هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   5 کاربر مهمان





Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱:۵۱ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵
#31

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
مـاگـل
پیام: 418
آفلاین
دوازده خط برای اثبات روانی بودن کافیست
از زمانی که به داخل اتاقی دوار پرتاب شدم و امر جلوس در گوشه ای را شنیدم آینده برایم همانند سرابی که در آن دور ها رخ نمایی میکند مشخص بود.حدس میزدم که روزی کارم به محفل قاط زنان بکشد.و روی به پرت و پلا بیاورم.سایه های بر روی دیوار به من خبر های آینده را میدهند و میدانم که عاقبتم چیست.
اگر چه گفته اند سکوت موجب عدم میشود و عدم نتیجه ی سکوت است اما من عدم را قبول میکنم.شاید در عدم افرادی باشند که همانند من سکوت کرده اند و گردش روزگار آن ها را بدان جا آورده است.آنها را میفهم همان طور که آنها مرا خواهند فهمید.دوستان من در آنجا منتظرند.
تاثیر نا مناسب ....؟
معنای هیچ یک از این کلمات را نمیفهمم.فقط میدانم که به زبان غریب کودکی گفته شده اند.زبانی که پیروان نیستی آن را نمی فهمند.
من دوست دارم که در گوشه ی همان اتاق دوار به تعبیر خواب های آشفته ی خویش بیندیشم و اندک زمانی را از پیش بینی های آن سایه ی روی دیوار به دور باشم.
خواب هایی که همانند توهمی بیش نیستند اما اتفاق خواهند افتاد.چند شب پیش خوابی عجیب دیدم.خوابی که معنایش را میدانم ولی تعبیرش را نه.
تصدیقی بر عدم وجود توهم در من.
سایه ی درختانی را دیدم که در آب به شکل فیل در آمده بودند.فیل ها سعی میکردند که زبان بگشایند و در زیر آب فریادی از فغان سر دهند. اما تلاش بیهوده ی آنها تنها به نوشیدن مقدار بیشتری از آب گل آلود خاتمه پیدا میکرد.
دیگر نشستن در این گوشه هم مانند گذشته نیست.اگر در گذشته به میل خود مینشستم حال به اجبار نشسته ام.اما سکوت میکنم.چون عدم را دوست دارم.
------------------------
گریفین روانی.گریفین قاطی.گریفینی که خودش نمیفهمه چی نوشته.گریفینی که حالش خوش نیست.گریفینی که اعصاب نداره.گریفین ارزشی با شرت ورزشی .گریفین جوات.گریفینی که قصد داره مرگ خوار بشه.


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
#30

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
مـاگـل
پیام: 93
آفلاین
« ...به خاطر جسيكا... »
توطئه در توطئه!
- هي گيلدوري! لامصب صبر كن! صبر كن منم بيام! نالوطي خب منو هم كمك كن ديگه!
گيلدوري بدون توجه به حرف هاي سوسك خيلي چست و چابك از سوراخ مي پره بيرون!
- گيلدوري! اشتباه از من بود كه سوراخ مخفي گريفندور رو بهت نشون دادم... اما اين بار آخر بود كه با يك مااچ خر... يعني چيزه... من سوراخ مخفي دفتر مدير رو هم بلدم! اگه كمكم نكني...
گيلدوري با يك لگد سوراه مخفي رو روي سر سوسك خراب مي كنه و با سرعت به سمت خوابگاه هاي گريفندور حركت مي كنه...
پچ پچ پچ...
-
پچ پچ پچ...
-
گيلدوري پشت در واستاده و داره حرف هاي اعضا رو گوش مي كنه:
اندروميدا: هوي استرجس! اينجا خوابگاه دخترونه است! مي دوني اگه گيرمون بيارن چي ميشه لعنتي...
گيلدوري ديگه طاقت نمياره و با يك شيرجه در اتاق رو مي شكنه و وارد خوابگاه ميشه...
- نععع! گيلدوري! خواهش مي كنم! نعععع!
گيلدوري خودش رو پرتاب مي كنه روي سر نفر روبرويي و سعي مي كنه با يك تنفس جون اندروميدا رو نجات بده...
ماااچ... عق! پرت! واه!
گيلي: ببينم! اندروميدا! تو چقدر ريش داشتي!
اندرو: احمق! اون استرجس بود نه من...!
-
و اينگونه بود كه توطئه ي سوسك با توطئه ي گيلدوري و توطئه ي گيلدوري با توطئه ي استرجس خنثي شد!

