هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: ماجراهاي اسنيپ (یوگی) و دوستان
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
#68

توبیاس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
از پیش پدرخوانده
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 294
آفلاین
اسم یهو عوض شد چرا؟
________________________________________________________________________________

ادامه پست جاگسن اون :

ولدی: نه ه ه ه ه ه ه ه ه جان مادرت....
هاگر: بگیر که اومد و خودشو ( عینهو راک ) می ندازه رو ولدمورت
دلفین بدبخت که داشت ستون فقیر فقراتش می شکست و غرق می شد حی عو عو می کرد ( عین هم فنگ جوون)
ولدی: ما شانس آوردیم که تو زیادی سنگین نیستی راستی چند کیلویی؟
هاگر: 225 کیلو... اصلا به تو چه ؟
آنی مونی: هاگر بپر تو دلفین خودت الان غرق می شه بدبخته...
هاگری دوباره می پره تو قایق خودش
ناگهان صدای ویراژ دلفینی میاد توبیاس بود!!
توبیاس به کنار اونها می رسه
_ سلام علیکم
جاگسن: چی شد این قدر تند رسیدی به ما؟
توبیاس: دوپینگش کردم دلفین بد بخت رو ( )
سوروس: نگو که از معجون های من ورداشتی...
توبیالس: چرا آخه می دونی من زیادی از این جور چیز ها ندارم
آنی مونی: قبول نیست آقا جان
جاگسن : راستم ی گه
ولدی: بیشین بینیم با جاگسن تازه مرگ خوارت کردم زیادی نری تو جو شور حسینی ورداره
جاگسن در حال فکر کردن: چه ربطی داشت
ولی این بار صدای یک عده ی بیشتری از دلفین ها شنیده شد
محفلی ها بودند!!!!!!!!!
ولدی: ک جاسوس بین مایه...
هاگر: چیه هی به من چرا نگاه می کنین
ملت دلفین سوار :

______________________________________________________________________________________
ادامش با شما!!!



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۰:۵۶ جمعه ۷ مهر ۱۳۸۵
#67

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۳۵:۴۱ چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳
از سوسک می ترسم
گروه:
مـاگـل
پیام: 303
آفلاین
پری دریایی : مسابقه شروع میشه.
همه ملت اسلی و ملت گریف می شینن روی کوسه ها و دلفینهای فوق ارزشیشون و حرکت می کنن.
پری دریایی : مسابقه تا جزیره |آدمخوارهاست .
ملت گریف : نه دوباره آدمخوارها.
ملت اسلی : کدوم آدمخوارها ؟
بلیز که داشت از ترس می لرزید گفت : فکر کنم همونهایی که می خواستن من رو بخورن.
لی پری دریایی : ولدی جلوتر از همه پیشتازه و پشتش استرجسه .
ولدی : به من نمی رسی استر . این کوسه من نینبوس 2006 بیده جیگر.
استر : چی فکر کردی.
استر میاد و در کنار ولدی قرار می گیره .
ولدی استر رو از رو دلفینش هل میده پائین.
ولدی : چی شد افتادی پائین.
استر : کوه به کوه نمی رسه ولی گریف به اسلی می رسه.
لی پری دریایی : خوب این آلبوسه که داره به ولدی می رسه و نه یه ورد بهش می خوره و نقش بر زمین میشه .
تیم اسلی جلوتر از گریفن ولی بینشون هری بید .
ملت اسلی : هووووووووو هری روزه ای .
هری : آره مگه چیه .
ملت اسلی هر کدوم جند تا بیسکویت از تو جیبهاشون در میارن و می ذارند تو دهانشون.
هری : نا مردها
ملت اسلی میرن به کوسه هری می چسبن و هری رو عین شاه واژگون می کنن .
لی : فعلا ولدی سر نشینه و منم پشتش.
ولدی : به من نمی رسی و غیر می ریزه تو دریا و لی سر می خوره و از شاه هم بدتر واژگون میشه. (hammer:)
خوب هدویگ میاد و سوار بر ماهیش از ولدی جلو می زنه .
هدی : دماغ سوخته خریداریم .
ولدی : الان یه دماغ سوخته ای نشونت میدم .
در همین لحظه هاگرید که سوار بر نهنگ قاتل بود از ولدی جلو می زنه.
هاگر : با بچه طرف میشی .
ولدی : نه بابا ببخشید.
_____________________________________
مسابقه جذاب می شود...


