هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
#48

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
مـاگـل
پیام: 1391
آفلاین
ملت 5 نفری میرن تو اشپزخونه تا غذا رو اماده کنن
اهم اهم
همه با وحشت برمیگردن و بلاتریکس و پشت سرشون میبینن
بلا: رودولف جان عزیزم من به شما 2 تا انتخواب میدم. یا خودت مثل بچ ی آدم از اون پنجره بپر پایین یا اینکه یه دقیقه دنبال من بیا بریم تو اون اتاق آخریه چون کارت دارم

ملت همه اینجوری به رودولف نگاه میکنن:


رودولف :

بلا: زود تصمیم بگیر عزیزم که من عجله دارم

رودولف به اطارفش نگاه میکنه و اندکی در فکر فرو میره ولی ناگهان طی یه عملیات انتهاری بسمت پنجره حرکت میکنه و با کله میپره بیرون همهی ملت منتظر شنیدن صدای برخوردش با زمین بودن که صدای سقوط جسمی در آب شنیده میشه

بلا رو به ملت: این کجا افتاد/؟

آنی مونی: استخر خواهران

بلا: زود برین بیارینش بالا

- پس غذای لرد چی:؟ اون رو کی درست کنه؟

- خوب راست میگی . همتون نرین تو فقط برو و اشاره میکنه به آنی مونی

آنی مونی: چشم الان میرم

دقایقی بعد آنی مونی تو لابی هتل به رودولف بر میخوره رودولف در این حالت میگه : افتاد تو استخر

آنی مونی میخواد دستش رو بگیره برش بالا که یه دفعه......


ویرایش شده توسط آناکین مونتاگ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۸ ۱۳:۲۰:۰۵


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۲:۵۳ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
#47

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
بلیز:اگور پس اسنیپ کو؟
ایگور:بابا من نیاوردمش که،ولی جرات نکردم به لرد هم بگن نیارومش.
بلیز:من الان میرم میگم.
ایگور:
بلیز:
آناکین:یک لحظه صبر کن شاید یک راه حلی پیدا شد.
ایگور:شما برید تو لابی کارتونو بکنید من میرم میارمش.
5 روز بعد!
ایگور:
آناکین:
ایگور:اینم اسنیپ.بریم بالا.
بلیز:خودت گفتی اینو یا مشورت هم کردی با کسی؟
ایگور:نه خودم گفتم آخه کسی نبود کمکم کنه.
آنی:بریم بالا.

کنار در اتاق
تق تق تق تق!
لرد:کدوم بوقیه؟
بلیز:ماییم ارباب!
لرد:شمایین؟اسم رمز رو بگو.
بلیز:
آناکین:اسم رمز چیه ایگور؟
ایگور:
لرد:شوخیی کردم بابا،بیایین تو.
و همه با خوشحالی وارد اتاق میشوند.
لرد: ،میدونید من چند روزه غذا نخوردم؟
بلیز:ببخشید قربان!
لرد:کریشیو
بلیز:
-همه میرید تو آشپرخانه و غذا درست میکنید برای من.عجله کنید تا تک تکتون رو شکنجه ندادم.
همه به طرف آشپزخانه میروند تا سریع تر غذا درست کنند.

--------------------
تا حالا اینقدر ارزشی رول نزده بودم.ببخشید دیگه.


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۸ ۱۳:۰۴:۵۷

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
#46

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
مـاگـل
پیام: 1391
آفلاین
لرد: پس این اسنیپ بوقی کجاست؟
ایگور:
لرد: کریشیو
ایگور:

لرد: جواب بده

ایگور: هیچی ارباب پایین توی لابی هتل مونده. میگفت کلاس داره ادم بشینه تو لابی

آنی مونی در گوش رودولف میگه: این بقی راست میگه؟ واقعا کلاس داره؟

رودولف: ها؟ اره فکر کنم. من تو یه فیلم دیدم یه خانوم باکلاسه تو لابی هتل نشسته بود

آنی مونی و ردودلف: بریم لابی پیش اسنیپ

در این لحظه ضربه ای سخت به ملاج ایگور اثابت میکنه و بلا میگه: تو با اجازه ی کی فیلم دیدی؟ با اجازه ی کی به خانوم تو فیلم نگاه کردی؟

رودولف: الهی عزیزم همون فیلمه رو میگم که خودت گذاشتی گفتی تا آخرش ببین دیگه .

بلاتریکس: خوب پس شانس آوردی . میتونی بری

آنی مونی و رودولف به سمت در حرکت میکنن که یهو بلیز و ایگور با نیش از بناگوش باز شده جلوشون سبز میشن
بلیز و ایگور: ما هم میایم

انی مونی:

لرد که شاهد ماجرا بود میگه: مثل بچه ادم میرین میشینین تو لابی و زود هم بر میگردین . آنی مونی نری باز تو استخر (از نوع مخطلت) . اوی رودولف نری بشینی با ساحره های خدمتکار هتل حرف بزنی ها. اوی بلزی باز نری تو ی کافی شاپ هتل بشینی به شی موز خوردن .

ملت:

لرد: زود از جلوی چشمم دور بشین

در این لحظه همی ملت ارزشی از اتاق غارجی مشین


ویرایش شده توسط آناکین مونتاگ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۸ ۱۲:۵۰:۴۱


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
#45

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
هواپیما!
-اینم لس آنجلس،ااا شهره و شهرام دارن از اونجا رد میشن.اووووووووف،اون ساحره کیه؟چرا لباس کم پوشیده
از هواپیما پیاده میشه.از صورتش معلوم هست که خیلی خسته شده.
-آقا تاکسیی،آقا تاکسییی
-وات؟وات دو یو سی؟آر یو اوکی؟
-این آقاهه چرا خارجکی اینقدر خوب حرف میزنه،من به این بلیز میگم برو کلاس زبان ها.این مرد پیر زبانش اینقدر خوبه
-نه آقا مرسی،من پیاده میرم.
-وات؟
ایگور پیش خودش میگه:این همش خارجکی حرف میزنه بزذار منم یک چیزی بگم کم نیارم.
-اوکی مستر،اوکی.
-اوکی،کام آن
-بابا بی خیال شو دیگه.کریشیو
و به سرعت از اون منطقه دور میشه و به طرف هتل میره.
بعد از 4 ساعت!
زیییینگ.زیییینگ
لرد:آنی بوقی،برو ببین کیه پشت در.
آنی:من دستشوییم.
لرد:رودولف تو برو درو باز کن.
رودولف:منم دستوشیم
لرد:مگه این اتاق چند تا دستشویی داره؟
آنی:قربان خودتون به جای 3 اتاقه 5 دستشیه گرفتید.
لرد پا میشه به طرف آیفن:کریشیو
و آیفن خود به خود در رو باز میکنه.
ایگور بعد از 20 دقیقه وارد خانه میشه.
ایگور:
لرد:پس اسنیپ کو؟
ایگور:کوه نه دشت
لرد: کریشیو
بعد از چند دقیقه هم متوجه موضوع میشوند.
ملت:
ایگور:
ملت:
ایگور:
ملت:
ایگور:


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۸ ۱۲:۳۰:۳۳

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۸:۱۲ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
#44