نتيجه گيري كشكي يا برهان پشمي:
«هر توطئه اي خنثي كننده اي دارد.» و «جهان سراسر خنثي شدن توطئه است.» پس «خدا وجود دارد!»

نتيجه گيري اخلاقي:
قال گيلدور الاصغر علي الامت: تنفس المصنوعي پاره ي تن من است!

نتيجه گيري غيراخلاقي:
اگر متوجه شدين كه ريش هاي دختري كه دارين ازش دارين تنفس مي گيرين رفته تو دهنتون و داره شما رو اذيت مي كنه بدونين كه طرف دختر نيست!

توضيحات واضحات به ناظرات خشنات: ناظر عزيز اگر به نظرتون زيادي بي ناموسي نوشتم پيام رو پاك كنيد؛ تمام سعي ام رو كردم كه كمتر مااچ بدم به كسي! اما وسوسه انگيزه! مي دونين كه!


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۸۵
#29

اندرومیداold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از معلوم نیست!دوره گردم!
گروه:
مـاگـل
پیام: 660
آفلاین
من بسی این مغز مبارک رو به کار گرفتم و دیدم این تاپیک برای وقتیه که ادم یا حوصله اش سر رفته و یا اینکه با یکی دعواش می شه و یا اینکه در راه توسعه ی اهداف پست های ارزشی یه چیزی این جا می زنه!

و اینک راه حل های قاطی من برای قاطی های گرامی :

استرجس و فرانک به طور مشترک : من به شما توصیه می کنم هر بار که دچار قاطی ای شدی اصلا پاتو توی اینترنت نذاری!..چون شما یه نفری و مدیرها خیلی !...امکان شپلخ شدن وجود داره!

و به این می گن منه قاطی کرده !و این هم یک پست ارزشی قاطی تر کرده!


" در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد. زندگی امروز خود را به گونه ای بگذرانید که گویی همه چیز در همین یک روز است ... "


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۸۵
#28

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۰ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
از سنت مانگو
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
دیگه قاطی کردم ولی نشونی از قاطی کردن یک گریفی رو ندارم
آخه طرفم مدیران و مدیران انجمن هستند .
نمیدونم چی بگم آخه الان مرگ و زندگی من بسته به اونائه .
ای گریفی های قاطی به من کمک کنید .


عضو تیم دراگون (کوییدیچ)
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده
مدیر کتابخانه ی گریفیندور ( خصوصی و محرمانه)


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۸:۴۱ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۸۵
#27

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 3574
آفلاین
من كه امروز صبح بلند شدم حسابي قاطي كرده بودم ..نميدونم چرا ولي يك دفعه گفتم برم خودمو خالي كنم ببخشيد به هر صورت كه زيادي قاطي كردم..حالا بريم سر علت!!!
ديروز كه داشتم با سيستم كار ميكردم وقتي به اينترنت خواستم وصل شم با مشكل بر خورد كردم نميدونم چرا ولي حسابي جوش آوردم يا به قول خودمون قاطي كردم...
حالا بماند كه ديشب چقدر قاطي كرده بودم...اگه ديشب به سايت وصل ميشدم فكر كنم ديگه چيزي از سايت باقي نميموند...ولي امروز كه وصل شدم كمي از قاطي بودنم كم شده بود و فقط تالار رو نيست و نابود كردم....
البته من هر چند وقت يك بار اين طوري قاطي ميكنم...لطفا اگه راه حلي براي اين قاطي كردن من داريد حتما من رو در جريان بگذاريد..البته فكر نميكنم راه حلي داشته باشه چون...
خون گريفيندوري در رگهاي ما جاريست....

پس اميدوارم شما هم هميشه قاطي كنيد

راستي بعد از اينكه قاطي كرديد سعي كنيد به سايت وصل شيد تا چيزي از سايت باقي نمونه

موفق باشين ببخشيد زيادي قاطي كردم


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵
#26

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
مـاگـل
پیام: 791
آفلاین
نام کلابقه*:وقتی یه جغد قاطی می کنه
نوع کلابقه:رفع اشکال
مکان برگزاری:تالار گریف
زمان برگزاری:10 صبح
استاد و مشاور:هدویگ
شرکت کنندگان:مریدانوس و لوییس لاوگود
تماشاگران:رومسا ، جسیکا پاتر ، جیمز اسکاور ، استرجس پادمور
با تشکر از تمام کسانی که با عدم حضور فضا را آلوده ننمودند!

هدویگ روی تابلو اعلانات یه تخته وایت بورد نصب کرده و با ماژیک داره روش عبارتی رو می نویسه:
_وقتی یه جغد قاطی کنه چی می شه؟
سپس رو به مری و لوییس می کنه و میگه:
_خوب بچه های گلم.امروز اینجا دور هم جمع شدیم تا ببینیم وقتی یه جغد قاطی کنه چی می شه؟
لوییس دست بلند می کنه!
هدویگ:بله پسرم؟
لوییس:خوب معلومه دیگه!به در و دیوار نوک می زنه!
هدویگ:تو تستتو بزن پسرم!
و رو به مریدانوس می کنه و می گه:
_تو نظری نداری دختر گلم؟!
مریدانوس یه خورده ذوق مرگ می شه(!) و بعد آب دهنشو قورت می ده و می گه:
_خوب...بستگی داره از کدوم جنبه بررسی بشه...مثلا از بعد خوابگاهی یا از بعد کوییدیچی یا از بعد امین آبادی یا از بعد نقدی یا...
هدویگ:آفرین مریدانوس...یه شکلات طلبت!
بر همگان مخفیه که چرا وقتی هدویگ این حرفو زد مریدانوس به مدت پنج دقیقه رفت تو کما!
هدویگ:خوب حالا نوبت مسابقه برای تماشاگراست!کی دوست داره تو مسابقه شرکت کنه؟
همه با هم:من من من!
هدویگ:تیکه منو خز نکنید!خوب دختر گلم تو بیا.تو هم بیا پسر خوب!
جسی و استرجس لی لی(ley ley) می کنن و میان پیش هدویگ!!!
هدویگ دستی به سر هردوشون می کشه و می گه:
_دختر گلم شما برو پیش مری...پسرم شما هم برو پیش لوییس...دو به دو روبروی هم واستید!
بچه ها سر جاهاشون قرار می گیرن...هدویگ می گه:
_خوب بچه ها...تا سه میشمرم...با شماره سه باید برای همدیگه ادای یه جغد که قاطی کرده رو در بیارید و همدیگه رو بزنید!بعد از یه دقیقه من سوت می زنم و به هر کی برنده شده باشه یه شکلات می دم!
یک...دو...سه
