هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
سوژه‌ی جدید

احساس خفگی میکرد. آرام آرام قدم هایش را برداشت، به سختی.. آنقدر زور میزد که بتواند حرکت کند اما نمی توانست. دوری اش از خانه و از همسر و دخترش، سخت بود.. خیلی! دستش را روی زمین شنی کشید، شاید حرکتی میکرد.. شاید اگر به خودش زحمت میداد میتوانست از شر این همه شن و ماسه راحت شود.

میتوانست ..

با امیدواری و با اراده ای بی نظیر که به تازگی فهمیده بود، در وجودش هست خودش را بلند کرد. شن هایی که در دستش بود را روی هوا پاشید و سپس، چهره اش تغییر کرد.

- اَی بوق! این دیگه چیه.. خدای من غلط کردم فلش بک بزن درستش کنم. خدا! ...

اما کار از کار گذشته بود. مرد داشت به همراه شن ها وارد هوا میشد ، اما هوا نه ... تالار ریون کلاو !!

===== تالار ریون =====

گوپس!

- میگم پرسپولیس!
- میگم استقلال!
- پرسپولیس!
- استقلال!
- پیروزی!
-استقلال!
-قرمز!

- استقلال!

دعوای قرمز و آبی همچنان ادامه داشت. موهای مری که در دست ِ آلفرد بود، قلفطی کنده شد و در دست الف ماند.

آلف: کلا گیس بود؟
مری: من تو رو میکشم آلفرد! میکشمت!

- اَه! خفه شید دیگه.
لیلی و لونا تازه وارد تالار شده بودند و مشغول خنده بودند، که با شنیدن فریاد گابر هر دو زیر گریه زدند.
گابر : باب با شما ها نبودم که. با مری و آلف بودم!
لیلی و لونا :

لیلی که همون مو قهوه ای ِ بودش و لونا مو قرمزه ( :دی ) به سوی خوابگاه دختران رفتند و چون دیالوگ نداشتند، در رو هم بستند. ( چه ربطی داشت؟ )

گابریل رو به مری و آلفرد کرد و در حالی که احساس قدرت مندی بهش دست داده بود گفت:
- خب! خب! شما دوتا هم دفعه ی آخرتونه که دعوا میکنید . مری تو هم هیچ کسی رو توی رول پلینگ نمی تونی بکشی، فیندی؟
مری:
گابر: هان؟ چیه؟ من ناظرم دیگه!
مری: ساری ولی نظارت تو و آلفرد شوتید به من!
گابر: خب میشه مسائل رو با آرامش حل کرد. بیاید دوست باشیم مری! تو هم هر کی و خواستی بکش! :دی

بومب!
گومپس!
دیژژژژژژژژژژژژژ!
فوتشت!


گابر به یاد آلفرد بیچاره زیر گریه زد، اما لحظه ای بعد متوجه سالم بودن هر دو آنها شد. هر دوی آنها به مردی نگاه میکردند ،که لباس هایی پاره به آنجا ظاهر شده بود ... کسی در هاگوارتز نمی توانست غیب و ظاهر شود ... !

-


ویرایش شده توسط مری باود در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۱۹:۲۲:۱۶

[b]دیگه ب


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
مـاگـل
پیام: 388
آفلاین
راجر و لونا به این حالت به سمت تسترال میرن اما درست در همین لحظه تسترال بصورت انتحاری از زمین بلند میشه و به سمت آلفرد شیرجه میزنه.
اما از اونجا که هردونفر چشماشون بسته است هنوز به حرکتشون ادامه میدن تا تسترال رو در آغوش بگیرن. اما درست در یک متری هم بطور عجیبی تغییر جهت میدن... که بله از پشت اشاره میکنن که این به خاطر ماژول ضد بیناموسیه که آمبریج نصب کرده...

شترق
گرومبز


لونا درحالی که گوشهایش را چک میکرد که مبادا گوشواره هاش رو گم کرده باشه فکر میکرد که به چه چیز نحسی برخورد کرده که باعث شده اینطوری بدشانسی بیاره و درخت بخوره تو کلش.

