هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۹
#78

ماریه تا اجکامب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۳ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۴ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از ...........
گروه:
مـاگـل
پیام: 275
آفلاین
ماریه تا گفت: ترورس تو برو و روونا رو پیدا کن و یه جوری با سوسک بترسونش منو مایکل هم میریم سراغ بادراد بعد همگی دوباره همین جا همو میبینیم.


با گفتن این حرف از هم جدا شدن.

ماریه تا و مایکل به سمت محوطه ی مدرسه به راه افتادند. جایی که بادراد به پچه های هاگ شیر موز میفروخت. حالا که تابستون شروع شده بود خوردن شیر موز تو هوای گرم مزه میداد.

_مایک من بادرادو سرگرم میکنم و تو وقتی کسی حواسش نیست تو شیر موزها فلفل بریز.
این را گفت و جلو تر از مایکل به سمت بادراد رفت.


_سلام بادراد. میشه یه لحظه بیای کارت دارم.

بادراد که که تعجب کرده بود شیر موز دیگری را فروخت و لبخند زنان به سمت ماریه تا رفت.

_ هی سلام ماری . از این ورا؟

ماریه تا در حالی که این جوری نیگا میکرد گفت: این چه حرفیه بادراد بلاخره ما همگروهی هستیم. راستش می خواستم راجع به لینی باهات صحبت کنم.

بادراد که صورتش گل انداخته بود گفت: میشنوم.


ان طرف تر مایکل داشت در شیر موزها فلفل میریخت.و میخندید

_ راستش لینی داشت بهم میگفت که...

_ هی سلام بادراد. چطوری؟

_ اوه مایک. سلام . مرسی خوبم. تو چطوری؟ کاری داشتی؟

_ اره راستش با ماری کار داشتم.

_ خب اخه ما داشتیم...

ماریه تا سریع گفت: بذار واسه بعد بادراد الان نمیشه. و به سمت مایکل رفت و با هم از انجا دور شدند.
بادراد در حالی که تجب کرده بود به سمت شیر موزها برگشت.

_ انجامش دادی؟

و مایکل با تکان سر جواب مثبت داد و گفت: بهتره بریم ببینیم ترورس چی کار کرده.

در حالی که داشتن به محل قرار میرسیدند، روونا رو دیدند که معلق در هوا به یه نقطه خیره شده بود.

ماریه تا جلو رفت و با نگرانی ساختگی گفت: روونا حالت خوبه؟
و روونا در پاسخش فقط گفت:
ســــــــــــــــــــــــــــوســــــــــــــــکـــــــــــــــ...

ماریه تا و مایکل در حالی که سعی میکردن جلوی خنده ی خود را بگیرن با عجله از کنار روونا گذشتند و پیش ترورس رفتن.

مایکل با خنده گفت: ترورس چی کارش کردی اینو؟

ترورس با حالت عادی گفت: فقط یه کم ترسوندمش.
و هر سه زدن زیر خنده

ماریه تا : بچه ها بیاین بریم ببینیم که بادراد چی شد.

بعدش هم نوبت لینی بود


ویرایش شده توسط ماریه تا اجکامب در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲۶ ۲۰:۵۷:۳۶

معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۹
#77

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
سوژه جدید:

ماریه تا در حالی که از خوشحالی بالا و پایین میپرید گفت: بچه ها حوصلتون سر نرفته؟

ترورس خمیازه ای کشید و گفت:چرا...تابستونه دیگه! باید حوصلمون سر بره!

- ولی من یه نقشه ای دارم!

سپس جلوتر رفت و رو به حاضران ، یعنی ترورس و مایکل گفت:

- چطوره بچه های ریونو بترسونیم و یه کم شاد بشیم؟

مایکل با بی اعتنایی گفت: مثلا؟

- مثلا ما میتونیم روونا رو با سوسک بترسونیم! اون از سوسک میترسه! یا مثلا وقتی بادراد مشغول فروختن شیرموزه تو شیر موزش فلفل بریزیم تا بقیه که میخورن حالشون بد بشه...یا لینی رو پرت کنیم تو استخر چون از آب میترسه! و غیره!خب چطوره؟!

