هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰ شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۸

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
ادامه از پست مورگانا:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

... و سه نفری وارد حفره شدند.بارتی که از ترس تاریکی میترسید:
-آ...آ...آنی مو...مو...مونی،ا...ا...اینجا کجاست؟
آنی مونی هم که مثلا حس شجاعت و قدرت بهش دست داده بود:
-خوب معلومه اینجا حفره شرارته
بارتی که ترسش افزایش یافته بود و در معرض غش بود:
-خ...خ...خوب این رو که خو...خو...خودم میدونم.چ...چ...چرا اینقده تاریکه؟من از تاریکی میترسم.من باباییمو میخوام 
آنی مونی که دوباره حس میکرد از همه بهتره با خود پسندی:
-خوب میگفتی،بیا اینم نور،لوموس.
و چشمشون به تالاری وسیع که روی دیوار هاش عکس مار و افعی بود افتاد.هنوز تو کف تالاره بودن که مورگانا گفت:
-Well done
بارتی هم که حالش جا اومده بود با عصبانیت:
-این چی چی بلغور میکنه؟
آنی مونی هم که هنوز عین ندید بدید ها تو کف تالار بود با دهن پر از کف:
-نمدانم ببم جان(با لهجه قزوینی بخونید.گاهی اوقات افراد در فشار عصبی به لهجه های متفاوت حرف میزنن)
بارتی که حس فرماندهی بهش دست داده بود :
-خوب آنی مونی.این سوسول رو میبری و بهش زبون ما رو یاد میدی.حتی اگه شده با کروشیو.
و همین که این رو گفت جلوی پاش یه سوراخ باز شد و یه تلویزیون ال سی دی 120 اینچ بیرون اومد.بعد تصویر تالار اومد و از بلندگوهاش صدای یه نفر اومد:
-به حفره شرارت خوش آمدید.امیدواریم اوقات خوبی رو بگذرونید.هر گونه سوال که داشتید اگه در نهایت سالم موندید بهتون جواب داده میشه.شما برای عبور از این تالار و برگشت به تالار خصوصی اسلیترین دو راه دارید،یا توی تابوت یا از راه روبرو،اگه با تابوت برگشتید که خیر و برکت اما اگه پیاده برگشتید دو راه دارید،یا ماجرا رو تعریف میکنید یا تعریف نمیکنید،اگه تعریف نکردید که خیر و برکت اما اگه تعریف کردید دو راه دارید،یا میمیرید یا زخمی میشید،اگه مردید که خیر و برکت،اما اگه زخمی شدید دو راه دارید،یا دیگه حرف نمیزنید یا به لرد چغولی تون رو میکنیم،پس یا برید جلو یا به لرد چغولی میکنیم.
بارتی هم با دهن باز جواب داد:
خوب حالا بگید بریم جلو چند راه داریم؟
بلندگو با خوشحالی:
آها،اگه برید جلو یه راه دارید.اول باید با یه جانور وحشی بجنگید که احتمالا اژدهاست.بعدش باید از یه استخر پر از سوسمار رد بشید.بعدش هم ...
اما بارتی که هیجان زده بود:
بقیه اش رو نگو.بذار سورپرایز بشیم.
و...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لطفا بقیه اش رو خودتون بنویسید.امید وارم خوب شده باشه.در ظمن من فقط دو مرحله عبور رو گفتم تا بقیه رو شما بنویسید.امیدوارم نوشته ام بوق نباشه.



Re: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۸:۴۷ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۷

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
مـاگـل
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
یه جوری باید ماجرا رو به حفرۀ شرارت ربط داد دیه.

******************************************

نارسیسا صورتش را در گل سرخی که داخل گلدان رومیزی وجود داشت فرو برد تا پوزخند خود را پنهان کند. سوروس ابدا سعیی برای پنهان کردن حالت دو نقطه دی خود نکرد. رودولف و لوسیوس به سرعت وانمود کردند که درحال بحثند و بلاتریکس خود را به نشنیدن زد:
- هممم... خیلی ولکام شدین ملکه مورگانا. سیت دان لطفا روی این چیر.

بارتی با تردید به بلاتریکس، مورگانا و لرد سیاه نگاهی انداخت:
- خاله بده این خاله هه بالاخره انگلیسی حرف می زنه یا عربی؟

مورگانا با ذکر کلمۀ thanks روی صندلی ای که بلاتریکس به او تعارف کرده بود نشست. نجینی سرش را با کنجکاوی از جیب لرد درآورد ولی لرد سیاه با فشار او را به داخل جیب راند:
- هل تحب المکالمه؟

مورگانا با تعجب به لرد سیاه نگاه می کرد و کم کم دهانش باز و بازتر می شد. بارتی بی رودرواسی گفت:
- بابایی وقتی زبونشو بلد نیستی چرا خانوم به این از مرحله پرتی رو گیج می کنی؟ بگو بلد نیستم و خِلاص دیه.