من یه شبح و�


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۸۵
#66

سوروس.


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۷ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 102
آفلاین
اسنيپ هم با شرمندگي كنار لرد ميره. اما لرد چوب دستيشو در مياره و به سمت اسنيپ بخت برگشته نشانه ميره. اسنيپ فرياد ميزنه:

نه ارباب. خواهش ميكنم. صبر كن يه چيزي بگم.

لرد نگاهي ميكنه و ميگه:
بوگو ارزشي بوقي.

اسنيپ ميگه:
ارباب. ازت خواهش ميكنم، اگه ميشه اجازه بده منم برم يه 10 ثانيه‌اي جلو باشم و برگردم؟!!!!!

لرد: چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي؟

اسنيپ: ارباب خواهش ميكنم. حداقل به خاطر تاپيك هم كه شده بزار منم برم جلو؟

لرد: يعني چي؟

اسنيپ: ارباب، الان يه ماهي ميشه كه شما اومدين تو تاپيك من و لنگر انداختين. تازه منو ماه عسل هم نبردين. خواهش ميكنم ارباب

لرد يه نگاهي به اسنيپ ميكنه و يه نگاهي به معاون بوقي و ارزشيش.
بعد ميگه:
فقط به خاطر تاپيكت باشه. (از دست اين آني)

در همين هنگام استر با دلفينش به لرد و اسنيپ نزديك ميشه. ارباب چوبش رو بيرون ميكشه كه ناگهان طلسمي به استر برخورد ميكنه و كله پا ميشه.

اسنيپ نيشخندي ميزنه و چوب دستيش رو تو شورتش جاساز ميكنه و با رخصت گرفتن از لرد براي مدت 10 ثانيه جلوي همه به كوسه سواريش ميپردازه.
ادامه دارد.......


[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۸۵
#65

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
مـاگـل
پیام: 1391
آفلاین
ولدی به هری گفت : هری پاتر اگه راس میگی بیا و با ما مسابقه بده .

هری: برو بابا مگه بیکارم بیام با تو مسلبقه بدم.

ملت اسلی: اوه اوه اقا رو باش فکر کرده کی هست کله زخمیه ارزشی

ارباب لرد ولدمورت کبیر: بچه ها ولش کننین . منو باش که میخواستم بهش حال بدم باهاش موج سواری کنم بچه دلش نشکنه

هری: بیشین بینیم بابا مال این حرف ها نیستی

دقایقی بعد . ملت بعد از دو پرس کل کل با نون اضافه تصمیم میگیرن یه مسابقه ی ماهی سواری ماراتون برگذار کنن

ملت اسلی و گیریف روی کوسه و دلفین های ارزشی خودشون نشستن و دارن به بدترین شکل ممکن تو سر کله ی هم میزنن یهو یه پری دریای ( ازون خوشگل هاش) از آب میاد بیرون و وظیفه ی داوری مسابقه رو به عهده میگیره ( از کجا اومد من نمیدونم)

خلاصه مسابقه شروع میشه و لرد هم که سوار سریع ترین کوسه شده پیشاپیش بقیه داره حرکت میکنه و ملت ارزشی و ورزشی هم دنبالش

هر کسی که سعی میکنه از لرد جلو بزنه به شکل مشکوکی کله پا میشه
به غیر از یه نفر

آنی مونی میاد بقل دست لرد: ای ارباب جون مادرت بگذار 15 ثانیه از تو بزنم جلو بعد خودم میام میرم عقب

لرد: خوب چون معاونم هستی و بچه ی خوبی هم هستی برو ولی زود برگرد

به این ترتیب آنی مونی برای 15 ثانیه پیشاپیش بقیه حرکت میکنه

جینا که این صحنه رو میبینه رو به اسنیپ میکنه و میگه: اوی بوقی تو چیت از این آنی مونی ارزشی کمتره؟ زود برو از لرد جلو بزن برگرد

اسنیپ

جینا : میگم زود برو زودددد


ویرایش شده توسط آناکین مونتاگ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۶ ۲۱:۱۸:۲۲


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۸۵
#64

جاسمین اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۵ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۳۵ جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶
از شهر دل
گروه:
مـاگـل
پیام: 20
آفلاین
ولدی:زود باشین بچه ها وگرنه دیر می شه ها.
ملت اسلی : باشه ولدی .
انی مو نی : راستی ولدی با چی بر گر دیم تهران؟
جینا : من میگم که با کوسه برگردیم .
اسنیپ : جینا عزیزم اما به نظر تو یه کمی خطرناک نیست؟
جینا : اسنیپ : جاگسن : خب بابا با کوسه میریم .
یک ساعت بعد :
رابستن :
رباستین : بابا موج شواری البته فکر کنم.
در راه بودند که ناگهان ملت اسلی یک دسته دلفین را دیدند که
روی ان ها ملت گریف نشسته بودند .
ولدی به هری گفت : هری پاتر اگه راس میگی بیا و با ما مسابقه بده .
___________________________________
ببخشید که کوتاه شد . از رولهای بعدی سعی میشه بلندتر شه.


ویرایش شده توسط جاسمین اون در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۶ ۱۸:۱۵:۲۰


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۸۵
#63

توبیاس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
از پیش پدرخوانده
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 294
آفلاین
_ عزیزم سوروس جان می خوام باهات دو کلمه جدی حرف بزنم به من گوش می کنی یا نه؟
_ خوب بگو دیگه!
_ خوب ببین سوروس جان تو دیگه درست رو خوندی،استاد شدی،نوکر لرد سیاه شدی من از هیچ کدوم از کارهات ناراحت نیستم ولی باید بریم برات خواستگاری
_ تو چی گفتی؟ نه صبر کن تو چی گفتی من زن بگیرم نه عشق من (( بلا )) ازدواج کرد و رفت ن دیگه عهد بستم با کسی ازدواج نکنم
پدر که ناراحت بود دوست داشت یک نونخور دیگه از خانواده کم کنه گفت
_ ای آلبالو،ای شفتالو تو هم نیاز به زندگی داری ، نیاز به خونواده داری داری پیر می شی ها بعد اونوقت کسی باهات ازدواج نمی کنه
در همین حین پیشخدمت با یک نامه اومد و گفت: آقای سوروس اسنیپ این نامه برای شما هستش ولی معلوم نیه که از کدوم قبری نوشته رفته!
_ وااااااااااااااااا!! چرا لهجت مشهدی شد؟ ولش کو حالا از اتاق بخسب بیرون مو با پدرم کار دارم!
بعد شروع می کنه به باز کردن نامه و بعد یهو که انگار داغ شده باشه اینجوری کرد:
:proctor: !
_ عزیزم چی اون تو نوشته بود؟
_ اون تو نوته رفته بود که یک زنی به نام رقیه از من خوشش میه و همیشه مورو تعقیب مکرد!!
_
_
_ حالا کجاشو دیدی از کجا معلوم شاید زن خوشگلی باشه
_ نه پدر مو او زنو نمی خوم
_ اه عزیزم چرا لهجت اینجوری شد؟
_ نمدانم، ای یک طلسمه
_ خیلی خوب پس تا بعدا که باز یک سوژه پیدا بشه