ترورس و مایکل:

مایکل فوری گفت: از اولی شروع میکنیم! قدم اول اینه که یه سوسک پیدا کنیم!!

ماریه تا سوت زنان آهسته گفت:من خودم از سوسک میترسم..ترورس تو اینکارو بکن

مرلینگاه پسران:

ترورس با نگاهی به دور و بر خود کفش هایش را در آورد و درون یکی از اتاقک های دستشویی رفت!

در حالی که به یکی از سوسک ها نگاه میکرد کفش را بالا آورد و سوسک را نقش بر زمین کرد!

سپس به سمت ماریه تا و مایکل رفت تا با هم نقشه ی بعدیشان را عملی کنند!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۳ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
#76

کاساندرا تریلانی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۵ یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
مـاگـل
پیام: 229
آفلاین
صبح زود

هو هو..هو هو... [صدای جغد مرلین]

خر پف..خر پف...[صدای خر پف لینی]

غرررپلللبووووو...[یک صدای نا به حنجار از تخت بغلی] [spoiler=علت]یکی دیشب پرخوری کرده[/spoiler]
پر پر..پر پر پر...[جغد مرلین پر کشید]

پر پر..پر پر پر...[لینی پر. لینی که پر نداره خودش خبر نداره]

اعو.............[دهان دره لینی>>لینی از خواب بلند شد، سوژه من شروع شد!]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


لینی عزیز!

عوضی!

امضا، مرلین. بای



لینی: یعنی چه؟

روح بادراد: شاید این یه دعوت به مبارزه است.

لینی: مااااو! تو از کجا پیدات شد؟

روح بادراد: من از دیشب تا حالا توی رخت خوابت بودم.

لینی: اما تو یه روحی!

روح بادراد: خب باشم. باید بگم که من همون آدمی که بودم هستم.

بیدل: آره. من هم موافقم.

لینی: تو هم که روحی!
ادی ماکای: خب من که آدمم. راستی لینی بابت دیشب ممنون!

لینی: دیشب؟ دیشب مگه چی شده؟

لونا از تخت اونوری گفت: لینی بپر بیرون بزنگم.


- بـــوق بـــوق بـــوق... بله؟

- سلام...ببخشید سحر مزاحم شدم. حالتون خوبه؟ من با لینی کار داشتم. [الان باید بخندید!]

- خودم هستم. بفرمایید.

- سلام لینی. حالت خوبه؟ لونا هستم!

- سلام. چه کار داری؟

- باب چه طوری دیشب رو یادت رفته! من که تا صبح از جیغ و داد شما خوابم نبرد!

- ها راستی...اینا چی می گن؟

- اینا دیشب بــــــــــــــــوق...

- اوه...راست می گی...(الان لینی یک لبخند ملیح به جمعی که روی تختش نشسته بودن زد)..در ضمن چرا زنگ زدی اینا رو گفتی؟!

- خب زنگ زدن حالش بیشتره!
- خب تعریف کن...حالا کجا هستی؟

- رو به روت نشسته ام!

- آشغال عوضی...تو می خوای دو کلمه با من حرف مفت بزنی، زنگ می زنی؟! مردشورت رو ببرن؛ پول تلفن تالار رو که تو نباید بدی...همش روی دوش منه...[این که لونا با خط تالار به همون خط هم زنگ زده حکایتی هست که باید در آن اندیشید!]

تق!

لینی تلفن را گذاشت و به طرف تخت لونا رفت. در همان هنگام سه چهار تا بیناموس دیگه هم توی تخت لینی پیدا شد!

لینی: آشغال

لونا: ب..ب..ببخشید

شق!
[صدای پس گردنی لینی به لونا]

لینی: چرا با تلفن زنگ زدی؟!