لرد سیاه به بارتی توپید:
- مگه خودت بلدی بچه؟ یه دیقه ساکت شو ببینم! اصن من چرا اینجام؟ یه دختر غریبه (با دیدن چهرۀ حیرت زدۀ ملت اسلی، تغییر جهت داد) خوب غریبه که نه... ولی بالاخره بعد قرن و بوقی اومده اینجا! حالا هر کیم باشه من لردم و ارشدتونم و اصن سرانتونم و شماها هیچکاره این و من باهاتون اصن قهر می کنم و برین هروقت بهش زبون ما رو یاد دادین بیاین خبرم کنین! دور از شان منه که به زبونی غیر زبون خودمون حرف بزنم.

لرد سیاه پس از اتمام سخنرانی خشن خود، نجینی را از جیبش به بیرون پرت، و اتاق را ترک کرد.

ملت اسلیترین نگاهی به یکدیگر انداختند. نارسیسا با افاده گفت:
- حالا کی می خواد به این دخترۀ لوس زبون یاد بده؟

بلاتریکس به رودولف و چشمان مشتاقش نگاهی انداخت و از حرفی که می خواست بزند پشیمان شد. دمی لوسیوس و دراکو را با چهره های سردشان از نظر گذراند. سوروس سرگرم بازی کردن با در قوطی روغنش بود و مورگان و آنی مونی به سرعت شطرنج جادویی خود را پهن کردند. تنها بارتی بی خطر به نظر می رسید:
- تو بارتی! تو باید بری همۀ گوشه و کنار تالارو به لیدی مورگانا نشون بدی تا کم کم زبون ما رو یاد بگیره.

بارتی:
- چشم.

یک ساعت بعد

- اینجا همونطوری که صد بار پیشم گفتم، تالار غذاخوریه. اونورم بازم میگم... کتابخونه س! اون پشتم آشپزخونه س که عمرا اگه آنی مونی بذاره توشو ببینی. شیرفهم شد؟

مورگانا به زور کلمه ای را تلفظ کرد:
- شـ... ـیـ... ر؟

- اوهوم!

مورگانا که به شدت کنجکاو به نظر می رسید به سرعت به سمت آشپزخانه حرکت کرد:
- ?wow! what is shir

بارتی جیغ کشید:
- باب شیر معنیای زیادی داره که فقط یکی دوتاش مربوط به آشپزخونه س! نرو اونجا خطرناکه حسـ... منظورم ملکه س!

ولی دیگر دیر شده بود. آنی مونی که به شدت سرگرم خرد کردن پیاز بود و چشمان پراشکش جایی را نمی دید، به صدای باز شدن در تصور کرد مورد هجوم گریفیندریها قرار گرفته و یکی از کاردهایش را به طرف در پرتاب کرد. کارد صفیر کشان به سمت صورت مورگانا می رفت که مورگانا با یک فن کاراته با دست کارد را از صورت خود دور کرد (). کارد که کمی دست مورگانا را خراش داده بود، تغییر مسیر داد و در نشان ماری که در راهرو وجود داشت فرو رفت.

ناگهان دیواری که نشان ماری شکل بر آن قرار داشت به کناری حرکت کرد و حفره ای تاریک پدیدار شد. مورگانا با تعجب پرسید:
- ?what is this

آنی مونی که به خاطر بی احتیاطی خود شرمنده بود، به حفره نگاهی انداخت:
- ماااااااااااااااع! بارتی! حفرۀ شرارتو ببین!

بارتی پوزخندی زد:
- مگه حفرۀ شرارت اینجاس؟ یادمه دفعه های قبل...

- دفعه های قبلو بی خی خی! باب پست اولو یادت بیاد! اونجایی که افسانۀ حفرۀ شرارت گفته شده!
نقل قول:
این حفره پشت نماد ماری است که در تالار عمومی اسليترين نصب شده و برای عبور از ان باید قطره ای از خون خود را بر زبان آن مار بريزی تا در صورت تایید شدن خوی سیاه شما ، راه شرارت به روی شما باز شود و دیوار پشت آن راه انجام شرارت را برای شما باز کند .


بارتی با شیطنت به آنی مونی و مورگانا نگاهی انداخت:
- حالا یعنی ما باید بریم اون تو شرارت کنیم؟

مورگانا مانند بچه ها دستانش را به هم کوبید:
- شـ... را... رررر ... ت!

