هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ یکشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۶

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1548
آفلاین
قریب به سیم ثاینه بعد جماعت کثیری از ساحره ها دم در اتاق ضروریات جمع میشن.
چو:چطوری بریم تو حالا؟
آنیت:من الان شروع میکنم به فکر کردن.
پنی: مگه تو فکرم میکنی؟
آنیت این بار چشم غره ای با مقیاس 8 ریشتر به پنی میره که پنی ترجیح میده به مطالعه انواع روش هایی که میشه چرید مشغول بشه!
آنیت شروع میکنه به عبور و مرور از جلوی اونجایی که باید در اتاق ضروریات باشه و به این فکر میکنه:ما جایی برای پناه گرفتن از دست این ساحره ها میخوایم ما ...
بوووم!یه چیز قرمز میاد طرف آنیت و اون رو پخش زمین میکنه و یه پیغام بهش میده:بووووووقی!تو که خودت ساحره ای سر من رو شیره میمالی؟؟
ساحره ها همگی با هم مشغول اندیشیدن میشن!
___________________
_:بچه ها این بوی چیه داره میاد؟
دکی این رو گفت و سعی کرد تا سرحد امکان از مسمومیت هوایی خودش جلوگیری کنه.بقیه ملت مذکر هم که توی اتاق ضروریات چپیده بودن احساس بوی مشام نوازی رو میکنن که در هوا پیچیده و همچنین سعی میکنن مواظب در باشن که یه موقع ساحره ها نیان تو(نکته زیرپوستی:اهم،با استفاده از نوعی روشن بینی اونا فهمیدن ساحره ها پشت درن.چه جوریش رو من نمیدونم گیرز ندین دیگه!!مثلا اینا جادوگرن!).ملت میفتن دنبال منبع اون بوی عجیب ولی تنها کسی که به صورتی کاملا معصومانه نشسته بودی کسی نبود جز ادی ماکای!...
ملت چیزی نمونده بود خفه بشن!!!
=========
من شرمنده!خیلی وقته تو ریون پست نزدم یادم رفته!معذرت!


ویرایش شده توسط ويولت بودلر در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۴ ۲۲:۳۹:۱۲

But Life has a happy end. :)


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶

غزاله


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۳ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶
از زیر زمین...
گروه:
مـاگـل
پیام: 13
آفلاین
وکاغذ رو داد دست آنیتا.آنیتا کاغذ رو خوند،اخم کرد،مکث کرد و بعد:
_جییییییییییییییییییییییییییییغ! وینکییییییییییییییییییییییییییییی!بیااااااااااااااااااااااا!ساحره ها ی محترم جمع شید ببینید چی پیدا کردم!

ساحره های محترم دور آنیت و پنی جمع میشن.اما قبل از اینکه آنیتا بتونه حرفی بزنه پنی میگه:
_البته شایان ذکره که من کاغذه رو پیدا کردم.
آنیت یه چشم غره در مقیاس هفت و سه دهم ریشتر( )به سمت پنی حواله میکنه
و شروع به خوندن کاغذ میکنه:
_ درد دل های کریچر
هی.......هی از دست این وینکی!دیروز در میاد به من میگه تو باید تالار رو مرتب کنی و از منم باید دستور بگیری.........هی.........پدر و مادرش دختر ترشیدشون رو انداختن به ما و خودشون مردن...........

به اینجا که میرسه وینکی دیگه اجازه ی خوندن نمیده:
_ای کریچر پدر سوخته ..... من ترشیده بودم که دابی و هزارتا جن خونگی دیگه خودشونو برام میکشتن؟کی بود که هر روز می اومد خواستگاری و بادست وپای شکسته بر میگشت؟ساحره ها پیش به سوی انبار جارو ها....فقط با دسته جارو میشه حساب اینا رو رسید......