بوم...دیش...شپلخ...دوبس...پاق...آگومبا...گومبا...تاپ...دنگ...بنگ...هنگ...مشنگ...تفنگ...اله کلنگ!!!
سووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووت...هدویگ سوتو میزنه و رو به بچه ها می کنه و میگه:
_خوب حالا بیاید پیش من ببینم کی برنده شده!
مری در حالی که داره گریه می کنه و چشماشو می ماله میاد پیش هدویگ و میگه:
_عمو جغدی.اون نوکشو گرد تو چشم.اون منو زد
هدویگ:عیبی نداره دخترم...نتونستی از خودت دفاع کنی؟
مری:نه.ولی از تابستون می خوام برم کلاس دفاع شخصی
هدویگ:آفرین دخترم.خوبه!لوییس جان چیزی شده؟
لوییس در حالی که دستاشو جلوی خودش گرفته بود سرشو پایین انداخته بود و کاملا مظلومانه زمینو نگاه می کرد!!!
استرجس با حالتی غرورآمیزانه(!) جلو اومد و گفت:
_عمو جغدی.من انقدر خوب ترسوندمش اون شلوارشو خیس کرد!!!
هدویگ:لوییس جان راست می گه؟
لوییس:آره
هدویگ:اشکال نداره پسرم.دستتو بردار تا من خشکش کنم!
لوییس دستشو برمیداره و هدویگ چوب دستیشو یه تکون می ده و شلوار لوییس خشک می شه!
هدوگی دست تو جیبش می کنه و دو تا شکلات درمیاره و به جسی و استرجس میده و بهشون می گه:
_شما خیلی بهم میاین!!!برین با همدیگه بازی کنین!
جسی و استرجس دستای همدیگه رو می گیرن و لی لی می کنن و میرن به سمت جایگاه تماشاگرا!
هدویگ:خوب بچه.دیگه وقتشه جواب سوال کلابقه امروز رو بدم!
همونطور که مری گفت وقتی یه جغد قاطی می کنه عکس العملش با توجه به اینکه از چی قاط زده فرق می کنه.من همشو براتون توضیح می دم:
وقتی یه جغد قاطی می کنه:
از بعد خوابگاهی:هر گونه فعالیتی رو تحریم میکنه و تنهایی میره شهربازی!!!
از بعد کوییدیچی:ترک زمین می کنه و فعالیت در اون مکان رو برای دوستاش حرام می کنه!!!
از بعد امین آبادی:سریعا یه سریال کاراته ای ترجیحا جکی چان پخش می کنه!!!
از بعد نقدی:خاک بر سر خودش می ریزه و برای جمع کردن آبروی از دست رفته میره تو هر چه می خواهد دل تنگت بگو می پسته!!!
خوب بچه ها فهمیدین که وقتی یه جغد قاطی می کنه چی میشه؟
همه با هم:آره عمو جغدی
پس کلابقه امروز تموم شد.برید خونتون!!!
هدویگ می خواد از اونجا بره که رومسا و جیمز میان و جلوشو می گیرن!
رومسا:عمو جغدی پس ما اینجا چی کاره بودیم؟چرا اسم ما رو نیاوردین؟
هدویگ:دختر گلم شما دو تا فقط دکور بودین.سیاهی لشکر کم آورده بودیم!
رومسا و جیمز:

