هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۲:۴۵ جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۸

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
- برو بوقی همه قدیمیا رفتن کی رو داریم بریم ازش بپرسیم؟

همون موقع جرقه ای زده میشه و همه با حالت We love Hufflepuff به سمت تالار هافل به راه میفتن!

اون طرفا:

جک و جونورای ریون شکست خورده از عملیات برگشتن و موندن چی کار کنن.

در این میون یادشون میفته که تنها بازمانده ی انسان راونی که مدتیه خبری ازش نی الکسائه!

ساعاتی بعد:

- الکسا الکسا ... کجا بودی تو! بیا به کمکت نیاز داریم!

الکسا تابی به موهاش داد و گفت: من در این مدت در حال کشف ویروس جدید آنفولانزا هافلی بودم. تنها راهش اینه که ما هم از این نمونه ریونیش رو بسازیم!

نجینی بلافاصله گفت: نه باو این طوری که همه ریونی میشن. ریون فقط عضوا باهوش میپذیره نه من قبول ندارم.

- خب از هر سه گروه میسازیم. اسلایترین ، گریفیندور و راونکلاو!

صبح روز بعد:

میز سه گروه گریف ، راون و اسلی تنها پر شده بود از تعدادی جونور و اندک انسان و میز هافل از شدت جمعیت در حال منفجر شدن بود.

الکسا سرش رو به سمت حیوونا ریونی کرد و گفت: حالا بهتره که پخشش کنیم بین هافلیا تا حل شه بره! آرنولد بپر برو.

آرنولد بلافاصله بلند شد و به سمت میز هافل روونه شد.

- اوه چه گروه ماهی ، چه صمیمی ، وای من ذوق کردم. منم میخوام بیام. میدونین تو ریون از معجونا من کسی نمیخره شما اگه بخرین منم میام هافل!

پیوز از میون جمعیت پرید بیرون و گفت: با اشتیاق میپذیریم. پخش کن بین ملت!

دقایقی بعد:

آرنولد با حالت به میز ریون برگشت و همه با خوش حالی منتظر روز موعود رسیدن.

چند روز بعد:

الکسا و دیگر جونورا با خوش حالی در کنار بقیه راونی ها نشسته بودن و در حال فکر کردن در مورد عروسی و جشن و مهمونی و اینا بودن.

^^^^^^^^^^^^^^^

این هم برگردوندن سوژه شهید شده ، به طرزی مزخرف!




Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۸:۲۱ جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۸

نجینیold5


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۷ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۹۴
از الان گفته باشم!!!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 31
آفلاین
کمی آن طرف تر
گروه ضربت یک در حالی که هرکدوم یک عینک آفتابی به چشم زدن در حال سرچ هستن که یه چیزی (!) توجه شونو جلب میکنه!
نجینی: بچه ها دیدین اینجا دارن برج میسازن؟! خیلی باحاله! کلی کلاسمون میره بالا!
یکم آن طرف تر احمق!!!

لینی شونه ی ویولتو می گیره و اونو به سمت خودش برمی گردونه!
ویولت با چشمهایی از حدقه بیرون زده ،با نگاهی از بالا به پایین(!) و خلاصه با چهره ای وحشتناک در سطح المپیک (جوری که انگار زیر چونه اش چراغ قوه روشن کرده باشن) میگه:
_هافلپاف هرم نبض آتشین ماست در شرجی عشق و اشتیاق!!! (یا یه همچین چیزی!)
ملت:
در همون لحظه لونا برای اینکه مشتی بر دهان هافل نواخته باشه احساس خطر میکنه و وارد صحنه میشه!!!
و به صورت اسلوموشن چند بار پلک می زنه ، موهاشو تاب میده (مدل این تبلیغهای شامپو) و برای خالی نبودن عریضه یک چشمک هم به سوی محلی نامشخص میزنه و میگه:
_ اونلی راون!!!
ملت: (چند نفرهم غش می کنن اون وسط)
بعد لینی برای اینکه داستان بیشتر ازاین از روند خارج نشه فوری دستشو میکشه!
_این یه جور ویروسه؟!!! حتما" آنفولانزای هافلیه!!!میگن اولین حامل این ویروس یک نوجوان راونی مقیم هافل بوده!!!
لونا: نه...من می دونم! اینا همش زیر سر فضایی هاس!!!
نجینی: همممم...اصولا" تمام این اتفاقات بعد از انتخاب وزیر افتاده...من از اولم به اینا شک داشتم!
آرنولد : این یک عامل ناشناخته و کاملا" جدیده پس حتما" قدیمی ترها ازش اطلاعاتی دارن!!! بریم از اونا بپرسیم!
و همه به شدت با این نظر روشنفکرانه موافقت کردن و به این فکر کردن که "چرا به ذهن خودم نرسید؟!"
و گابریل و ویولت و راجر و فلور به صورت کاملا" بهداشتی و بدون هیچگونه تماس مستقیم به هم گره زده شدن تا به راحتی دنبال بقیه کشیده بشن!!!

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
بچه ها سوجه اصلی فراموش نشه !!!
عروسی ،مهمونی....تصویر کوچک شده


[b]


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱:۵۶ جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۸

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
مـاگـل
پیام: 353
آفلاین
کم کم دیگه به جز چند نفر دیگه کسی توتالار ریون باقی نمونده و همه دارن کوله بارشونو می بندنو می رن هافل.

کاساندرا و آلفرد تره ور تو خوابگاه پسرا نشستن و در مورد این مسئله دارن بحث می کنن که ناگهان سه نور زرد رنگ به اونا می خوره و کاساندرا و آلفردم می خوان برن هافل، اما تره ور هیچ احساس خاصی نداره و فقط سعی می کنه جلو شونو بگیره اما تلاشش بی فایده است.

تره ور به سرعت جونورهای تالار رو صدا می زنه و یک گروه ضربت تشکیل میدن.

در تالار عمومی:

نجینی، تره ور، گراوپ، آرنولد، ققنوس و هر مدل غیر انسان عضو ریون جمعند و در حال بحث درباره این که چه کار کنن.

- مثل اینکه طلسم فرمان رو ما اثری نداره

- آره نجینی راست می گه حالا باید چی کار کرد تره ور

- خب ما دو گروه می شیم یه گروه میرن ریونیارو نجات می دن میارن و گروه دومم می رن سراغ هافلیا، آرنولد، گراوپ، نجینی میشن گروه ضربت 1 و می رن سراغ ریونیا؛ منو ققنوسم میریم سراغ هافلیا.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
- ای نامردا دارن جذب جادوگر و ساحره میکنن! من از اولش میدونستم این هافلیا آخر کار دستمون میدن.

- عهه ، حالا چی کار کنیم؟ این طوری که ملت میرن!

در همون لحظه سه تا از دخترای گریفی به سمت راجر و فلور میرن و همون موقع راجر و فلور با حرکات عجیب غریبی سرگرم صحبت میشن.

گابر و ویولت به اون پنج نفر نزدیک میشن و به حرفاشون گوش میدن.

راجر با اشتیاق فراوان رو به سه گریفی کرد و گفت: بله هافل گروهیست بس صمیمی که هرکی بیاد توش رو با آغوش باز میپذیره. اگه شما بیاین تو این گروه رول نویسی بتون یاد میدیم ، اون قد روتون کار میکنیم تا بهترین بشین.

فلور ادامه داد: در ضمن ما اون قدر گولاخیم که حتی توی هاگ هم از همه جلوتریم. خوش بختانه تونستیم مدیر رو متقاعد کنیم که ما به زور سه عضو فعال داریم و امتیازات رو تقسیم بر سه کنن ولی پشت پرده میلیون ها هافلی وجود دارن که همگی فعالن!

راجر سرش را به نشانه ی تاکید تکان داد و گفت: واو تازه واردا! نمیدونین چه رغابتی توی هافل وجود داره به خاطر امتیاز گرفتن و اینا. من بهتون قول میدم اگه شما سه تا بیاین تالار ما یه هفته ای توی تالار جا میفتین و میشین کله گنده. تازه عضو باشگاه هافلیا اصیلم میکنیمتون. تازه برین پی اماتون رو از اول عضویتتون چک کنین! یه پی ام از ما برای دعوت به گروهمون دارین ، هنوز دیر نشده بیاین!

