گابریل در حال اندیشیدن
لیسا: می خوای چی کار کنی؟
گابریل: خفه شو.
پنج دقیقه بعد...گابریل در حال اندیشیدن
لیسا: الان می رسن.
گابریل: بی شعور دارم تمرکز می کنم.
پنج دقیقه بعد...گابریل در حال اندیشیدن
لیسا: دیگه وقت نداریم.
گابریل: احمق! صبر کن ببینم می تونم چه کار کنم.
پنج دقیقه بعد...گابریل در حال اندیشیدن
لیسا: رسیدن.
گابریل: وراج!
صدای شکستن شیشه پنجره خوابگاه دختران به گوش رسید و سه گوی آتشین، غرش کنان به سمت تالار عمومی حمله ور شدند.
گابریل: آها فهمیدم چه کار کنیم! خب برخودتون مسلط باشید و نفس عمیق بکشید. آلفرد نقشه ای داری؟
شصت آلفرد در سوراخ دماغش فرو رفته بود و نمی تونست حرف بزند.
شق !!! [افکت تو سری خوردن]آلفرد: ممنون گابریل. کم کم در حال خفه شدن بودم. هنگامی که سر شب ستارگان را نظاره می کردم، ستاره قطبی را وسط آسمان یافتم. زهره در برج اورانوس بود و مريخ در محاذات قطب. خب کاساندرا از این ها چه نتیجه ای می توان گرفت؟
کاساندرا:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
آلفرد: من با تو حرف زدم پیشگوی بزرگ
کاساندرا: خب چیزه، امممم...شاید...شاید فرد مقابل در این عشق سوزان خاکستر شود.
لیسا:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524139a26da59.gif)
بیدل: بچه ها من یک نظری دارم.
ملت: خب بگو
بیدل: راستش چندان جالب نیست.
ملت: بگو دیگه
بیدل: فحشم نمی دید؟
ملت: زبون باز کن.
بیدل: در خوابگاه رو قفل کنید. وگرنه الان می ریزن اینجا
ملت: !
در:
جلسه اضطراری، کنار شومینهویولت چندین و چند پاپیروس و طومار رو توی دستش فشار می دهد و دور میزگردی که کنار شومینه بود، می چرخد.
ویولت: خب من تحقیقات زیادی انجام دادم و نقشه ای دارم که می تونیم لینی و لونا رو برای همیشه از اینجا دور کنیم.
ملت شعار های حماسی سردادند و با دست، جیغ و هورا، ویولت را تشویق کردند.
ویولت: خب نقشه از این قراره. آلفرد تو از در تالار خارج می شی و می ری پیش فلیچ و در خونه اش داد و بیداد می کنی که گربه اش دماغت رو خورده. لیسا تو با جارو کوئیدیچ می ری پشت خوابگاه و از راه پنجره، آرنولد رو سوار جارو کرده و از دست گروگان گیر ها نجات می دی. در همین موقع گابریل داره لینی و لونا رو به آرامش تشویق می کنه. بادراد تو می ری توی مرلینگاه. تره ور تو باید بری معجون عشق اسنیپ رو بدزدی و در دم بخوریش. من در این بین مقداری کف صابون جلوی در خوابگاه می ریزم. گویندالین تو باید نیزه زره جلوی در رو برداری و بیای توی تالار. اونوقت دقیقا در سه متری در خوابگاه کمین کن و سر نیزه رو در جهت شمال با زاویه چهل و پنج درجه رو به آسمان بگیر. پیری تو باید همین جا بشینی و آینده رو ببینی که اگر تقدیر با ما یار نبود، نقشه بتا رو اجرا... اهم، اهمم، اُهو اُهو اُهو...خرررررت، تف...ماااااا، بععععع... پق!
ویولت لیوان آب جوشی را که روی میزگرد قرار دارد سر می کشد و گلوش را صاف می کند.
ویولت: عذر می خوام. داشتم می گفتم. حالا توضیح می دم که قراره چی بشه. گابریل در رو باز می کنه و می پره توی بغل لینی. تره ور دقت کن که تو در این لحظه باید معجون عشق رو خورده و وسط دست های من آماده اتمام ماموریتت باشی. من تره ور رو پرت می کنم توی دست های گابریل و گابریل، تره ور رو توی حلق لینی فرو می بره. یعنی لینی تره ور رو می خوره!
تره ور:
![تصویر کوچک شده](http://www.picpiggy.com/smile/confused/confused.gif)
ویولت: بنابراین معجون عشق اثر کرده و لینی عاشق گابریل می شه. گابریل حواست باشه که لینی خیلی با تو احساس نزدیکی پیدا نکنه! همین طور که لینی رو مست خودت کردی، توی بغلت نگه اش دار و ببرش کنار پنجره و از اونجا بندازش پایین. می مونه لونا. لونا می ره روی کف صابون ها و لیز می خوره و سه متر اونطرف تر شکمش با نیزه گویندالین سفره می شه. نقشه ما در این جا به پایان می رسه و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شه. بیدل می دونی نقش تو در این ماجرا چیه؟ میشینی رو مبل و یک داستان عشقی [!] از وقایع امشب تهیه می کنی. خب کاساندرا آینده رو چه طور می بینی؟
کاساندرا: استقلال می بره!
آلفرد: ببخشید...من با فلیچ چه کنم؟
ویولت: تو فقط باید همون کاری رو که بهت گفتم انجام بدی.
بادراد: بقیه ماموریت من چی هست؟
ویولت کاغذ هایش را از بالا تا پایین دوباره خواند اما جوابی را برای بادراد پیدا نکرد.
ویولت: بادراد غیر از این کار، چیز دیگه ای برای تو در نظر گرفته نشده. تری بوت، تو اعتماد به نفس نداری. ممکنه نقشه رو خراب کنی. اگر خواستی میتونی بری کمک بادراد. نقشه رو شروع می کنیم.
ناگهان تالار به جنب و جوش افتاد و نقشه شوم ویولت بودلر آغاز شد.
ادامه دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۰:۰۰:۰۵
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۰:۰۲:۴۶
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۰:۰۵:۰۶
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۰:۰۸:۴۲
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۰:۱۳:۱۷
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۰:۱۵:۰۴
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۰:۱۷:۳۰
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۰:۲۵:۲۶