آنی مونی و بارتی شرورانه به هم نگاهی انداختند:
- می بریمش تو حفره و یه کاری می کنیم یا گم و گور شه از دستش خلاص شیم، یا خودش به زبون خوش زبون ما رو یاد بگیره.

************

راهنمایی:

توی افسانۀ حفرۀ شرارت گفته شده یه قطره خونتون باید روش بریزه تا خوی سیاه شما ثابت بشه. این نشون دهندۀ خوی سیاه مورگاناست که خونش روی نشان ریخته شده. ولی آنی مونی و بارتی به این قسمت افسانه توجهی نداشتن و همراه مورگانا میرن تو حفره. بلاهایی که ممکنه مورگانا سرشون بیاره تصور کنین.

میشه بقیۀ ملت اسلی رو هم در ادامۀ سوژه وارد حفره کرد. هرطور دوست داشته باشین میشه سوژه رو پیش برد.



Re: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲:۳۳ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۷

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
مـاگـل
پیام: 705
آفلاین
سوژه جدید :

درب تالار اسلیترین به آرامی باز شد. سوروس با عجله به طرف تالار عمومی دوید و در حالی که نفس نفس می زد گفت:
- وای تا بعد از ظهر می رسه. حالا باید چی کار کنیم؟ اگه بیاد و این وضع رو ببینه آبروی چندین و چند سالمون بر باد می ره.

نارسیسا با ناراحتی سرش را تکان داد.
- سوروس ،حالا چی کار کنیم؟ اون مدت زیادیه که از تالار دور بوده. اگه نتونیم باهاش حرف بزنیم چی؟

بلاتریکس با عصبانیت روی میز کوبید. گلدان سبز رنگی که روی میز بود با ضربه ی بلا شش متر بالا پرید و چند ثانیه بعد تکه هایش به تن رودولف فرو رفت. رودولف از درد فریادی کشید و بلاتریکس بی تفاوت دستانش را بهم قفل کرد.
- چرا فکر می کنی که ما نمی تونیم با اون حرف بزنیم؟ اون که از جنگل الابرا نمی اد. درضمن من به بقیه کاری ندارم اما اصالت خاندان بلک زبانزد همست.

سوروس با حالت مرموزی به چهره ی بلاتریکس نگاه کرد و پوزخندی زد.
- می دونی چیه بلا؟ مشکل ما اینجاست که اون مدت زیادی توی جزیره ی آلاوان و نمی تونه به زبان ما حرف بزنه. احتمالا اون به زبونی حرف می زنه که ما هیچی ازش نمی فهمیم!

مورفین:
- چی میشه مگه دایی ژونا؟ تامی من بلده باهاژون حرف بژنه. اشلا جای نگرانی نیش.

بارتی در حالی که نیشخندی بر لب داشت ردای خونی رودولف را کشید.
-عمو،اینا چی می گن؟ کی قراره از جزیره آلاوان بیاد؟می گی عمویی؟

- خاله مورگانا می خواد بیاد،خاله مورگانا لی فایت.


در اتاق لـرد سیاه :

-عجب کتاب عجیبی .من مطمئنم که این کتاب یه ارتباطی با قدرت و جاودانگی داره.بذار ببینم روش چی نوشته؟آ..آ..آ..مو..م...اه،آ..مو..ز..ش..عبر ..ها؟

لرد با کلافگی دستی به سرش کشید.
- یا سالازار کبیر! این دیگه چه خطیه؟ ارباب یه لحظه فکر کرد سواد نداره. کروشیو.

دقایقی به کتاب خیره شد و سعی کرد که عنوان را بخواند
- ا..اموز..ش..اموزش..ز..بان عر.جی،ای بابا این که ج نیست.

تق تق !!

. بلاتریکس به ارامی وارد اتاق شد و درحالی که لبخند مرموزانه ای بر لب داشت گفت:
- سرورم یک میهمان قراره برای ما بیاد که بسیار مهمه. می خواستم بپرسم که..یعنی می خوام بگم که..

- ارباب فکرتو خوند بلا. بله ارباب به هر زبونی مسلطه. موهاها حالا برو بیرون! ارباب باید تمرکز داشته باشه.

بلا به ارامی از اتاق بیرون رفت. لرد سیاه لبخندی زد و زیر لب گفت:
- موهاهاها، فکر کنم معنای این جمله ی اموزش زبان عربی رو می دونم. یعنی با این کتاب هفت زبان زنده جهان را یاد بگیرید.


