هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اشياء قيمتي ريونكلا
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸ یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
تره ور شاد و خوشجال و خندون و اینا ! میره سوار یک اتوبوس خیلی خیلی شلوغ میشه ! پول رو در یک سامسونت بزرگ و حدود پنج برابر خودش جا سازی کرده بود و مدام قورولند میکرد !!( بر وزن غرولند ! )

تره ور : پارسال بهار دسته جمعی .. هی .. ( با لحن غمناک بخونید! )
یه باره اتوبوس میترکه و عده ای از جواتان به همراه پشت موهای رنگ شده (!) ، از صندلی ها بلند میشن و میخونن:
- پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت ..
تره ور : زیارت !
- برگشتنی یه دختری خوشگل و با محبت .. !
تره ور : محبت !
- حالا میگفت برو !
تره ور : اوهو اوهو !
- بهش بگو !
تره ور : اوه اوه !
- دوسِت دارم !
تره ور : اوه اوه !
- یه گفتگو ! راز دلم رو گفتم ، اینو جواب شنفتم و ...

بعد از پیاده شدن از اتوبوس
تره ور از اتوبوس پیاده میشه . در حالی که داره هنوز شعر زیبای پارسال بهار دسته جمعی رو زیر لب زمزمه میکنه. چشمش به ساختمون بزرگی می افته.

- ساختمان مرکزی حزب لیبرات دموکرات جادوگریالیستی ( این چه اسمیه ؟ ! من موندم این اسمو این حذبیا از کجاشون در آوردن ! )

تره ور : آه ! خدای من.. این پول های نازنین رو .. این پولارو که .. همین جا بود .. کو؟ .. پولام کو؟ .. پولام نیست ! قررررررر ! ( همون عرررر خودمون ! ) قررررررر ! پولارو ازم زدن ! من با چه رویی برم تالار آخه ؟




[b]دیگه ب


Re: اشياء قيمتي ريونكلا
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷

تره ور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۲ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱
از حموم مختلط وزارت !
گروه:
مـاگـل
پیام: 178
آفلاین
گابریل داره ایمیلشو چک میکنه که به یه ایمیل خیلی خفن برمیخوره !

گابریل : ملت بیاین این ایمیله رو براتون بخونم ... سلام امیدوارم حالتان خوب باشد ، جام ریونکلا دست منه ! اگه طالبش هستین ، باید بیاین ساختمون حذب به همراه ده هزار گالیون ، فقط هم یه نفر بیاد ، همین دیگه... منم سرژ هستم راستی ، بوق به همتون !

همه سمت تره ور برمیگردن .

تره ور :
فلور : خودت میری حذب جام رو میخری !
تره ور : ای بابا ! من خودم اون جام رو صد گالیون فروختم حالا بیام ده هزار گالیون بخرمش ؟ ( نکته : اشاره به سوء استفاده های اقتصادی کشور های غربی از جهان سومی ها !!!)

از اون جایی که ملت میدونن که وزغ مذکور آه در بساط نداره برای بدست آوردن پول به سمت راجر ، بچه مایه دار تالار میرن !!

-----------
راجر : نمیدم !
چو : تو که مدیری ، روزی شونصد گالیون میگیری از عله .
راجر : نمیدم !
لونا : بده تو رو خدا ، بیا در انجام یه کار تالار پرستانه شریک باش !
راجر : نمیدم !
آلف : ( سانسور شد !)

در همین لحظه در تالار باز میشه و مردی عربی میاد تو .
عرب : السلام علیک یا جوجانغ ! ( نکته برای آیکیوهای پایین : عربا گچ پژ ندارن ، پس چوچانگ میشه جوجانغ !!!)
ملت : جوجانغ ؟!
چو : السلام یا ایها البابا !
ملت : بابا ؟!

چو میره و در آغوش مرد عرب جا میگیره و ملت همه میرن تو کف این صحنه و خوش حالن از این که بالاخره چو پدر واقعیشو پیدا کرده .