پایان...

________________________________
*کلابقه(kelabeghe):یه چیزی تو مایه های هم کلاس و هم مسابقه!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۲ ۱۵:۰۶:۵۸



Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۵
#25



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۷ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۸ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵
گروه:
مـاگـل
پیام: 19
آفلاین
شبكه تيليويژيوني گريفندور وي تي! (TVسابق!) : گزارش مستند؛ ساعت 8:90

آراگوگ گزارشگر ويژه شبكه گريفندور وي تي! : بينندگان عزيز و ارجمند امروز در خدمت شما هستم با گزارشي بسيار بسيار جالب و ديدني و ستودني از وضعيت توووپ زندگي در هاگوارتز!
- مي خوايم به ديدن سالن غذاخوري بريم و يك سر بزيم به خوك هاي بريوني كه ميگن درسته مي كنن حلق تك تك بچه ها!
آراگوگ به در سالن غذاخوري مي رسه! در باز مي كنه و وارد ميشه! يك دانش آموز دختر گوشه سالن غذاخوري نشسته و داره بالا مياره!
- واااااااي! خداي من! فيلمبردار! تيز زوم كن رو دماغش! چادر سرش نيست بي صاحاب!
در حالي كه دوربين همچنان داره روي دماغ دختره زوم كرده به دختر نزديك ميشن!
- ببخشيد خانوم! زن من ميش... ببخشيد! منظورم اينه كه شما چه مرگتونه؟
- برين از آقايون بپرسين!
- ببخشيد! من هيچ وقت نفهميدم اين آقايون كه اين قدر توي مصاحبه ها ميگن كيه! توضيح ميدين؟
- من چمي دونم! ميگن عامل همه ي بدبختي هاست! حالا كيه الله اعلم!
- بله! متوجهم! ممنون كه در گزارش ما شركت كردين!
گزارشگر به طرف پسر چپ و چولي كه يك جا نشسته و داره انگشت شست اش رو ميمكه ميره!
- سلام!
- مو عليكم!
- آقا يك سوال! درسته كه اينجا خوك بريوني رو درسته مي كنن تو حلق دانش آموزها!
- آره عمو ولي دوباره درسته از تهش مي كشن بيرون!
- اهم! اهوم! اهم! چه دردآور! بعد با خوكه چي كارش مي كنن!
- باهش پينگ پونگ بازي مي كنن! خب مي كنن اش تو حلق نفر بعدي ديگه!
گزارشگر كه ديگه يواش يواش از وضعيت نا به هنجار سالن داره حالش بد ميشه ميره به آشپزخونه تا با آشپز نامحترم يك دعواي خفنگ بكنه!
تق... تق... تق...
- كيه كيه در مي زنه من...
- آقا نگير آقا! مرتيكه بي غيرت براي من آهنگ غيرمجاز مي خونه...
در باز ميشه! زني با صورت كبود ته سبيل نرم! موهايي كه يك قلب روش نقاشي شده! با خالكوبي جمجمه دزدان دريايي روي بازو راستش و يك ساطور به دست چپش در رو باز مي كنه!
- مرتيكه اون ننته!
- ببخشيد خانوم زن من مي... !! ببخشيد! يعني خانوم من نسبت به وضعيت بد غذا توي...
- غلط كردي!
- من كه هنوز كامل نگفتم حرفم رو آخه...
- هر چي مي خواي بگي غلط كردي! فكر كردي ما اينجا نشستيم داريم چلومرغ مي خوريم؟ آره؟ آره؟ همين فكر رو كردي ديگه! آره؟ برو! برو عمو! برو حال و حوصله ات رو نداريم مي زنيم لت و پارت مي كنيم ها! برو!
آراگوگ در حالي كه داره قيافه ي به ظاهر خجلي از خودش بگيره به فيلمبردار ميگه كه اگه مي تونه يواشكي از داخل آشپزخونه يك كم فيلم بگيره!
خشششششششش...*&**$$#$^!@#$
(بعد از آماده شدن فيلمي كه فيلمبردار يواشكي از پنجره پشتي آشپزخونه گرفته!)
سيريوس در حالي كه شكم اش به اندازه ي يك تانك شده : واي! چه حالي كرديم ما تو اين دو سه سال! ايول! دامبل! ناقلا! بگو چرا ريش هات تو اين چند سالي كه مدير شدي اين قدر بزرگ شده!
دامبل در حالي كه داره يك ديگ چلومرغ رو با ديگش مي خوره: خوشگل! من و تامي از بچگي ميومديم اينجا غذا غارت مي كرديم! ديگه ترك عادت موجب مرضه! بعدشم! بچه ها كه غذا نمي خورن! خب غذاها باد مي كنه رو دستمون مجبور بخورم!
ولدمورت در حالي كه داره ته يك ديگ آبگوشت رو ليس مي زنه: آئه! آئه! (آره! آره!) ئاست ئيگه! (راست ميگه!)
آراگوگ: ببيندگان عزيز اين صحنه هايي كه ديدين صد در صد...
آراگوگ يك دفعه از جلوي دوربين غيب ميشه و يك مرد موفرفري ظاهر ميشه!
مرد: اين صحنه ها كه ديدين صد در صد الكي بود! باور نكنين! خب ديگه شما برين تا ما با اين پيري به خاطر فيلم خشنگي كه ساخته بود تسويه حساب كنيم...!
خشششششششششششش! @$&@#*$#@@##$$%^!


پادشاه آراگوگ، پادشاه است! :brush:


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵
#24

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
مـاگـل
پیام: 418
آفلاین
دست نوشته های یک گریف دیوانه
تا گریفین هست زندگی باید کرد.گریفین هست و خواهد بود به کوری چشم آنان که کوررنگی موجب گشته تا نور سفید را نتوانند دید.اما در این فکر بودم که کدامین بهتر است کور رنگی یا سفید بودن.
رفتم فراز بام خانه.سخت لازم بود.شب بود و مظلم بود و ظالم بود.آنجا چراغ افروختم و اطراف روشن شد.و رتیل و هزار پاهای بسیار.دیدم که اینک روشنایم خورده خواهد شد.کشتم اسیر بی مروت, زرده خواهد شد.باغ شبم افسرده ,خون مرده خواهد شد.خاموش کردم روشنایم را.و رتیل ها ونکبوت ها رفتند.غم رفت. شادی رفت.و هول و حسرت ترک من گفتند.واختران خفتند.دوست ای کاش میخفتم.شاید در خواب غبار خاطرات تلخ را میشستم.شاید بند های کفشم را محکم تر از عهدم بر ارزشی بازی میبستم.
شاید و شاید و شاید های فراوان که همانند دو نقطه دی های کنار هم به انسان ها لبخند میزنند.اما تا گریفین هست چرا باید افسوس شایدهایی را خورد که هیچ گاه به دست نمی ایند.
گریفینیم و خوانده ایم خط سرنوشت خویش ....ما را برای سوز و گداز آفریده اند.
ارزشی نیستم که به خاله بازی تن دهم....گریفینم که اخراج میشوم و فرند شیپ نمکنم.
حال که در احوال دانستن پیرامون دلیل زدن این پست اندر تفکرات زیبای خود معلق هستید باید بگویم که این پست نه آن است که شما در پی آنید.
پست فرندشیپی نیست.
بی ناموسی نیست.مینشینم تو تالار.
ارزش هدویگ ها.
بیل ویزلی پست ویرایش میکند.
....
من نمیدانم که چرا میگویند رول زدن زیباست.؟
و چرا در سایت خاله بازی نیست؟
هزل چه کم از طنز زیبا دارد؟
چشم ها را باید شست.جور دیگر باید دید.
کار ما نیست شناسایی راز ارزشی.
....
چرا نباید برای عظمت داشتن نگاه کوشید؟
....
-----------------
دیدم احکام در تالار زده نمیشه گفتم بزنم.
سعی نکنید منظوری را برداشت کنید که هیچگونه قصدی از نوشتن این پست نداشتم.
توهم هم نیست.پس چیست؟
همین شکلی شروع کردم به نوشتن.خودش اومد.ویرایش هم نکردم


ویرایش شده توسط آرشام در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۶ ۱۸:۴۷:۰۶