سه دختر گریفی نگاهی به هم کردن. یکی در گوش دیگری:

- راس میگه پی ام داشتم من. زشته قبول نکنم ، من میرم.

- آره اگه قبول نکنیم بد میشه منم میام.

- اگه نکنیم فکرا بد میکنن ، نه بریم بهتره!

و همون موقع سه تا مقوا مث راجر و فلور روشون ظاهر میشه و از هم دور میشن.

گابر و ویول:

تالار راون:

لینی ساک و بار و بندیلشو انداخته رو کول لونا و منتظره که یکی بلند شه و اطلاعات این مدت تالارو بده.

گابر با عجله وارد تالار شد و گفت: فلور ، راجر ، هافل ، بوق بر هر سه شون!

ویولت متفکرانه گفت: اونا چیز خاصی نگفتن ... من که میگم اونارو تحت طلسم فرمان گرفته بودن. نه؟

- نه!

- چرا دیگه آخه چیز خاصی نگفت ، فقط یکم تعریف کرد وا خب ما هم میکنیم.

گابر یه لحظه چشاش گرد میشه و رمانتیکانه میگه: دارم به هافل علاقمند میشم ، منم برم؟ آره برم بهتره ... واااااای هافل عشق است! فعلا بای!

ویولت بلافاصله دست گابر رو گرفت و گفت: هی چی میگی تو؟ قاطی کردی؟

ولی همون موقع چشا خودشم گرد میشه و اونم عاشق هافل میشه.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۸ ۱۱:۵۵:۳۲



Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
- مهمونیو کجا برگزار کنیم؟تو کدوم تاپیک؟ینی منظورم اینه که کجا؟
- تالار عمومی راونکلاو چطوره؟
- خوبه!

چند ساعت بعد همگی مشغول رنگی رنگی کردن در و دیوار و شومینه و ... هستند.

پـــــــــق!

بادکنک توسط جیغ لیسا ترکیده شد و همه به سمت لیسا برگشتند.

- چی شده لیسا؟
- هر چی دنبال فلور و راجر میگردم پیداشون نمیکنم!
-

چند دقیقه بعد ملت سعی میکنن منوی مدیریت آنیتو ببینن و آنیت با یه دست مانع اونا میشه.

آنیت:اونا تو تالار هافلپافن!
-
- جدیدا تالار هافلپاف شده عمومی؟

آنیتا که به گولاخیه خودش که معلوم نیست از کجا اومده میخنده میگه:یا یکی از هافلیا دعوتشون کرده ، یا به صورت مخفی وارد شدن ، یا تغییر گروه دادن.

و گابر یکی یکی روی پیشنهادا فکر میکنه:هافلیا که با ما لجن ، پیوز اونقدر دیوونه نیست که بذاره دو تا ناشناس واردش بشن ، ولی من با تغییر گروه موافقم!

حیاط هاگوارتز:

گابر و ویولت برای تحقیق بیشتر به حیاط هاگوارتز اومدن تا بلکه فلور و راجرو پیدا کنن.

گابر به سمت دوردست ها!اشاره میکنه و میگه:ویول میبینیشو؟اونجان!
- اولا به من نگو ویول بگو ویلی!دوما نه ،کجان؟
- اِی کور مادرزاد!اوناهاشن دیگه
- کــــو؟

گابر از دست ویولت خسته میشه و دستشو میکشه و به طرف دو نفر میره.

و با تعجب تکه مقوایی رو میبینن که روی گردن فلور ِ و روش نوشته : به تالار هافلپاف بیایید!تغییر گروه بدهید!

