سربازان غیر طبیعی در حالی که با خشانت نفس نفس می زدند و سلاح های پرقدرتشان را از این دست به آن دست میکردند به گروهی کوچک ولی دارای اتحاد و انسجامی مناسب ایستاده بودند.
با همان جمله اول هاگرید ، دیگر گریفیندوری ها متوجه شدند که باید اینطور عمل کنند که ابتدا قوی دستان گروه با آن سربازان گلاویز شده و سپس دیگر گریفنیدوری ها که نسبت به دیگران فرز تر بودند سعی کنند سربازان رو بازی بدهند و اولین چشمی رو که از پشت دیدند مورد هدف قرار بدهند.
دیگر بیشتر از این درنگ جایز نبود...البته اگر هم میخواستند سربازان خشمگین به آنها هیچ وقتی نمی دادند ... رئیس گروه آنها نعره زنان به هگر حمله کرد و با گرز سنگیش که دور سر میچرخاند به هاگرید هجوم برد.
دارن ، اندرو و دو سه نفر دیگر از گریفیندوری ها به طبعیت از هگر با سربازان گلاویز شدند ولی آنها یک برتری نسبت به آن سربازان بی شاخ و دم داشتند و آن چیزی نبود جز چوب دستی ای که در دستان عرق کرده اشان وجود داشت.
پاتریشا ، به همراه سارا و چندین نفر از دختر های گریفنیدور در حالی که حمله سربازان را بوسیله طلسم هایی که به آنها میفرستادند دفع میکردند به دنبال مکان مناسبی میگشتند برای رسیدن به نقطه ضعف آن سربازان و سپس نابودی آنها.
سارا زیر لب خطاب به پاتریشا گفت : یکم دیگه با طلسمات اونا رو سرگرم کن!اون ها پستشون از پوست اژدها هم کلفت تره ... تنها راه از بین بردنشون این طور که به ظاهر معلومه همون چشمیه که در پشتشون هست.
اضطراب و نگرانی در صدایش موج میزد ... عرق سردی بر پیشانی سارا نشسته بود و او با آستین خاک گرفته اش آن را پاک کرد.
با تکان سر پاتریشا به علامت تائید او چرخی زد و در حالی که سعی میکرد کم ترین توجه ها رو به خودش جذب کنه به پشت سربازانی بره که اگنون گرم دعوا شده بودند.
چوبش را در دستش می فشارد و بالاخره اولین هدفش را دید...یکی از سربازان که با دارن می جنگید و شمشیری به بزرگی تمام بدن او داشت دقیقاً پشتش به او بود و او توانست چشم براق و عجیبی را که در پشتش وجود داشت ببیند.
زیر لب با صدایی که از اضطراب می لرزید چوبش را به طرف آن چشم عجیب کرد و زیر لب طلسمی را زمزمه کرد.
_ سکرومانتالیا
اختری آبی رنگ با جهش از چوب سارا بیرون جهید و دقیقاً به چشم خورد.
سرباز نعره ای گوش خراش زد و با صدای گرومب عظیمی بر روی زمین افتاد و باعث شد که لبخندی از سر پیروزی بر لبان سارا بنشیند.
با خود گفت : همینجوری پیش برو دختر!
----------------------------------
معذرت اولین پست رولم تو گریفنیدوره ... باجَوش و داستانش زیاد آشنا نبودم