لودو حسابی روی دختر ناشناخته زوم کرده بود و تو خیالاتش هنوز نیشش تا بناگوش باز بود و شیر آب دهنش نشتی (!
) کرده بود که یه دفعه یه نفر از پشت دو بامبی
کوبید تو سرش و پشت بندش ، گوشش با صدای تیز یه نفر نوازیده شد :
به به ... چشمم روشن . دختر بیچاره رو قورتش دادی . هنوز دست از این هیزگری هات بر نداشتی ؟ ترک عادت برات موجب مرضه ؟ مگه تو کوری ؟ مثلا من برگشتم . پستمو اون بالا نمی بینی ؟ هنوزم داری دنبال زن برای خودت می گردی ؟ بی غیرت ! پست ! نامرد !
لودو به این حالت ها
نود درجه چرخید روی پاش و به سمت صاحب صدا برگشت . البته که اون همه کلمات شیوا و سخنان بلیغ و رسا به کسی جز اِما تعلق نداشت .
اِما که انگار تراشِ صدای ماتیلدا رو قرض گرفته بود ، آماده بود تا یه بادمجون بم ( از همونایی که آفت نداره ها !) بکاره پای چشم لودو که یه دفعه لودو از دنیای مجازی بهت و حیرت شوت شد بیرون و به این حالت وارانه
گفت : ای بی وفا ؟ حالا که برگشتی اینطوری آدمو تحویل می گیری ؟ اصلا بگو ببینم تو کی اومدی که من ندیدمت ؟
اِما که دیگه در مرز انفجار بود خطرناک وارانه گفت : بله ؟
تو منو ندیدی ؟ تو پست منو ندیدی ؟ تو خودت توی هماهنگی بهم خوشامد گفتی . تازه خودتم زیر پستمو ویرایش کردی . حالا داری میزنی زیر همه ی اینا ؟ بزنم لهت کنم ؟!
هان ؟ هان ؟ هان ؟
تو همین موقع اون دختر ناشناس که هنوز یه لنگه پا دم در واستاده بود ، خودشو انداخت وسط معرکه : خخخخخخخخ ...
بابا این گوسفندای اینجا رو نمی بینین دارن می چرن ؟ خب علف زیر پام سبز شد بس که واستادم . حداقل پسوردو بهم بگین بعد همدیگه رو بزنین بکشین .
دو مین بعد .* لوکیشن : تالار عمومی هافل * همه تو تالار مثل بچه های خوب نشسته بودن درس می خوندن . ( در راستای قرار داشتن در ماه دلنواز مهر
)
البته گروهها متفاوت بودها ! مثلا ورونیکا و اریکا که بروبچز کنکوری هستن دو تایی با هم داشتن کتابها رو می جویدن . جای اِما هم که برای گرفتن مچ لودو رفته بود بیرون ، کنارشون خالی بود . ( خب آی کیو ! اِما هم بچه کنکوریه دیگه
) .
تو همین موقع در تالار شترق کوبیده شد به دیوار و اِما همونطور که لودو رو کشون کشون می آورد تو تالار ( خب تعجب نداره که ! عصبانیت باعث شده که زورش زیاد شه ) و پشت سرشون ، فرد تازه وارد ، وارد شد. ( آرایه ی تکرار
)
همه فورا مثل آدم ندیده ها پریدن جلو تا فرد تازه واردو بشناسن . ( البته به جز اون دو تا کنکوری ها )
اون دختره که تازه فهمیده بود این فرد یاغی همون لودوئه
، روشو کرد طرف لودو و گفت : لودو منو کشوند اینجا ... نه ... ببخشید ... دعوتم کرد . من همون دیروزیه هستم ها لودو . یادت میاد ؟ " ویزلی "
لودو در اِند گیجی گفت : چیزه ... آره . راست می گه . اسمش چیزه ... چی بود اسمت ؟ یاس ؟ میخک ؟ زنبق ؟ خرزله ؟ کاکتوس ؟
دختره که حسابی بهش برخورده بود یه پشت چشم معروف ماتیلدایی ( گمونم حق کپی رایت از ماتیلدا نگرفته بود به جون خودم !
) برای لودو نازک کرد و گفت : نخیرم . من رز هستم . رز ویزلی .
یه دفعه صدای جیغ اِما بلند شد که در نهایت استسلا ؟ نه ... استیلا ؟ نه ... استیصال (!) بچه شو می طلبید . البته که منظور از بچه ش کسی جز علیرضا نبود .
تا اسم علیرضا اومد لودو فرا برگشت پشت سرشو نگاه کرد . بعد با چشمای تلسکوپیش از همون جایی که واستاده بود ، دور تا دور تالار رو رصد کرد . بعد یه دفعه رنگش مثل گچ دیوار شد و تته پته کنان گفت : ن..ن..نکنه علیرضا تو تالار اسلی جا مونده ؟
بروبچز تالار- به جز اِما و اون تازه وارده- که تا حدودی در جریان کارای لودو بودن دهنشون سرویس شد .
دنیس با عصبانیت داد کشید : خب معلومه ، بایدم نگران باشی . مگه خیال کردی علیرضا بزغاله س ؟ (
) اولش که می خواستی دور گردنش زنگوله ببندی ، بعدش هم برداشتی یکی از عکسای دسته جمعی مونو کوچیک کردی و چپوندیش توی یه قاب طلای کوچولوی در بسته و بستیش به گردن اون زبون بسته ! حالا فقط کافیه که بردارن اونو باز کنن تا دستت رو شه
بیچاره !
*×*×*×*×*می دونم خیلی طولانی شد . الان لودو میاد زیر پستم ویرایش می کنه که طومار نوشتم ! ولی تلافی همه ی اون نپستیدن ها ! خیلی دلم تنگیده بود یه پست بزنم !