در اونطرف... یعنی حدود دو سه سانت اونورتر راجر درحالی که کلشو میماله و منوی مدیریتشو چک میکنه با خودش فکر میکنه که چی خورده که کلشو انقدر محکم کرده که درخت یا برخورد کله اون از جاش کنده بشه.

- ( به جای جیغ نعره ی بلند تصور کنید)

راجر و لونا هم که به نظر میومد بلاخره یه دلیل منطقی (مثل ترک برداشتن آینه که به جای هفت سال سه سال و نیم بدبختی میاره یا اینکه نصب ماژول تقویت کننده سر مدیران) رسیده بودن با شنیدن این نعره همه چی از ذهنشون پاک میشه.

اونورتر، محل قرارگیری دختران راون
بینز:میگما لیلی تو چیزی فهمیدی؟ لونا چرا اینطوری شد؟ این نعره هه چی بود؟

گابر : از لیلی چرا میپرسی آخه؟ من ناظرم. مــــــــــــــــَ... آخ...من!... اصلا حالا که انقدر کنجکاوی پاشو برو خودت ببین.

بینز: ها؟؟ آخه...

گابر: میری یا اینکه تو رو هم دو سه بار به این درختا بکوبونم؟


بینز با دیدن سر و وضع خونی گابر:

طرف مقابل محل قرار گیری پسران راون

آلفرد به حالت خاصی در فکر فرو رفته بود که این اتفاقاتی که افتاده بود به خاطر چیه و آیا لازمه که یکی از اعضا رو بفرسته جلو یا نه

غوری: من فکر میکنم...
آلفرد:چـــــــــــــی؟ کی به تو اجازه داد فکر کنی؟ پس من اینجا چیکاره ام؟ هان؟ میخوای وقت ناظرو تلف کنی؟ اصلا به جای اینکه فکر کنی برو جلو مطمئن شو بیا. ها آره بدو برو جلو. بدو.

غوری: ها؟ نه من میخواستم بگم فک کنم تو اداره، کاراگاها بهم نیاز داشته باشن. فک کنم بهتر باشه برم.

اما آلفرد زودتر دست به کار شد و چوبشو در آورد و کلا به توصیف رولینگ از باباغوری بوقید.

- هووومک فک کنم بهتر باشه بری جلو

- ها ؟ خب ... باشه.


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲ ۱۸:۴۸:۰۴


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸۷

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
مـاگـل
پیام: 466
آفلاین
- وایییی !! لباس نو ئم خراب شد . ای درخت ا چرا این طوریئن ؟( لهجه ی فلور دیگه )

فلور به همراه مری ، غوری ، آلفرد و راجر در فرغون به اعماق جنگل فرو می رفتند و فرو می رفتند .

- غورررررر... راجرررررررر تسترررررررررال نمی بینی؟

راجر که سعی می کرد دوباره موهایش را خفن بکند گفت : :« نه ، فعلا که نیس . باید مقداری خون یا گوش باشه تا بیان »

همه ی چشم ها به سمت آلفرد رفت ، آلفرد چند قدم عقب رفت .

- فکرشم نکنین:no: !!!

آخخخخخ ، پاخخخ ، شاخخ ( افکت زخمی کردن آلفرد توسط مری و فلور )

آلفرد :

عمق دیگر جنگل ممنوعه

- لونــــــا !! تسترال ندیدی ؟

بینز که از داخل درخت ها رد می شد این را به لونا گفت .

- نه ، اون خوشکلا رو نیست .

گابریل که در حال خود زنی و جنگ با کودک درونش بود ، مدام به درخت ها برخورد می کرد و مقداری خون از سرش سرازیر شد .

- فکر کنم یکی دیدم !!!!!!

همان عمق قبلی - همین زمان

- من فکر کنم یه تسترال دیدم .

