استرجس توي تالار نشسته بود و داشت مطالعه ميكرد كه در سالن باز شد و عده اي از افراد عضو تالار وارد شدن........
سر و صداي افراد تازه ووارد خيلي زياد بود به همين دليل استرجس از روي صندلي بلند ميشه و ميره به سمتشون و ميگه:
ببخشيدا ....... ميشه بگين چرا انقدر قاطي كرديد؟؟؟؟
يكي از اونها مياد جلو مياد و ميگه:
به تو چه كله فندقي
استرجس جوش مياره و ميگه:
من كله فندقي هستم.......توهين به ناظر تالار در حضور همه.......
فرد يك بازو ميگيره و ميگه:
ببين من رفتم توي سالن ورزشي دياگون ورزش كردم......با من خواهشا كل كل نكن........
يكي از بچه ها يك صداي عجيب در مياره(اي بابا به صدا چي كار داري
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
) و ميگه:
برو بابا اگه اينطوري هستش منم رفتم توي سالن ولي به جاي ورزش زمينو تميز كردم
استرجس داد ميزنه و باعث ميشه همه مثل پلنگ صورتي
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
بچسبند به سقف تالار
همه به صورت ناگهاني ميريزن روي سر و صورت استرجس و شروع ميكنن به زدنش...
آي....اوخ........واخ......نزن بابا........بزار بلند شم نشونت ميدم........
صداي فريادي باعث ميشه همه ي بچه ها از روي استرجس بلند شن و به سمت خوابگاهاشون برن.......
بيل سوت رو توي جيبش گذاشت و به سمت استرجس اومد و دستشو دراز كرد كه اونو از روي زمين بلند كنه...استرجس از روي زمين بلند شد و گفت:
نامردي بود....چرا اومدي!!!!......اگه تو نيومده بودي همشون العان توي بيمارستان بود
بيل كه خندش گرفته بود گفت:
ببينم اين بادمجون بم رو هم خودت كاشتي؟؟؟
استرجس عصباني شد و گفت:
بايد حساب همشون رو بزاريم كف دستشون...مياي..؟؟
بيل همچنان داشت ميخنديد ولي با سرش تاييد كرد و دنبال استرجس از پله هاي خوابگاه بالا رفت....در بين راه پاي استرجس رفت توي چشمش و از پله ها سقوط كرد
بيل اين بار از خنده منفجر شد......استرجس دوباره از پله ها بالا اومد و چپ چپ به بيل نگاه كرد.......
-------------------------------
ویرایش جدید: اسم تاپیک به "تالار خاطره ها" تغییر یافت! در این تاپیک می توانید رول بزنید با موضوع آزاد! هری چی خواستین بنویسین اما فقط رول باشه