دودقیقه بعد ساحره ها با دسته جارو و پلا کارد به دست از انیار جارو ها بر میگردن.روی پلاکارد ها جملاتی از این قبیل نوشته شده بود:

جاد و گری که زن ذلیل نباشه باید از بین بره!
کریچر میکشمت!
من چو رو طلاق نمیدم!
چریدن کار مفیدی است!
سه پلا کارد آخر در دستان وینکی،مک و پنی دیده میشد.سا حره ها میرفتن و شعار :
جادو گرا،جادوگرا،اومد روز مرگ شما
سر داده بودن که یهو چو میگه:
_بچه ها ما که نمی دونیم اونا کجان که بریم لت وپارشون کنیم!
آنیت:
_این وینکی که مهلت نمیده. صبر کنین آخره کاغذه نوشته شده بود کجامیرن.ایناهاش:
وحال ما جادوگرها از دست ساحره ها فرار میکنیم و در اتاق ضروریات پنهان میشویم!


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۶

گابریل دلاکور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶
از هر جا فلور باشه!!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 153
آفلاین
تا ملت به خودشون بجنبن مك ميره چو رو از خواب بيدار مي كنه كل ماجرا رو براش تعريف مي كنه چو به كل ساحره ها تعريف مي كنه لباس كاراته ايشو مي پوشه و پا ميشه مياد دم در خوابگه پسران !!!
گرومپ گرووومپ گروووووممپ(نکته:صدای مشت و لگد ساحره ها به در خوابگاه پسرا!)
_در رو با قفل چسب جادویی()طلسم کردن باز نمی شه!
_نامردا!
_برین کنار...برین کنار...!این صدای دورباشی ریونکلا بود که...اِاِ...نه چو بود که دور خیز کرده بود و با سرعت نور به طرف در میومد و میومد و میومد...تا....گرووووومپ!در باز نشد!!
دخترا همه نیشخند زنان در حال مسخره کردن چو بودن که یهو...مک با کوله باری از دینامیت ،TNT،ترقه و فشفشه و هرگونه مواد آتش زای دیگر وارد شد!
مک رو به دخترا:از اونجایی که من ضد پسرا و یه آدم فمنیسم هستم و خیلی ساحره ها رو دوست دارم و در جهت حمایت از حقوق اونا...
_خب بابا فهمیدیم بقیشو بگو!
_آره دیگه بدو!
مک سخن کوتاه نمود و مواد محترقه رو گذاشت دم در و با چهره ای خفن شکل اون شکلکه که عینک دودی زده می ره کنار و کبریتی را آتش می زنه و می گه:آتش. و کبریت رو پرت می کنه!
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــووووووووم!!!!!!!!!!
در می ترکه()،(با لحن وحشتناک بخونین ادامه رو!)دخترا وحشت زده و به آرامی از روی آوار رد می شن و در حالی که حالشون داشت از اون همه گرد و خاک به هم می خورد به این حقیقت تلخ می رسن که تمام تلاششون بی نتیجه بوده و پسرای مازمور(می دونم می دونم انواع گوناگون داره این کلمه!!:D) فرار رو بر قرار ترجیح دادن!!!!
_جــــــــــیغ!
_جــــــــــــــــــیغ!
_
_

مک با ترس و لرز پرسید:چی شده بچه ها کسی که نمرده!!
دخترا با جیغ و داد:فـــــــرار کردن!!!!!
در بین اون همه جیغ و داد پنی به صورت چرنده ای معصوم روی زمین خم شده بود!
آنیتا در حالی که یقه پنی رو گرفته بود از رو زمین بلندش کرد و گفت:الاغ،نفهم!الان وقت این کاراست!
پنی در حالی که بین زمین و هوا معلق بود(نکته:آنیت گرفته بودش دیگه!)گفت:نه آنیتا به جون مامانم داشتم نمی چریدم بیا اینو ببین.وتکه کاغذی رو داد دست آنیتا!


=========
ها؟آهان!اون کاغذه نامه ای یا نشونه ای از پسراست دیگه!واضح بود به جون خودم!


احساس می کنم
درهر کنار و گوشه ی این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین

باغ آیینه
احمد شاملو

only Raven


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۸:۳۷ یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۶

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
مـاگـل
پیام: 198
آفلاین
ملت جسد فيلي رو مي كشن زير تخت .... !!
يهو تخت شروع به لرزه مي كنه و با شتاب به ديوار برخورد مي كنه و از زيرش يه هيولاي ترسناك بيرون مياد !!
راجر : ا ... مك ... زير تخت چيكار مي كردي؟!!
مك : ها .. زير تخت .. خوب خوابيده بودم ..... من اصولا جاهاي تاريك رو بره خواب دوست دارم ... چيه چرا بيناموسي نگاه مي كنين به مسائل ( بچه ها در حال نگاه كردن به مك هستن !!!! ) ... الكي ربطش ندين به بيناموسي ....اين تو تاريكي خوابيدن بر مي گرده به ژنتيك پنج پاها !!!! ... شماها زير تخت من چيكار مي كردين ... چي داشتين مي كشيدين ؟!!

- مك يه مدادرنگي نارنجي از تو گوشش درمياره !!

دابي : هوووم داشتم فيلي رو مي كشيدم ... شرمنده مداد رنگيم رفت تو گوشت؟! ( ghoshet ) !! ( فيلي = نكره ي فيل ، يعني داشتم يك عدد فيل رسم مي كردم !! ) !
ملت رو به دابي : (‌شكلك اونيكه تيريپ اينه كه حالت خوبه و اينا !! )‌ ! ما قرار بود فيلي رو بكشونيم زير تخت نه اينكه بكشيمش زير تخت !!
دابي: ها ... اين شكلكه چيه ... به جاي اينكه به تازه واردا ميدون بدين هي خودتونو به رخشون مي كشين ... اصلا من ميرم ... ميرم و ميميرم و آسوده ميشم از رول ... ميرمو !!!

- دابي ميميره !!!

كريچر و دابي ميان سر جنازه دابي زارزار اشك ميريزن كه يهو دكتر از جاش بلند ميشه و شروع مي كنه تنفس مصنوعي دادن به دابي !!

- دابي زنده ميشه !!!

دابي : هووووووومك !! .... مرسي دكتر ... مي تونيم بريم !!
مك :‌ كجا؟!
راجر :‌اوه ماي گاد .... يادم رفت به مك بگم !! .... راجر با خودش : حالا سه ساعت بايد اينو حاليش كنيم !!

بعد سه ساعت ......../
مك : نه من نميام ... من ساحره ها رو دوست دارم ... من چو رو دوست دارم ... من طلاقش نميدم !!
تا ملت به خودشون بجنبن مك ميره چو رو از خواب بيدار مي كنه كل ماجرا رو براش تعريف مي كنه چو به كل ساحره ها تعريف مي كنه لباس كاراته ايشو مي پوشه و پا ميشه مياد دم در خوابگه پسران !!!





( من اول فكر كردم پني نوشته بچه ها فيلي رو ميكشن زير تخت كه اين ايده اومد به ذهنم بعد كه پست پني رو دوباره خوندم فهميدم اشتباه كردم ، ها چيه مك بون نديدي چشاش ضعيف باشه !! ) !



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۹:۴۲ شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۶

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 239
آفلاین
بعد از به پایان رسیدن این جلف بازیا و اینا،ملت بالاخره تصمیم میگیرن که فردا صبح راه بیفتن!!
دکتر:پس حله دیگه،من خودم سحرخیزمفردا نبینم کسی تا لنگ ظهر بخوابه!
و درحالیکه هنوز عینک آفتابی رو برنداشته میره توی تختش!!
فیلی تو دلش:آخی تختم چقد امروز نرم شده!
که ییهو نظرش عوض میشه،چون فرو رفتن یک سوزن رو در قسمت تحتانی خود حس میکنه و شیش متر میپره هوا!!
-جیــــــــــــــــــــــــــــــــغ!!مرتیکه بیشعور خجالت نمیشکی؟!بیناموس!نمیبینی من اینجا خوابیدم عینهو بز سرتو میندازی پایین میپری رو تخت؟!
آنیتا همونطور که جیغ جیغ میکنه پتو رو میکشه رو سرش و دوباره میگیره میخوابه!!

فردا صبح،ساعت هشت!

همه پسرا بیدارن به جز فیلی
ملت با چمدون و بند و بساط دم در خروجی وایسادن،یکی ساعتو نگاه میکنه،یکی فحش میده،اون یکی سرشو میکوبه به دیوار،و خلاصه همه از این تیریپ فعالیتای مفید انجام میدن و اصنم اعصاب معصاب ندارن!!
کورن:چیه همتون زل زدین به من،یکی بره بیدارش کنه دیگه!
راجو:خب رفتیم بیدارش کنیم دیگه!نفس نمیکشه!فک کنم مرده!
و دو سه تا مشت و لگد بهش میزنه که مطمئن شه واکنشی نشون نمیده!
عله:خب حالا چیکار کنیم!دخترا بیدار شن نعش اینو اینجا ببین همشون سکته میکنن که!!
دابی(در راستای تحویل گرفتن تازه واردا...بیاین بغلم... )که یه چراغ بالا سرش روشن شده میگه:به نظر من بندازیمش زیر تخت!کسی نمیبینه!
و ملت از اینهمه آیکیوی دابی کف میکنن،در نهایت حماقت!جسد فیلی رو میکشونن زیر تخت!

_____________________________
اهم،جیگری که ادامه میده لطف کنه این فیلی بدبختو واقعا نکشه ها!بچه آرزو داره!


ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیر واتر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۳ ۹:۵۵:۲۱


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
مـاگـل
پیام: 1323
آفلاین
_ پیس پیس! عله سه نکن قضیه رو!
_ نه خب خداییش من الان باید گریف باشم، پیش هرمی و رون و جینی!!
راجر و کریچ سرشونو میکوفونن توی دیفال(!) روبرو!
_ بابا تو هم وبمستر اعظمی، هم ناظر ریونی! چرا خودتو زدی به خینگیلی؟!!
عله اخمی میکنه و یه نگاه" چی میگه؟!" به ملت حاضر در صحنه میندازه! هکتور که خودش هم گیج بود، به خاطر عله که آبروش نره، میگه:
_ این دختره توی خوابگاه پسرا چیکار میکنه؟!
آنیت: دختره اسم داره بی نزاکت! آخه اینجا در و پیکر نداشت!
و سوت زنان از در خارج میشه! آما یکی از گوشهای گسترش شونده ی فرد و جرج ویزلی( فرد و جرج، در خدمت شما! 2 گالیون بخرید، 1 گالیون جایزه ببرید!) رو میندازه توی خوابگاه پسرا و فال گوش وای میسته!

_ عله؟ خوبی؟! بابا تو خدای رولی! آتشفشانی! زلزله ای! چیزی یادت نیست؟!
_ من؟ چی؟ شما؟! سلام! اسم من چیه؟! شماها کی هستین؟!
ملت: مـــــــــــاااااااا !
کریچ: تو یعنی یادت نیست که منوی مدیریتی وجود داره و ...
عله به حالت گیجانگولیوسی:
_ منو؟! هان؟ چقدر زشتی! من می ترسم! مامـــــــان!!!!
و می پره بغل راجر و انگشت شستشو می مکه و با چشمای پر آب به کریچ نیگا میکنه!

اون گوشه، زیر یه کپه جوراب بدبو! ادی نشسته بود و بعد از شنیدن حرفای رد و بدل شده، این ریختی شد:


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶

هکتورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۸ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹
از تالار راونکلا
گروه:
مـاگـل
پیام: 255
آفلاین
هکتور: جدا !!! اشکال نداره من خوندن بلد نیستم فقط بلدم بنویسم.