تره ور : چقدر جالب ! چو ریشه عرب هم داشت !
چو رو به ملت ریونی : بابام میگه من پول خرید جام رو میدم به شرط این که تعدادی از دختر ها با من به دوبی بیان !( نکته : اشاره به ارسال دختران بالای 18 سال به دوبی !!)

در نهایت !
بابای جوجانغ از خر شیطون میاد پایین و پول رو به ملت میده .

یکی از ریونی های گمنام : چون تره ور جام رو به بوق داده ، حالا هم باید بره پول رو به حذبی ها بده .
ملت : ما موافقیم !
تره ور تو فکرش : خدایا اینا دیگه از کجا اومدن ! منو میخوان با یه چمدون پول ولم کنن ؟

تره ور از ملت خداحافظی میکنه و با چهره ای بشاش و چمدون به دست به سمت حذب میره .


ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱ ۱۷:۵۲:۳۳

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
مـاگـل
پیام: 197
آفلاین
ققنوس از جا بلند شد.
_ حالت خوبه؟
ققنوس با نگراني گفت: اون مرد كجا رفت؟
آلفرد: تو ميدوني اون كيه؟
ققنوس لحظه اي سرش را در دست گرفت و به فكر فرو رفت. آلفرد و راجر با چهره هاي نگران به هم نگاه ميكردند.
ققنوس به آرامي گفت: من اونو نميشناسم. ولي...حس ميكنم اون از مكن بدش ميومد.
آلفرد: خب زحمت كشيدي! اون اگه از تو بدش نميومد كه تو رو نميدزديد!
ققنوس گفت: نه! اون انگار با من دشمن بود. وقتي منو گرفت اين رو احساس كردم. انگار عصباني بود.
راجر گفت: هي! راستي تو چرا اون نوشيدني دامبلدور رو خوردي؟ متوجه نگاهش نشدي؟ خيلي عجيب بود.
ققنوس گفت: تو كه منو ميشناسي.من عاشق نوشيدنيم!
آلفرد: بس كن ديگه. به ما بگو وقتي اون نوشيدني رو خوردي چه حسي داشتي؟
ققنوس دوباره كمي فكر كرد و گفت: من بيشتر از هميشه به دامبلدور اطمينان داشتم. نميدونم چرا. ولي فكر ميكردم كه بايد هرچي ميگه گوش كنم.
راجر و آلفرد به هم نگاهي كردند.
راجر پرسيد: حالا اين قضيه رو ولش كنين. من خيلي دوست دارم بدونم اون مرد كي بوده و چرا فرار كرده.
آلفرد گفت: بذار اوضاع رو بررسي كنيم. ما به اتاق آلبوس ميريم. آلبوس به ما نوشيدني تعارف ميكنه كه ققنوس اونو ميخوره و ما نميخوريم. ققنوس با خوردن اون نوشيدني به طرف آلبوس جذب ميشه.
راجر ادامه ي حرف آلفرد را داد: و وقتي كه ما از اتاقش بيرون ميايم ، اون مرد رو ميبينيم كه ققنوس رو گرفته.
راجر پرسيد: بعدش چي ميشه؟
آلفرد: با اومدن چو اون مرد ققنوس رو رها ميكنه و از ديوار رد ميشه.
آلفرد و راجر ناگهان مثل فنر از جا پريدند و هردو باهم گفتد: با اومدن چو!
ققنوس: من هنوز نفهميدم ماجرا چيه.
ولي الفرد و راجر بدون هيچ اهميتي به طرف چو دويدند...


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: اشياء قيمتي ريونكلا
پیام زده شده در: ۸:۱۹ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
- این خز و خیلز بازی ها چیه در آوردین ! از دفتر من برید بیرون ، راجر تو یه مدت کم کاری میکنی میخوام دسترسی گردانندگیتو ازت بگیرم ! رووت زیاد شده !
راجر : اوووا ! من فقط ازت پرسیدم تو جام رو از تره ور خریدی ؟
عله : مگه من بیکارم که جام بخرم ! اصن خودم اینقدشم جام دارم که به جام یه وزغ حسودی نکنم ! نچ، من نخریدم !
راجر : خب باشه! از اول بگو. ولی آخه تره ور گفت که به تو فروخته بوده !!
عله : نه تو مثل اینکه جدا میخوای دسترسی نداشته باشی !

و راجر از دفتر مخوف مدیریت با ناراحتی بیرون میاد. بعد از رفتن راجر عله از جاش بلند میشه و کله زخمی اش رو به سمت زیر میزش هدایت میکنه. بعد با یک شیشه از معجون سیاهی که خیلی شبیه معجون مرکبه در راستای هری پاتری بازی ، بیرون میاد. اون رو یه باره هورت میکشه و با لبخند شیطانی رو به دوربین میگه:
- تو هنوز سرژ رو نشناختی !!
ملت :

----
تالار ریون

همگی با ناراحتی نشسته اند و به درو دیوار تالار نگاه میکنند. غ زده و تنها از صفات بچه های تالار در آن لحظه به شمار میرفت. چو نفس عمیقی کشید و گفت:
- بیاید هُپ ! یک !
آلف: دو !
لونا : سه !
گابر : چهار !
فلور : پنج !
تره ور : شیش !
هکتور : هفت !
چو : هشت ! یه لحظه ... پس هُپ رو کی گفت؟ من دیه خسته شدم شوما ها یه مشت خنگید !! عرررررر !
سراف هم بلند میشه و کاغذ اخراج چو رو پاره میکنه چون متوجه میشه از همه بهتر تو تالار همون چو هست ، با اینکه جاپوترکیه !! ( جاپنی+ترکی)

تق !

در تالار پشت سر راجر محکم بسته .
- من مطمئنم کار عله اس! حاضرم شرط ببندم ! اگه کار خودش نبود ، اسممو میذارم قاسم !! (!)

-----

چطوره که از حالا راجرو قاسم صدا کنیم؟ چون کار سرژ بوده!


[b]دیگه ب


Re: اشياء قيمتي ريونكلا
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1771
آفلاین
تره ور: به...به...به عله!

گابر: چی؟
فلور: هان؟
چو: نمنه!؟

گابر: اِ چو تو ترک بودی! نمی دونستم!
آلفرد بلک: اِ چو تو ترک بودی! ولی چو تو کتاب جاپونی بود!
فلور: اِ چو تو ترک بودی! من می دونستم!
چو: فلور تو همیشه منو درک میکنی!!
فلور:

آلفرد: ولی چو تو کتاب جاپونی بودا!
چو:
فلور:
گابر با دیده حسرت و چشمانی اشکبار به این صحنه فوق رمانتیک و سوپراحساسی مینگره!

آلفرد: آخه چو تو کتاب جاپونی بود!
چو:
فلور از خز وخیل بازیای چو خسته میشه میذاره میره!

در این قسمت از برنامه بلیسیما همچون موجودی بازرگانی! از سقف میفته پایین:

بلیسیما: چو چو منم منم ترکم!
چو: ترک ترک ای همشهری!
بلیسیما:ترک ترک ترک ترک!

در این لحظه امواج تُرک تُرک تالار رو فرا میگیره و چون تالار خیلی بزرگ و وسیع و اینا بوده صدا اکو میشه و کل تالار از غریو عاشقانه تُرک تُرک دچار تَرَک های اساسی میشه!

راجر: هان هان کی ترَک خواست!؟ (Track!)

آلفرد: ولی چو جاپونی بودا!

تره ور:

در این لحظه سراف از ناکجابادی به نام بیرون ازتالار میاد داخل کجابادی به نام داخل تالار:

سراف: چو ازت متشکرم که سوژه جدیدمونو خز کردی و تنها منبع فعالیت ریون رو به باد دادی، حالا من کجای ریون فعالیت بکنم؟ چو تو دیگه تو ریون جایی نداری، میتونی بری بیرون!

