روونا: لینی ، لونا شما همین جا وایسین من میرم تخت عله رو میگردم و ... خب چیه چرا اون جوری نیگام میکنین؟
لینی و لونا:
لینی: مگه یادت رفته که روحی و دستت از اشیا رد میشه چی رو می خوای بگردی.
روونا:
خب پس یکی از شما دو تا این کارو بی سرو صدا انجام بده.
لینی: خب لونا فکر کنم کار خودته.فقط سرو صدا نکن.
بیرون تالار گریف
الکساندر: ماری اینا چرا نمیان ؟ نکنه چیزی شده باشه.
ماریه تا: الکساندر اونا 1 دقیقه هم نیست که رفتن.
_خب چی کار کنم حوصلم سر رفت. بیا ...
_هــــــــیس فکر کنم یکی داره میاد.ماریه تا این را گفت و سرش را خم کرد تا انتهای راهرو را ببیند.
الکساندر ، پروفسور مک گونگال داره میاد. داره نزدیک میشه.
الکساندر:
یه کاری کن ماریه تا
_ چی کار؟
_ نمیدونم فقط یه کاری کن.
_ خیله خب هولم نکن.
شب بخیر پروفسور.
مک گونگال: اجکامب تو این وقت شب کنار تالار گریفندور چی کار میکنی؟
گردش پروفسور. گردش شبانه.شبای هاگوارتز دیدنیه. شما این جا چی کار میکنین؟
_ زودتر به تالارت برگرد تا مجازات نشدی. من با بچه های گریف کار دارم.
مک گونگال ماریه تا رو از سر راهش کتار زد تا وارد تالار شود اما ماریه تا بلا فاصله دوباره جلوی در ورودی تالار قرار گرفت.
_ پروفسور به احتمال زیاد خوابن. خب بذارین یه وقت دیگه. گناه دارن.
_برو کنار اجکامب کارم ضروریه.
در همین حین در تالار باز شد و اول روونا بیرون اومد و بعد لینی و لونا و پشت سرشان استر و عله بودن.
مک گونگال: هیچ معلومه این جا چه خبره؟ چرا ریونی ها بیرونن؟ نکنه پارتی گرفته بودین با هم. مگه نمیدونین این کارا ممنوعه و ...
استر: پروفسور اینا داشتن تخت عله رو میگشتن.
پروفسور:
سر چی؟
_اونا میگن که عله ورودیه تالارشونو خراب کرده و دیهیم رو دزدیده.
_درست میگن؟
عله: معلومه که نه پروفسور.
لونا: دروغ میگه.اینو از زیر تختش پیدا کردم. و کتاب شاهزاده رو از زیر ردایش در اورد. در همین حین الکساندر هم از جایش بیرون پرید و کاغذ نصفه رو به مک گونگال داد.
مک گونگال: واسه اینا چه توضبحی داری پاتر؟
عله: خبــــــــــــــــ
ااااااااااا
مجبور شدم این کار کنم.
لینی: سر چی؟
_خب اون دیهیم یه جان پیچه.منم سعی داشتم از بین ببرمش.
روونا که رنگ به رو نداشت(البته به دلیل این که روحه رنگ پریدگیش معلوم نبود) با صدای لرزانی گفت: نکنه دیهیم نازنینمو... وایــــــــــی...و من باز سکوت میکنم...
لونا: بس کن روونا سکوت مال یه جای دیگه بود. این جا نباید این دیالوگو بگی.
الکساندر که تا ان لحظه ساکت بود گفت: بسه دیگه. بگو با دیهیم چی کار کردی؟ از بین بردیش؟
عله: هر کاری کردم نشد. الان میرم میارمش.
بعد از چند لحظه عله با دیهیم از تالار بیرون اومد.
روونا به سمتش شیرجه زد و دیهیم را از دستش قاپید( دیهیم تنها چیزی بود که روونا قادر به لمسش بود)
لینی: خب فکر کنم کار ما اینجا تموم شده. ما رفتیم...
استر: پروفسور نمیخواین مجازاتشون کنین؟
الکساندر: منظورت چیه؟ اگه کسی قراره مجازات شه شمایین نه ما. ما فقط چیزی رو که مال خودمون بود رو پس گرفتیم.
عله: سر چی؟
ماریه تا: اه... بابا تیکم خز شد از فردا همه میگن سر چی.
الکساندر: 1.خراب کردن در ورودیه تالار
2. ورود بی اجازه به تالار
3.دزدیدن دیهیم روونا ریونکلا
4. استفاده از مواد روان گردان و زدن این توهم که دیهیم جان پیچ است
5. بازم بگم؟
مک گونگال: خیله خب تا نظرم عوض نشده همه برین تو تالاراتون.
روونا به استر چشمکی زد و گفت: این به اون در.
مک گونگال راهشو کج کرد تا به سمت اتاق خود برود که ماریه تا گفت: پروفسور مگه با بچه های گریف کار ضرور ی نداشتین
_اوه چرا ولی باشه واسه یه شب دیگه...
وقتی ملت ریون داشتن به سمت تالارشون بر میگشتن لونا رو به عله گفت: سعی کن کمتر کتابای جی کی رو بخونی
لینی: خب اینم تموم شد. راستس لونا یادم باشه از دفعه ی بعد تو رو واسه کارهای بسی سرو صدا نفرستم کم مونده بود هاگرید رو هم بیدار کنی...
*****************
ببخشید اگه بد شد
ویرایش شده توسط ماریه تا اجکامب در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۱۶ ۱۹:۵۱:۳۳
معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند