هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۴۶ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۸۷

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
ادامه ی پست اریانا در ازمایشگاه علمی
---------------------------------------
لیلی فکری کرد و گفت:بد فکری هم نیست که روی اسنیپ ازمایشش کنیم.شاید برای اولین بار اون دل سختش به رحم اومد.

-حالا اینا رو ول کنید بعدا هم میشه در موردش تصمیم گرفت باید مجازتمون رو چی کار کنیم؟
اریانا گفت:باید بریم پیش مکگونگال ببینیم مجازاتمون چی هست.

به این ترتیب بچه های ریونی به دفتر مک گونگال راه افتادند.

دفتر مکگونگال

تق تق(صدای زدن به در)
-بفرماین تو.
بچه ها وارد دفتر شدند و هر کدام رو صندلی نشستند.
مکگونگال قلم پرش را که چند ثانیه پیش داشت با ان مینوشت کنار گذاشت و گفت:منتظرتون بودم,میدونید که ما از کارتون باخبر شدیم و شما باید مجازات بشید.
گابریل که نگرانی در چهره اش موج میزد گفت:چه مجازاتی؟
هلنا نیز برای این که از سنگینی مجازات کاسته شود گفت:ولی ما تمام ازمایشگاه رو خودمون به تنهایی تمیز کردیم!بازم باید مجازات بشیم؟
پروفسور با کمی فکر گفت:بلاخره شما مرتکب یه خرابکاری شدید و باید مجازات بشید.
-حالا چه مجازاتی رو برامون در نظر گرفتید؟
چشم مکگونگال برقی از هیجان زد و گفت:همون طور که میدونید یه مسابقه برگذار شده و اونم درست کردن معجون عشقه!
بچه ها به نشانه ی تایید سر تکان دادند.
-و ما تصمیم گرفتیم که گروه های دیگه معجونشون رو روی شما امتحان کنند.
-نه!
گابریل که ناخن هایش را میجوید گفت:میشه یه مجازات دیگه ای برامون در نظر بگیرید؟
-این عادلانه نیست!
...

ببخشید که بد ادامه اش دادم اگه دیدین خوب نیست از پست اریانا ادامه بدین.


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۷

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
اين تاپيك باز شد!

نفر بعدي كه پست ميزنه ميتونه سوژه آزمايشگاه علمي ريونكلاو رو ادامه بده يا ميتونه سوژه قبلي تاپيك رو ادامه بده!


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: آزمایشگاه های علمی تالار
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ سه شنبه ۴ تیر ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
مـاگـل
پیام: 197
آفلاین
همه مشغول تميز كردن آزمايشگاه شدند.
لونا يكي يكي تمام حشرات را جمع ميكرد و درون شيشه ميريخت. ( اين كار را به كمك ليلي انجام ميداد. )
ليلي مرتب غر ميزد و هراز گاهي هم به طرف دستشوئي ميدويد!
تا اينكه بالاخره آنها موفق شدند ، تمام حشرات را جمع كنند.
راجر و سرژ مشغول تميز كردن زمين با دارويي كه خاصيت اسيدي داشت و ميتوانست محلول آنها را پاك كند شدند.
فلور و ققي هم كتاب هايي را كه روي زمين ريخته بود ، جمع ميكردند.
بالاخره آزمايشگاه تميز شد. اما ناگهان درب آزمايشگاه باز شد و آريانا وارد ازمايشگاه شد.
همه به طرف اريانا برگشتند: چيزي شده؟
آريانا گفت: يك خبر بد و يك خبر خوش. كدوم يكي رو اول بگم.
همه گفتند: خبر بد!
آريانا گفت: همه فهميدند كه ما چه دسته گلي به آب داديم و ميخوان ما رو جريمه كنن.
آلفرد: چي؟ جريمه؟ مگه ما چي كار كرديم؟
اريانا گفت: خب آزمايشگاه رو به هم ريختيم ديگه.
_ اوه. راست ميگي.
ليلي گفت: حالا خبر خوب رو بگو.
آريانا گفت: باشه. توي هاگوارتز مسابقه اي برگزار شده. كه هر گروه اگه بتونه بهترين معجون و محلول رو ارائه بده ، جايزه ميگيره.
لونا: واي. چه جالب. نه به مجازات كردنشون و نه به جايزه دادنشون!
سرژ گفت: حالا اين محلول بايد چي باشه؟
آريانا گفت: بهترين معجون عشق كه بتونه بيشترين تاثير رو روي ديگران بگذاره.
همه با شنيدن اين جمله خنديدند.
راجر گفت: و كي قراره اونو امتحان كنه؟
آريانا گفت: واقعا نميدونم. خوبه كه روي اسنيپ اجراش كنن.
همه دوباره خنديدن....

