هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
#85

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


تنها صداي گريه به گوش ميرسيد.
هواي سرد داخل گودال باعث سست شدن عضلاتش شده بود. اما با اين حال ميتوانست با تكيه دادن به ديواره هاي يخي اندكي راه برود. بعد از چند دقيقه راه رفتن از داخل غاري كه تمام ديوارهايش از قنديل هاي برنده تشكيل شده بود ، توانست نور و روشنايي را كه در فاصله ي چند متري اش بود را حس كند و ببيند ، وي چند بار چشمانش را باز و بسته كرد تا سوزشي كه چشمانش داشت را تسكين دهد .
تنها صداي هق هق گريه به گوش ميرسيد.


كمي كه جلوتر رفت ...
- آآآآي ي ي ي ...
كمي جلوتر رفت اما ناگهان برخورد شي سنگيني را كه به سرش اصابت كرده بود را احساس نمود و دوباره بيهوش شد.
كسي كه با گرزش به سر جسي زده بود نگهبان جنگل بود كه با كمك يكي ديگر كشان كشان جسي را با خود روي زمين ميكشيدند و به سوي قصر يخي كه توسط ملكه ي بدجنسي اداره ميشد مي بردند.
زمان به سختي ميگذشت ، بخصوص براي جسي كه بدون حضور هيچ ياوري مثل دوستانش داشت تلخ ترين روزهاي عمرش را سپري ميكرد... همه چيز از نطر وي تار و مه آلود بود. سفيدي زياد محيط اطراف باعث ميشد چشمانش اذيت شوند و اشك سرازير شود. به محض ورود آنها به قصر آن دو نگهبان جسي را به سمت پله هايي كه مشرف به تخت ملكه ي سرزمينشان ختم ميشد ، پرت كردند.
ملكه با ديدن جسي خنده اي از روي عصبانيت كرد و در كمال غرور درحالي كه داشت از پله ها پايين مي آمد ، گفت:
- دختر گستاخ ! چقدر به خودت جرات دادي بدون هيچ اجازه اي وارد سرزمين من بشي ؟؟؟
جسي كه با زحمت خود را سر پا نگهداشه بود گفت:
- من و دوستانم يك هدف واحد داريم ! ما براي زنده كردن ياد شاهزاده ادوارد ....
هنوز حرف جسي تمام نشده بود كه يكي از نگهبانان با گرزي شيشه اي اش به شكم او زد و وي را پخش زمين كرد .
- آآآآي ي ي ي !
صداي گامهاي ملكه مانند پتكي به اعصاب جسي اصابت ميكرد. سپس نگاهي به وي كرد و خم شد و در حالي كه به موهاي جسي مشكي كه روي شانه هايش ريخته بود اشاره كرد و گفت:
- داشتن هر چيز سياهي در سرزمين من مجازات داره ! ... وحالا تو اي جاسوس بزدل ! ... بايد موهاي خودت رو از دست بدي! اين حداقل مجازات براي توئه !!تا درس عبرتي باشه براي دوستات !!! يوهاهاها !!
حسي كه از شدت درد اشك در چشمانش جمع شده بود و بغض گلويش را ميفشرد سعي داشت از جا بلند شود كه ناگهان چندين نگهبان وي را به سمت دخمه اي تاريك بردند.
هنوز هم صداي گريه به گوش ميرسيد.


- هي، هي با توام! بيدارشو آشغال! پاشو ببين چقدر زيبا شدي! هاها!
جسي مكثي كرد و بعد از چند لحظه چيزي را كه ميديد باور نداشت! آنها موهاي جسي را از ته كوتاه كرده بودند -حالا ديگر او مثل پسرها شده بود- ديگر هيچ چيز برايش ارزشي نداشت! ... چند دقيقه گريه كرد ، خاطراتش با دوستانش را تك تك از نظر گذراند تا اينكه تصميم گرفت با تغيير شكل دادن و تبديل شدن به چيتا و ظاهر كردن نشانه هاي قدرتش دوستانش را از مكاني كه قرار داشت مطلع سازد. اما با روح افسرده اي كه داشت بايد تلاش زيادي ميكرد.

.............................