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۳۵:۴۱ چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳
از سوسک می ترسم
گروه:
مـاگـل
پیام: 303
آفلاین
در هواپیما
ایگور : اه اینجا عجب جاییه ها خوب ارباب گفت چه کار کنم .آهان گفت برم یه خبر از اسنیپ بگیرم و بیایم.
لس آنجلس
جاگسن : اینجا مثل اینکه نیروی جدید پیدا نمی کنیم .
رابی : یه کم بگرد پیدا می کنیم .
یه مرد به سمت رابستن و جاگسن میاد : سلام فکر کنم شما در هاگوارتز درس می خونید من می خوام بیام و تو هاگوارتز و تو گروه اسلیتیرین.
جاگسن : رابی دیدی بالاخره نه پائین خره یه نفر رو پیدا کردم .
رابی : من
جاگسن : من
فرد : من یه دوست دیگه هم دارم که اونم یه اصیل زادست و دوست داره تو اسلیتیرین باشه .
جاگسن : پس من ایشون رو پیدا کردم . لطفا شما هم آدرس این دوستتون رو به این رابی بدید تا ما بریم هتل اسلیتیرین.
فرد آدرس رو به رابستن میده و با جاگسن به طرف هتل راه می افتند .
در هتل
رودی : اه ارباب من رو نگاه کنین میرم هوا .
ولدی : ساکت شو رودی جان
رودی : من رو نگاه کنید می پرم رو تخت میرم هوا
رودی : اووووووووو
رودی : اوووووووووووووو
ولدی : خفه شو
ولدی : اگه خفه نشی خودم خفت می کنم .
ولدی : جینا کانالهای اینور آبی عجب ضایع هست .
تهران
ایگور : خوب الان برم خونمون یه خبر از اسنیپ بگیرم .
ایگور می رسه در خانه اسنیپ و می فهمه اون رفته خونه رفیقاش .
ایگور میره دم خونه رفیق اسنیپ زنگ آیفن رو می زنه و میگه : ببغشید سوروس هست باهاش کار دارم .
فرد : الان میگم بیاد پائین .
سوروس یعد از 1 ساعت میاد پائین
صحنه : زیر پای ایگور علف سبز شده بود .
اسنیپ همه چی که بهشون گذشته بود رو برای اسنیپ تعریف می کنه .
ایگور : خوب باشه ازتون خبر گرفتم حالا بر می گردم لس آنجلس.
اسنیپ : یعنی ما رو با خودت نمی بری .
ایگور : نه
اسنیپ :
ایگور میره و سوار هواپیمای لس آنجلس میشه .
لس آنجلس
جاگسن : راستی اسمت چیه ؟
فرد : رباستین لسترنج . برادر رودولفس.
جاگسن : یعنی تو برادر رودولفی
رباستین : آره .
جاگسن و رباستین به سمت هتل با سرعت حرکت می کنند .
لس آنجلس
مکان : خانه دوست رباستین
رابستن زنگ خانه رو میزنه .
فرد : بله
رابی : میشه یه لحظه بیاین دم در .
فرد : حتما
رابی : شما می خوای بیای هاگوارتز تو گروه اسلی .
فرد : بله
رابی : من یکی از اعضای اسلیم اسمم هم رابستن لسترنجه .
فرد : اسم من هم مایز بلچلی هست .
بلچی و رابستن هم به سمت هتلف راه می افتند .
در هواپیما : ایگور در حال برگشت


ویرایش شده توسط جاگسن اون در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۸ ۸:۱۶:۳۵

من یه شبح و�


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵
#43

سوروس.


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۷ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 102
آفلاین
ایگور قدم زنان به طرفشان میرود و ... .

تو هتلي كه توش اقامت داشتن

لرد: خب حالا چيكار كنيم. چطور بريم كاخ سيا؟

آني: ارباب اين ايگور زد همه كارها رو خراب كرد.

رابستن: آره. از همون اول هم گفتم نبايد اين ايگي رو با خودمون بياريم ماه عسل.

لرد يك كمي به ايگي نگاه كرد و گفت:
يه فكري كردم. ايگي بايد بره ايرون و اسنيپ رو هم بياره. به هر حال نبايد اين شام رو از دست بديم.

ايگي: اما من.....

هنوز حرفش تموم نشده بود كه لرد با يه طلسم كروشيو ساكتش كرد.
- خب ايگي همين الان برو و اسنيپ رو تا امشب بيارش.

جينا نگاهي به ايگي كرد و با انزجار گفت:
خواستيم ماه عسل رو بدون اسنيپ بگزرونيم. مگه ميزارين؟

آني به رودولف اشاره كرد و زمزمه كرد:
رودولف بيا بيم بيرون بچرخيم. يخورده حال كنيم. تا الان خارج نيومديم كه.
رودولف چشمكي زد و به سمت لرد رفت و گفت:

ببخشيد ارباب با اجازتون من برم پيش اون يارو گريموره. پول كيفمو جا گزاشتم.

لرد با بيخيالي گفت:
برو ولي زياد تو كوچه‌ها نگردينا. سيگار هم نكشين.

رودولف:
ملت:

آني: ارباب.....