ناگهان صدایی دخترانه گفت :
ها؟؟ چیه؟ بدید من بنویسم!
ملت مذکر برگشتند و به صورت دسته جمعی گرخیدند.
آنیتا جلوشون وایساده بود.
ـ چیه ؟ عله بده بنویسم. حالا چی میخوای بنویسی؟ نامه؟
( پسرها از دسته عله)
- انقدر دست دست کردی که بیدار شدن.
آنیتا:
چی ؟ کی؟ منو می گی؟
ملت: . حالا چکار کنیم؟؟؟
عله پی اس پی رو از روی کاناپه برداشت و گفت:
ـ اشکال نداره فردا می ریم الان بشینید بازی کنید.

کریچر:
ـ راجر یه جفت از اون چکمه ها هم به من بده برا فردا.
راجر:
- باشه فردا میدم

انیتا:
ـ کجا می خواین برین؟
عله :
- داشتیم می رفتیم جنگل های آلبانی سفره علمی گفتیم نامه بنویسیم براتون بزاریم نگران نشید!!!!!!!
انیتا:
ااا برای ما؟ ما که نگارن نمیشدیم ولی بگو بنویسم.
عله:
ـ الان دیگه فهمیدی دیگه
ملت مذکر هم که دیدن سفر به فردا افتاده رفتن نشستن یه گوشه اتل متل بازی کنن.
عله گیج و گنگ نگاهی به بچه های ریون کرد و گفت :
راستی من اینجا چی کار میکنم؟ مگه نباید تو گریف باشم؟
ملت هم:



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۴:۴۷ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
مـاگـل
پیام: 929
آفلاین
ملت مذکر هم با این سخن عله متفرق می شن!

دو ساعت بعد آفتاب سر زده و عمرا دیگه رفتنشون هیجان انگیز بشه!

علیه روی کاناپه لم داده و داره با پی اس پی که هکتور بهش قرض داده بازی می کنه!

شرح جریانه بازیه پی اس پی!از این قرار ذیل است!

یه مکانی نشون می ده تو پی اس پی شبیه تالار ریون با همون جا مخفی و استخر باغچه و کاناپه ی عله و بقیه چیزا!عمله ها هم نقطه ای بیش در این پی اس پی نیستن در حال کندن استخر با بیل هستن!فلور نشسته کنار باغچه و با دقت داره عمله ها رو زیر نظر می گیره که کیس مناسبشو انتخاب کنه!

هری با شنل نامرئی وارد تالار ریون می شه!در این پی اس پی باید از راز ساحره ها با خبر بشه تا بتونه مرحله ی بعد رو پشت سر بزاره!

هری باید فال گوش بایسته تا بتونه از نقشه با خبر بشه!

ویژژژژژژژژژژژژژژژژ

بیرون پی اس پی!

-هیی با تواییم عله باتواییم!

عله: ها صبر صبر کن!من آخر پیروز می شم!آره آره!

-بابا بلندشو!لنگ ظهر شد!پس کی بریم!

عله:هنوز وقت زیاده!

پسرا که دیگه کم کم دارن از دست این عله بهم می ریزن یه چشمه قدرت می یان تا حالیش کنن جریان از چه قراره!

همه ی دستها یقه ی عله رو می چسپن!

عله:ها چی هان آها اوکی همین الانه می نویسم!!
و پی اس پی رو می زاره کنار غافل از اینکه!در این پی اس پی چیزهایی نهفته است!

پسرا عله رو می زارن زمین و یک قلم و کاغذ می دن دستش تا بنویسه!

عله:هووووم!ها چی بنویسم؟
راجر: بنویس ما داریم می ریم جنگلهایه آلبانی!که خیلی خطرناکه حسن!
عله هی مم مم می کنه!
اسکاور:احیانا ببخشید از خودم که دارم این سوال رو از تو می پرسم نوشتن بلدی!؟؟
عله:ها خب من سوادم مکتبیه فقط خوندن بلدم!