لونا: خب..ا..ا..عههههه

لینی: جواب منو بده

لونا: خب اونجا امنیت نداشت بیام.
لینی: اوه راست می گی. واقعا متاسفم که کتکت زدم. ببخشید عزیر دلم. :mama:. ولی یک چیزی...چرا نگفتی من بیام اینجا؟

لونا: تو هم اینجا امنیت نداشتی!

لونا پتوش رو کنار زد و گابریل، لیسا و ویولت و چند تن دیگر در زیر آن پیدا شدند!

لونا: می گم این چیه تو دستته؟

لینی: این نامه مرلینه.

لونا: چی نوشته؟


لینی عزیز!

عوضی!

امضا، مرلین. بای



لینی: نمی فهمم. برای چی گفته عوضی.

لونا: خب برو ازش بپرس!

لینی: این هم فکریه. اما الان جون ندارم از سر جام بلند بشم.

ویولت: من فکر کنم بدونم. اخه من نابغه این تالارم. شاید می خواسته با " عوضی " بگه که باید اخلاقت رو عوض کنی. یا اینکه الان خواسته بپرسه اخلاقت عوض شده یا نه

لینی: بچه ها من تصمیم دارم اون رو ذله کنم.

ویولت: ببین این دلش برات سوخته خواسته عوض ات کنه. بعد تو می خوای ذله اش کنی؟

لینی: من عاشق ذله کردنم.

لونا: آره..اگر مثل قبل با این کار خودت ذله نشی...

لینی: صد تومن می شه.

لونا: چی؟

لینی: صحبتت با تلفن!

لونا:


ادامه دارد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و اینک ادامه سوژه با شما. لینی، چه طور می خواهی بزرگترین جادوگر تاریخ را ذله کنی؟ اگر می تونی ادامه بده! اگر هم توانایی اش رو نداری، شاید مرلین خواب هایی برای تو دیده...


ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۳:۰۰:۱۱
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۳:۰۲:۴۴
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۳:۰۳:۵۹

در دست ساخت ...


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۸
#75

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
[spoiler=خلاصه ی سوژه تا بدین جا:]لینی و لونا تنها تو تالارن و تصمیم دارن اولین نفری که وارد تالار شد رو ضله کنن!از این رو اولین نفری که وارد تالار میشه ریش داشته و اون کسی نبوده جز آلفرد!جدیدا تو تالار ریش مد شده بوده و همه ریش گذاشته بودن از جمله ساحره های محترمولی همه چیز برخلاف ماجرا در میاد و لینی ذله میشه!اون از ریش نفرت داره و به همین دلیل هر جا میره ذله میشه!تا اینکه خودشم ریش میذاره و تو همین حین وارد تالار میشه که مکگونگال رو میبینه که داره سخنرانی میکنه و به خاطر دیر اومدن لینی از ریون امتیاز کم میشه و به عنوان مجازات لینی باید بره ریشایی که تو زمین کوییدیچ هست رو جمع کنه! [/spoiler]

اینک ادامه ی ذله کردن:

- زمین چی؟
- زمین گرده لینی ... اینو میدونستی؟
- برو گم شو تا گمت نکردم!
- اما جدیدا با آلفرد کشف کردیم زمین بیضی نیست گرده!جادوگرا اشتباه میکردن لینی!

ولی لیسا با توجه به قیافه ی لینی از زمین بازی دور میشه و لینی و یه عالمه ریش سفید و سیاه و قهوه ای و ... تنها میذاره!

لینی همینجور در حال تمیز کردن ریشاست که فکری به ذهنش میرسه!پس هر چه سریعتر ریشا رو جمع میکنه و میره تو خوابگاه دختران.

- هی دخترا!اوی با شمام...

گابر با خواب آلودگی منتظر حرفای لینی میشه و کم کم دخترای دیگه هم بیدار میشن.

- ببینم شما ناراحت نیستید یه دختر از گروهتون بره ریشای دیگه رو جمع کنه؟
لیسا:من که هیچ احساسی ندارم.

- اما شما باید داشته باشید ... مسبب تمام این ریشای بلند گول زننده پسران هستند میفهمین؟و اون کسی که ریش رو رواج داد مرلین بوده!