بعد از ظهر :

ملکه مورگانا با وقار وارد تالار اسلیترین شد و در حالی که پیراهن بلندش روی زمین کشیده می شد تک تک حضار را از نظر گذراند .لرد که با بی تفاوتی گوشه ای ایستاده بود نجینی را در جیبش فرو برد. مورگانا بی توجه به دیگران به طرف لرد رفت و لبخندی زد :
- Hello ! How are you mr? wow.

لرد لبخند سردی زد و در مقابل چشمان بهت زده ی سایرین گفت:
- انا جمیلُ جدّا، انا لا کچل.

ملت اسلیترین :

مورگانا:

--------

سوژه مشخصه! مورگانا یک ملکه ی نازنازیه که بعد از مدت ها به تالار اسلیترین برگشته اما اسلیترینی ها مشکل ارتباطی دارند چون مورگانا به زبان دیگه ای حرف میزنه. همه ی امید اسلیترین به ولدمورته که او هم...!


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۵ ۲:۳۷:۵۸
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۵ ۲:۳۹:۲۴

وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
-به نظر شما این روش امتحان گرفتن از بچه ها درسته؟
-بله سوروس...به نظر من این روش کاملا عادلانه اس.تو هم بهتره اینقدر نگران نباشی.به اعضای گروهت اعتماد کن.

ملت اسلی به آرامی به راهشان ادامه دادند.طولی نکشید که به ورودی تالار رسیدند.بارتی در حفره را باز کرد و ملت خسته اسلی وارد تالار شدند.بلاتریکس با اشتیاق کنار لرد رفت و تعظیمی کرد.
-ارباب ماموریت با موفقیت انجام شد.دیگه لازم نیست نگران باشید.

لرد سیاه نگاه چپ چپی به بلا انداخت.
-همچین میگه ماموریت انگار گفتم برو وزیرو بکش و بیا.از تو یه تونل رد شدین و جای دو تا اسمو عوض کردینا.

صبح روز بعد:

هر چهار گروه در حیاط مدرسه صف کشیده و آماده امتحان بودند.

ملت اسلی:

لرد سیاه در انتهای صف سرگرم کروشیوی مونتگومری بود.
-اوخ..ارباب جون بسه...آخ...بابا میخوام امتحان بدم ها...اصلا برای چی دارین منو کروشیو میکنین؟من که مرگخوار خوبی بودم.

لرد سیاه زیر چشمی نگاهی به دامبلدور انداخت.
-کروشیو...حرف نباشه!اینجا مرگخوار نداریم.تو فقط یه گریفی مضحکی.وای به حالت امتحانتو خوب بدی.

چهار قفس که با پارچه بزرگی پوشانده شده بودند در مقابل دانش آموزان قرار داشت.دامبلدور لیستی را که در دست داشت کنار گذاشت و لبخندی زد.
-خوب بچه های عزیزم!همونطور که میدونین استادتون دچار سانحه کوچیکی شده و امتحانتون توسط خود من برگزار میشه.

زمزمه های اعتراض آمیز دانش آموزان توسط پروفسور اسنیپ خاموش شد.

دامبلدور بدون توجه به چهره های خشمگین بچه ها با لبخند جلوی چهار قفس رفت.
-خب...ما برای امتحان امروزتون موجودات جادویی فوق العاده جذابی رو انتخاب کردیم.من قصد داشتم امتحان به عادلانه ترین شکل ممکن برگزار بشه.برای همین از روسای چهار گروه خواستم هر کدوم یک موجود جادویی انتخاب کنن.و امروز صبح با رای گیری بین همه اساتید یکی از این موجودات برای امتحان هر چهار گروه انتخاب شد.لطفا پارچه ها رو بردارید.

با دستور دامبلدور پارچه ها برداشته شد.دانش آموزان با تعجب به چهار قفس خالی خیره شدند.

-بله فرزندان من...تسترالها!اساتیدتون میخوان مهارت شما رو در غذا دادن و تمیز کردن تسترالها ببینن.شروع کنید.

بلاتریکس داوطلبانه و با شجاعت به قفس تسترالها نزدیک شد تا از تیررس نگاههای خشمگین لرد سایه دور شود.

پایان سوژه




Re: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۳:۳۲ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
مـاگـل
پیام: 1540
آفلاین
بلاتریکس نگاهی خشانت بار به هوریس و سپس به دیگر اسلیترینی ها انداخت و رو به همه گفت :
- سالازار رو شکر می گویم که این مأموریت به خوبی داره تموم می شه ...