ملت مذکر:


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۷:۴۶ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶

باتيلدا بگشات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۸ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۰۴ یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۹
از بيمارستان سوانح و بيماري هاي سنت مانگو-طبقه ي اول نه،طب
گروه:
مـاگـل
پیام: 76
آفلاین
هكتور دوربين رو بالا مي گيره و مي گيره:
- ديجيتاليه! الان عكس رو نشونتون مي دم!
- دي جي تالي؟! يارو جديد اومده؟ اسمش رو نشنيده بودم!
- ايول هكتور! چطوري آورديش اينجا؟
- ببينم!
هكتور هم تا بياد بگه دي جي ديگه كيه، مي بينه حتي راه تنفس هم نداره. چون همه ريختن سرش و بعيد نيست قبل از اين كه طعم خوش تسخير رو بچشه از دنيا بره. پس دوربين رو محكم مي گيره و روي زمين چهار دست و پا از جمعيت دور مي شه.
اين دفعه هري سراغش مي آد.
- - هكتور دوربين رو ببينم. دلم براي چيزهاي مدرن ماگلي تنگ شده بود! شايد بتونيم بعد از پيروزي چندتا عكس از آزادي...مون! بگيريم!

صبح سر كلاسا، پسرا آروم نداشتن. هي به پسرهاي بقيه ي گروه ها نگاه مي كردن و با تاسف سر تكون مي دادن! گاهي هم نخودي مي خنديدن!! حتي گيرزهاي فراوان اسنيپ (هري پاتري!) مانع شادي بي پايانشون نبود!

كورن كه گند زده بود به معجونش اومد بگه: " پروفسور اگر مي دونستين چه خبره! آخي! بيچاره تو!!" اما ضربه ي شديدا" شديد دكتر مواجه شد و ديگه ترجيح داد چيزي نگه.

ظهر شد و پسرا خيلي كلافه. هري رو يه گوشه كشيدن و با هم گفتن:
- پس كي مي خوايم بريم؟
هري به اين حالت: جواب داد:
- آخ، يادم رفت بگم كوله موله تون رو ببندين! راستي چكمه ي بلند و كرم ضد حشره هاي آلباني و كنسرو و اين جور چيزها يادتون نره. و يك نقشه هم حتما بگيرين. بدون اون نمي ريم!
و اين رو هم اضافه كرد:
كريچر كه يك لحظه چهره ي شيطاني وينكي() از جلو چشمش كنار نمي رفت گفت:
- چه خبره باب! ما كه نمي خوايم اونجا براي تعطيلات بريم كه!
هري به صورت تك تكشون نگاه كرد. براي هيجان بيشتر () اين كار رو تا حالا يه "مدتي" ادامه داد و بعد كه ديد اون ها به زور رو دو پاشون وايستادن، با بي رحمي گفت:
- مطمئن باشين كه لازمن! اگر نيارين دعا مي كنين كاش دخترا تمام جهان رو مي گرفتن اما اون جا گير نمي افتادين!!

بقيه روز به پنهاني جمع كردن وسايل گذشت. سر راجر كه خيلي شلوغ بود چون مدام به اين و اون حتي بينز قول مي داد كه مي تونن از "چكمه ي بلندش" استفاده كنن!
نقشه اي كه سفارش داده بودن دو ساعت بعدبا جغد پير و مفلوكشون رسيد. ( مبالغه شد. يه شش ساعتي طول كشيد.)
وقتي شب بالاخره موفق شدن كوله بار سفر رو ببندن، رفتن پيش عله. اون هم گفت كه بازم بايد صبر كنن چون هنوز نامه رو ننوشته!
- بابا زود باش! 45 دقيقه ي ديگه روز شده! ديگه رفتنمون كه هيجان انگيز و تاثير گذار نمي شه كه!!
عله سعي كرد آرومشون كنه:
- اونا كه ماشالا! تا ظهر مي خوابن. خوشن واسه خودشون! وقت داريم!