**شهید کردن سوژه توسط این جانب**()


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
خب ! اِهِم ، براي اينكه به تازه وارد هايي كه دو سه روز هست تالار رو نور بارون و شيرموز بارون كرده اند تبريك گفته باشيم، سوژه رو مياريم به سمت ِ اونها . بنابراين، سوژه ي جديد

----

ققنوس بلند بالي با نوكي زرين در تصوير قرار گرفته. در اون سو؛ ادي ماكان جورابي رو سرش كرده و در حال مصرف شيرموز هست و صداهاي ناهنجار ِ شيرموز خوردنش روي اعصاب ِ راجر ميره. راجر به فاصله ي دو سه قدم از ادي ايستاده و محو تماشاي ِ سوار شدن ِ فلور روي دوش ِ ققنوس هست.

راجر با حسرت : اَه... كاش من هم يك ققنوس بودم.
فلور : راجو ، بيا سوار شو با هم بريم !‌
وينكي : نخير!‌ من و راجر بايد با هم بريم.
راجر : اَيييي !!‌

و وينكي دچار شكست ِ روحي و عشقي و چيز ِ‌ عشقي (كپي رايت باي ويولت) ميشه و ميشينه زمين و زار ميزنه. بينز به سمت وينكي ميره و ميگه:
- بيخيالشون باب، اينا هم پير شدن بذار تو پيري احساس ِ‌ جووني كنند. من و تو كه جوونيم بايد بريم دنبال ِ عشق ِ حقيقي نه كاذب ‌!‌
وينكي : ها؟
بينز :

ققي در حالي كه فحش هاي پي چي 18 نثار راجر ميكنه كه سوارش شده و سنگين شده، حركت ميكنه. آنها در آسمان به پرواز در مي آيند. ادي از پايين براشون دست تكون ميده و فرياد ميكشه :
- به زودي بقيه رو هم ميفرستم كه تنها نباشيد !

تالار عمومي ريونكلاو

لونا لپ تاپشو روي ميز گذاشته و داره به ليني چت ميكنه كه به جزاير قناري سفر كرده. بادراد تبديل به مجسمه اي براي عبرت ِ ديگران شده. گابريل زانوهاي مجسمه رو گرفته و داره زار ميزنه و موبايلش هم دم گوشش هست ! زنوف چوب هاي جديدي توي شومينه مي اندازه . تمام مبل هاي تالار ابي و جديد شده اند.

ليسا داره تكليف هاي هاگوارتز ِ گابريل رو غلط گيري ميكند كه اشتباه ِ تايپي نداشته باشه و آنيتا هم نفس هاي عميق ميكشه و منو ي مديريتش روي شكمش با هر نفس بالا و پايين ميره.

نجيني كفش هاي اسكيت به پا كرده (!) و دور تالار دنبال ِ ويولت ميكنه. و فحش هست كه به هيكلش توسط ِ ويولت سرازير شده !

به ناگه !!‌ شيشه ي تالار شكسته ميشه. يك پرنده ي عظيم با پرش وارد ميشه و درحالي كه جيغ جيغ ميكشه، دو نفر رو ميندازه وسط تالار و فرار ميكنه.

- ققي، ققنوس ِ‌بد !

راجر لباس هاي خودش و فلور رو ميتكونه و سپس به سمت ِ ملت برميگردند كه همگي دست از كار كشيده اند و به اونها خيره شده اند!‌

-
فلور : خب ! من هيچ كس رو نميشناسم. بيا بريم راجر!
راجر‌‌ : ولي من ميشناسم. اين آنيتا نيست؟
آنيت هم چنان داره با غم نفس ميكشه و منوي مديريت روي شكمش بالا پايين ميره.

راجر : آنيت، بوقي!‌ منوي مديريت از خودش اشعه هاي سمي و خطرناك در ميكنه، نبايد بذاري رو شيكمت. بچه ات چي؟
آنيت : كدوم بچه؟
راجر : من گفتم بچه؟ منظورم اينه كه به به!! چه خوشگل.

گابر : بوقي! شماها اينجا چي كار ميكنيد؟
راجر : اِه ه ه ه! اينم كه گابره.
گابر : من باهاتون قهرم ! يه مين صبر كن.