- تو هم برو. ولي به تو اخطار ميكنم. اينجا بي ناموسي در نيارينا. ما اينجا آبرو داريم.

آني:


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۷ ۱۵:۱۰:۲۰

[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵
#42

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
حالا دماغ منو نابود میکنید؟
--------------------
گریمور:همه برید بیرون.نقشم عوض شد میخوام عمل جراحی انجام بدم.فکر کنم اینجوری دماغش دوباره برگرده.
اناکین:اخه چجوری؟
اسنیپ:
گریمور:از جاهای دیگه بدنش کم کم پوست میکنم میزنم به دماغش.
ایگور:
ملت: ،خوب فکری همین کار رو بکن.
ایگور:خیلی نامردین
ملت:
و به سرعت از اتاق میرن بیرون.
گریمور:خب آمپول بی حس کننده هم ندارم مجبوریم همینطوری کار کنیم.
ایگور:بی حس کننده خودتی و گریمور رو میندازه رو تخت.
3 ساع بعد!
ایگور از در میاد تو.
ملت:
جینا:دماغت چقدر شبیه دماغ گریمورست؟
ایگور:اخه من و اون دو قلو هستیم تو دماغ
آناکین میره تو که ببینه چه اتفاقی افتاده.و با تعجب میاد بیرون.
ایگور:
آناکین: :proctor:
جینا:اا،جون بکن بگو چی شده دیگه.
آناکین:هیچ اتفاق خاصی نیفتاده فقط تمام پوست گریمور کنده شده و تبدیل به دماغ شده و این دماغ ایگور مال ... .
ملت:
لرد:بابا خشانت،چقدر خشنی تو دماغشو کندی واقعا؟ ،من میترسم آنی
ایگور:
و همه با ترس فردا میکنند به طرف خونه جینا.
ایگور قدم زنان به طرفشان میرود و ... .

----------------
یک ذره بد شد دیگه ببخشید.تاپیک ارزشی همینه دیگه.
چه تاپیک فعالی شده.


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۷ ۱۲:۴۸:۳۷

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵
#41

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
آناکین شروع به فعالیت میکنه و ورد عجیبی رو زیر لب زمزمه میکنه.چند لحظه اتفاقی نمیوفته تا اینکه:....هوی داری چیکار میکنی؟من گفتم کوچیکش کن نه اینکه بکنیش اندازه یه بادمجون!زود باش نگهش دار!!!
آناکین با دست پاچگی عملیات رو متوقف میکنه.
ایگور اونقدر دماغش بزرگ شده که نمیتونه جایی رو ببینه.با بیخیالی میپرسه:لرد شما چراغ ها رو خاموش کردین؟!!!
اسلی ها: آناکین جیگر؟...
آناکین: من فکر کنم چیزه،بیرون یه کاری دارم بر میگردم!
لرد:البته که کار داری عزیزم.اینم کار!
رودولف: یادمون باشه مجلس ختمش شرکت کنیم!!
لرد نگاهی کارشناسانه به دماغ ایگور میکنه و میگه:حالا بردار کوچیکش کن ببینم.
آناکین آب دهانش رو قورت میده:...من...یعنی..آخه...فکر کنم...کوچیک کردنش رو...یادم رفته!
لرد که دیگه پاک قاطی کرده چوبش رو میکشه بیرون:که یادت رفته ها؟کریشیو!
جینا که تا اون لحظه ساکت مونده بود میگه:سر و صدا نکین،من بلدم چیکار کنم.
و قبل از اینکه کسی بتونه جلوش رو بگیره یک عدد سوزن نیم متری رو فرو میکنه توی دماغ ایگور!!!
.......بــــــــــــــــــــــــــامـــــــــــــــــــــــب...........!
رودولف:آی جینا خدا خیرت نده!نکنه توی هیروشیما تو بودی که دوباره دماغ ایگور رو ترکونده بودی؟!!!
جینا:
انگار در وسط اتاق بمبی منفجر شده بود.همه چی به هم ریخته و شکسته بود.تمام اعضای حاضر در اتاق هم با شدت روی هم افتاده بودند و چند نفر در باز کردن گره دست و پاهایشان مشکل داشتند!
گریمور بیچاره که نمیدونست این وسط چه گناهی کرده گیر این جماعت افتاده از روی زمین بلند میشه و تا نگاهش به دماغ ایگور میوفته میزنه زیر خنده!!
ملت:
ایگور:هی،سلام بچه ها...دوباره چراغ ها رو روشن کردین؟...صبر کن ببینم دماغم کو؟این چاله چیه جای دماغم سبز شده؟؟؟!!!!!
جینا:عجیبه فکر نمیکردم اینطوری بشه!
ایگور: اصلاً نخواستم شام تلپ بشیم پیش اون یارو.من دماغم رو میخوام!
گریمور:نه اتفاقاً خیلی هم خوب شد.الان با موم یه دماغ خوشگل برات میسازم.فقط حواست باشه توی گرما زیاد نمونی چون دماغت آب میشه!
لرد:مثل آدم برفی!
آناکین بیچاره که بعد از انفجار همه افتاده بودن روش تلو تلو خوران از روی زمین بلند میشه و میگه:آخه من چه گناهی دارم!
گریمور:زود باشین اون عکس رو بدین میخوام دماغش رو بسازم...