صدایی ناگهانی او را به ترس انداخت و حرفش را نا تمام گذاشت . گویا صدا از طبقه ی بالا می آمد . ترس همه را فرا گرفت و به سرعت به سمت ورودی حفره شرارت هجوم بردند .

صدای قدم هایی استوار و محکم که بر روی کف کلبه قرار می گرفت ، ترس را در ذهنشان تشدید می کرد ... به محض اینکه در زیر زمین باز شد ، اسلیترینی ها وارد حفره شرارت شدند و از سمت راست به راه افتادند .
... کمی که از ورودی کلبه ی هاگرید دور شدند ، هوریس رو به بلاتریکس گفت :
- این راهی که الان اومدیم ، هیچ شباهتی به راهی که داشتیم میومدیم نداره . مطمئنی داریم درست می ریم ؟
- نمی دونم ... فکر کنم داریم درست می ریم

هوریس نگاهی تعجبیوس گانه به او انداخت و پشت سر بلاتریکس و دیگران به راه افتاد ... فکرش به شدت مغشوش شده بود ، آیا راه را درست می رفتند یا تقدیر راهی دگر را بر روی آنها باز می کرد و چیز دیگری را نشانشان می داد ؟ شایـ ...

افکارش با صدایی که ناگهان به گوشش رسید ، از هم درید و نگاهی به اسلیترینی ها انداخت ...

- فکر کنم این یکی از ورودی های اسلیترینه ... یه صداهایی داره میاد ، بیاین گوش بدین ! ساکت

ملت اسلیترین به آرامی به سمت در شتافتند و گوش هایشان را برای شنیدن کوچکترین کلمه ای تیز کردند ... لحظاتی صداها قطع شد ، اما ناگهان صدای صحبت چند نفر به گوش رسید .

...


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۸ ۲۳:۵۰:۲۱


Re: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
ادامه ي پست 142

_به نظر من ...

مورفين به در و ديوار نگاه ميكرد و ظاهرا جواب سوال رو اينطوري جست و جو ميكرد.

_خررررررررر خخخخررررررررررر


هوريس نگاهي به دو و برش انداخت . متوجه چادر اسليترين شد. ظاهرا تسترال داخل چادر آخرين كرم فلو بر داخل قفس رو خورده بود. هوريس لگدي به ميله هاي قفس زد .

_خفه شو ...اسب گوشتخوار عوضي... تو ميخواستي فردا بچه هاي اسلي رو پاره پوره كني؟

و بار ديگر لگدي به محكمي اولي زد .تسترال لحظه اي ساكت شد و در يك لحظه قفس تكان سختي خورد ! تسترال به قفس ها پريد و هوريس از جاش پريد به سمت ديوار.() هوريس با شكمش به ديوار خورد و نيم متر رفت تو ديوار . با حالت ارتجاعي تمام برگشت و به زمين خورد.

_

بلاتريكس ديگه كفري شده بود ، رو به مورفين گفت:

_چي شد؟ بگو كدوم حيوون ديگه!

مورفين كه تازه 75% ديوار رو رصد كرده بود همچنان هاج و واج داشت به ديوار ها نگاه ميكرد.

بلاتريكس دندون غروچه اي كرد و گفت: اه! دراكو ! تو بگو...مثلا شما دانش آموز هاگوارتزيد ...تو بگو كدوم براتون راحت تره؟

مورفين ناگهان به صحبت اومد: همممممم به نظر من ... هيچكدام نداره؟

بقيه:

دراكو گفت: خاله جون! من چندوقته كه كلاس هاي هاگوارتز رو شركت نميكنم...نيدونم. ميخواي برم تاپيك كلاس مراقبت از موجودات جادويي ببينم...

بلاتريكس كه كلي كفري شده بود، چوبدستش رو در آورد:

_ نه ! نميخواد...همون تك شاخ رو ميذارم براي اسلي كه خون اش هم اصيل تره!
بلاتريكس دست به كار شد . اسم اسلي و گريف رو عوض كرد . رودوولف هم به هوريس كمك كرد كه از حالت شپلخي در بياد.

هوريس دستي به سبيل گنده اش كشيد و صاف وايساد:

_خب...حالا كه با مديريت بهينه ي من ماموريت تموم شده...ميتونيد بريد تالار اسلي...من ميرم تو اتاقم تو هاگوارتز . آخه فردا صبح كلاس دارم؛ بايد زود بيدار شم.

و رو به بلاتريكس كرد : خب..تو بر و بچز رو از حفره ببر تالار .فكر كنم از عهده ي اين يكي كار ساده بر بياي؟!