- حالا بايد از كدوم طرف بريم ؟!؟!؟
دارن نگاهي به لوپين كه اين سوال را پرسيده بود كرد و گفت:
- بايد منتظر فرمان هگريد باشيم!
هگريد كه در گوشه اي ايستاده بود و هيچ نمگيفت لحظه اي به همه خيره شد و گفت:
- كسي اين احساسي كه من دارم رو داره ؟! من احساس ميكنم يكي درخواست كمك ميخواد!
- يعني ممكنه جسي از روش قديمي استفاده كرده باشه !؟!؟
هگريد از جا بلند شد و با صداي آرامي گفت:
- از جسي هر چيزي بر مياد ، اون داره راه رو نشون ميده ! بهتره از سمت راست بريم ! بايد به قصر ملكه ي يخي بريم ! جسي اونجاست.
همه سرشان را به علامت تاييد تكان دادند و آماده ي حركت شدند كه هگريد گفت:
- تا اونجايي كه جسي داره ما رو راهنمايي ميكنه ، بايد از دالان زير زميني بريم. اونجا از يه در مخفي ميتونيم به جسي برسيم ! البته اگه كسي اون اطراف نباشه!!! من پيشنهاد ميدم تعداديمون بريم! دارن و پاتريشيا با من ميان ! بقيه همينحا باشن تا اگه مشكلي پيش اومد براي كمك حاضر باشين. بايد عجله كنيم بچه ها فقط 5 دقيقه زمان داريم.
هگريد حرفهايش را زد و همراه دارن و پاتريشيا به راه افتاد.


* چهار دقيقه بعد *
- جسي ، جسيكا تو انجايي !؟؟!
صداي گريه ي دختري كه با تمام وجود اشك ميريخت به گوش ميرسيد. چندي بعد صداي جابه جا كردن اشيايي شنيده شد ، و بعد از آن جسي از سوراخي بيرون آمد ! گريه ي زياد چشمانش را قرمز كرده بود، هر يه با تعجب به جسي نگاه ميكردند اما قبل از اينكه منتظر عكس العمل كسي شود خود را در آغوش هگريد رها كرده بود و بي صدا ميگريست.
آنها در حال خارج شدن از تونل زير زميني بودند كه صدايي از دور شنيده شد " اون دختره فرار كــــرده " !!!!!
- اوناهاش دارن فرار ميكنن ! برين دنبالشون !!! بايد همشونو دستگير كنين !!!!!
و باز هم هيچ صدايي جز گريه ي جسي به گوش نميرسيد.


------*-------*-------*---------*---------*--------
ببخشيد نميدونم چرا اينقدر زياد و طولاني شد !!

نفر بعدي "لطفا":
خب همونطور كه اشاره كردم! نگهبانان سرزمين يخي ميخوان اون 4 نفر رو دستگير شن ! ... در ضمن اينكه اعضاي گروه ميخوان انتقام بلايي كه سر جسي اومده رو بگيرن !!! ... پس بايد آماده ي يك جنگ و مبارزه با اهالي سرزمين يخي بخصوص ملكه ي اونجا باشيم!!!




ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۵ ۲۰:۱۰:۴۸


Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۶
#84

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۷ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۲۵ دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱
از هاگوارتز
گروه:
مـاگـل
پیام: 122
آفلاین
بچه ها نگاهی به چهره های مصمم یکدیگر انداختند.جسی به کمک احتیاج داشت .هاگرید به بچه ها نگاه کرد:حاضرین؟
بچه ها سر تکان دادند .هاگرید گره را فشار داد و بچه ها در تاریکی سقوط کردند.
دارن بلافاصله پس از برخورد از روی زمین بلند شد:پس جسی کجاست؟
دارن نگاهی به دیگران انداخت.همه مشغول بررسی محیط اطراف خود بودند.هاگرید فورا سر رشته ی امور را بدست گرفت:بچه ها کسی نظری در ارتباط با محل فعلی جسی داره؟
ریموس که گویا از حقیقتی تلخ رنج میبرد گفت:جسی میدونسته ما میایم دنبالش پس نباید از جایی که بهش سقوط کرده رفته باشه
پاتریشیا که عصبی بود گفت:آره درست میگی پس ما جایی که جسی سقوط کرده سقوط نکردیم البته اگه جسی اقدامی نکرده باشه و از اونجا نرفته باشه
دارن که به نظر میرسید پاتریشیا را مقصر سقوط جسی میداند با خشم خطاب به او گفت:معلومه که جسی از محلی بهش سقوط کرده نرفته اون بر خلاف تو آدم خودسری نیست که هر کاری خواست بکنه.
دارن صحبتش را تمام کرد نفس نفس میزد و با خشم به پاتریشیا چشم دوخته بود.هاگرید و ریموس متعجب بودند و کورا آرام مینمود.پاتریشیا نگاهی به دارن انداخت و سپس نگاه از او برگرفت
ریموس که میخواست سریعتر به نتیجه برسد گفت:اگه مکانهایی که افراد بهش سقوط میکنن متفاوت نباشه تنها توجیه اینه که جسی از این جا رفته
دارن که عصبی تر و عصبی تر میشد به شدت نگران جسی بود و می اندیشید که جسی مطمئنا منتظر مانده.
هاگرید شروع به سخن گفتن کرد:ما میدونیم که....
مکثی کرد او با دارن هم عقیده میدانست که جسی منتظر میماند و نمیخواست حرف دارن را تصدیق کند و از طرفی گیج شده بودشاید پاتریشیا با روحیات خودش قضاوت کرده بود ولی ریموس چی؟
پاتریشیا که حوصله ی روبحث توضیح دادن به دیگران را نداشتروی زمین نشست شمشیرش را در آورد و مشغول تراشیدن کف یخی شد.
ریموس بیستر از این هاگرید را در تنگنا نه گذاشت در حالی که قدم میزد شروع به توضیح دادن کرد اگه اتاق هایی که افراد بهشون سقوط میکنن ثابت باشه یعنی جایی که ما سقوط کردیم همون جایی باشه که جسی سقوط کرده با توجه به این که جسی در حال حاضر این جا نیست باید گفت که زمان بیرون و این جا فرق میکنه.اون چند دقیقه ای که ما بیرون مشغول تصمیم گیری برای ورود به اینجا بودیم ممکنه واسه جسی که این تو بوده بیش از صد سال بوده باشه .پس طبیعیه که جسی برای صدسال اینجا نمیشینه شاید چندروز صبر کرده ولی بالاخره باید میرفته.
ریموس حرفهایش را پایان بخشید.کورا با انده همیشگی اش خیره بود و هاگرید تنها سرش را تکان میداد.
گروه همگی به موضوع واحدی می اندیشیدند آیا باید اتاق را ثابت فرض میکردند و تن به باور اختلاف زمان میدادند یا نه احتمال خوشایندتری نیز بود شاید جسی به اتاق دیگری سقوط کرده بود و هنوز مشغول گریستن بود.گروه حریصانه به دنبال نشانه هایی بودکه وضعیتشان را مشخص کند.
--------------------------
خارج از رول:جسی به دالان یخی وارد شده گروه برای نجات جسی وارد دالان شده.موضوع خوبی برای پست زدنه والان پستای شماهاست که میتونه داستانو پیش ببره
کسانی که دوره ی شکوه و جذابیت این تاپیک یادشون هست میتونن دوباره با پستاشون تاپیکو به همون صورت قبل در بیارن
اگه نفر بعدی داوطلب پست زدن هست میتونه وضعیت بچه ها رو با توجه به سرنخهای اطرافشون مشخص کنه و داستانو سریعتر دنبال کنیم


ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۲ ۱۸:۵۹:۵۰

پ.و


Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶
#83

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
تاریکی محض. دیوارهایی پوشیده از یخ. سرما. بلاخره اندکی نور. چشمهایش را زد.به آرامی چشم های خویش را باز کرد. کم کم نور را پذیرفت. اتاقی از یخ.به بالای سرش نگاه کرد. یک نیزه یخی. و او دست و پا بسته درست زیر آن نیزه و در میان اتاق قرار گرفته بود. سعی کرد تکان بخورد اما..
نیزه به شکل وحشتناکی کمی پایین آمد و بار دیگر بازگشت.
صدای بسته شدن گودال.
با آخرین توان و نیرویش،پیش از بسته شدن در، خطاب به تمامی دوستانش در بیرون از گودال فریاد بر آورد:
همه برای یکی یکی برای همه
و آنگاه که صدای پوشانده شدن گودال را شنید با دلی پر از اندوه، وحشت و ترس چشمانش را بر هم نهاد و آرام آرام گریست. تنها کاری که در آن زمان میتوانست بکند.
------------------------------------------------------
- هاگرید! جسی کجا رفت؟؟؟ راهی برای نجاتش هست؟؟؟
- اون آسیب میبینه؟؟
کورا در حالی که به شدت در فکر بود گفت: به درون دهان اهریمن! اما آسیب نمیبینه. تنها راه نجاتش رفتن به قصر یخه.
- پس چرا سریعتر وارد نمیشیم؟؟؟
هاگرید پس از دقایقی گفت: چون نمیتونیم
- چرا؟؟؟ مگه اون پیمان رو یادتون نمیاد
- خوب به یاد میارم. جسی اولین نفری بود که اون رو قبول کرد و....
- و حالا تو براش کاری نمیکنی
هاگرید سکوت اختیار کرد و ادامه گفتگو را به کورا واگذار کرد.
کورا گفت: ما دلمون میخواد اما اگه بخوایم وارد بشیم باید خطرهای زیادی رو به جان بخریم.
- و شما این کار رو برای یکی از بهترین اعضا نمیکنید؟؟؟
کورا با صبر و بردباری پاسخ داد: چرا میکنیم اما بهتره که شما هم بدونین.
سپس با صدایی بلندتر گفت: برای راه یافتن به درون قصر یخ باید از موانعی عبور کنیم و اگر در هر یک از مراحل شکست بخوریم هم خودمون و هم جسیکا رو به کام مرگ میفرستیم.
- عیبی نداره
- دارن! صبر کن. تو تنها عضو این گروه نیستی. نظر دیگر اعضای گروه هم مهمه.
و سپس از حرکت ایستاد و به اعضای گروه چشم دوخت. اندکی ترس در چشمانشان دیده میشد اما آنها با شجاعت تمام و صدایی رسا اعلام داشتند:
همه برای یکی یکی برای همه
-------------------------------------------------------------------------------
اگه بد شد معذرت میخوام
یه پیشنهاد هم داشتم و اون اینکه اگه میشه مکان های اهریمنی هم منطقه نظامی باشه


تصویر کوچک شده


Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶
#82

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
راهروي متغير ""‌به سوي جلگه "" :

" آخ " كالين دستش را به طرف جسي دراز كرد و اورا از روي زمين بلند كرد اين چندمين بار بود كه در اين جاده به زمين ميخوردند لجنزاري فرش زير پايشان بود .
هگريد رو به بچه ها كرد و گفت بهتره چكمه هامونو در آريم بيش از اندازه ليزن .
هدويگ : حالا مجبوريم تا اونجا پا برهنه بريم ديگه معلوم نيست چي بسرمون مياد .
كالين مدتي بود كه به آن ها ملحق شده بود حضور اون به بچه ها قوت قلب مي بخشيد به هر حال اون صاحب ارتش بزرگي بود كه در شرايطي خيلي كمك حال آنها مي شد .

نم نم باران كم كم به باراني شديد تبديل شد . صداي رعد و برق بر پيكرهايشان رعش مي افكند .
لارتن غرولندي كرد و با زهر خندي گفت : واقعآ بخت يار ماست .

باز هم احساس ميكردند كه آوازي اهريمني آنها را فرا ميخواند پس آنها داشتند نزديك مي شدند.

هاگريد فرياد خشمگيني سر داد : باز هم يه تابلوي ديگه لعنتي !

""راهروي متغير """

جسي به تابلو نزديك شد كه آنرا وارسي كند : اووه اينجا يه چيزي نوشته شده :
اهريمن آرميده گره گشوده امانت برداشته ""

حالا همه ساكت شده بودند .
جسي گره بر روي چوب تابلو را فشار داد .
آآآآه !
اين صداي فرياد جسي بود . جسي سقوط كرد . به ژرفاي اهريمن

هاگريد به گودال باز شده نزديك شد و حالا به تابلو نگاه ميكرد .
طلسمي از نوشته برداشته شده بود و حالا نوشته ي حقيقي مشخص بود :‌

گره گشوده تا اهريمن بيدار شود و چون امانتي اسر شوي !


