یه جوری باید ماجرا رو به حفرۀ شرارت ربط داد دیه.
******************************************
نارسیسا صورتش را در گل سرخی که داخل گلدان رومیزی وجود داشت فرو برد تا پوزخند خود را پنهان کند. سوروس ابدا سعیی برای پنهان کردن حالت دو نقطه دی خود نکرد. رودولف و لوسیوس به سرعت وانمود کردند که درحال بحثند و بلاتریکس خود را به نشنیدن زد:
- هممم... خیلی ولکام شدین ملکه مورگانا. سیت دان لطفا روی این چیر.
بارتی با تردید به بلاتریکس، مورگانا و لرد سیاه نگاهی انداخت:
- خاله بده این خاله هه بالاخره انگلیسی حرف می زنه یا عربی؟
مورگانا با ذکر کلمۀ thanks روی صندلی ای که بلاتریکس به او تعارف کرده بود نشست. نجینی سرش را با کنجکاوی از جیب لرد درآورد ولی لرد سیاه با فشار او را به داخل جیب راند:
- هل تحب المکالمه؟
مورگانا با تعجب به لرد سیاه نگاه می کرد و کم کم دهانش باز و بازتر می شد. بارتی بی رودرواسی گفت:
- بابایی وقتی زبونشو بلد نیستی چرا خانوم به این از مرحله پرتی رو گیج می کنی؟ بگو بلد نیستم و خِلاص دیه.
لرد سیاه به بارتی توپید:
- مگه خودت بلدی بچه؟ یه دیقه ساکت شو ببینم! اصن من چرا اینجام؟ یه دختر غریبه (با دیدن چهرۀ حیرت زدۀ ملت اسلی، تغییر جهت داد) خوب غریبه که نه... ولی بالاخره بعد قرن و بوقی اومده اینجا! حالا هر کیم باشه من لردم و ارشدتونم و اصن سرانتونم و شماها هیچکاره این و من باهاتون اصن قهر می کنم و برین هروقت بهش زبون ما رو یاد دادین بیاین خبرم کنین! دور از شان منه که به زبونی غیر زبون خودمون حرف بزنم.
لرد سیاه پس از اتمام سخنرانی خشن خود، نجینی را از جیبش به بیرون پرت، و اتاق را ترک کرد.
ملت اسلیترین نگاهی به یکدیگر انداختند. نارسیسا با افاده گفت:
- حالا کی می خواد به این دخترۀ لوس زبون یاد بده؟
بلاتریکس به رودولف و چشمان مشتاقش نگاهی انداخت و از حرفی که می خواست بزند پشیمان شد. دمی لوسیوس و دراکو را با چهره های سردشان از نظر گذراند. سوروس سرگرم بازی کردن با در قوطی روغنش بود و مورگان و آنی مونی به سرعت شطرنج جادویی خود را پهن کردند. تنها بارتی بی خطر به نظر می رسید:
- تو بارتی! تو باید بری همۀ گوشه و کنار تالارو به لیدی مورگانا نشون بدی تا کم کم زبون ما رو یاد بگیره.
بارتی:
- چشم.
یک ساعت بعد- اینجا همونطوری که صد بار پیشم گفتم، تالار غذاخوریه. اونورم بازم میگم... کتابخونه س! اون پشتم آشپزخونه س که عمرا اگه آنی مونی بذاره توشو ببینی. شیرفهم شد؟
مورگانا به زور کلمه ای را تلفظ کرد:
- شـ... ـیـ... ر؟
- اوهوم!
مورگانا که به شدت کنجکاو به نظر می رسید به سرعت به سمت آشپزخانه حرکت کرد:
- ?wow! what is shir
بارتی جیغ کشید:
- باب شیر معنیای زیادی داره که فقط یکی دوتاش مربوط به آشپزخونه س! نرو اونجا خطرناکه حسـ... منظورم ملکه س!
ولی دیگر دیر شده بود. آنی مونی که به شدت سرگرم خرد کردن پیاز بود و چشمان پراشکش جایی را نمی دید، به صدای باز شدن در تصور کرد مورد هجوم گریفیندریها قرار گرفته و یکی از کاردهایش را به طرف در پرتاب کرد. کارد صفیر کشان به سمت صورت مورگانا می رفت که مورگانا با یک فن کاراته با دست کارد را از صورت خود دور کرد (
). کارد که کمی دست مورگانا را خراش داده بود، تغییر مسیر داد و در نشان ماری که در راهرو وجود داشت فرو رفت.
ناگهان دیواری که نشان ماری شکل بر آن قرار داشت به کناری حرکت کرد و حفره ای تاریک پدیدار شد. مورگانا با تعجب پرسید:
- ?what is this
آنی مونی که به خاطر بی احتیاطی خود شرمنده بود، به حفره نگاهی انداخت:
- ماااااااااااااااع! بارتی! حفرۀ شرارتو ببین!
بارتی پوزخندی زد:
- مگه حفرۀ شرارت اینجاس؟ یادمه دفعه های قبل...
- دفعه های قبلو بی خی خی! باب پست اولو یادت بیاد! اونجایی که افسانۀ حفرۀ شرارت گفته شده!
نقل قول:
این حفره پشت نماد ماری است که در تالار عمومی اسليترين نصب شده و برای عبور از ان باید قطره ای از خون خود را بر زبان آن مار بريزی تا در صورت تایید شدن خوی سیاه شما ، راه شرارت به روی شما باز شود و دیوار پشت آن راه انجام شرارت را برای شما باز کند .
بارتی با شیطنت به آنی مونی و مورگانا نگاهی انداخت:
- حالا یعنی ما باید بریم اون تو شرارت کنیم؟
مورگانا مانند بچه ها دستانش را به هم کوبید:
- شـ... را... رررر ... ت!
آنی مونی و بارتی شرورانه به هم نگاهی انداختند:
- می بریمش تو حفره و یه کاری می کنیم یا گم و گور شه از دستش خلاص شیم، یا خودش به زبون خوش زبون ما رو یاد بگیره.
************
راهنمایی:توی افسانۀ حفرۀ شرارت گفته شده یه قطره خونتون باید روش بریزه تا خوی سیاه شما ثابت بشه. این نشون دهندۀ خوی سیاه مورگاناست که خونش روی نشان ریخته شده. ولی آنی مونی و بارتی به این قسمت افسانه توجهی نداشتن و همراه مورگانا میرن تو حفره. بلاهایی که ممکنه مورگانا سرشون بیاره تصور کنین.
میشه بقیۀ ملت اسلی رو هم در ادامۀ سوژه وارد حفره کرد. هرطور دوست داشته باشین میشه سوژه رو پیش برد.