و تلفنش رو بعد از خداحافظي قطع ميكنه و ميگه:
- شماها اومديد تالار؟ اومديد چي كار؟ ما جاي ِ‌ خواب نداريم !
آنيت : هوش!!‌ بچه، دفعه ي آخرت باشه ها !!!!‌ ميزنم تو دهنت صداي تسترال بدي !‌ برو تو اتاقت! مهمون حبيب ِ خداست ! ( اين آنيت هميشه منو ميزد ! )

گابريل قلبش فشرده و له ميشه و به سمت ِ‌ خوابگاه دختران فرار ميكنه. فلور بغل آنيتا ميپره و بعد ميگه :

- اَه ه ه ه!‌ اينجا چقدر عوض شده. نه؟
آنيت : آره. ولي شومينه اش همونه.
- اينجا كه ميام احساس ميكنم جوون شده ام.

راجر : خب!‌ نميخوايد از ما پذيرايي كنيد ؟
آنيت : چرا چرا !!!‌ با يه مهموني چطوريد ؟
فلور : عروسي راه بندازيم ؟

لونا با شنيدن كلمه ي عروسي سريع برميگرده عقب و ميگه:
- من نه !!!‌
آنيت : نه ! عروسي نه. فقط ...
ويولت ادامه ميده :
- يه مهموني ِ‌ ساده !


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳ ۱۳:۵۵:۵۱

[b]دیگه ب


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1548
آفلاین
ویولت با صدای بلند گلوشو صاف میکنه : اهم اهم .. به عنوان ِ مسئول ِ هماهنگی و تهیه کننده این برنامه ...

ملت همچنان دارن میزنن تو سر و کله هم و محل چیز هم به ویلی نمیذارن !

ویولت صداشو میبره بالا : دارم با شماها حرف میزنم نو گلان باغ ریونکلاو . عزیزان ِ من ...

یکی از گوشه تالار جیغ میکشه : لینی به منم پاستیــــــــــل بده ... منم میخوااااام .

ویولت سعی میکنه ملاطفت خودش رو حفظ کنه به دلیل این که اساتید و فیلم برداران و گزارش گران ِ بوق همه و همه در تالار هستند و اگر ویولت خشانت به خرج بده کلا دودمان گروه بر باد میره .

ده تا نفس عمیق میکشه و یک لیوان آب میخوره : دلبندان ِ من ، وارثان روونا ... لطفا توجه کنید .

آرنولد پشتک میزنه ، روی سر ویلی فرود میاد و میپره اونور ، ویولت عملا خونسردی خودش رو از دست میده .

.........

آنسوتر ، جنگل ِ ممنوعه ...

- جیــــــــــــــــــغ !

درخت های ردیف اول به کل پژمرده میشن و پرنده ها جسدشون ردیفی میریزه رو زمین !

........

کمی اینسو تر ، تالار ریونکلاو

ویولت در حالی که سرخ شده : من با شما نیستم بوقی های چیز !؟ بوق بهتون که ارزشی ترین اعضای این هاگوارتزین حقتونه همین امروز همتون رو به عنوان جن های خونگی توی آشپزخونه مشغول به کار کنن . یه کم به من توجه کنید دهه من خب عقده ای شدم !

ملت ، به جز اون عده ای که بر اثر سکته قلبی روی زمین افتادن و اون فرصت طلبایی که دارن تنفس مصنوعی میدن ( ) سایرین همگی به این شکل به ویولت خیره شدن . همین لحظه صدای دست زدن به گوش میرسه . ملت برمیگردن و فردی ریشو رو میبینن ، تا دقایقی امیدوارن که اون فرد بادراد ریشو باشه ولی بعدش یادشون میاد که بادراد با پرسی اکسپرس به وسیله اردنگی با شتاب بیست متر بر مجذور ثانیه بلاک شده و امیدهاشون مث درختای جنگل ممنوعه میپلاسه !

- آفرین دوشیزه بودلر . شما نشون دادید که ریونی ها آدم بشو نیستن . توصیه میکنم که همتون رو با قطار پرسی اکسپرس به خونه هاتون بفرستن . البته ... قبل از اون باید برید درخت های جنگل ممنوعه رو با دست و به روش ماگلی به حالت قبل برگردونید . موفق باشید !