___________________________________________
پي نوشت : شرمنده اگه بد شد خيلي وقت بود رول ننوشته بودم !


شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۶
#81

آلبوس پرسیوال ولفریک  دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۵ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 281
آفلاین
خنده ای تلخ بر لبان کورا نقش بست.انگار با یادآوری خاطرات دشنه ای را بر قلب او فرو می بردند.پس از چند لحظه سکوت سرانجام لب به سخن گفتن گشود و گفت:
-تمامی تغییراتی که اینجا می بینید بعد از اینکه ارباب اهریمن الواردو رو کشت ایجاد شد.از اون زمان به بعد اینجا به یک مکان اهریمنی مخوف تبدیل شد. نمیتونین تصور کنین که از اتون زمان به بعد اینجا چه وضعیت تاسف باری داشت.جایی که پناهگاه عشق محسوب میشد یه مرتبه تبدیل به جایی شد که هیچ کدوم از حیوان های جنگل جرئت ندارن بهش نزدیک بشن.
جلگه عشق هم وقتی دید که دیگر هیچ موجودی حتی به اون نزدیک هم نمیشه هر روز کثیف تر و خشکیده تر از قبل شد.
در این لحظه هاگرید گویی فکر مهمی به ذهنش خطور کرده باشد به میانه حرف کورا دوید و گفت:
-اون کلبه که ما تو جنگل دیدیم ...؟اون چی بود؟ تو اونجا زندگی میکنی؟
کورا با تاسف سری تکان داد و گفت:
-اونی که شما دیدین در حقیقت کلبه نبود , یعنی به چشم شما کلبه اومده .اونجا در واقع دروازه قصر یخه.
-قصر یخ..؟
-مرکز قدرت اهریمن درست در کنار جلگه عشق
دارن با ناباوری سری تکان داد و گفت:
-یعنی اهریمن تا کنار جلگه عشق پیش اومده؟
-بله متاسفانه.
سکوتی حزن انگیز بر گروه چیره شد.دیگر هیچ چاره ای برایشان نمانده بود.مجبور بودند سریعتر اقدام کنند.هیچ فرصتی برای تفکر و چاره اندیشی برایشان باقی نمانده بود.هاگرید نمی دانست اگر اهریمن به درون جلگه نفوذ کند چه روی خواهد داد, ولی اصلا به این موضوع احساس خوبی نداشت.
کورا که انگار در همین حین فکر او را می خواند گفت:
-فکرت کاملا درسته هاگرید عزیز...بیاین !باید هر چه سریعتر به جلگه عشق کمک کنیم.
و اینگونه شد که گروه به همراه کورا به سوی جلگه عشق شتافتند.




Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵
#80

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 3574
آفلاین
به نام دوست

خلاصه ی داستان جدید این تاپیک

هاگرید به طرز شگفت انگیزی از مرگ نجات پیدا می کند! در همان حین نیز بر جسد در حال از بین رفتن اژدهایی که بچه ها آن را کشته بودند تکه کاغذی حاوی نقشه ای پیدا می گردد! نقشه ایی که راه جلگه عشق را به آن نشان می داد . آن ها غار وحشت را ترک می کنند و به سوی جلگه رهسپار می شوند غافل از اینکه فرشته رنگین کمان در جنگل کمین گرفته است و تصمیم دارد درختان را که همه خدمتگزاران اهریمنن به جنگ با آن ها وا دارد! آن ها همان طور که در جنگل راه می رفتند کم کم متوجه تغییراتی می شوند و اینکه آنجا رفته رفته دست خوش تغییر شده و اهریمنی می گردد! در میانه راه نیز هاگرید ماجرای چگونه اهریمنی شدن جنگل را برای همراهانش بازگو می کند!
اعضاي گروه كنار هم به سوي جلگه حركت ميكردند . نور خورشيد تاريكي را با عبور از ميان شاخه ها در هم ميشكست . شادابي و طراوت محيط با نزديك شدن به جلگه افزون مي يافت.
هاگريد كه سلامت خود را به دست آؤرده بود در حالي كه نقشه در يك دستش بود به بچه ها اشاره كرد به آن طرف بروند :‌ علائم جلگه همونطور كه تو نقشه نوشته شده خيلي نزديكه !
جسي در حال بوييدن رز سرخ رويش را به بچه ها ميكند :‌تا حالا كه هيچ علائمي از اهريمن نديديم .
اما حرف هاگريد باعث شد جسي رز زيبا را از دستش بندازد :‌ اهريمن بيش از اين حرفا خطر ناكه و مخفي با ظاهري زيبا !
كمي بعد از انبوهي درختان كاسته شده بود و جانوران كمتري ديده مي شدند .
چند متر جلوتر تابلوي چوبي كهنه اي به چشم مي خورد.قسمتي از آن با حالتي زيگزاگي خورده شده بود و پايه ي خميده ي آن تا نيمه در زمين فرو رفته بود و كلمه ي (( جلگه ي عشق حك شده بود . افسوني اهرمني آنها را در بر گرفت خشم نفرت كينه . كم كم محيط رنگ و بوي شادتري به خود گرفته بود . بوي ياس ها فضا رو پر كرده بود. همه چيز نشان از عشق و محبت داشت مانند دوران اول حكومت الداردو *
با فرمان هاگريد به طرف كلبه اي كه ديده ميشد دويدند . اما شعشعه اي آبي رنگ چشمانش را پر كرد .
هاگريد كم كم چشمانش را باز كرد نور خورشيد چشمانش را ميزد .
سنگيني سايه اي را در كنارش حس كرد كمي بهتر نگاه كرد و فرياد خفه اي از گلويش بيرون آ«د :‌هي مرد كورا !
بقيه بچه هاي گروه زود تر به هوش امده بودند .
دارن :‌يادم مياد سالها قبل كه براي اولين بار اينجا اومده بودم كورا
در قصر نارسيسا زندگي ميكردي ! همينطور تو راه هيچ اثري از قصر نديدم ولي نخواستم بقيه رو هم نگران كنم و سكوت كردم .
كورا : درست است اما اول من يه سوال داشتم ازتون شما اينجا چكار ميكنيد ؟! براي چي به چنين جاي نفرين شده اي پا گذاشته ايد ؟! و همچنين شايعه هايي شنيدم كه ميخوام صحتش رو از زبون خودتون بشنوم ؟! قبل از اينجا كجا بوديد ؟!‌