ویرایش شده توسط باتيلدا بگشات در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۷ ۷:۵۴:۱۸

هنوز در همين نزديكي شايد منتظر ماست
يك جاده ي جديد يا كه دروازه اي مخفي؛
و اگرچه


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
مـاگـل
پیام: 1323
آفلاین
با معذرت، موضوع جدید!
---

_ ای بابا خاک تو سرتون نشه ها! تالارتون اختصاصی بانوانه!
هکتور رو جو گرفته بود و همینجوری داشت برای جادوگرا از مضرات ساحره ها می گفت:
_ الان نیگا کنین، ما کجا آزادی داریم؟ دائم باید حواسمون باشه با ادب باشیم، سوتی ندیم! با شخصیت باشیم و هزار جو درد و مصیبت دیگه! الان به من بگین، ما کجا هستیم؟!!
ملت جادوگر:
_ توی حیاط هاگوارتز!!!
_ چرا؟!
_ چون ساحره ها هم خوابگاه دخترا هم مال پسرا رو تسخیر کردن!
_ آفرین!! میبینین ما چه بدبختیم؟!
کورن رو میکنه به بقیه و میگه:
_ راست میگه! الان من نمیتونم مثل خونه ی بابام(!!!) شلخته باشم! چرا؟ چون در این صورت 10000 تا ساحره سرم جیغ میکشن! اوناها مجبورمون میکنن توی هاگوارتز درس بخونیم تا امتیاز بگیریم! مگه نه کریچ؟!
کریچر که می ترسید هر لحظه، سر و کله ی وینکی پیدا بشه، با ترس و لرز گفت:
_ آآآآ ره! تتتت رم پپپپ ییییی ش، وینکی گگگگفت باآآآآید زیاد دددددرس بخونم!
اسکاور زد رو تخته(!) و گفت:
_ نیگا کنین کریچر رو به چه روزی انداختن! اصلا... اصلا.... اصلا ما باید این ساحره ها رو برای همیشه از تالار ریون بیرون کنیم!
ایندفعه تا کسی می یاد حرفی بزنه، یه گدازه از یه گوشه میزنه بالا! و همه سیخ میشن! عله با وقار و این حرفا اومد سمت جادوگرا و گفت:
_ برای همیشه نمیتونیم این کارو بکنیم، ولی برای چند روز یا چند هفته میشه!
آب از دهانهای مبارک ملت حاضر روان میشه و منتظر می مونن تا ببینن عله چی میخواد بگه.
عله همینجور هی قدم میزنه تا همچین هیجان جمعیت بالاتر بره! و پس از حدود 6 ساعت و 37 دقیقه، با مشاهده خمیازه های ملت، بی خیال هیجان میشه( ) و میگه:
_ با عرض معذرت از خودم! ما باید یک نامه بنویسیم با این مضمون که آره ما از اینجا میریم به جنگلهای خطرناک آلبانی(!!!)تا شماها از دستمون راحت بشین! و تا وقتی که شماها نخواین که ما برگردیم، ما هم بر نمیگردیم!
اینجوری ساحره های دل نازک، دلشون به حال ما میسوزه و می یان دنبالمون! و ما که تا اون موقع توی همین
جنگلهای ممنوعه پنهان شدیم، با رفتن اونها، میریم و تالار رو برای چند روز تسخیر میکنیم!

و بعد از دیدن دهنهای باز ملت جادوگر میگه:
_ خب، نظرتون چیه؟؟
و ملت جادوگر با چهره هاشون نشون میدن که موافقن! و از شدت جو گیزری یه عکس دسته جمعی می ندازن!

عکس دسته جمعی:


توضیح زیر عکس: اونی که نیشش بازه، عله هست!! *

---------
* بر مصداق شعر: تفرقه بنداز و حکومت کن!!!

از روی من کنکوری حیا کنین و پست بزنین! خواهشششششش!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.