هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   4 کاربر مهمان





Re: حمام اسلايترين
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
#55

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۷ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
از قبرستون!
گروه:
مـاگـل
پیام: 125
آفلاین
در این لحظه سلی میبینه که این ایگور که درب و داغون شده.حالا چه فرقی میکنه که خودش رو فدای دوستاش کنه و اینا فوری میگه:آخه لرد سیاه بزرگوار که الهی هرچی درد و بلا دارید بخوره تو سر ایگور.شما که هنوز وجود مبارکتون بیخبره اجازه بدید من خبردارتون کنم!ما که جزو اعضای ستون پنجم دشمن نیستیم.حقیقتش ما ایگور رو دیدیم که داشت با دامبل شام میخورد.واسه همین هم زدیم ناک اوتش کردیم.
لرد یه کم نگاشون میکنه که قضیه مشکوکیوسانه هستش و اینا و بعد میگه:کی ایگور رو دیدین که الان زدین داغونش کردین؟
بلا فوری میپره وسط:الهی این ایگور خاک پای شما باشه.ما ذهن جویی کردیم.
لرد سیاه که خیلی خفنه و اصلا هم خوشش نمیاد یکی بهش خیانت کنه پس گردن ایگور رو میچسبه و پرتش میکنه بیرون از حموم:من میرم حساب این رو برسم.شماها هم همینجا بمونید.
بعد که لرد خارج میشه رابستن پرسید:به نظرتون ایگور از این فکر ما خوشحال میشه؟
بلیز:صد در صد اون از فداکاری برای دوستاش خوشحال میشه!
همین لحظه صدای جیغ ایگور حرف بلیز رو تایید کرد.تئو که ترجیح میداد صدای قشنگ ایگور رو نشنوه یه پیشنهاد داد:چه طوره بریم به رودولف و ایوان کمک کنیم قبل از این که به سرنوشت ایگور دچار شیم؟
همه با میل و رغبت قبول میکنن و وارد حموم میشن.و رودولف و ایوان رو میبینن که کف حموم نشسته ان و دارن کلاغ پر بازی میکنن
ملت: دارید کلاغ پر بازی میکنید؟
رودولف پشت ایوان و ایوان پشت رودولف قایم میشه و در نتیجه هردو به هم گره میخورن و با انگشت اون یکی رو نشون میدن:این من رو اغفال کرد.
بلا به سلی اشاره کرد:شما با من بیا تا بهشون بگیم که اغفال رو با کدوم الف مینویسن.بقیه هم بریزین سر مجسمه و تمیزش کنید.
سلی و بلا:
ملت اسلی: کو کو مجسمه؟
ایوان و رودولف:
و این گونه تقسیم وظایف در میان ملت اسلی اختراع گشت!!!


[url=http://i18.tinypic.com/62gd2fc.gif]عضو تیم پ


Re: حمام اسلايترين
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۶
#54

لرد ولدمورت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۹ سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
از خانه ریدل
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 53
آفلاین
ایگور که به این شکل در آمده بودتصویر کوچک شده چشمانش به سقف خیره شده بود...!
لردسیاه: ای ستون پنجم های محفل خوب به چنگم افتادین... حالا مرید منو میکشید تصویر کوچک شده

بقیه بچه های اسلیترین که حالا داشتن همگی به این فکر میکردن " هر کار میکنیم... باز یه جاش میلنگه"

اعضا اسلیترین در مدت زمانی که لردسیاه داشت جادوی شفای سیاه را روی ایگور اجرا میکرد از فرصت استفاده کردن.. وسریع با هم پچ پچی کردن... و شروع کردن با هم خداحافظی کردن...

رودلف: بلا.. مانتی دیدار تا قیامتتصویر کوچک شده

مانتی:تصویر کوچک شده

بقیه:تصویر کوچک شده

لرد سیاه که حالا ایگور را که همچنان تصویر کوچک شده در این وضعیت بود رها کرد... و مصمم به سوی اعضا اسلیترین راه افتاد...تصویر کوچک شده

بچه های اسلیترین.. خنده ای زورکی کردن... و سه قدم عقب رفتن و شروع کردن به تصویر کوچک شده.

لرد :تصویر کوچک شده

بچه های اسلیترین :تصویر کوچک شده
---------------------------------
در راستای تفریح های آخر هفته لرد.تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


Re: حمام اسلايترين
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۶
#53

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
ایگور در حالی که آب دهانش را با صدای بلندی قورت میداد گفت:فکر کنم باید به فکر یه گور دسته جمعی باشیم!!!همین جا توی استخر حمام جای مناسبیه به نظرم!!
ایوان هم که با ترس و لرز به مجسمه ریز ریز شده نگاه میکرد گفت:حالا به نظرتون چیکار کنیم؟لرد حد اکثر تا ده دقیقه دیگه میاد.اگه ببینه مجسمه هم شکسته دیگه صد در صد تیکه تیکه مون میکنه.
ملت اسلی که سرشون رو انداخته بودن پایین زیر لب فکر میکردن و بعضی ها هم زیر لب وصیت نامه شون رو تنظیم میکردن!بلا با عصبانیت نگاهی به بقیه کرد و گفت:ببینم قراره تا ده دقیقه دیگه که لرد میاد همین طوری دور هم حلقه بزنیم و زیر لب غر غر کنیم؟زود باشین ببینم.باید مجسمه رو ترمیم کنیم.فرصت زیادی نمونده.
ملت اسلی که با این حرف بلا جان تازه ای گرفته بودند شروع کردند به ترمیم مجسمه و سیل طلسم بود که به سمت کپه سنگ های ریز ریز شده مجسمه روانه میشد.

دو دقیقه بعد:
رودولف در حالی که دستی به سرش میکشید گفت:بچه ها به نظرتون این مجسمه هه یه کم غیر طبیعی نیست؟یکی از پاهاش از توی دهنش در اومده!!!
سلسیتنا دوباره چوب دستی اش را بالا گرفت و گفت:بهتره از اول امتحان کنیم.
پنج دقیقه بعد مجسمه حاضر و آماده بود.تنها اشکال قضیه این بود که هر کاری که کردند نتوانستند جای چشم ها و گوش های مجسمه را عوض کنند،به همین دلیل چشم های مجسمه در دو طرف سرش قرار گرفته بود و گوش هایش نیز به جای چشم هایش!!
بچه ها که خسته و کوفته شده بودند دست از کار کشیدند و نگاهی به مجسمه کردند.دیگر فرصتی برای اصلاح مجسمه نداشتند.باید مجسمه را به همین صورت ظرف سه دقیقه تمیز میکردند.
بلا گفت:خیلی خوب،رودولف،ایوان شما ها سه دقیقه وقت دارین مجسمه رو تمیز کنین.ما هم دم در حمام منتظر میشیم تا هر وقت لرد اومد یه کم سرش رو گرم کنیم تا کارتون تموم بشه.فقط وای به حالتون اگه وقتی اومدیم مجسمه کثیف باشه.
ایوان و رودولف:
ملت اسلی به صورت دسته ای به طرف در ورودی رفتند ومنتظر ورود لرد شند.صدای گام های لرد کم کم در فضای خالی بیرون از حمام طنین انداز شد.با هر گام لرد نفس های بچه ها بیشتر در سینه شان حبس میشد.سلسیتنا در گوش بلا گفت:حالا قراره چطری سر لرد رو گرم کنیم؟
بلا نگاهی به بقیه کرد و گفت:ایگور،قبل از اینکه لرد وارد بشه ما طلسمت میکنیم که بیوفتی زمین و حالت بد بشه.اگه بتونیم چند دقیقه سر لرد رو گرم کنیم کافیه.
ایگور:چرا من؟
چند لحظه بعد لرد به در حمام رسید و در با صدای قیژ قیژ ملایمی باز شد.همه که اماده بودند بی صدا با هم ایگور را طلسم کردند و درست در لحظه ای که لرد وارد حمام شد ایگور که صورتش سبز شده بود با مغز به جلوی پای لرد افتاد!!!
لرد: ...


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: حمام اسلايترين
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۶
#52