راجر به سمت فضای خالی بین دو درخت سرو حرکت کرد غافل از اینکه لونا هم به همان سمت حرکت می کند .



Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۷:۱۷ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸۷

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
مـاگـل
پیام: 929
آفلاین
الکسا دست زیر چونه اش زده و روی کی از کاناپه ها ی تالار ولوه!و با خودش میفکره که چی!:ای زندگی من بودم من اظهار وجود کردم!هعی زندگی!آیا من بودم!؟(نشان از افسردگی الکسا داره که هیشکی منو دوست نداره و اینا! )

در انطرف جایی که چراغی آویزان است و سوسو میکند و این حرفا!

آلفرد که مثل مافیایی شده و در شب تاریک عینک آفتابی به چشم زده و سرشو یک لحظه به چپ حرکت میده و مارک عینکش برق میزنه و همه امون میدونیم مارکش چیه!و میدونیم خیلی باکلاسه و میدونیم کمی از مافیا نداره و میدونیم که خیلی خوشتیپه دختر کوشه کلا که ....

آلفرد:اهه بسه فلور!من الان آب شدم رفتم زیر زمین که!یکمم به فکر من باش!


فلور:ها باوشه!

آفرد:خب داشتم چی میگفتم!آها داشتم میگفتم باید با ما همکاری کنی!واگرنه میدیدم گراپ فقید بخورتت!بکشتت!و اینا!

راجر:امممممممو اینا مووووووووووووو

آلفرد!خب مری به نظرم دنشو ببندیم و ببریمش در قعر جنگل خوب باشه!فرغون داری؟

مری:نه ندارم!

آلفرد:غوری تو فرغون داری؟

غوری:نه ندارم!

عمو زنجیر باف بله!زنجیر منو بافتی نه خیر!

آلفرد:اههههههههههه فلور تو حالت خوبه؟

فلور:ها خیلی خوبم!بیا اینم فرغونت!

وییییییییییژژژژژژژژژژژژژ و ناگهان فرغون ظاهر میشه و راجر رو میزارن روش و میرن تو قعر جنگل!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۸۷

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
...آنطرف تالار...
(البته من دقيقا درك نكردم كه منظور از اون طرف كدوم طرفه)

ليلي و آريانا و بينز دور لونا حلقه زدن و منتظرن كه لونا براشون تسترال بگيره. لونا همين طور به درختاي اطرافش نگاه مي كنه و سوت مي زنه.
آريانا: لونا به نظرم تسترالها روي درخت زندگي نمي كنن
لونا: ببينم مگه ما تو تالار نيستيم..؟!
بينز:
ليلي: نخير ما وسط جنگل ممنوعه هستيم!
لونا كمي به اين ور و اونور نگاه مي كنه. چندتا سوت مي زنه. يه چندتا گوشواره ي تربچه اي و پيازچه اي و غيره از تو جيبش در مياره و شروع مي كنه به بازي كردن.
بينز هم از اين فرصت استفاده مي كنه و يه سري به چتر باكس مي زنه و به ريش وزير و كبير و صغير و غيره مي خنده() بعد از اون هم با صداي هوووشت به لوكيشن قبلي برمي گرده!

ليلي: لونا آيا مي داني كه ما به تسترال نيازمنديم؟!
لونا: اوهوم .. اوهووم

صداي شتلق به گوش مي رسه و لونا با سر ميره توي يه جايي بين زمين و هوا معلق مي مونه..

ملت: تستــــــــــــــــرال
بينز

...كمي اونورتر...
چراغي از سقف آويزونه و مرتب در حال تاب خوردنه. ميز گردي درست زير چراغ آويزون وجود داره و آلفردو مري به همراه دو صندلي خالي در يك طرف ميز و راجر كه چشم و دهن و دست و پا و غيره ش بسته ست طرف ديگه ي ميز نشسته..
- خب.. من آلفردم.. عموي سيريش.. ناظر ريون ..كلي هم باهوشم و گولاخ اين وزغه هم كه دست من اسمش تروره..اينم مريه ..هان؟ مري اين صندلي ها براي كيه؟
- اين رو كه فليت روش نشسته ولي چون كوتوله ست تو نمي بينيش.. اين يكي صندلي هم مال مرينا جونه((
ملت:
آلفرد با همون دستش كه ترور توش بود به چراغ مي كوبه تا چراغ بيشتر تاب بخوره. صداي چلپزي به گوش مي رسه و اعما و احشاي ترور مي پاشه تو صورت راجر
آْلف: خب راجر يا به ما كمك مي كني كه چنتا تسترال بگيريم يا اينكه ما مي ريم همه چيزو افشا مي كنيم.
راجو: اوواوو آووبوو آلوومبووو يو !
آْلف: اين چي مي گه مري؟
مري: فكر كنم نمي خواد همكاري كنه بايد شكنجه ش كنيم!


ویرایش شده توسط پرفسور فليت ويك در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۹ ۱۴:۴۰:۵۵

[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۷

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
مـاگـل
پیام: 1014
آفلاین
در راستای بوق زدن به سوژه و یکسان کردن فضای رول با تالار!


مری رفت عقب ، اومد جلو جفت پا رفت تو دهن گراپ ، دقیقاً در همون لحظه دامبل از جاهایی نامربوط بوجود آمد و از صحنه گریخت !

ترور ( اسم این رو رولینگ میخواست عوض کنه به جون خودم ) و آلفرد که از کاری که مری کرده بود ترسیده بودند و به این حالت در آمده بودند ، میخواستند از آنجا فرار کنند و به جمع دیگر در سمت دیگر تالار ( قسمت دخترا :دی) بپیودند که مری با دست به پشت سر آنها اشاره کرد .

در همین لحظه فلیت از آن سوی تالار به جمع آنها نزدیک می‌شد .

فلیت : بچه ها شنیدین ؟ آسپ داره محفل رو به گند میکشه !
آلفرد : بوی چه ربطی داره ؟ تو مگه نیومدی به ما کمک کنی ؟
فلیت : کمک کنم ؟ نه الان وظیفه ملی و میهنی ماست که به محفل ...

مری حالت گرفته بود که جفت پا بره توی دهن فلیت که شاید از اونم یه سوروس اسنیپی( این رو دیروز عوامل ناخلف گفتن ) چیزی بوجود بیاد که فلیت ساکت میشه و دیگه هیچ حرفی نمیزنه .

مری : اونا لونا رو دارن .. که میتونه تسترالها رو ببینه ولی ما چی؟
آلفرد : ما ... ما ...
ترور (قبلاً توضیح دادم ) : ما راجر رو داریم !!
ملت :
مری : راجر به چه کار ما میاد ؟
فلیت : آره منم شنیدم ، راجر موقع کشته شدن سه تا زنش آنجا بوده . خودش دست به کار شده ...

آنطرف تالار

......


( بد نیست همه اش حرف نباشه ها ، یه حالتی حرکتی ، عشوه ای ، چیزی ... منظورم همون فضاسازی ها ! )


ویرایش شده توسط مری باود در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۵ ۱۷:۰۹:۳۲

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
جـادوگـر
پیام: 1220
آفلاین
آلفرد و باقی مشغول گوش دادن به حرفهای آنها بودند...

گراوپ: چی گفت؟
تره‌ور: نفهمیدم! بزار بزنم تکرار!
مری: این پخش زنده‌س تکرار نداره

آلفرد:‌ راااااه بیفتیم!


در دیگر سمت:

گابریل: ما باید یه نفرو پیدا کنیم که مردن یه نفرو دیده!
لیلی: خب ولی کی؟
بینز: یکی از استادایی که وقتی من مردم اونجا بودن!
لونا: تو کی مردی؟
بینز: 200 سال پیش

لیلی: بیخیال این! کتاب هری پاترو بیار! اونجا معرفی کرده کیا دیدن!

