رز سریع گفت:
نه!من دوستمو می شناسم.اون از این دسته آدما نیست.
آلسو متفکرانه گفت:
پس ینی کجا میره؟!
ریونا نیز متفکرانه جواب داد:
شاید دوباره یکی از اون پروژه های امضا گرفتن باشه!!
رز قاطعانه جواب داد:
امکان نداره اگه موضوع گرفتن امضا بود،من می فهمیدم. هرچی باشه من دوست صمیمی او هستم
آلسو با تمسخر گفت : خانم دوست صمیمی، خودتون چی فکر می کنید؟
رز در حالی که ابرو هایش تو هم رفته بود گفت:
نابغه!! اگه خودم چیزی می دونستم که از شما نمی پرسیدم
این بار الا نیز به حرف آمد و گفت: به عنوان یه ارشد میگم ، راحتش بذارید بابا!! بیچاره حق نداره وقت های ازادش هم راحت باشه!!
رز هم با ناراحتی گفت: پس کتاب خونه چی؟
ریونا : این که ناراحتی نداره ، تا وقتی سارا سرش خلوت شه من میتونم بیام کمکت ، هرچی باشه بهتر از اینه که در حالی که شاهد مسخره بازی های السو و پیوز تو سالن عمومی هستم درس بخونم !!
السو و پیوز هر دو با هم معترضانه ناله کردند.
ریونا هم در جواب آنها گفت:
چیه؟ دروغ میگم؟؟
رز با خوشحالی ای مصنوعی گفت:
ممنون!!
ریونا که خیلی در این مسایل تیز بود گفت:
این طوری نگاه نکن نمی خوام که جای سارا رو برات بگیرم.
در این میان صدای باز شدن در تالار آمد.
پیوز چاپلوسانه گفت:
اوه..اوه.. سارا اومد پراکنده شید !!!!!!!!!!!!!
خیلی سریع البوس و الا هر کدام به طرفی دیگر رفتند. و رز و ریونا همان جا تمرینات تغییر شکل خود را در آورده و مشغول شدند .
قبل از اینکه سارا کاملا وارد سالن شود هر کدام خود را مشغول کاری کردند . رز به طوری خیلی مظلومانه گفت :
سارا اومدی؟؟ من و ریونا داشتیم تمرین هامون رو می نوشتیم میتونی بیای و به ما کمک کنی ؟؟
سارا که از لحنش مشخص بود که دلش میخواهد کمک کند اما کار مهمی دارد گفت:
متاسفم سارا واقعا دلم میخواد کمک کنم ولی... تازه خودتون رو دست کم نگیر! تو و ریونا از دانش اموزان مطرح و ممتاز کلاسید .