باحال ادامه بدين. راستي ، ببخشيد آلفرد كه يهو از اون سوژه به اين سوژه پريدم. اگه خواستين ميتونين سوژه ي منو در نظر نگيرين.


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: آزمایشگاه های علمی تالار
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
بومب ! پیش گومپ ! شومپ !

فلور که از در فاصله گرفته بود با شنیدن این صدا ها با حالت احمقانه ای ایستاد. به سمت در آزمایشگاه شیمی برگشت.
- صدای چی بود؟
فلور با بی توجهی به راه خودش ادامه داد و از در فاصله گرفت. دوربین روی دررت و ثابت ماند. سپس ، با صدای مهیب بومب در آزامایشگاه باز شد و دود سبز رنگی بیرون زد..

فردا
راجر و آلفرد با هم در باره ی فرمول های مختلف صحبت میکردند. آنها نزدیک در ازمایشگاه شدند و ایستادند.

آلف: یعنی دزد اومده؟
راجر: آی کیو دزد اگه بیاد میره آزمایشگاه بزنه؟ نه! فکر میکنم یکی میخواد اذیتمون کنه !
آلف: یعنی کی؟ تصویر کوچک شده
راجر شونه هاشو به نشانه ی نمیدونم بالا میندازه و وارد آزمایشگاه میشه. آلف منتظر اون میمونه ، ولی راجر بعد از چند ثانیه با سرفه از در آزمایشگاه خارج میشه.

- تصویر کوچک شده
آلف: چی شده؟
راجو: مگه دست به اونی که این کارو کرده نرسه! تمام بالون حجمی ها، تمام حشرات، تمام کتاب های فیزیک، افتاده رو زمین و باعث شده که هرچی آزمایش و محلول داشتیم با اسید قاطی بشه و بومم !
آلف: تصویر کوچک شده

و سپس ، راجر و آلف تصمیم میگیرند تمام افراد رو دم در آزمایشگاه علمی جمع کنند ! راجر یک چوب کف دستش گرفته و از جلوی تمام افراد رد میشه !
ققی: امم ، من یه چیزی اجازه هست که بگم؟
راجر: نچ!
ققی: میخواستم بگم آخه ما که هیچ وقت اجازه نداریم وارد اینجا بشیم چطوری میتونیم این کارو بکنیم؟
راجر: هااااان ! فکر میکنم فهمیدم کار کی بوده! ققی، تو همیشه خراب کاری میکنی! بگو ببینم، چرا این کارو کردی؟ تو باعث شدی همه ی محلول ها خراب بشن !
ققی: ای باب! من که اصن دست ندارم که بتونم اونا رو بندازم! راجر ولمون کنا !
راجر دوباره به قدم زدن ادامه میده.
- آهان! تو سرژ! تو هم همیشه دردسر درست میکنی! چطوره که خودت رو لو بدی؟
سرژ: مردیکه برو به خودت تهمت بزن! تصویر کوچک شده
فنگ: آقا جان مگه سرژ بیکاره که بیاد تو آزمایشگاه؟
راجر به سمت فنگ برمیگرده و فنگ بلافاصله اضافه میکنه :
-من نبودم! من کنکور دارم ، دارم درس میخونم !!
راجر : پس کی بوده؟ نکنه از دخترا بوده !
فلور با خونسردی تمام به راجر چشم غره میره :
- دردسر ها همیشه ماله پسراس!
راجو: سراف ، تو اینکارو نکردی؟
سرافینا: تصویر کوچک شده
راجر: خب نه ، معلومه که کار تو نیست!!

صدای تقی شنیده میشه و راجر به سرعت به سمت صدا برمیگرده.
- آهان ! فهمیدم! فلور.. تو آخرین نفری بودی که دیروز آزمایشگاه رو ترک کردی !
فلور : خب؟
- یعنی اینکه ..
-میخوای تهمت بزنی؟
دختر ها یک قدم به راجر نزدیک تر میشن و راجر میگه :
- نه ! من فقظ میگم ، تو کسی رو ندیدی که کمین کرده باشه برای خرابکاری ؟... از پسرا؟ تصویر کوچک شده
فلور با خونسردی :نچ!