لینی : نه پروفسور

پروفسور : بله دوشیزه وارنر .

لینی : نه پروفسور

پروفسور : بله دوشیزه وارنر .

لینی به خشم میاد : اه پروفسور نیشتونو ببندید !

پروفسور : بله دوشیزه وارنر ؟!

لینی : نه چیز .. ما .. ما یه فرصت دیگه میخوایم ! پی ال زد ! شما رو روح ِ گریندل یه فرصت دیگه به ما بدید !

پروفسور با یاد آوری عشق قدیمی چشماش پر از اشک میشه و در حالی که بسیار پروانه ای شده بود با ملاطفت میگه : ممکنه ما بتونیم یه فرصت دیگه در اختیار عزیزان ِ ریون قرار بدیم ، گرچه هنوز باید جنگل رو درست کنید . به عقیده من سایر گروه های هاگوارتز باید در مورد موندن یا رفتنتون نظر بدن ، پس سعی کنید اونا رو راضی نگه دارید .

چهره ریونیا :

چهره سایر گروه ها در بک گراند صحنه :

چهره ریونیا رو به ویولت :

چهره ویلی :

----

حالا دیدید کمبود محبت چه نتایج مصیبت باری داره !


But Life has a happy end. :)


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸

گویندالین مورگن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 43
آفلاین
در گوشه ای از تالار
چندتا خبرنگار اومدن گوین رو دوره کردن. گوین هم یه عینک گذاشته تو چشماش و یه کلاه کپ و موهاش رو به حالت روشنفکرانه و هنرمندانه و اینا، فر کرده بالای سرش.
یکی از خبرنگارها: دوشیزه مورگن، چی باعث شد که ساخت فیلم رو قبول کنید؟
گوین: عشق خدمت گذاری به جوانان مخصوصا بعد از اون همه چیزهایی که کشیدن...نه! ببخشید، فقط به خاطر نشان دادن و یادآوری وحدت از یاد رفته راون. در ضمن از همکاری فیلمنامه نویس و دستیار نور پرداز و مسئول آبدار خونه و بقیه که توی این کاغذ نوشتم و می دم بهتون، تشکر می کنم.
خ: آیا در این راه با دسیسه های افراد مختلفی که سعی در بر هم زدن...
گ: نخیر. هیچ کدوم از خارجی ها(!) تا الان چشمش به کار من معطوف نشده ولی بهتره بشه چون طوفانی به پا خواهم کرد.
خ: درباره فیلم...
گ: فیلم کوتاه من به مدت دو ثانیه است یعنی طبق استانداردهای جهانی. اول می خوام درش هاگوارتز رو نشون بدم از نمای بالا. بعد دوربین این جوری حرکت می ده به خودش و می آد پایین. بعد از راهروها رد می شه و می رسه به تالار راون. اندکی بعد، چند جفت از افراد رو نشون می ده که هی با هم دست می دن و همین. این طوری اتحاد رو به پرده سینما می کشونم!!....
گوین کلاهش رو برمی داره و هی تابش میده تو دستش و هی چرت و پرت بلغور می کنه.

گوشه ای دیگر از چهار گوشه ی تالار
کاساندرا می خواد پیش گویی کنه ولی متاسفانه در نیمه ی راه گمش می کنه. هر چقدر دستاش رو دراز می کنه، موفق نمی شه. حتی یه کاغذ رو لوله می کنه و تو دستش می گیره اما باز هم دستش نمی رسه. کنف شده، به سمت بیدل برمی گرده که داره نوک پرش رو تیز می کنه:
- بپر دو تا بستنی بیار بلکه تونستم تمرکز کنم! این قدر هم اینجا علاف نشین و پرت رو نشکون تا دوباره تیز کنی! بقیه دارن عینهو هیپوگریف کار می کنن....
میرتل هم چندتا کتاب داستان انداخته جلوش و داره بلند بلند می خونه و تمرین می کنه. با چوبدستی که به سمت گلوش گرفته، سعی می کنه افکت های مختلف صدا رو امتحان کنه. یک دفعه بم می کنه و یک دفعه زیر و یک دفعه ی دیگر شبیه صدای رژه ی چکمه ها می شه و یه دفعه، یهو صدای بارون و چه چه پرنده ها پس زمینه می شه و.....