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۷ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
از قبرستون!
گروه:
مـاگـل
پیام: 125
آفلاین
لرد با چشمانی خون گرفته(البته زیاد مغلوم نیست که خونه یا رنگ طبیعیه!)به ملت اسلی و مخصوصا ایگور خیره میشه
و با آرامش ازاعضای اسلی میپرسه: حالا دیگه میخواید بر علیه من شورش کنید؟
ملت اسلی: :no:
لرد:تو اتاق من جاسوس میفرستید؟
ملت اسلی: :no:
لرد:به من کلک میزنید؟
ملت اسلی: :no:
لرد که از این همه حرکت تکراری حوصله اش سر رفته بود فریاد زد:تک تکتون به فجیع ترین شکل خواهید مرد!
سلسی موذیانه به لباس خواب صورتی لرد اشاره کرد:ولی سرورم بهتره موقع شکنجه ما لباس بهتری تنتون کنید تا ابهتتون به چشم بیاد و همه بدونن چقدر شما خفنید!
لرد فوری نگاهی به لباس صورتیش انداخت و بعد به بچه های اسلی گفت:باشه.تا من ردای سیاهم رو تنم کنم شما هم همینجا بمونید.وای به حالتون اگه برید بیرون!
بعد بلافاصله با سرعت از در خارج شد.بلا پرسید:حالا چیکار کنیم؟ایگورمتوجه علامت های من نمیشی واقعا؟رودولف؟میگی چیکار کنیم؟
رودولف:من چه میدونم!
_:آنتونین؟
آنتونین: عجب حموم قشنگی!
_:رابستن؟
رابستن:تازه دیدی چه شیر آباش قشنگن؟!
بلا: آخه بوق بر شما باد میدم همتون رو مانتی که الهی مامان قربونش بره بخوره!یه فکری بکنید الان هممون شکنجه میشیم و میمیریم!
سلسی نگاهی به مجسمه که توی یکی از فرورفتگی های دیوار قایم شده بود انداخت و گفت:میشه یه کاری هم کرد.شروع کنیم به تمیز کردن مجسمه شاید لرد موقتا منصرف بشه!!
بلا با خوشحالی رفت و مجسمه رو در آورد:ایول چه فکر توپی!زود مشغول شید!
آنتونین در حالی که چوبدستیش رو در میاورد گفت:به چشم بلا جون!
در همین لحظه رودولف چوبدستیش رو کشید:تو به چه حقی به بلای عزیز من میگی جون؟!
بعد به صورتی غیورانه با یک طلسم تصمیم گرفت آنتونین رو منهدم کنه ولی از اونجا که آنتونین خیلی بچه تیزیه و اینا(!)جاخالی میده و طلسم منفجر کننده صاف میره میره و میره تا میخوره به ...
ایوان: مجسمه منهدم شد!!!
ملت اسلی:
=====
پی نوشت:من خودم نمیدونم مانتی کیه!با توجه به پست های بچه ها نوشتم!یکی من رو روشن کنه!!این همون پست قبلیه ولی با یه سری تغییرات ادامه پست ایگور!

مانتی یه کاکتوس گوشتخوار وحشیه که بلاتریکس و رودولف اونو به فرزندی قبول کردن.اسم کاملش مانتیمورته که از ترکیب مانتیکور و ولدمورت گرفته شده.
نمیدونم قوانینو خوندی یا نه ولی یاد آوری کنم که وقتی پستی رو زدی قبل از گذشتن 24 ساعت نباید پشت سرش پست دیگه ای بزنی میتونی پست قبلی رو ویرایش کنی.حتی بعد از گذشتن این مدت هم بهتره بذاری یکی دیگه پستتوادامه بده.
موفق باشی.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۴ ۳:۴۱:۴۶