و راجر به سمت سایر پسرها برمیگرده .
مدتی بعد ،

-من نمیدونم چرا اینقدر خارش گرفتم !
ققی درحالی که داره با نوکس پشت آلف رو میخارونه ، با حرکت سر حرف اون رو تایید میکنه.
راجو: احتمالا ماله همون حشراته !
-منم حالم داره به هم میخوره !
نوربرتا این حرف رو زد و بلافاصله به سمت دستشویی دوید.

لونا : به نظرم باید همه ی حشرات رو از بین ببریم ! باید همه جا رو تمیز کنیم و خودمون رو قرنطینه کنیم ! بیاید شروع کنیم .. یکی بره یه دارویی درست کنه و ما دخترا هم نظافت رو شروع میکنیم !
راجر: حالا یه چیز دیه رو خراب نکنید !! تصویر کوچک شده


[b]دیگه ب


آزمایشگاه های علمی تالار
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
مـاگـل
پیام: 466
آفلاین
همونطور که از اسم اینجا معلومه ،در این جا آزماشگاه های مشنگی درونی تالاره قرار داره که دانش آموزان به طور آزاد در وقت های بیکاری به تحقیق و آزمایش می پردازند . و گاهی به علت بی توجهی اتفاق های ناگواری می افتد .
---------------------------------------------------------------
سوژه اول
---------------------------------
آزمایشگاه شیمی

راجر و سرژ برای کار روی پروژه ی سری شان ساعت های زیادی در آزمایشگاه شیمی بسر برده بودند و با مواد شیمیایی بسیاری سرو کار داشتند .
- این سولفوریل کلرید کجاست ؟
- باید کنار پتاسیم یدید باشه ! ولی اونو برای چی می خوای ؟ نباید بهش اضافه کنیم . اگر اضافه کنی براحتی با نیتروژن موجود توی هوا واکنش می ده !
-خب ، پس چی کار کنیم که توانایی اشتعال زایی رو بدست بیاره ؟
- ببین راجو ، دیگه خسته شدیم و فکرمون کار نمی کنه . بهتر بریم یه استراحتی بکنیم بعدا بیایم روش کار کنیم . تصویر کوچک شده
- آره خوبه .
سپس مایع نارنجی رنگی را که تا کنون درست کرده بودند در بالون حجمیی ریختد و در آن را بستند و در گوشه ای از آزمایشگاه قرار دادند .

آزمایشگاه زیست شناسی

لونا سعی می کرد حشراتی را که از داخل جنگل ممنوعه جمع کرده بود را یکی یکی با عکس های حشرات کتابی قطور مطابقت دهد . تا بتواند آن ها را از هم جدا کرده و اسم هر کدام را درست روی شیشه اش بنویسد .
- وای ، خسته شدم . برای امروز دیگه بسه ! تصویر کوچک شده
سپس شیشه ی حشرات را برداشت و به سوی آزمایشگاه شیمی حرکت کرد( دهمه ی آزمایشگاه ها یک در خروجی دارند که داخل آزمایشگاه شیمی است ) .

آزمایشگاه شیمی
- خب ، حالا این رو کجا بذارم که وقتی فردا اومدم راحت پیداش کنم ؟ اینجا خوبه !
و شیشه ی حشرات را کنار بالون حجمی محلول نارنجی رنگ گذاشت تا فردا براحتی بتواند محل آن ها را پیدا کند .

آزماشگاه فیزیک

فلور در حالی که چند کتاب قطور فیزیک جلوی خود باز کرده بود ، سعی می کرد در آن ها غرق شود .
- وای ، خسته شدم ( کپی رایت بای خودم ) . دیگه شدم ماری کوری تصویر کوچک شده ( عجیبه فکر می کردم بیشتر فعالیت ماری کوری ماله شیمیه ) .
سپس کتاب ها را بلند کرد و به سمت آزمایشگاه شیمی حرکت کرد .

آزمایشگاه شیمی

- خب کتاب ها رو کجا بذارم ؟ این جا خوبه !
و کتاب ها را کنار بالون حجمی و شیشه ی حشرات گذاشت . کتاب ها بقدری بزرگ بودند که باعث شدند هر دو شیشه به گوشه ی میز برسند .