دخترا:

ناگهان روحی ریش دراز از در خوابگاه خارج میشه.


خوابگاه پسرا:

- هی بیدار شو مرلین!

مرلین با خواب آلودگی و با چشمانی گرد شده به روح بادراد خیره میشه!
- اِ...بادراد؟تصمیم گرفتی یه روح باشی؟

بادراد با افتخار میره بالا و میگه:آوره تازه میتونم همه جا برم!..من یه خبر دارم!دخترا میخوان پسرا رو ذله کنن!
- چی؟
- چون ریش باعث شده یکیشون ذله بشه!
- که اینطور

ضله کردن را ادامه دهید...


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸
#74

ليسا  تورپين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۷ یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۹
از زير بارون...
گروه:
مـاگـل
پیام: 124
آفلاین
ليني با ناراحتي به بچه ها كه با نفرت داشتن پشت سرش حرف مي زدن ،نگا كرد و سرش رو پايين انداخت.

-يعني من اينقدر بدم؟!چرا ...؟

سپس در حالي كه اشكهاش روي گونه هاش جمع شده بودن،براي خودش ادامه داد:
-اهههههههههههه!بابا تقصير خودشونه ديگه!به من چه!

ليني همين طور كه به طرف زمين كوييديچ مي رفت،اين فكرا و حرفا رو با خودش مي زد...

در زمين كوييديچ

-الهي همتون بميرين...اووووف!حالا چند امتياز ازشون...ازمون...كم شده!انگار خودشون اصن...

-خانم وارنر؟!

- خيلي بدن اونا...الان مي رم همشون رو مي كشم...مخصوصا اون بادرادِ...ايششش...ريشو...

-هي دختر؟

ليني بي توجه به پروفسور مك گونگال كه با تعجب بهش خيره شده بود، ريونيا رو نفرين مي كرد.حتي از كنار مك گونگالم رد شد ولي اصلا حضورش رو احساس نكرد!

مك گونگال كه از دست ليني كفري شده بود،سرش فرياد زد:
-خانوم ليني وارنر! به خاطر عدم احترامت به من،20 امتياز ديگه از گروهت كم مي كنم.

ليني با ناراحتي سرش رو برگردوند.با بي حوصلگي گفت:
-خوب بكنين...به من چه...!

-تو چطوررر....
منيروا حرفش رو ادامه نداد.دستش رو به ريشاش كه تازه در اومده بودن() زد و با عصبانيت به ليني نگاه كرد.

-در ضمن پروفسور...ريشاتون رو بزنيد...زشته به مرلين...

منيروا كه ديگه در حال كندن موهاش بود،دوباره فرياد زد:
-اهههه!مثلا قرار بود من ذله ت كنم!ايييييش!الان همگروهيات...هيچي!

ليني با تعجب پرسيد:
-هه؟چي؟!

منيروا لبخند گشادي زد و گفت:
-هيچي بابا!هيچي!ولي... حالا وقت مجازاتته!
-

منيروا به زمين اشاره كرد و گفت:
-اين ريشا رو مي بيني اينجا جمع شدن؟بايد اينا رو جمع كني!

بعدشم دستي به چونه ي ليني زد و گفت:
-نگران نباش...تو هم ريش درمياري!

ليني با عصبانيت آهي كشيد و منيروا رو لعن و نفرين مي كرد.در همان حال صداي كسي رو شنيد...

-هي ليني!مي دوني چيه؟زمين...

-----------------------------------------------
زمين چي؟
بقيه اش با شوماس!


ویرایش شده توسط ليسا تورپين در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۴ ۱۳:۳۷:۲۲

[b][color=0066FF] " تا دنیا دنیاست آبی مال ماست / ما قهرمانیم ج


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
#73

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
- پــــــــــــــــق!