بلاتريكس:

هوريس خرامان خرامان به سمت پله ها رفت تا به وارد كلبه ي هاگريد شود و به هاگوارتز برگردد.

_تخت ! هاپ هاپ!

در باز شد و صداي فنگ سگ هاگريد به گوش رسيد.

_هي فانك! سر و صدا نكن..باست فردا صبح با اين هيكل زخمي ام از ملت امتحان بگيرم...ساكت، دهه!

هوريس دو قدم از پله پايي اومد و برگشت :

_خب بلاتريكس ..ميگم من هم شايد اومدم تالار!
ميشه راه خروج رو نشون بدي؟


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
مـاگـل
پیام: 1540
آفلاین
چهار نفری به سمت اونورتر می رفتن که بلاتریکس راه و چاهو نشون بده و بگه چیکار کنن که چند لحظه پس از ورود لرد ولدمورت به اتاقش و بسته شدن در ، در دوباره باز شد و هوریس اسلاگهورن شوخ و شنگ در حالیکه با سیبیلش ور می رفت و شکمشم ناز می کرد به سمت بلاتریکس اومد و گفت :
- خب ! لرد دستور دادن که من به عنوان یکی از قدیمی ترین اعضای این تالار که قدیما هم بودم ولی یه مدت رفته بودم ، مدیریت کار رو بعهده بگیرم . حرفی نداری ؟

بلاتریکس همینطور هاج و واج مونده بود و با چشمانش و پلکهایش به هوریس فهماند که حرفی ندارد و هوریس در حالیکه به سه نفر دیگه نگاه می کرد ، به بلاتریکس اشاره کرد و به او فهماند تو مثل بقیه روی مبل های سبز رنگ اسلیترین بنشیند .

- ما باید با سرعت بریم و کارا رو انجام بدیم . یادتون ...

و همینطور حرف زد و پس از ده دقیقه به دستور او همه به راه افتادند تا از طریق حفره ی شرارت به کلبه ی هاگرید بروند ...


همینطور در حفره می رفتند و می رفتند تا بالاخره پس از حدود 15 دقیقه راه رفتن به کلبه ی هاگرید رسیدند . حال باید یک نفر باید می رفت و مواد امتحانی رو با هم عوض می کرد . هوریس برای اینکه مطمئن شود ، رو به دیگر اسلیترینی ها گفت :
- خب . هافل ؛ هیپوگریف ، ریون ؛ دم انفجاری ، اسلیترین ؛ تسترال و گریف تک شاخه ... چون اسلی و گریف عوض شده حیووناشون . به نظرتون دم انفجاری ، تسترال یا تک شاخ آسون تره ؟
- به نظر من ...


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۵ ۲۱:۴۰:۴۶


Re: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۸۷

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
خلاصه ي شماره ي 2
(از پست 129 لرد ولدمورت تا پست 140 بارتي كراوچ)


ملت اسلي فردا امتحان مراقبت از موجودات جادويي دارند.
هاگريد براي هر کدام از گروه ها موجودي انتخاب کرده ولي ظاهرا موجود گروه اسليترين خطرناک تر از بقيه است.
اما هاگريد پيش از برگزاري امتحان توسط بچه اژدهايي زخمي و به سنت مانگو منتقل مي شود و مک گونگال مامور برگزاري امتحان فردا مي گردد.

وقتي بچه هاي اسلي از قضايا آگاه مي شوند تصميم مي گيرند از فرصت استفاده کرده و با کمک حفره شرارت (که حفره اي است در تالار اسلي و با تونل هايي به همه جا راه دارد.) به محل نگهداري موجودات امتحان فردا؛ يعني زير زمين کلبه ي هاگريد بروند و اسم گروهشان را با گروهي که مواد امتحاني ساده تري دارد عوض کنند.

بارتي ، مورفين، جوليا و سلستينا وارد زير زمين شده و متوجه مي شوند که هاگريد براي گروه هافلپاف، هيپوگريف و براي گريفندوري ها کرم فلوبر تدارک ديده است!

آنها خوشحال و خندان نام گريفندور و اسليترين را جابجا مي کنند و بر مي گردند اما حفره ي شرارت به جاي تالار اسليترين آنها را به پشت در دفتر اساتيد راهنمايي مي کند.
ملت اسلي کنجکاو شده، تصميم مي گيرند با استراق سمع از جريانات داخل اتاق آگاه شوند. و با اين کار به حقايقي تلخ پي مي برند:
موجود جادويي هافلپاف؛ هيپوگريف،
موجود جادويي ريونکلاو؛ دم انفجاري،
موجود جادويي اسليترين؛ تک شاخ،
و موجود جادويي گريفندوري ها؛ تسترال است.
و مشخص مي شود که کرم فلوبر يافت شده در قفس گريفندور، غذاي تسترال بوده!
اونها به تالار اسلي برميگردند و بايد به لرد ماموريت رو گزارش بدن.
ولي مشكل اينه كه مورفين نام حيوان گريفندور و اسليترين رو عوض كرده است.


- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

- خب؟ تونستين با يه حيوون بهتر عوضش کنين؟

بارتي از همينجاي كار بيشتر از بقيه جاهاش ميترسيد:...ارباب عزيزم! ميدونيد چي شد؟ ...مورفين بود! اون بود!

و با انگشت اشاره اش به مورفين اشاره ميكرد كه كلي بيخيال هويجوري گوشه ي تالار به ديواري تكيه داده بود.

لرد يه نگاه به مورفين و يه نگاه به بارتي انداخت.

_يعني چي؟ چي ميگي تو بچه؟

مورفين كه ديد بارتي داره آنتن بازي در مياره و زيرآبشو ميزنه ، اومد جلو لرد و همچين يه تعظيم كرد. براش كل داستان رو تعريف كرد و اينا...

لرد: شد يه كاري از شما بخوام ، بتونيد درست انجام بدين؟

بارتي: بابايي... موهاتو نكن كچل ميشي...

ارباب يك فقره كروشيو به بارتي اهدا نمودند. بلاتريكس خيلي آروم و با طمانينه اومد جلو و با پوزخندي به دو تا ضعيفه ي گروه نجات گفت:

_لرد سياه ! از اول هم نبايد اين ماموريت رو به چند تا تازه وارد ميسپريد. بذاريدش به عهده ي من!

لرد ولدمورت در حالي كه قلبش رو گرفته بود به پشتي كاناپه اش تكيه داد و گفت:

_ديگه برام هاگوارتز مهم نيست! هر كاري ميخواي ، انجام بده! هاگوارتز بوقي با اون مدير بوقي كلاه بوقي ...

و ولدي به سمت اتاق اش رفت تا دو دقيقه از دست اين ملت اسلي راحت شه.

بلارتيكس كه امور رو به دست گرفته بود ، رو پاشنه ي پاش چرخيد و به شكل آمبريج معابانه اي چوبدستش رو به كف اون يكي دستش ميزد.

_خب ...خب... همممممم رودوولف تو با من مياي...دراكو تو هم بيا ، شايد يه چيز ياد گرفتي...مورفين تو هم بيا كه راه رو بلدي...بسه ديگه!

بارتي: پس من چي؟

_تو بلاك شدي ...از اين به بعد نميتوني تو ماموريت ها ما رو همراهي كني.درضمن شب شده خوب نيست بيدار باشي!... خب،حالا من بهتون ميگم چي كار كنيم؛ ميريم و ماموريت رو انجام ميديم!

ملت اسلي: آهان!خوبه...


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲:۰۳ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
مـاگـل
پیام: 1540
آفلاین
ملت اسلی که به صورت خوف انگیزی به یکدیگر می نگریستند ، به سمت دری که در مقابلشان باز شده بود رفتند و وارد راهرویی طویل شدند .
از میان لجن هایی که روی دیوارها با نورِ لوموس خود نمایی می کردند ، عبور کردند و به سمت تالار اسلیترین شتافتند تا این خبر خوف انگیز را به آنها نیز برسانند و آنها را نیز مطلع کنند .

... ده دقیقه بعد ، از دریچه ای سبز رنگ وارد تالار اسلیترین شدند و با یکسری از ملت خوف مواجه شدند که با آغوشی باز به آنها نگاه می کردند و در میان آنها لرد با کله ای کچل گونه خود نمایی می کرد و به این صورت با آنها مواجه شد .
بارتی کراوچ با ترس و لرز به سمت لرد رفت و پس از تعظیم بلند بالایی که باعث برخورد نوک دماغش با نوک کفشش شد به حرف آمد و گفت :
- لرد به سلامت باد . پدر عزیزم ، یا لرد عزیز ()* اینطور که ما متوجه شدیم ، حیوان گروه اسلیترین یک تک شاخ هست و خب ...

لرد نگاهی به سه نفر دیگر که سرهایشان را پایین انداخته بودند ، انداخت و در حالیکه دستی به سرش می کشید گفت :
- پسر عزیزم ! بیا در آغوشم ...

بارتی به سمت لرد می دود ، ولی ناگهان در بین راه زمین می خورد و کارگردان فرمان " کات " می دهد و می گوید :
- برو عقب بابا جون ! حالا لرد باباته ، نباید تو فیلم و رول انقدر بگی که ! ابراز علاقه هم بسه !

