ویولت : امم ... گلگو ... دوست داری منو بذار زمین ... آخ !
شاخه درخت در حلق ویولت فرو رفت !
گلگو : نه ! هملت ویولت رو برد به سرزمین های دور دست ، هملت برای ویولت قصر افسانه ای ساخت . هملت ویولت رو همدردی کرد !
ملت ریونی :
_ : هااااای گلگو هاااااااای ( تیریپ این آدمای سر جالیز ! )
این صدای ملت ریون هست که چون مغولان در تعقیب گلگو میدوند و لونه جک و جونورای جنگلی زیر پاشون له میشه و کلی به محیط زیست آسیب وارد میکنن !
مری میبینه اینطوری بخوان پیش برن بهش نمیرسن چون قدم ها گلگو بزرگ بود ... زیاااااد بزرگ بود ها ! در حال دوییدن میگه : کسی پیشنهادی نداره ؟
_ : من پیشنهاد میکنم غیب شیم !
_ : من پیشنهاد میکنم هرکی یه پیشنهادی بکنه !
_ : من پیشنهاد میکنم اژدها احضار کنیم سوار اون شیم !
_ : من پیشنهاد میکنم با سرعت بیشتری بدوییم !
_ : من پیشنهاد میکنم با مامان و بابام و داداشام بریم جنگل !
_ : من پیشنهاد میکنم اصلا پیشنهاد نکنیم !
جـــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ !
صدایی بس خوف ، بس آشنا ، بس وهم انگیز ، بس توهمی ، بس نابودگر باعث شد برگ تمامی درختان بریزد !
فیتیل پس از کمی تفکر به این نتیجه میرسه : یکی جیغ زد !
لونا کمی بیشتر تفکر میکنه : صداش آشنا بود !
آرنولد یه کم بیشترتر تفکر میکنه : ویولت بود !
پس از اتمام این تفکرات همه به هم نگاه میکنن ... دنگ ... دینگ ... دونگ ( افکت صاف کردن دوزاری ) ... بوشومب ... شپلخ ... ( افکت با مشت تو سر تلفن عمومی کوبیدن ) پوشومف ... تلق ... تولوق ... ( افکت فرو کردن دو زاری تو حلق تلفن بدبخت ! ) ... هووووشت ( افکت سقوط آزاد دوزاری ! )
جیرینگ ! طبعا افکت افتادن دوزاری پس از مدتی بس کوتاه !
مری یه جمع بندی میکنه کل قضایا رو : فکر میکنم دارید لحظه به لحظه به سرنوشت مامی ِ هملت نزدیکتر میشید !
-______________________________________-
در همین مدت ، یه فسقل اونور تر !
_ : کوچه تنگه بله ... عروس قشنگه بله ... هملت همدردی کرده بله ...
-____________________________________-
با عرض پوزش اگر بد شد !