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵
#40

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
مـاگـل
پیام: 1391
آفلاین
طی یه عملیات ارزشی ورزشی ملت ایگور بدبخت رو میشونن روی صندلی گیریمور هم با یه حرکت ارزشی شروع میکنه به کندن ریش های ایگور ریشو و با چسب چوب ریش ها رو میچسبونه به کله ی ایگور
حدود 40 دقیقه بعد ریش های ایگور کاملا کنده شده ولی نصف کلش مو نداره گیریمور داره دنبال قربانی بعدی میگرده اول نگاهش به آناکین می اقته ولی موهای آناکین زرده (ای جون) به لرد هم که جرعت نمیکنه نگاه کنه میرسه به رابستن و جاگسن
این دو تا خفت میکنه دونه دونه موهاشون رو میکنه میگذاره رو کله ی ایگو
یه مو از جاگسن یه مو از رابستن

نیم ساعت بعد کلهی ایگو کلا مو دار شده و گریمور رنگش کرده مثل مو های اسنیپ

حالا میره تو کار صورت

یریمور رو به ولدی میکنه و میگه
- خوب من اومدم همه جای این یارو رو مثل اسنیپ کردم با این دک پورزش چیکار کنم؟ این دماغش رو چیکار کنم؟

ولدی یه نگاه به آنی مونی میکنه که یعنی شروع کن

آنی مونی چوب دستیش رو در میره و میره بقل گیریمور رو به روی ایگو
آنی مونی: ببین داداش تو بگو من صروت اینو چیکار کنم من خودم اون جوریش میکنم

گیریمور: از دماغش شروع کن
اول باید یه مقدار نوکش بیاد بالا بعد دماغش خیلی گندست باید یه مقدار قلمی تر بشه

آناکین جیگر: چشم الان شروع میکنم
(بدبخت ایگور)



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵
#39

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۳۵:۴۱ چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳
از سوسک می ترسم
گروه:
مـاگـل
پیام: 303
آفلاین
آقای باسیلیسک من و رابستن رفتیم که باسه گروهمون عضو جدید پیدا کنیم .
---------------------------------------------------------------------
درون گریم خانه
گریمر:کاری داشتین
آنی مونی : بله این رو شبیه اسنیپ کنین . و با دست به ایگور اشاره می کنه .
گریمر:اسنیپ کیه دیگه
آنی مونی : یکی از فامیلها .
گریمر : آیکیو چه شکلیه ؟
آنی مونی : آهان خوب از اول همین رو بگو .
ولدی : بچه ها خوب ما از این اسنیپ عکسی نداریم که .
جینا : من برای اینکه اون کتکهایی که ازم خورده رو فراموش نکنم این عکس رو آوردم .
ولدی : اون عکس رو بده بدیم به این آقا تا قیافه این ایگور رو عین اسنیپ کنه .
جینا : باشه .
عکس رو میده به ولدی و ولدی هم عکس رو میده به گریمر
گریمر : این عکس که مو داره ولی این آقا که م نداره


من یه شبح و�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.