با ضربه ی محکمی که توسط لونا به سرش خورد پخش زمین شد. لونا بدون توجه به لینی که بر روی زمین بود به سمت در باغ وحش دوید و در همین حین گفت: زودباش برگرد تالار ، قراره یه کلاس جبرانی برگزار بشه!

دقایقی بعد لینی از روی زمین بلند شد و به اطرافش نگاه کرد.

- اوه نه!

باغ وحش خالی خالی بود و اون دوباره بادراد را گم کرده بود. به حیوانات درون قفس ها نگاهی انداخت ، آن ها ریش نداشتن و به حالت عادی برگشته بودن.

لینی در حالی که سرش رو محکم گرفته بود ریشی که روی صورتش بود رو کند و به سمت تالار به راه افتاد.

تالار راون:

مینروا مک گونگال وسط تالار وایساده بود و داشت مطالبی رو برای اعضای ریون میگفت. با وارد شدن لینی دستی به عینکش کشید و گفت:

- دوشیزه وارنر ، الان چه وقت اومدنه؟ بیست امتیاز از ریون کم میکنم و امشب برای مجازات باید بیای ... اممم حالا بعدا به یکی از بچه ها میگم بهت بگه کجا ، حالا بشین.

لینی ناله ای کرد و در کنار لونا روی زمین نشست.

ساعتی بعد:

مک گونگال تالار رو ترک کرده بود و حالا اعضای ریون مرتب به لینی که باعث شده بود بیست امتیاز ازشون کم بشه و در مقام دوم قرار بگیرن غر میزدن.

- واقعا که لینی تو نه تنها به درد تالار نمیخوری بلکه ضرر رسانم هستی!
- اصلا تو چه طور جرات میکنی دیر بیای و امتیازارو کم کنی؟
- چرا دیر اومدی؟ داشتی واسه خودت میگشتی؟
.
.
.

لینی که واقعا داغون شده بود اومد از تالار خارج شه که یهو ...

بادراد نفس نفس زنان گفت: مک گونگال گفت برای مجازات بری به زمین کوییدیچ تا بت بگه چی کار کنی. انگار قراره زمین اونجارو کامل بشوری!

لینی سرشو پایین انداخت و به سمت در رفت که ازش خارج شه.

- خجالتم نمیکشه تا حالا نشده بود یه ریونی چنین کاری کنه.
- آبروی همه مونو داره میبره.
.
.
.


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۹:۴۵ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
#72

گویندالین مورگن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 43
آفلاین
همون طوری که پخش زمینه، یه کمی فکر می کنه. بعد می پره و می دوئه تا آستین! پسرک رو بگیره.
یه دونه پشمک می خره. زیر لب می گه:
- ببین دختر! بهترین راه اینه که من هم یکی از اون ها بشم. شاید کمتر ناراحت بشم و عادت کنم!
همون لحظه یه آقا و خانمی رد می شن از کنارش که در حال لوله کردن ریش هاشون هستن تا دست بچه شون بهش نرسه و اینقدر نکشه چونه شون رو. لینی نفس عمیقی می کشه و پشمک زرد رو می چسبونه به چونه اش. می پره تو دستشوئی عمومی البته بانوان و خودش رو تو آینه بررسی می کنه. بعد می ره روی یه صندلی ای چیزی و دوباره بررسی می کنه. این دفعه تمام قد.
- آقا پسر ریشو، یه پشمک بده.
لینی یه دونه دیگه می گیره. یهو می ره تو فکر و بعد احساس می کنه مو صورتش رو غلغلک می ده. بر می گرده و می بینه تو ریش دامبلدوره. ایشون هم با خانواده اومدن آخر هفته تفریح.
- مرتیکه ی ریشو! جلو پات رو نگاه کن! بی ناموس بی همه چ...
دامبلدور یه نگاه به عیال می اندازه که محو تماشای ریش های رنگی یه اختاپوسه. عرق پیشونیش رو پاک می کنه و با ریش هاش که تو دستش گرفته، می زنه به لینی و اون رو یکی دو متری دور می کنه.
خلاصه هی لینی می ره پشمک می خره و هی می خوره و چندتاش رو می زنه به چونه اش. آخر سر هم می ره یه اسپری می خره و همه اش رو سیاه می کنه!
- آخیش. حالا من هم یکی از اونام. دیدی هیچ چندشی نداشت؟!
احساس می کنه چشماش سیاهی می ره. چه فشار روانی بهش وارد شد امروز.... بیش از حد تحمل یه انسان....
در اون حین که چشماش سیاهی می رفت، یکی کسی رو شبیه بادراد دید. تلو تلو خوران به سمتش رفت و بی اختیار هم هی به ریش هاش دست می کشید!