- هری پاتر! نه خوشم نمیاد
- هاگرید؟ نه! تازه داداش گراوپه عمرا به ما کمک کنه!
- لونا ؟ نه اونم خیلی بی‌حاله! هیچ وقت درست فکر نمیکنه!

و ضربه‌ای محکم
لیلی:

لونا : ....


!


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
آلفرد با خشم فریاد کشید : چرا تو می گی ! مثه اینکه من ناظرم . پیش به سوی اونجا !
گراپ: باو خیل خب! چت تو هست!؟ وییییش!
مری: تو همیشه اینقد زاقارت حرف میزنی؟!
گراپ:نه مای لاو من هرجوری که تو دلت بخواد حرف میزنم!
مری:
و همونجا یه عشق افسانه ای صورت میگیره بین این دو تا کفتر!
.
.
.
کفی: الک؟!؟
الک:هوم؟
کفی: من چن بار باید بگم الکی اسم منو به گند نکش توی رولات!!؟؟
الک: زیاااااااد!!
.
.
.
بله! و این گروه خشن! هم به طرف جنگل ممنوع حرکت میکنن!
------
همون روز- اون یکی گروه خشن!!

بینز: خب حالا چیکار کنیم!
گابر: من نمیدونم! تو مثلا عمری گذشته ازت! یه پا مرده ای! نظرت چیه!!
لونا: بذارین ببینم توی کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها چی نوشته! دم این جی کی رولینگ گرم! خیلی چیز باحالیه هوای شخصیتاشم داره! تازه فک کرده اسم نویسنده رو چاخان بنویسه ملت خرن نمیفهمن کاره خود کثیفشه! هه هه! :-J
اوهوم... آره نوشته که تسترال یه حیوونه!
ملت: اوووووووووووو!!! (نام آوای اظهار تعجب و شگفتی!)
لونا: آره تازه هرکسیم نمیتونه ببینتش!
ملت: اووووووووووووووو!
لونا: از خون هم خوشش میاد!
ملت: اوووووووووووووووووووو!!!
لونا: شما خیلی خرین!*
ملت: اووووووووووووووووووووووووو!!!
لونا:
ملت: اوووووووووووووووووووووووووووووو!!!!
لونا:
ملت: اوووووووووووووووووووووووووووووووووو!!!
الک: ببخشید دوستان! واقعا شرمنده که مزاحم مراسم ایجاد صوتتون میشم! اما غرور و تعصب همنوع دوستانه ی بسیاااار محبت آمیز و همچنین شخصیت والا و روح بلند مرتبه م اجازه نداد که به شما خیانت کنم! در همین حد بدونین که دوستای قشنگتون الان احتمالا توی جنگل ممنوعن و بعید نیست که تا الان چن تا تسترال هم پیدا کرده باشن و الان به سمت لیلی در حرکت باشن و با این توصیفاتی که از این دوستمون لیلی میشنوم زیاد به نظرم چیز فرندلی** ای نمیاد! حالا میتونین به اووووو اوووووی خودتون ادامه بدین! بابای!!!



----------------
*:دوستان ِ من! دووووستان ِ من! آرامشتون رو حفظ کنین! خر ینی بزرگ! ینی شما خیلی بزرگین! اینکه چیز بدی نیست!!
**: friendly
----------------

این رو در نظر داشته باشین که من یه ساله نیومدم توی تالار!! من پشیمونم!


[b][siz


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۱:۲۵ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
مـاگـل
پیام: 466
آفلاین
لیلی ، لونا ، گابریل و بینز بدون این که بدانند که چون آن سه نام پسر های تالار را در پست هایشان نیورده اند ، آن ها ناراحتند و قصد دارند خودشان جداد در مسابقه شرکت کنند .

لونا در حالی که به فکر فرو نرفته بود گفت :

- صبر کنین !
- گابریل تو دوباره حالت خراب شد ؟
لونا : نه ! یادم اومد توی سال پنجم هری پاتر اینا ... توی جنگل ممنوعه کلی تسترال وجود داره !
لیلی : پس پیش به سوی اونجا !
گابریل : هوی ! تو چرا می گی من ناظرم . پیش به سوی اون جا !

