همه متفکرانه به سقف خیره شدن و همزمان با چکیدن هر قطره قرمز رنگ سرهاشون در امتداد محور سقف-قالیچه بالا پایین میشه. (یکی نیست بگه اصن مگه کسی کف آشپزخونه قالیچه پهن میکنن!)
برتی و ریتا دست های همدیگرو گرفتن و با نگرانی خاصی همین حرکت بالا رو انجام میدن!
برتی: یعنی چی میتونه باشه؟
ریتا: یعنی یه چیزی میتونه باشه دیگه!
برتی: مثلا چی؟
ریتا: قطره خون!
با شنیدن خون، مگان رو تشنج میگیره و میفته کف زمین. پسرها در کمال نامردی هر هر میخندن اما ویکی و ریتا میرن دست و پاش رو میگیرن، بلندش میکنن میزارن رو میز و آب میپاشن تو صورتش. مگان حالش سر جاش میاد و نگاهی به اطرافش میکنه و با لودو فیس تو فیس میشه.
لودو: خون
مگان رو دوباره تشنج میگیره و بدنش به رعشه میفته. پسرها در حرکتی نمادین دوباره هر هر میخندن که ویکی سرشو میاره بالا و با چهره ای خوفناک به همشون نگاه میکنه و غیر مستقیم میگه دوباره بخندین تا ... بدم!
پسرها:
وندلین که بسیار شگفت انگیز بوده و کارهای شگفت انگیز میکرده همیشه و اصن از بچگی هم شگفتی می آفریده و از این چیزا ... در نهایت درایت یه کاسه بر میداره میزاره همون جا که قطره ها میچکیده تا وقتی کاسه پر شد کاوش به عمل بیاد این قطره مرموز چی میتونه باشه.
در همون لحظه در باز میشه و رز سرشو میکنه تو:
-این پسر از قطار جا مونده واسه همین تعطیلات رو پیشمون میمونه.
پسری به شدت خوشکل ... یعنی اصن یه چیزی میگم یه چیزی میشنفید ... به شدددددددت خوشکل!!! (با تشکر از کمپین هواداران رابرت پاتینسون) وارد مطبخ میشه.
ریتا و ویکی:
دقایقی بعد ...
هافلیون دارن در و دیوار مطبخ رو میسابن که سدریک رو به ویکی میگه:
-به نظرم دستمال رو به صورت دورانی تکون بدی بهتر پاک میکنه.
ویکی صورتش سرخ میشه!! و دستمال رو دورانی تکون میده ... دیوار شروع میکنه به برق زدن!
ویکی: اوه سدریک ... تو فوق العاده ای. ممنون از راهنماییت!
پسرها چپ چپ به سدریک نگاه میکنن و دوباره همه به کارشون ادامه میدن. چند لحظه بعد سدریک رو به ریتا میکنه:
-واسه تمیز کردن اون لکه دستمال کافی نیست. باید از ورد اورئو مارئو استفاده کنی.
ریتا گوشه لبشو گاز میگیره و چوبدستیشو به سمت لکه روی دیوار میگیره:
-اورئو مارئو!
لکه پاک میشه و دیوار به سبک این تبلیغات تلویزیونی مشنگ ها شروع میکنه به درخشیدن ...
ریتا: وای سدریک تو بی نظیری ...
پسرها دوباره چپ چپ به سدریک نگاه میکنن (نگاه برتی هم که اصن یه وضعی!) دوباره همه مشغول کارشون میشن. یه تیکه از دیوار کنده شده بوده و لودو تلاش میکرده با آب دهنشو و خمیر نون اون حفره رو پر کنه. سدریک به طرفش میره و مودبانه میگه:
-این روش درست نیست. اگه از ورد...
لودو: بکش بیرون بابا، بکش بیرون! هی ما هیچی نمیگیم پسره فکر کرده همه چیز بلده! اصن خودم وردشو میدونم اما حال میکنم اینطوری پرش کنم! حرفیه؟
سدریک: اما آخه ...
برتی: آخه بی آخه! تو سرت به کار خودت باشه ما خودمون بلدیم چیکار کنیم!
سدریک: ولی ...
وندلین: باز داره حرف میزنه! باب کار خودتو بکن دیگه! ای بابا! گرفتار شدیم به خدا! این دیگه از کجا اومد!
ریتا و ویکی با نگرانی به هم نگاه میکنن و واسه اینکه حواس پسرها رو پرت کنن ویکی به کف زمین اشاره میکنه و میگه:
-اِ ... کاسه ای که وندلین اونجا گذاشته پر شده!
همه یهو برمیگردن و به سمت کاسه میرن که پر از قطرات قرمز رنگی شده که همچنان از سقف در حال چکیدن بودنه.
برتی: یعنی چی میتونه باشه؟
ریتا: یعنی یه چیزی میتونه باشه دیگه!
لودو: من فکر میکنم خونه!
هیییییییع هاااااع هوووع (افکت به تشنج رفتن مگان)
وندلین: خون که اینقدر چندش نیست. فکر کنم چیز دیگه ای هست!
ویکی: شاید گریفی ها تالارشون نشت کرده داره میریزه تو تالار ما!
سدریک: من میدونم این چیه!
همه بر میگردن و با کنجکاوی به سدریک خیره میشن ...