خب مريدانوس جان اينم از داستان كه ميخواستي:
-------------------------------------------------------
سه تا مسئول كتابخانه داشتند كتابخانه رو تميز ميكردن .......
استرجس روشو به طرف دني ميكنه و ميگه :
دني بيا اينجا وايسا تا من برم روي شونت و اون بالارو تميز كنم
دني:جان
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
......!!!!!!!!!
استرجس :بيا ديگه
فرانك كه خندش گرفته بود به يك گوشه اي يمره و ميشينه تا شاهد كار استرجس و دني باشه
استرجس:بيا پايييين تر آهان .......آ......فر....آفرين.......
استرجس روي شونه دنيل ايستاده بود و داشت بالاي قفسه كتابها رو تميز ميكرد.
دنيل:آييي......اوخخخخ......ب......ي.....بيا پايين ديگه بابا.....
استرجس براي اينكه بيشتر اذيتش كنه گفت:داره تموم ميشه صبر كن ديگه
دني:باشه بابا ....فقط سريع تر
استرجس بازم معطل كرد ........
ناگهان....
يك نفر وارد كتابخانه ميشه و ميگه:
بچه ها يك كتاب اوردم بزارين توي كتابخانه
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d8cba2622e.gif)
....
فرانك براي اينكه بچه ها به كارشون ادامه بدن رفت به طرف شخص و گفت:
سلام مريدانوس ممنون از اينكه به فكر كتابخانه هستي
مريداونس :خواهش فقط كتاب رو بگير كه من خيلي كار دارم
اون از توي كيفش يك عدد كتاب به فرانك داد و از كتابخانه خارج شد.....
(استرجسو دنيل هنوز مشغول بودن)
رفانك بعد از اينكه اون از كتابخانه بيرون رفت كتاب رو برگردوند تا نامش رو ببينه
نه....ه .. .. . . ..ه .ه. ه. ه. ه. ه. ه. ه. ه.
استرجس از اون بالا پرسيد:
چيه دوباره؟؟؟
فرانك به استرجس نگاه كرد و گفت:
زندگينامه تام ريدل........
آيييييييييييييييييي...... .ي.ي.ي.ي..ي.ي.ي . ي. ي. .ي .ي
اين صداي استرجس بود چون دنيل به محض شنيدن نام كتاب استرجس رو ول كرده بود و اومده بود كنار فرانك.
دنيل:امكان نداره......
استرجس در حالي كه كمرش رو گرفته بود از جاش بلند ميشه و ميگه:
مگه چيه؟؟؟؟؟؟
فرانك:تو هيچي نميفهمي اين كتاب كتابخانه تالار اسلاترينه.........
استرجس:
ادامه دارد.........
-----------------------
اين كتاب آنجا چه ميكرد؟؟؟
چه جوري دست مريدانوس اومده؟؟؟
-----------------------
خب بايد بگم به دستور ناظر محترم ليلي عزيز مدت عضو گيري تمام شده و بايد فعاليت رو آغاز كينم
همين ديگه..........
معاون كتابخانه
استرجس پادمور