و یه کاغذ اخراج از ریون به امضای بانو سراف السادات و مهر تایید گابرالملوک میده دست چو!


چو اشکی بر گونه های سرخینش روان میکنه و به ناکجاباد بیرون تالار قدم های شک و تردید رو می نهه!

چو: میرم و می میرم آسوده میشم از عشق!
آلفرد: ولی چو جاپونی بودا!!


در این بین راجر بی توجه به احساسات بروز نیافته چو و غلیانات درونی آلفرد و مشکلات خراب شده زندگی بر دوش نسل جوان ریون، از تالار میزنه بیرون، تا تو خوابگاه مدیران دنبال عله ای که مودی بود! بگرده! (طرح مرتبط سازی پستها به سوژه تاپیک!)

------------

آیا عله مودی است؟!
آیا مودی عله است؟
آیا عله فرمانده دنیا است!؟
آیا فرمانده دنیا سرژ تانکیان است؟!!

همه و همه در پست نفر بعدی!

آیا شما نفر بعدی هستید؟ با هربار زدن پست بعدی یک بلیت تماشای فیلمهای بی ناموسی کمپانی تره ور فیلمز را دریافت کنید!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۹ ۲۲:۴۲:۵۶
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۹ ۲۲:۴۵:۴۲

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: اشياء قيمتي ريونكلا
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
ملت ریون به سمت در خروجی یورش میبرند . به صورت ناگهانی همه به دیوار بر خورد میکنند . در طی یک تلاش آنتحاریک دیگه به سمت سوراخ در (!) یورش مجدد برده و همگی با هم در آن سوراخ گیر میکنند.

راجر : خب آی کیو ها ، من نمیدونم این رولینگ چطوری شما رو انداخته تو ریون ! تره ور الان احتمالا داره شامشو با پول اون جام میخوره !
فلور : آی ! موهاممم !! تصویر کوچک شده
هکتور که محکم خودشو به آلفرد چسبونده و سعی میکنه همه رو هل بده فریاد کشید:
-دونه دونه برید از در بیرون!

بالاخره ملت موفق به خارج شدن از تالار میشوند.

-جمعه بازار، هاگزمید-
-جام دارم .. آقا جام جن سازه ..

مردی با کلاه شنل و چهره ای ناپیدا با لبخندی مخوف که معلوم نبود از کجا لبخند مخوفش پیدا بود ، ولی حالا چون ما میدونیم میگیم مخوف به تره ور نزدیک شد. مقدار یک کیسه برنج گالیون را روی تره ور انداخت و جام را بر داشت.
-آقا جیگر شما !! تصویر کوچک شده
صدای آشنایی از زیر کلاه شنل گفت :
- خواهش میکنم وزغ عزیزم!
و تره ور با شناختن صدای او ، دهانش به اندازه ی خیلی بسیاری ! باز شد. بعد از اینکه مرد از او دور شد ، تره ور به سوی شعبه ی جدید گرینگوتز در هاگزمید به راه افتاد . ( نکته : اصلا حوصله ی اینکه از یه جا غیب شه و بره خود گرینگوتز رو ندارم ! بنابراین برای رفاه خودم یه شعبه اشو تو هاگزمید همین الان تاسیس کردم ! مشکلیه؟ ) تصویر کوچک شده

تالار ریون
تره ور با یک ربدوشامبر قرمز رنگ و چرمی با دو تا داف که بادش میزنند !! وارد تالار میشه. دختر ها رو مرخص میکنه و در حالی که داره آب میوه خوران به اعضای تالار نزدیک میشه، به قیافه های اونها هم نگاهی میندازه.
تره ور : تالارتون کلا چند؟
چو: میکشمت تره ور ! کجاست؟ جامه کو؟
لونا: فروختیش؟
وقلبش رو میگیره و روی صندلی ولو میشه. چند نفر برای تنفس مصنوعی به سوی لونا میپرند (!). تره ور آب میوه اشو کناری میذاره و میگه :

- بله فروختمش.. اتفاقا فروختمش به ..
- به کی؟ تصویر کوچک شده
تره ور : به .. به .. به ..
ای بابا ، خب حتما میخوام نفر بعدی ادامه اش بده که نمیگم! ادامه دارد ..