** یک هفته بعد**
رییییینگ ریییینگ
_ پیشخدمت ببین کیه داره زنگ می زنه؟
بعد از چند لحظه پیشخدمت با یک دختر 22 ساله ی جوون وارد می شه
_ پدر سوروس شمایین؟ من رقیه هستم اسم مستعار من هم باربارا هست!
_ ووااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ولی متاسفم سوروس گفت که شما رو دوست نداره
_ وااا صد سال باهاش ازدواج نمی کنم بای BY

توبیاس جان ، فکر میکنم جریان پستهای قبل رو درست نخوندی چون در این تاپیک اسنیپ زن داره و همچنین جریانات دیگه ای هم این تاپیک داره که شما بهش اشاره نکردید و در نتیجه کلا موضوع داستان رو منحرف کردید . به همین دلیل متاسفانه باید پست شما نادیده گرفته بشه تا موضوع تاپیک خراب نشه .
با تشکر لطفا از همون پست قبلی ادامه بدید .


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲ ۲۲:۴۰:۱۴


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ شنبه ۱ مهر ۱۳۸۵
#62

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۳۵:۴۱ چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳
از سوسک می ترسم
گروه:
مـاگـل
پیام: 303
آفلاین
آدمخواره که اسمش پاتینگا بود ( ) میره و رئیسش رو میاره.
رئیس : اسمونگا هستشونگا باتینگا.
جینا : سلامونگا اسمونگا جیناگونگا.
(البته قابل توجه همه این رئیس اون گروهیه که دامن سبز دارند.)
در همون لحظه باتینگا میره سمت بلیز و میگه : خالی بندیونگا اسمونگا بلیزونگا زابینیونگا
ملت اسلی :
آدمخوار : حالااونگا شمارونگا خوردنونگا
آدمخوارها حمله می کنند به سوی ملت اسلی و دست و پای همه رو می بندند.
رئیس آدمخوارها : آولونگا اونیونگا شبیه منونگا راونگا بپزونگا
در همین لحظه همه آدمخوارها به سمت بلیز حمله می برند و اون رو می اندازند تو دیگ .
بلیز : من کجام .
در همین لحظه ولدی میگه : در لس آنجلس . فکر کنم داشتی کابوس می دیدی . هان؟
بلیز : اوه آره خدا رو شکر که هنوز زندم.
ولدی و بقیه بچه های اسلی تو بیمارستان بالای سر بلیز بودند.
بلیز : من از کی تو خوابم .
ملت : پنج روز
بلیز : حالا چرا مریض شدم .
ولدی : هیچی همون موقع که داشتی با کوسه ها بازی می کردی یکیشون گازت گرفت و ما هم برگشتیم اینجا تا حال تو خوب شه .
بلیز : یعنی شنا کردین .
ولدی : نه سوار با کوسه های رام برگشتیم.
بلیز :
ملت : خوب راستش قراره با کوسه هم برگردیم تهران .
بلیز : دیگه کوسه نه


من یه شبح و�


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۸۵
#61

سوروس.


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۷ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 102
آفلاین
يعني چي؟ چرا اينجا رو به اين روز در آوردين؟اينا كين؟
چند روز ديگه يه سوژه توپ بهش وارد ميكنم
-------------------------------------------------------------------------
اينا ديگه كين؟ اينو اسنيپ گفت و به جينا نگاه كرد.
جينا داشت به آدم خواري لاغر و دراز با موهاي روغن زده نگاه ميكرد.
جينا: هوي اسنيپ. اون ياروئه چقدر شبيه تواه.
اسنيپ: من؟كي گفته؟
آدم خوار اسنيپ نما به سمت اسنيپ حركت ميكنه و چاغوشو تو هوا تكون ميده.
آگومبا ماگومبا. توگومبا شبيهومبا منومبا؟

ولدي: اين يارو داره چي ميگه؟

جينا: داره ميگه كه چقدر اسنيپ شبيهشه.

ملت:

لرد: تو زبون اونا رو از كجا ميدوني؟

جينا: من يه مدتي كه افسرده شده بودم. براي تغيير آب و هوا اومدم اينجا.

