صبح زودهو هو..هو هو... [صدای جغد مرلین]
خر پف..خر پف...[صدای خر پف لینی]
غرررپلللبووووو...[یک صدای نا به حنجار از تخت بغلی] [spoiler=علت]یکی دیشب پرخوری کرده[/spoiler]
پر پر..پر پر پر...[جغد مرلین پر کشید]
پر پر..پر پر پر...[لینی پر. لینی که پر نداره خودش خبر نداره]
اعو.............[دهان دره لینی>>لینی از خواب بلند شد، سوژه من شروع شد!]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینی عزیز!
عوضی!
امضا، مرلین. بایلینی: یعنی چه؟
روح بادراد: شاید این یه دعوت به مبارزه است.
لینی: مااااو! تو از کجا پیدات شد؟
روح بادراد: من از دیشب تا حالا توی رخت خوابت بودم.
لینی: اما تو یه روحی!
روح بادراد: خب باشم. باید بگم که من همون آدمی که بودم هستم.
بیدل: آره. من هم موافقم.
لینی: تو هم که روحی!
ادی ماکای: خب من که آدمم. راستی لینی بابت دیشب ممنون!
لینی: دیشب؟ دیشب مگه چی شده؟
لونا از تخت اونوری گفت: لینی بپر بیرون بزنگم.
- بـــوق بـــوق بـــوق... بله؟
- سلام...ببخشید سحر مزاحم شدم. حالتون خوبه؟ من با لینی کار داشتم. [الان باید بخندید!]
- خودم هستم. بفرمایید.
- سلام لینی. حالت خوبه؟ لونا هستم!
- سلام. چه کار داری؟
- باب چه طوری دیشب رو یادت رفته! من که تا صبح از جیغ و داد شما خوابم نبرد!
- ها راستی...اینا چی می گن؟
- اینا دیشب
بــــــــــــــــوق...- اوه...راست می گی...(الان لینی یک لبخند ملیح به جمعی که روی تختش نشسته بودن زد)..در ضمن چرا زنگ زدی اینا رو گفتی؟!
- خب زنگ زدن حالش بیشتره!
- خب تعریف کن...حالا کجا هستی؟
- رو به روت نشسته ام!
- آشغال عوضی...تو می خوای دو کلمه با من حرف مفت بزنی، زنگ می زنی؟! مردشورت رو ببرن؛ پول تلفن تالار رو که تو نباید بدی...همش روی دوش منه...[این که لونا با خط تالار به همون خط هم زنگ زده حکایتی هست که باید در آن اندیشید!]
تق!لینی تلفن را گذاشت و به طرف تخت لونا رفت. در همان هنگام سه چهار تا بیناموس دیگه هم توی تخت لینی پیدا شد!
لینی: آشغال
لونا: ب..ب..ببخشید
شق![صدای پس گردنی لینی به لونا]
لینی: چرا با تلفن زنگ زدی؟!
لونا: خب..ا..ا..عههههه
لینی: جواب منو بده
لونا: خب اونجا امنیت نداشت بیام.
لینی: اوه راست می گی. واقعا متاسفم که کتکت زدم. ببخشید عزیر دلم. :mama:. ولی یک چیزی...چرا نگفتی من بیام اینجا؟
لونا: تو هم اینجا امنیت نداشتی!
لونا پتوش رو کنار زد و گابریل، لیسا و ویولت و چند تن دیگر در زیر آن پیدا شدند!
لونا: می گم این چیه تو دستته؟
لینی: این نامه مرلینه.
لونا: چی نوشته؟
لینی عزیز!
عوضی!
امضا، مرلین. بایلینی: نمی فهمم. برای چی گفته عوضی.
لونا: خب برو ازش بپرس!
لینی: این هم فکریه. اما الان جون ندارم از سر جام بلند بشم.
ویولت: من فکر کنم بدونم. اخه من نابغه این تالارم. شاید می خواسته با " عوضی " بگه که باید اخلاقت رو عوض کنی. یا اینکه الان خواسته بپرسه اخلاقت عوض شده یا نه
لینی: بچه ها من تصمیم دارم اون رو ذله کنم.
ویولت: ببین این دلش برات سوخته خواسته عوض ات کنه. بعد تو می خوای ذله اش کنی؟
لینی: من عاشق ذله کردنم.
لونا: آره..اگر مثل قبل با این کار خودت ذله نشی...
لینی: صد تومن می شه.
لونا: چی؟
لینی: صحبتت با تلفن!
لونا:
ادامه دارد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و اینک ادامه سوژه با شما. لینی، چه طور می خواهی بزرگترین جادوگر تاریخ را ذله کنی؟ اگر می تونی ادامه بده! اگر هم توانایی اش رو نداری، شاید مرلین خواب هایی برای تو دیده...
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۳:۰۰:۱۱
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۳:۰۲:۴۴
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۳:۰۳:۵۹