پ.ن ، بابت چرت بودن پست از همه می عرذم!!


[b]دیگه ب


Re: اشياء قيمتي ريونكلا
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷

تره ور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۲ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱
از حموم مختلط وزارت !
گروه:
مـاگـل
پیام: 178
آفلاین
گابریل دچار مشکلات اعصاب و روان شده و همون جا خودشو از پنجره پرت میکنه پایین !

راجر :فلور به نظرت جام کجاست ؟
فلور : نمیدونم ، الک به نظرت جام کجاست ؟
الکسا : نمیدونم ، قق به نظرت جام کجاست ؟
ققی : ...
لونا : ...
سرژ : ...
آلفرد: ...
چو : حب !
راجر : ...
.
.
.

در سمتی دیگر :
تره ور در کنار جام بود و داشت به صحبت های ملت ریونی گوش می کرد .

تره ور تو ذهنش : آخ جون ! تره ور با این جام پولدار شد ! الان این جام رو برد تو جمعه بازار هاگزمید فروخت !

تره ور جام رو با خودش میکشه و به سرعت از تالار بیرون میره .

گابریل درحالی که به شدت کوبیده شده در راه تره ور رو میبینه که داره جام رو حمل میکنه .

گابریل : سلام تره ور ! چه کاپ قشنگی ! چقدر شبیه کاپ جام حذفیه !!! اهم اهم...کجا میبریش حالا ؟
تره ور : تره ور اینو برد جمعه بازار هاگزمید تا فروخت ! وضع مالی تره ور بود خیلی بد !
گابریل : موفق باشی !

-- در تالار --
لونا : سلام گابریل ! چرا این شکلی شدی ؟
نقل قول:
گابریل دچار مشکلات اعصاب و روان شده و همون جا خودشو از پنجره پرت میکنه پایین !

راجر :آووو ، این شفاف سازی لازم بود !
فلور : گابریل تو تره ور رو ندیدی ؟ یا اون جام رو ؟ جفتشون با هم گم شدن !
گابریل : چرا اتفاقا ! دم در تالار دیدمش تره ور رو ، جام هم دستش بود ، گفت میرم اینو بفروشمش !
راجر : ای تره ور بوقی ! ملت بدوین تا دیر نشده بگیریمش !


ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۹ ۱۲:۵۴:۰۱

تصویر کوچک شده


Re: اشياء قيمتي ريونكلا
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷

هکتورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۸ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹
از تالار راونکلا
گروه:
مـاگـل
پیام: 255
آفلاین
چو با تعجب:
-الان چرا من تو آینه نیستم؟ این جامه هست!
آلفرد:
- من که گفتم اون اشیای گم شده رو نشون میده!
راجر :
ااا این سطل آشغالیست که تره ور توش بود! من با لگد پرتش کردم یه ور!
گابریل:
-من بردم ها!!
چو:
-آره همون سطل آشغالیه بود که تره ور توش گرفتار شده بود!
لونا با عصبانیت:
-مرتیکه بوقی اون جام طلایی ریونکلاست! جن سازه!
راجر:
همین کریچر برا هفت پشتمون بسه! جن می خوایم چیکار باو!
چو:
-جن بیشتر یعنی تو دستشوی هم میتونیم جن بزاریم بشورتمون
فلور:
-من یه چیزیمو گم کردم! برید کنار ببینم تو این آیینه نیست! ااا برید کنار باو چیز شخصیه! چیزه!!
-ها نیستش!
گابریل:
آقایون,خانوما! من بردم ها!
فلور:
-بحث جدیه! کوچولو هیس!
گابریل:
- من الان دچاره کمبود محبت شدم
آلفرد:
-حالا باید اول تره ور رو پیدا کنیم یا اول جام رو؟!