فلور از آزمایشگاه خارج شد و بقدری در را محکم بست که هر دو شیشه بر روی زمین افتادند و شکستند ...

______________________
ادامه بدین !



Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۷

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
سرژ: من یه فکری دارم
دامبلدور: چیست این فکر شما؟
سرژ: من میگمبیاین برای اون کسی کهنمیدونیم کیه تله بذاریم!
دامبل: چه جوری؟تله موش؟یا گربه؟
سرژ: ببین البوس جان وقتی تو شب میخوابی و اون شخص که نمیدونیم کیه میاد پیشت میخوابه بعد ما هم یه جایی همون پشت مشتا پنهان میشیم بعد که اومد نگاهش میکنیم ببینیم کیه.وقتی فهمیدیم کیه ,میفهمیم کیه دیگه!
کریچر:افرین به این هوش و ذکاوت تو .
سرژ:ما که الکی نیفتدیم تو ریون.حتما کلاه یه چیزایی میدونسته...
دامبلدور:البته منم همچین فکری به سرم رسیده بود...اما چه کنیم دیگه باید برای جوونای امروزی فرصت بدیم تا کم کم از این فکرا بکنن دیگه!
بقیه:


شب هنگام.

دامبلدور روی تخت خوابید: میگما!؟من یه خورده اندازه یه مورچه میترسم!
سرژ: ما این جاییم دامبل جون نترس .
دامبل: خودمو میسپارمبه شماها!
کریچر : حتما تو راحت بگیر بخواب.

سرژ و کریچر توی کمد میرن تا مثلا پنهان بشن و ان شخص را شناسایی کنند!

سرژ:من جا ندارم برو اونور تر.
کریچر:این طوری منم جا ندارم چه قدر خفهست این جا خدا کنه زود تر بیاد...


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
مـاگـل
پیام: 256
آفلاین
-نــــــــــه آلبوس تو نباید بری!...کینه به دل میگیرما!
آلبوس به حالت آمیتا باچان؟بی چان؟برمیگرده و صدای به هم کوبیده شدن ابرها و در نتیجه ایجاد باد و رعد و برق و تندر!! خودروی خانواده...خانواده ی سبز!!و غیره توی فضا پخش میشه!
آلبوس: کی بود مرا صدا زد؟!صداش عین همونی بودش که...
خود خودشه همونی که من میخواستم..به جون خودم هیچ کسی رو این جوریا نخواستم!!
و به سمت صدا رهسپار میشه ..بی خبر از اینکه این صدا از همین نزدیکی در دو قدمی خودش بوده!
گوینده ی جیغ* روشو به سمت آلبوس میکنه و میگه: کینه به دل میگرم! فکر کردی کی میره این فیلمای کینه ی یک و دو و صد رو میسازه؟بابام؟این عفده ی های جوانی منه همه ش!!ای وای لوبیا پلوم سوخت!!!
و گوینده یجیغ میدوئه که ببینه حالا که لوبیا و پلو و اینا سوختن، چی کار میتونه بکنه برای گودبای پارتی شخصی که لازمه!!(همونی که باید بگیره، بگیره خودش!)
در همین لحظه سرژ وارد میشه:ببینم..آلبوسو ندیدی؟
اسکی: غلط کردی با آلبوس کار داری!
سرژ: دهنتو بند!!کی گفته؟
اسکی: خودت گفتی!
سرژ:خب آره خودم گفتم..دلیل نمیشه تو بد صحبت کنی!
وینکی از اون طرف صحنه: در ضمن یادتم باشه اسم کریچر رو درست بنویسی!!
اسکی:ببینم سرژتو دیشب مگه پیش من نبودی؟!؟
سرژ:من غلط بکنم!!ایییش!!
کریچر:منم که پیش تو نبودم...و باز هم منم که پیش دامبلدور نبودم..و باز هم..در کل دیشب من جای خاصی نبودم!!پس کی پیش تو بوده؟کی پیش دامبلدور؟
وینکی سوت زنان وارد مجمع میشه و میگه:یعنی کی میتونه باشه این موقع شب؟؟!
سرژ:کی بوده؟
و هرانکس که رد میشد از اونجا: کی بوده؟


===
*کسی که جیغ را زده!!!
اهداف علمی-فرهنگی:

افزایش غلظت روح!
نت نیومدن...بدبختی...دو تا بچه ی علیل!(!)
بلکه فرجی شد توی کوییدیچ بردیم!
انداختن تکه و متلک به شخص خاص!