[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵
#23

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
مـاگـل
پیام: 993
آفلاین
ردای تیم کوییدیچ گریف یونایتد را به گوشه ای از تالار عمومی پرت کرد. همین چند دقیقه پیش با کاپیتان تیم دعوا کرده بود. یکی از همان پسر های خودرأی و مغرور. شاید این تصور در مورد او درست نباشد اما سارا در آن لحظه آن قدر عصبانی بود که صفاتی بدتر از آن به ذهنش نمی رسید. چرا باید با یک داد که به سر هدویگ زده بود میدان را خالی کرده بود؟ بله جوابش بسیار واضح بود. او هیچ وقت میدان را ترک نکرده بود بلکه هدفش را این گونه نشان داده بود که حرف زدن با یک موجود مذکر فایده ایی ندارد تنها وقتش را هدر داده است.
البته کاپیتان تیم گریف یونایتد از همان بچه های پایه ایی بود که همیشه سارا کل کل کردن با آن ها را دوست داشت و معمولا در آخر با جنبه ایی که دو طرف داشتند به خوبی به پایان می رسید!
اما این بار موضوع فرق داشت. سارا از چیزی ناراحت و خشمگین بود که بسیار فراتر از یک کل کل ساده بود. یک تهمت و سرانجام رسیدن به یک دعوا و هیاهوی عظیم که با آمدن پروفسور مک گونگال به پایان رسیده بود. البته آنان در طول مدارس تمرینات جام جهانی را برگزار نمی کردند. فقط گاهی در این مورد با هم به بحث و گفت و گو می پرداختند. اما در یکی از این جلسات ناگهان هدویگ با حالتی عصبانی به سارا گفته بود که او با یکی از بازیکنان تیم فمن که در گروه اسلیترین بوده در گیر شده و باعث شده بود 20 امتیاز از گریفیندور توسط پروفسور اسنیپ کم شود.
این حقیقت داشت ولی هیچ درگیری بوجود نیامده بود و موضوع بحث آن قدر مهم بود که اگر هدویگ آن را می دانست به سارا حق می داد اما او حتی اجازه نداده بود سارا از خود دفاع کند و در آخر تنها گفته بود " هرطور می خوای فکر کن " و به تالار آمده بود. دو مسئله واضح بود:
یکی اینکه این موضوع را کسی به گوش هدویگ رسانده بود که با اضافه کردن چندین مرحله که حتی به شرف وقوع نرسیده بود در صدد اختلاف میان اعضا بوده است و دیگر مسئله این بود که پروفسور اسنیپ همیشه در انتظار چنین لحظاتی ست تا از گریف امتیاز کم کند.
آن روز صبح سارا در ابتدا باید به خاطر تیم با دیانا مالفوی مشاجره می کرد و در بعد از ظهر باید برای اینکارش که مراتب بروی آن گذاشته شده بود و به دست هدویگ رسیده بود با کاپیتان اختلاف پیدا کند. چیزی که اسلیترینی ها همیشه به دنبال آن بود. عصبانی بود. تازه خورشید غروب کرده بود.
به سرعت از پله های خوابگاه دختران بالا رفت. هیچ گوش نمی رسید و این نظر سارا به خود جلب کرد. با خود گفت شاید به دلیل امتحان فردا همه زود خوابیده اند. اما به سرعت این فکر را از خود دور کرد زیرا در چنین شرایطی حداقل زود خوابیدن آن ها ساعت 2 بعد از نیمه شب بود. به جز هرمیون که از رأس ساعت 10 تا 2 به گوش آنان می خواند تا سریع تر بخوابند. در اتاق را به تندی باز کرد. چیزی جز یک اتفاق نمی توانست موجب این خاموشی باشد. همه جا تاریک بود. با احتیاط حرکت می کرد.
_هرمیون.....اندرو......مری...بچه ها؟؟؟؟؟
همان طور آهسته به جلو می رفت که ناگهان برق ها روشن شد.
_Happy Birthday To You……Happy Birthday To You!
این صدای جمعیت دختران گریفی بود که با آهنگ مخصوص (بلدید که؟؟) تولد اتاق را از جا کنده بودند. سارا به شدت سورپرایز شده بود چون کاملا این موضوع را فراموش کرده بود که امروز روز تولدش می باشد. تما دیوارها و تخت ها آذین بسته شده بود. سارا اکنون با شادی که در چهره اش موج می زد و لبخند زنان جلو آمد و گفت:
_ممنونم...واقعا ممنونم.....اصلا انتظارشو نداشتم!
_خب همینش خوبه دیگه.....فکر می کنی با این روز مهم رو فراموش می کنیم سارا جان؟!!
هرمیون همان طور که جلو می آمد این را گفت و سارا را بغل کرد.
_سارا ما رو دست کم گرفتی ها!! اگه روزه تولدتو بلد نبودیم دیگه به ما می گفتن دوست؟؟؟؟؟
و اندرو نیز به سوی او آمد در حالی که این جملات را بیان می کرد.
_نمی دونم چجوری از تون تشکر کنم؟؟؟ متشکرم.....متشکرم....!
و به این ترتیب شب تولد سارا این گونه برگزار شد. شاید آن دعوا نیز نقشه ایی بود که سارا را مشغول کند و واقعا هدویگ از ماجرا اصلی با خبر بوده است. اما نه....این کار از پسران بعید بود که بخواهند با دختران همکاری کنند. ولی با گفتن شاید احتمال دو طرفه وجود دارد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
_________________________________________________

نصف نصف ربط به اسم تاپیک داره!!!



Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۵
#22



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۷ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۸ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵
گروه:
مـاگـل
پیام: 19
آفلاین
آراگوگ خشمگين و عصباني از دست بيلي در حال قدم زدن در جنگل ممنوعه است! مثل اينكه چاره ي ديگه اي وجود نداره! بايد از لشكر قدرتمند عنكبوتيان براي گرفتن حال بيلي استفاده كنه تا ديگه جرئت اين رو به خودش نده كه پاپيچ كارهاش بشه! آره! آره! فكر خوبيه!
آراگوگ: لشكر عنكبوتيان از جلو نظام!
يك لشكر از عنكبوت در مقابل آراگوگ در كمال نظم صف مي بنده!
آراگوگ: فرمانده لشكر! قرچ قرچ (پسر ارشد آراگوگ) ! تو مسئول دزديدن بيل ويزلي هستي. موهاي قرمز جيغ با قيافه ي تابلو! اون رو به جنگل مياري و در مقابل ديدگان تمام لشكر عظيم من اعدام مي كني! سپس بچه ها مي تونن پوست كلفتش رو بكنن و بخورن! البته مي دونين كه! ويزلي ها هيچ وقت گوشت و استخون ندارن! آخه باباشون بهشون غذا نميده! خب ديگه! ماموريت شروع ميشه! مي توني تعدادي از افرادت رو هم با خودت ببري!
---
در سمت ديگه بيلي خشمناك و عصباني در حال قدم زدن در تالار عمومي گريفندوره!
بيلي: نه! نه! راه نداره! اين عنكبوت خرفت داره تالار رو به گند مي كشه! بايد يك كاري بكنم! بايد يك كاري كنم! آره! آره! بايد از وسايل چندكاره فرد و جرج استفاده كنم! يك حالي بگيرم من از اين عنكبوت پير پاتال كه نگو و نپرس!
---
قرچ قرچ: قرچ... قرچ... قرچ... پس اين بيل كوجاست؟ خسته شودم. يك ساعته دارم دونبالش مي گردم. فكر كونم بهتره يك سر به اتاق تفكر بزنم اگه نبود كه نبوده ديگه! قرچ... قرچ... قرچ...
---
بيل: خب اين هم از اين! پودر چند كاره فرد و جرج آماده است! حالا كافيه كه اون پيري رو گير بيارم تا يك حالي بگيرم من از...
قرچ... قرچ... قرچ...
بيل: اين صداي چيه؟
قرچ... قرچ... قرچ...
بيل: اهم اهم! كيه! هر كي هستي خودت رو معرفي كن! من بيل ويزلي مسئول...
قرچ قرچ: به به! بيلي! بابا آراگوگ گوفته بود قيافه ات موشكل داره! ولي نگوفته بود اين قدر كه اين قدر ضايعه!
بيل: شما دار و دسته ي آراگوگ اينا ديگه از ضايعي حرف نزنين كه همه تون يكي يكي مصداق ضايع و بي ريخت و مشكلاتين! بابات كج و كوله ات كه ديگه هيچي! توي بدقيافه اي روي دامبل رو كم كرده!
قرچ قرچ: حرف زدن ديگه بسه! من مسئول بردن تو پيش بابا آراگوگ هستم! تسليم ميشي يا از زور استفاده كنم!
بيل: اوه! يك هديه براي بابا آراگوگ ات داشتم كه فكر مي كنم بايد به خودت تقديم كنم!
بيل در يك جعبه رو باز مي كنه و پودرهاي داخلش رو فوت مي كنه ميره روي قرچ قرچ!
قرچ قرچ: آخ! اوخ! ايخ! واخ! آآآآآآآآآآآآآآآآآآاخ! اين چي... اوو... نــ... مااااا!...
بيل:
قرچ قرچ: به... بابا... آراااااااااا... گووووووووگ... مي... گم... انتقااااااا... مممممممم...
بيل چوب دستي رو در مياره: بخفيوس!
---
آراگوگ: اي هم خااااك بر سر كچلت كنن! دماغش رو نگا! شبيل قابلمه شده! چشمات هم كه مثل چشماي گوريل زده بيرون! زبونت چقدر درازه تو بچه! گوشت هاش هم كه شبيه گرازه! من به تو چي بگم آخه! يعني هم همون موقرمزي حال تو رو گرفت؟ نه! راه ندازه! بايد خودم برم به جنگش! يك نفر از اعضاي ارتش خبر اعلان جنگ من رو ببره بده به بيلي! از همين الان جنگ شروع ميشه!!
---
ناظر خشن انجمن! مي دونم اينجا براي پست هاي ادامه دار نيست ولي تايپيك دعواهاي دوستانه بسته است! ديگه تكرار نميشه! ولي اينو ادامه بده خواهشا يا حداقل تايپيك دعواهاي دوستانه رو باز كن تا پيام رو منتقل كنم به اونجا و بحث رو انجا ادامه بديم!


پادشاه آراگوگ، پادشاه است! :brush:







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.