ویرایش شده توسط هکتور در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۹ ۱۲:۲۱:۴۲


Re: اشياء قيمتي ريونكلا
پیام زده شده در: ۹:۳۰ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
شومپ!

صدای شومپ بالا ، متعلق به پرتاب شی بزرگی از یک سوی تالار ریونکلا به سوی دیگر آن بود . تره ور که داخل جام طلایی ریون کلاو خودش رو جمع کرده ، انگشتانش صلیب شده و زیر لب دعا میخوند به دست آلفرد و راجر از این ور به اون ور می رفت.

تره ور: یا مرلین! به خاطر چیزت به داد من برس.. وای مرلین! !

تلق !

تره ور درون جام غلتی خورد و ادامه داد:
- ای بمیری مرلین! خو با تو هستم دیه ، باو منو نجات بدین !

مدتی بعد- تالار عمومی

چو کتاب قطور بزرگی رو روی پاش گذاشته و ورق میزنه. اخم هاش به شدت در هم رفته. فلور مگس هایی رو که گرفته بود روی میز چیده بود و لباس های شماره داری تن اونها کرده بود تا با هم مسابقه بدهند و گابریل بدبخت را تیم حریف گذاشته بود!( )
گابر: فلور مگسای من دارن میمیرن! او شماره دهه رو بده من!
فلور: نخیر! این علی داییه. نمیشه!

چو: شیش! یه لحظه ساکت باشید.. این جارو نگاه کنید.
لونا تنها کسی بود که توجهش به چو جمع شده بود. به سمت کتاب رفت و هردو به تصویر جام طلایی رنگی نگاه کردند. همان جامی که تره ور آن روز صبج در آن گرفتار شده بود. چو به لونا گفت:
- نوشته که این جام یکی از ارزشمند ترین اشیای جن سازه !
لونا: هوووممم.. من برای تحقیق تاریخ جادوگری ام لازمش دارم. این جام کجاست؟
چو: توی تالار ما! همین امروز یه جایی اون رو دیدم ، ولی اصلا یادم نمیاد که کجاست.

- جِر نزن فلور !

چو به فلور نگاه کرد که مگس های خودش را فوت میکرد تا شاید برنده بشوند. لونا بعد از کمی فکر کردن گفت :
- شاید پسرا بدونن.. هی راجر !
-هه ؟
لونا : یه جام طلایی رنگ توی تالار ندیدی؟
آلفرد که تازه وارد تالار شده بود ، با اشاره به آینه ی بزرگ و عجیب درون تالار گفت:
-اونا هاش! توی اینه اس!

چو : ولی ما شوخی نمی کنیم! این آینه داغونه!
آلفرد: نه! من داشتم راجع به این آینه مطالعه میکردم. این آینه چیزای گم شده رو نشون میده! میدونید که ما خیلی چیزا گم میکنیم!
چو و لونا به هم نگاه های نگرانی انداختند. سکوت سردی در تالار به وجود آمده بود که با جیغ گابریل در هم شکست:
-من بردم !

------

این پست در جهت افزایش پست ها و رسیدن به تعداد پست های عله بود !! همین و بس!


[b]دیگه ب


اشياء قيمتي ريونكلا
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
مـاگـل
پیام: 197
آفلاین
سلام بر دوستان ريونكلايي:
اينجا تاپيك اشياء قيمتي ريونكلا است. اينجا پست ها به صورت رول زده ميشه. خوب توجه كنيد:
در اين تاپيك ، يك آينه وجود دارد به اسم آينه ي ريونكلا! اين آينه بعضي وقت ها اشيائ گم شده ي تالار ريونكلا رو نشون ميده.و ريونكلايي هاي شجاع بايد به دنبال اين اشياء بروند و آن ها رو پيدا كنند و به تالار برميگردونند.
يكي بياد سوژه بده براي اين تاپيك.اصلا خودم سوژه ميدم:

جام طلايي ريونكلا

ريونكلايي ها بايد دنبال اين شي بگردند. دوباره ميگم: به صورت رول!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.