همان زمان تالار عمومی ریونکلاو

آلفرد عصبانی مشت هایش را به هم کوبید و گفت :

- خب ، ماهم یه گروه تشکیل می دیم و توی مسابقه شرکت می کنیم . من و تو و تره ور هم می شیم یه گروه .

گراوپ : خوب بود . ولی اونا بود چهار نفر ! تازه اورد تسترال از کجا ؟

مری که گوشه ای از تالار افسرده نشسته بود به سرعت خودش را وارد بخث کرد و گفت :

- خب ،منم می تونم بیام توی گروهتون . اونا هم یه پسر توی گروهشون دارن . شما هم می تونین یه دختر توی گروهتو باشه .
گراوپ قبل از اینکه منتظر حرف آلفرد بایستد گفت :
- آره ، بود خود . منم یه چیزایی اومد به یاد . توی هری پاتر پنج من بود در جنگل ممنوعه و اونجا بود بسیار تسترال . پس به سوی اونجا پیش !
آلفرد با خشم فریاد کشید : چرا تو می گی ! مثه اینکه من ناظرم . پیش به سوی اونجا !

--------
آیا دو گروه هم دیگر را در جنگل ممنوعه می بینند ؟



Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱:۲۶ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
مـاگـل
پیام: 742
آفلاین
گابر و آریانا و لونا میرن دنبال وردی که بشه تسترال بدلی ساخت!!
همينطور داشتن ميرفتن كه بر ميخورن به بينز
گابر :
بينز :
آريانا :
بينز :
لونا :
بينز :
گابر رو به لونا و آريانا
گابر : ببينم شما دو تا از چي تعجب كردين ؟
لونا : خوب نميدونم از تعجب تو متعجب شديم
گابر رو به بينز
گابر : اي باب تو هنوز زنده اي ؟ بعد چند سال اومدي ريون ؟ اووووووووه نميدونستم هنوز زنده هستي اووووووووه
بعد هي از اين حرفا ميزنه
بينز : البته بايد بگي تو هنوز مرده هستي
گابر :
گابر به سمت بينز ميره و ييهو سردش ميشه و بعد ميخوره تو ديوار
بينز :
گابر : آهان يادم نبود تو روح بودي
بينز : خوب بگو ببينم چه خبر از ريون شنيدم همه كاره شدي و اين حرفا و خضعولات ( انشاي صحيح خزعبلات يا خزعولات يا يه همچين چيزي مي باشد )
گابر : هيچي نسل گذشته همشون مردن فقط تو زنده اي البته تو هم خيلي وقت پيش مردي
بينز : خوب كجا داشتين ميرفتين ؟
گابر : دنبال تسترال
بينز : تا جائي كه من ميدونم تسترالي گير نمياد
گابر : خودمون هم ميدونيم دنبال ورد ساختنش هستيم
بينز :
گابر : تو در اين مورد چيزي نميدوني ؟
بينز : نه من تو عمر درازم چيزي در اين مورد نشنيدم
لونا و آريانا كه تو اين قسمت هيچ نقشي نداشتن به سخن ميان
لونا : بينز عمرت دراز بوده ؟
آريانا : عمر دراز يعني چي ؟
بينز : ببخشيد باب عمر دراز نه عمر طولاني
لونا و آريانا بالاخره قبول ميكنن و بقيه ماجرا رو پي ميگيرن
بينز : خوب من يه فكري دارم ما ميتونيم به جاي تسترال از من استفاده كنيم چون راحت غيب ميشم
گابر : آي كيو تو كه جسم نداري تسرال ديده نميشه ولي جسم داره تو ديده ميشي ولي جسم نداري
بينز :
بينز هم به دنبال اون سه راه مي افته


[b][color=0000FF]بينز نام







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.