اهداف برای فیوچر!!
به عنوان آش پشت پا و آش بعد از پا(بعد از بازگشت)لوبیا پلو نذری بدیم!!


همه چیز همینه...
Only Raven


شبی از شبهای ریونکلاو
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶

اسکاور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
از کارخانه ی دستمال سازی!
گروه:
مـاگـل
پیام: 387
آفلاین
-فردا صبح-
-آشپزخونه ی تالار ریون!-

کیریچر داره برای ناهار لوبیاپلو درست میکنه که در همون حین وینکی میاد دستشو میگیره و شروع میکنن لامبادا رقصیدن!...سپس وینکی لوبیاپلو رو هم میزنه و میچشه و بعد دو سه تا ادویه اضافه میکنه و دوباره دست همدیگه رو میگیرن شروع میکنن رقصیدن!!(این قسمت تنها مخصوص یک نفر نوشته شده بود!)

در همین حین اسکی وارد آشپزخونه میشه و شروع میکنه به شعر خوندن!!:
میخزم از رخت خوابم بیرون
تنبلا خوابیدن تنبلا!
کله پاچه چه میچسبه با شیرموز
شیرموز با نوشیندنی مادام رزمرتا!
نوشیدنی نوشیدنی میریم بالا
رقصان رقصان پاکوبان پاکوبان!
میریم ما...


ناگهان وینکی میاد یه دونه میزنه تو دهن اسکی!...اسکی هم میزنه تو دهن کریچر!

وینکی: اسکی تو شعر نخونی سنگین تری!
اسکی: بدبخت شعرم از نوع "جی.آر.آر.تالکینی" بود!...ارباب حلقه ها!
وینکی: پس چرا قافیه نداره!؟
اسکی: ترجمشه این!

در همین لحظه دامبلدور در حالی که داره دهن دره ای میکنه وارد آشپزخونه میشه و یکی میزنه تو دهن کریچر!

کریچر: مدیر...قربانت بشوم!...چرا منو جلوی خانم بچه ها ضایع میکنی!؟
دامبلدور: بمیر!...چرا دیشب اومدی بقل من خوابیدی؟!
کریچر: مدیر من شما رو مثل ارباب دوست داشت!...من شما را خیلی دوست داشت!
دامبلدور: بمیر!...سرژ کجا غیبش زد!؟...من فکر کردم سرژی!
کریچر: قربان سرژ رفت شب پیش اسکی خوابید!
دامبلدور: اسکی سرژ رو کجا قایم کردی؟!

اسکی یه سری از دستمال های صبحونه سازش رو میفرسته این ور اون ور و بعد سوت زنان شروع میکنه به شعر خوندن!:
روزی بود سرژکی در خوابگاه
میگفت که خیلی سخت است خوب بودن
همیشه داد میزد
صدا در می آورد از خودش
ویغ و ویغ...جیغ و جیغ...بیغ و بیغ
میبرد بالا دستش رو
می آورد پایین کلشو
ولی هیچ وقت کله معلق نمیزد!
رفت که فرار کنه از دست مدیر
مدیر کرد کاری که سرژ از مدرسه شد زده
او همیشه به مدیر میداد فحش رکیک
چون مدیر به او نظر داشت!


آلبوس: ماشاالله پسرم!...چه صدای خوبی!...یادم باشه کلاس آواز خونی و شعر نو گویی هم راه بندازم تو هاگوارتز!...منم صدام خوبه...میخوای یه کلاس خصوصی برات بذارم؟!
اسکی: برو عمو!...خودتی!...من با دستمال هام بیشتر حال میکنم!
آلبوس: اه اه راست میگی...اصن تو با دستمالاتی!...من برم با همون گریندل والد!


آلبوس که از بچه های ریون ناامید شده بود و خیلی احساس کمبود محبت(!) میکرد داشت از تالار میرفت بیرون که ناگهان کسی از پشت سرش فریاد کشید:

-نــــــــــه آلبوس تو نباید بری!...کینه به دل میگیرما!