ویولت دو گوشه رو بررسی می کنه و در کاغذی که تو دستشه، علامت هایی می گذاره.
- منظم ترینشون رو مجری می کنم...
همین موقع، لینی که چندتا بسته پاستیل! خریده، یکی رو تو دهنش خالی می کنه و می دوئه به طرف یه گوشه ی دیگه ی تالار.


هنوز در همین نزدیکی شاید منتظر ماست
یک جاده


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
مـاگـل
پیام: 353
آفلاین
آلفرد در حالی که تلسکوپش را تمیز می کرد گفت:

- می تونیم یه سرود نمایشنامه ای چیزی اجرا کنیم

کاساندرا:

- یادت نی دفه قبل چه وضعی شد همه چی بهم ریخت

بادراد:

- یک کار دیگه می کنیم ما تو ریون استعداد زیاد داریم می تونیم از اونا استفاده کنیم و یه بر نامه ترتیب بدیم

گابریل با عصبانیت گفت:

- مثلا چه جور برنامه ایی

لینی از انتهای اتاق گفت:

- یه چیزی مثل سیرک مشنگی برنامه های خنده دار و جالب اجرا کنیم

ویولت:

- فهمیدم من یه لیست تهیه کردم اه هنوز تهیه نکردم چند لحظه...

از جیبش یک تکه کاغذ بیرون آورد و با چوبدستی به آن اشاره ای کرد، سپس طومار بوجود آمده را بلند خواند:

- یه برنامه ترتیب میدیم همینجا یه سن درست می کنیم و روی اون به ترتیب این برنامه هارو اجرا می کنیم؛ کاساندرا یه پیشگویی می کنه بیدل اونو به صورت یه داستان غم انگیز می نویسه و میرتل اونو می خونه؛ آلفرد و ضعیت ستاره ها رو برای ملت توضیح می ده بعد بادراد تره ور و آرنولد با هم یه برنامه آکروباتیک ترتیب میدن و اجرا می کنن، من و گابریل و لونا هم یه نمایش نامه طنز تهیه می کنیم...

تو این طومار به هر عضو ریون یه وظیفه از قبیل داستان خوانی، نمایشنامه، حرکات آکروباتیک، اجرای تئاتر و حتی ساخت فیلم و ملت ریون کلی مشغول انجام وظیفه بودن؛ آیا آنها خواهند توانست آبروی از دست رفته ی خود را بازگردانند؟


ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۳ ۱۲:۳۶:۲۵

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۸

میرتل گریان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۳ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۰۷ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
از خانه ی عشق
گروه:
مـاگـل
پیام: 43
آفلاین
ويولت: همگي ميريم ميريزيم دم دفتر دامبلدور بس ميشينيم كه يه كاري واسمون بكنه
ملت : اخه اين ديگه چي بود كه كله هاي يه ملتو تو هم فرو كردي؟
يكي از اون وسط: ميگم مثلا ما جادوگريم خير سرمون يه جادويي .. چيزي بكنيم به اينا شايد بيخيال شدن...

ليني: اخه بشر اين چه چرتيه كه ميگي؟ مگه جن خونگي گير اوردي؟

همون موقع بود كه لونا مثل فنر پريد بالا گفت: فهميدم ما بايد يه برنامه اي چيزي اجرا كنيم تا بتونيم اتحاد و نظم خودمون رو نشون مك گونگال و بقيه نشون بديم
ملت : مثلا چه برنامه اي؟

لونا: مثلا ميتونيم......





سلام عليكم ملت ببخشيد اگه يه كم بد نوشتم به خدا اولين پستم بود حالا خودتون يه جوري بقيشو بنويسيد


براي خر�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.