هاگريد نيشخندي زد و گفت : كورا خيلي پري خب من بهت ميگم ! درست حدس زدي من دوباره گروه تجسس را راه انداختم فكر كنم هميشه ميدونستي چنين كاري رو ميكنم و به نظرم موقعش بود . قدرت اهريمن كم كم داشت به اوج مي رسيد . پس اول به غار وحشت رفتيم و با خوش شانسي محض اهريمن رو در اونجا شكست داديم . و همينطور اژدهاي اهريمني نابود شد . اما من نمي فهمم اينجا چرا اينجا مكان اهريمني شده ؟!

________________________________________________
پاورقي :‌
الداردو :‌ پدر شاهزاده ادوارد پسر نارسيسا
نارسيسا :‌ مادر بزرگ ادوارد كه پس از كشته شدن الواردو به دست ارباب اهريمن در مبارزه با آنها كشته شده بود درست از آن زمان اين مكان به مكان اهريمني تبديل شده بود .

====================================

این تاپیک به لطف سارا اوانز و هاگرید عزیز خلاصه شد ...
دوستانی که براشون سخته پست ها رو بخونن این یک پست رو بخونن ...و اونهایی که به فکر تالار هستند ...

ارادتمند
استرجس پادمور


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۵
#79

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 3574
آفلاین
به نام دوست

با سلام
سارا اوانز شما پست های 72 و 73 رو خلاصه کنید و برام پیام شخصی کنید ...

هاگرید شما پست های 74 و 75 رو خلاصه کنید و برام پیام شخصی کنید...

خلاصه کردن این موضوع تمومه...

ارادتمند
استرجس پادمور


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۵
#78

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
رو منم حساب كن استر !
ولي وقتم خيلي محدوده !


شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۵
#77

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
مـاگـل
پیام: 993
آفلاین
من می خوام این تاپیک رو خلاصه کنم! فقط نمی دونم چقدرشو خلاصه کنم!
انگیزه من هم علاقه به تالار هست!

لطفا بگید که از 4 تا پست چند تاش رو خلاصه کنم؟؟؟؟؟ فکر می کنم همش خوب باشه!

با تشکر
سارا



Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۸:۳۳ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۵
#76

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 3574
آفلاین
خانه تکانی شب عید

با سلام

این تاپیک یکی از تاپیک های کلیدی رول تالار گریفیندور است ... این تاپیک باید هر چه سریعتر خلاصه بشه ... از افرادی که مایل به همکاری هستند دعوت میکنیم اسم خودشون(شناسه) به همراه انگیزشون برای خلاصه کردن رو در این تاپیک ذکر کنند ...

*اون هایی که میخوان تالار فعال بشه ... خودی نشون بدن ...

ارادتمند
استرجس پادمور


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.