----------------------------------------------------------------------------
هدف پست: بالا رفتن امتیاز تیم کوییدیچ!(پست رو زدم دستم گرم بشه واسه همین چرت و پرت نوشتم!)
نقد علمی: آلبوس بوق است!
نقد فلسفی: سرژ رفته بود بالا پشت بوم!
نقد ورزشی: سرافینا داشت ورزشگاه صبح گاهی میکرد!
نقد پزشکی: دستمال های اسکاور استریلیزه بودند!


ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۰ ۱۹:۴۱:۰۶

[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
سوژه جدید!

پیش نوشت: به خدا اگه ادامه ندید! تصویر کوچک شده

--------

دامبلدور از نوع آلبوسش ، به سوی سالن عمومی راونکلاو به راه افتاده بود. دمبل شنیده بود که تعداد بیسیاری از پسران سایت و کلا هاگوارتز در راستای هری پاتری شدن از بچه های راون هستند. دمبل میدانست که راون بیش از 5 ، 6 تا دختر بیشتر ندارد! دمبل خیلی چیزهای دیه میدانست..

تق!! تق!!
اسکاور که پاهاشو روی پاهاش! انداخته بود، با سه ضربه ی در به صورت آونگ به هوا پرید و سپس سرژ درو باز کرد! ( مثلا میخواستم بگم ناظرمون فعاله و اینا! )

سرژ: ها؟
با دیدن دامبل:
دمبل: سلام سرژ! واااای! نیمدونی چقدر از دیدنت خوشحال شدم! بیا در آغوش پسرم!

-بفرمایید! نه مرسی من بغل نمیام!
دمبل: اخ چه بد! حالا بیا.. یه این دفعه رو بیا بغلم! بیا دیه!
سرژ: امم .. نه مرسی! من خوبم! نمیاین تو؟ *
دمبل: چرا! اومدم!

--------

-شام-
سرژ: چرا چیزی نمیخورید جناب دامبلدور؟
دمبل: به من بوگوو آلبی!
سرژ: باشه چشم!

-------

-شب-
دمبل: سرژ جان! میخوای من کنارت بخوابم؟ تنهایی میترسی!
سرژ: نه باو! نه.. من .. نمیشه!
دمبل: آخه چرا؟
سرژ: چیزه..!
دمبل: چیز؟
سرژ : نه!.. یعنی! .. من شب ادراری دارم!
دمبل: آهان باشه!

=====
یه جوری ادامه اش بدین! سوژه اینه که کلا دامبل اومده ریون! ببینم ، من شاید با محیط تافیک آشنا نیستم اشتباه شده باشه! اگه ربطی به این تاپیک نداره ، انتقالش بدین ممنون!

* = معمولا وقتی میخوان کسی نیاد تو میگن نمیاین تو؟
یا میخوان کسی نخوره میگن : نمیخوری؟


[b]دیگه ب


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ جمعه ۱۶ آذر ۱۳۸۶

کورنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۸:۵۳ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۷
از فکر می کنی از کجا؟
گروه:
مـاگـل
پیام: 124
آفلاین
اسکی با شنیدن این حرف میاد چرخی بزنه به طرف ِسرژ که پاش روی لبه ی برج لیز میخوره و ....
------------------------------------------------------
سراف: نههههههههههههههههه! ( بیانگر اند فریاد )
سرژ: این قرارمون نبود.
بینز: تو بی خبر بری ...
که یکدفعه از غیب یک مرغ ظاهر می شه و با نوکش اسکی رو میگیره و میگه:
هوهیههیهی اسکی ههییههیهیهیهیه.
سراف و بینز و سرژ و اسکی: هان؟
قفی: گفتم من گولاخم. یکبار دیگه بخوای بپری خودم تیکه تیکه ات میکنم.
اون ور:
کورنلیوس: میگم بیاید ولش کنیم. من دوست ندارم برم دفتر مدیر. خطرناکه...
گابی: بدبخت ترس ندار که. یکذره دل و جرات داشته باش.مثلا پسری.
کورنلیوس: خب چون پسرم می ترسم دیگه.
راجر: این ارزشی بازی ها رو بگذارید کنار. ما باید درست فکر کنیم.
کورنلیوس: راست میگه. به نظر من دخترا برن تو. اینطوری از بزرگترین حربه اش علیه ما نمی تونه استفاده کنه. راست نمی گم؟
پسرا: راست می گی.
دخترا: هان؟!


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.