ویرایش شده توسط گویندالین مورگن در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۹ ۱۰:۰۵:۰۸

هنوز در همین نزدیکی شاید منتظر ماست
یک جاده


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸
#71

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
دلتون میاد؟

^^^^^^^^^^^^^^

- نفهمیدی کجا رفت؟

برقی در چشمان لونا نمایان شد و گفت: باغ وحش!

لینی با خوش حالی از لونا دور شد و کیکی را که آماده کرده بود را برداشت و راهی باغ وحش شد. در راه از دیدن یک ایل انسان ریش دار سردرد گرفت و سرانجام به باغ وحش رسید.

لینی در دل گفت: « باز خوبه اینجا دیگه از ریش خبری نیست ، عهه! »

به در باغ وحش رسید ، با خوش حالی لبخندی زد و در را باز کرد و وارد شد.

باغ وحش:

جادوگران و ساحرگان ریش دار (!) به سرعت از این سو به اون سو میرفتن و بچه ها مرتب جلوی قفس ها می ایستادند و برای حیوانات درون قفس شکلک در می آوردند.

لینی با تعجب در حالی که دهانش را محکم گرفته بود به یکی از قفس ها نزدیک شد و ...

- ایییی.

تمامی حیوانات درون قفس ها دارای ریش بز مانندی بودند.

لینی که چیزی نمانده بود حالش به هم بخورد ، با تعجب به باغ وحشی که انتظار داشت ساکت و خلوت باشد نگاهی انداخت ، کیکش را محکم روی زمین پرت کرد و با عصبانیت خواست به سمت در برود که ...

- این چه کاریه دوشیزه ی محترم؟

لینی برگشت و با مردی مواجه شد که لباسی پوشیده بود که سرتاسر آن نوشته شده بود: ریشوها پاکیزگی را رعایت میکنند.

لینی بلافاصله بدون توجه به اون مرد به سمت در دوید و در را باز کرد که خارج شود که ناگهان ...

پسری که ریش بلندی داشت جلویش را سد کرد و گفت: پشمک میخورین؟

در همان لحظه لینی پخش زمین شد.




صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸
#70

کاساندرا تریلانی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۵ یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
مـاگـل
پیام: 229
آفلاین
کاساندرا دستی به ریش بلندش می کشه و نگاهی متفکرانه به لینی می کنه و از اونجا می گذره! به دنبال اون یه نفر دیگه با ریش بلند وارد تالار می شه.

لینی: سلام پرفسور دامبلدور

دامبلدور سرش رو می اندازه زیر و می ره یک اعلامیه می چسبونه به دیوار تالار. پشت دامبلدور، آلفرد که داشت ریشش رو می خاروند، پا به داخل می زاره.

لینی: وا، آلفرد تو از کی تا حالا ریش می گذاری؟

آلفرد که بهش بر می خوره صورتش رو از لینی بر می گردونه و راهش رو می کشه و میره. لینی به جایی که قبلا آلفرد وایساده بود نگاه می کنه که حالا فلور داره با قیچی ریش نامرتبش رو مرتب می کنه. بعد هم وارد تالار می شه.

لینی: تصویر کوچک شده

لینی که فکر می کرد دیگه کسی نمونده، می بینه سرژ ریشش رو از ته زده و داره وارد تالار می شه. پشت اون هم ویولت و گویندالین مورگن و ... [ آه بله از پشت اشاره می کنن دیگه بسه؛ ریش خز شد! ]

از اون لحظه به بعد لینی از هر چی ریش هست، حالش به هم می خوره، ذله می شه. درست وقتی که قرار بود سوژه به اتمام برسه و برگرده پیش لونا، بادراد با ریشی بلند وارد تالار شد.