... بارتی به سر جایش بر می گردد و لرد در ادامه ی صحبت هایش ، پس از فرمان " حرکت " کارگردان می گوید :
- خب ؟ تونستین با یه حیوون بهتر عوضش کنین ؟ حیوون بقیه گروهها چی بود ؟
- نه نتونستیم ... هافلپاف ؛ هیپوگریف ، ریونکلاو ؛ دم انفجاری ، اسلیترین ؛ تک شاخ ، گریفندوری ها ؛ تسترال ...
- غلط کردین بوقیا ! پس چیکار می کردین بوقیا ؟ انقدر وقت تلف کردین که چی ؟
- ...


* ==> طبق صحبت هایی که با لرد ولدمورت عزیز داشتیم ، قرار بر این شد که زین پس در رول ها اینجانب پسر ایشان و ایشان پدر اینجانب خطاب شوند .


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۳ ۲:۰۶:۳۶


خلاصه ی داستان
پیام زده شده در: ۶:۴۳ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۵۱:۵۸ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
خلاصه ی شماره ی 1
(از پست شماره ی 129 لرد ولدمورت تا پست شماره ی 138 ریگولس بلک)


ملت اسلی فردا امتحان مراقبت از موجودات جادویی دارند.
هاگرید برای هر کدام از گروه ها موجودی انتخاب کرده ولی ظاهرا موجود گروه اسلیترین خطرناک تر از بقیه است.
اما هاگرید پیش از برگزاری امتحان توسط بچه اژدهایی زخمی و به سنت مانگو منتقل می شود و مک گونگال مامور برگزاری امتحان فردا می گردد.

وقتی بچه های اسلی از قضایا آگاه می شوند تصمیم می گیرند از فرصت استفاده کرده و با کمک حفره شرارت (که حفره ای است در تالار اسلی و با تونل هایی به همه جا راه دارد.) به محل نگهداری موجودات امتحان فردا؛ یعنی زیر زمین کلبه ی هاگرید بروند و اسم گروهشان را با گروهی که مواد امتحانی ساده تری دارد عوض کنند.

بارتی ، مورفین، جولیا و سلستینا وارد زیر زمین شده و متوجه می شوند که هاگرید برای گروه هافلپاف، هیپوگریف و برای گریفندوری ها کرم فلوبر تدارک دیده است!

آنها خوشحال و خندان نام گریفندور و اسلیترین را جابجا می کنند و بر می گردند اما حفره ی شرارت به جای تالار اسلیترین آنها را به پشت در دفتر اساتید راهنمایی می کند.
ملت اسلی کنجکاو شده، تصمیم می گیرند با استراق سمع از جریانات داخل اتاق آگاه شوند. و با این کار به حقایقی تلخ پی می برند:
موجود جادویی هافلپاف؛ هیپوگریف،
موجود جادویی ریونکلاو؛ دم انفجاری،
موجود جادویی اسلیترین؛ تک شاخ،
و موجود جادویی گریفندوری ها؛ تسترال است.
و مشخص می شود که کرم فلوبر یافت شده در قفس گریفندور، غذای تسترال بوده!


***

دقت شما قابل تحسینه، ریگولس!

اما اگه چهار خط آخر پست شماره ی 130 بارتی کراوچ رو بخونی، متوجه میشی که بلا هم جزو گروه بوده و گروه پنج نفره بوده.
ولی بعد از تذکر شما منم بررسی کردم و دیدم بلاتریکس از پست شماره ی 133 لرد ولدمورت به طرز کاملا مشکوکی مفقود شده.(آیا رابطه ای بین لرد ولدمورت و بلاتریکس وجود داره؟! آیا لرد همون بلاتریکسه؟)

و یه چیز دیگه هم که باید بگم اینه که شما هم سوتی دادی!
چون طبق پست شماره ی 129 لرد ولدمورت، اساتید از موجوداتی که هاگرید برای هر گروه انتخاب کرده، خبر ندارن. ولی شما تو پستت خلاف اینو گفتی.
کَفِت برید! نه؟

نتیجه ی اینکه در ادامه ی داستان:

1) ما بلاتریکس رو از گروه پنج نفره حذف می کنیم و گروه چهار نفره همونایی میشن که ریگولس گفت.
2)همونطور که ریگولس گفت؛ اساتید از جانوران انتخاب شده برای هر گروه باخبرن. اینجوری داستان جالب تر میشه.
3) در کل؛ همون که ریگولس گفت.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.