای من مهم تر بود!
لونا که همیشه عاقلانه تر رفتار میکنه و در عین حال همیشه میکشه کنار گفت: خیله خب بابا اصن من بدم. لیسا می خواست یه چیزی در مورد شبح بگه نه؟ شاید الان تو کتابخونه باشه بزن بریم!
**********
اصنم طولانی نشد ... نخیر طولانی نیس که ... خیر خودتون کم نوشتین ... خب باشه باو یه کوچولو طولانی شد!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d3ffaaf009.gif)
اما لیسا هم دزدیده شده! بیچاره هرکی یه چیزی از ماجرا میفهمه و یه نفر مشکوک میشه که اون در مورد شبح میدونه دزدیده میشه! بقیه ش با شما!