لینی: سلام بادراد. به نظر خسته می یای. بیا برو تو تالار بشین تا برات یک نوشیدنی خنک بیارم.

بادراد که ظاهرا به دلیل فعالیت بیش از حد(!) خسته به نظر می رسید، با پشت دستش عرق پیشونیش رو پاک می کنه و می ره روی کاناپه کنار لونا می شینه. چند دقیقه بعد لینی سینی به دست، سه تا لیوان شربت خنک می یاره تو تالار.

بادراد: به به به...لینی چقدر مهربون شدی. به خاطر این حرکت اخلاقی هم که شده دیگه از تالار نمی رم.

لونا: خب بادراد تعریف کن.

باردراد: چی بگم....زندگی ام تکراری شده(!) و من دیگه...آها راستی صبح که داشتم می رفتم سر کارم، اسمشو نبر رو دیدم. ریش گذاشته بود!

لینی بعد از شنیدن کلمه ریش حالش به هم خورد و به دستشویی پناه برد.

لونا: ولش کن. این یک کم ناخوشه. همیشه همینطوره. خب بعدش چی شد....


بعد از اتمام کار لینی در دستشویی


لینی بر میگرده و کنار لونا می شینه. لونا مشغول تماشای برنامه فیتیله هاگ تعطیله بود.

[spoiler=کاساندرای بی تربیت]لونا: اسهال هم بودی؟[/spoiler]

لینی: آره باو...نه چیز...یعنی...زیادت. یک چیزی اینجا با هم جور در نمی یاد. بادراد کو؟

لونا: کار داشت، گفتم برو ما مزاحمت نمی شیم.

لینی:

ادامه دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تغییر سوژه ی سوژه: لینی می خواد ملت رو ذله کنه اما خودش داره ذله می شه. ظلم نکن بهر کسی اول خودت بعدا کسی


ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۸ ۱۷:۳۶:۲۸
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۸ ۱۷:۳۸:۲۵
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۸ ۱۷:۴۴:۰۳

در دست ساخت ...


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۹ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸
#69

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
سوژه جدید!

- حوصله م سر رفته.

- منم همین طور.

- یه کاری کنیم!

- چی کار؟

- بریم یکیو سرکار بذاریم.

- کیو؟ مثلا من؟

- خوبه ها!

- آخه احمق این طوری که دیگه من میدونم منو میخوای سرکار بذاری.

- پس کیو؟

- اولین کسی که وارد تالار شد.

- شاید من دوس نداشته باشم!

- باید بخوای اوکی؟

بنابراین لونا و لینی از خوابگاه خارج شدند و بر روی مبلی در کنار شومینه خود را ولو کردند و به در خیره شدند.

- پس چرا کسی نمیاد؟

- میاد.

لینی از روی مبل بلند شد و گفت: بیخودی منتظریم هیشکی نمیاد.

لونا هم بلند شد و گفت: بالاخره که میاد.

- من میرم بیرون ببینم کجان. به اولین کسی که برخورد کردم اونو سرکار میذاریم.

- عالیه!

لینی به سمت در تالار رفت و آماده برای بازکردنش شد که ناگهان صدای عقاب دم در ریون رو شنید. نگاهی به لونا کرد و گفت:

- یکی داره میاد.

لینی بلافاصله از در فاصله گرفت و منتظر باز شدنش شد. در باز شد و شخصی با ریشی بلند و دراز وارد تالار شد.

و او کسی نبود جز ...

^^^^^^^^^^^^^^^^^

خیلی ساده س اون فرد یا بادراد میتونه باشه یا دامبلدور. هر کدوم به نظرتون سوژه ی بهتری میتونه داشته باشه انتخاب کنین! بترکونیم تالارو!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.