اسنيپ:

لرد به آدم خوار اشاره كرد و گفت:
جينا بهش بوگو كه به رييسشون بگه كه بياد پيش من با هم مذاكره كنيم.

جينا: آدمخوارومبا به رييسومبا بوگومبا بيادومبا پيشومبا لردومبا مذاكرومبا.

آدمخوار: چشمومبا. اوكيومبا

اسنيپ: من افتخار ميكنم كه زني فهميده و تحصيلكرده مثل جينا دارم.

آني: كروشيو

لرد: آوادكداوار.

بليز: خفهشويوس


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۳۱ ۱۷:۲۱:۲۹

[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵
#60

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۳۵:۴۱ چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳
از سوسک می ترسم
گروه:
مـاگـل
پیام: 303
آفلاین
در همین لحظه روی ناو جنگی دومبل دو تا هواپیما اف16 می شینه .
دومبل : یاکومبا گومب مونتو گومری.
خلبانان هواپیما از هواپیماها پیاده می شون . کشتی در حال برگشتن به ساحل است .
بلیز : اینها چرا اینجوری می کنند.
15 بعد
مکان : ساحل.
ولدی : این دومبل اینها چرا قاطی دارن و با ما اینجوری می کنند.
وقتی می رسن ساحل یکی از آدمخواران نقابشو بر می داره .
پشت نقاب : استرجس پادمور
ملت:
دیگری بر می داره
پشت نقاب : روبیوس هاگرید .
ملت:
بالاخره(پائین خره )همه آدم خواران نقابشان را بر می دارند و حمله می کنند به سوی ملت اسلی .
در همین حین آدم خواران دیگری ( با این تفاوت که دامن آبی داشتند.) به سمت ملت آدم خوار دیگر می آیند و با گروه دیگر آدم خوار وارد جنگ میشن .
یواش یواش نقاب اون آدم خوارها هم می افته و از پشتشان
رودولف مایکل آنجلو سوروس اسنیپ و...بیرون می آیند.
ملت اسلی :
رودولف : عزیزم اینا چرا اینقدر شبیه ما هستند .
بلا : نیدونم .
رودولف : اون رو نگاه کن کپ تو هست فقط سیاهه .
در همین حین که این دو گروه آدم خواران در حال جدال با هم هستند دو گروه دیگر با دامن های سبز و آبی وارد جدال می شوند .
ولدی : جلل الخالق


من یه شبح و�


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵
#59

نجینیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
از venus
گروه:
مـاگـل
پیام: 125
آفلاین
ملت:

بلیز:شما اینجا چی کار میکنین؟ما رو تعقیب کردین؟

جاگسن:پس چرا افرادتون این شکلین؟

کارگر کشتی در حال جابجایی شیئ عظیم در کنار کابین

لرد:دامبی جواب میدی یا

دامبی به معاونین مینگرد
و میگوید:اسومبو سامبا یاکومبه میمبا کانگه

ملت:

ایگور:دومبول خودتی چرا اینطوری حرف میزنی؟

دومبول نگاه معنا داری میکند!

در حرکتی انتحار طلبانه سه بومی متمدن از بالای کابین توری چسبناک روی ملت میندازن


ملت:

دومبول:ها هه کامباکا

کامباکا:تاتامه باتومبا

دامبول:سوسومه یانومه مرنوکا.آریگاتو زایماشتا

کامباکا به ملت:شما تقدیم به خدای دریا میشوید

بلیز:
(تریپ پاچه خواری)
لامانته یاگا سامسه بیتورانالا

آنی مونی:بلیز تو که بومی اینجا رو بلد نبودی

لرد:راست میگه چی گفتی؟

دومبول:سیکوتاکه

معاونین بلیز رو آزاد میکنند
بلیز:


همیشه یه گیری وجود داره

Module Hammer System v. 4.0.0.118
Module Aftabeh System v. 3.0.2.512


مدیر سازمان معجون سازان قرن







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.