[url=http://i18.tinypic.com/62gd2fc.gif]عضو تیم پ


Re: حمام اسلايترين
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۶
#51

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۷ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
از قبرستون!
گروه:
مـاگـل
پیام: 125
آفلاین
بلا: مثل اینکه فهمید گولشو نمیخوریم خودش رفت.
رابستن سرش رو یه ذره کج کرد و بعد در حالی که سرش رو میخاروند گفت:میدونید؟خیلی مسخره اس که یهو اینقدر ساکت بشه!یعنی لرد نمیتونه در رو وا کنه؟
آنتونین با لحن فیلسوفانه گفت:یه این میگن آرامـ...
بووووووم!
در حمام با صدای بلندی منفجر شد و لرد با چشمانی خون گرفته وارد حمام شد:حالا من رو سرکار میذارید؟
ملت اسلی: :no:
لرد:تو اتاق من جاسوس میفرستید؟
ملت اسلی: :no:
لرد:به من کلک میزنید؟
ملت اسلی: :no:
لرد که از این همه حرکت تکراری حوصله اش سر رفته بود فریاد زد:تک تکتون به فجیع ترین شکل خواهید مرد!
سلسی موذیانه به لباس خواب صورتی لرد اشاره کرد:ولی سرورم بهتره موقع شکنجه ما لباس بهتری تنتون کنید تا ابهتتون به چشم بیاد و همه بدونن چقدر شما خفنید!
برد فوری نگاهی به لباس صورتیش انداخت و بعد به بچه های اسلی گفت:باشه.تا من ردای سیاهم رو تنم کنم شما هم همینجا بمونید.وای به حالتون اگه برید بیرون!
بعد بلافاصله با سرعت از در خارج شد.بلا پرسید:حالا چیکار کنیم؟رودولف؟
رودولف:من چه میدونم!
_:آنتونین؟
آنتونین: عجب حموم قشنگی!
_:رابستن؟
رابستن:تازه دیدی چه شیر آباش قشنگن؟!
بلا: آخه بوق بر شما باد میدم همتون رو مانتی که الهی مامان قربونش بره بخوره!یه فکری بکنید الان هممون شکنجه میشیم و میمیریم!
سلسی نگاهی به مجسمه که توی یکی از فرورفتگی های دیوار قایم شده بود انداخت و گفت:میشه یه کاری هم کرد.شروع کنیم به تمیز کردن مجسمه شاید لرد موقتا منصرف بشه!!
بلا با خوشحالی رفت و مجسمه رو در آورد:ایول چه فکر توپی!زود مشغول شید!
آنتونین در حالی که چوبدستیش رو در میاورد گفت:به چشم بلا جون!
در همین لحظه رودولف چوبدستیش رو کشید:تو به چه حقی به بلای عزیز من میگی جون؟!
بعد به صورتی غیورانه با یک طلسم تصمیم گرفت آنتونین رو منهدم کنه ولی از اونجا که آنتونین خیلی بچه تیزیه و اینا(!)جاخالی میده و طلسم منفجر کننده صاف میره میره و میره تا میخوره به ...
ایوان: مجسمه منهدم شد!!!
ملت اسلی:

هوووم.
سلسیتنای عزیز.
پست شما و ایگور تقریبا با هم زده شده و هر دو تاتون پست منو ادامه دادید. بر طبق مقررات در شرایط عادی حق با کسیه که اولین پست رو زده بنابراین متاسفانه باید از پست شما صرف نظر کنیم تا بقیه دچار سردرگمی نشن. اما خوب رو مجموع پستتون خوب بود و امیدوارم در آینده هم همینجور به فعالیتتون ادامه بدید.
با تشکر ... لطفا از پست ایگور ادامه بدید.


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۳ ۱۳:۲۷:۵۷

[url=http://i18.tinypic.com/62gd2fc.gif]عضو تیم پ


Re: حمام اسلايترين
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۶
#50

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
-این لردی که من میشناسم تا آخر عمرمون اون جلو نگهبانی میده تا بالاخره گیرمون بندازه!الانم معلوم نیست داره چیکار میکنه!بوووووق!

ایگور در حال ایراد گیری و فحش دادن به لرد بود که یکدفعه لرد پشتش ظاهر میشه!
-بله میگفتم!این لرد فلان فلان شده خجالتم نمیکشه...چیه بلا؟چرا بال بال میزنی؟اتفاقی افتاده؟ولش کن بابا اینم عقل از سرش پریده بیچاره!

لرد انگشتش را روی دهنش را میذارد(به معنای اینکه حرف نزنید)و به دقت به صحبتهای ایگور بیچاره گوش میکنه.

-خلاصه کلام!آقا بیایید بر علیه لرد شورش کنیم نظرتون چیه؟
-که میخواهی علیه من شورش کنی نه؟
-کی این حرفو زد؟بابا شوخی شهرستانی نکنید جان هر کی دوست دار... .
ایگور حرفش را قطع کرد.دستی سرد و خشن بر روی شانه اش قرار گرفته بود...اسلیترینی ها که انگار متوجه شده بودند زمان مرگ ایگور فرا رسیده خود را عقب عقب به سمت در ورودی رساندند.

-ا در چرا باز نمیشه؟
کییش کیشش(صدای دستگیره در)!
-ابله در رو مگه ما قفل نکرده بودیم؟باید قفلش را باز کنیم دیگه!
-نخیر اشتباه نکن بلا!این ورد را من بر روی در قرار داده ام.اینجا ته خط است.


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۳ ۱۳:۳۶:۲۷

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: حمام اسلايترين
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۶
#49

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۶:۲۴ دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
پیام: 1708
آفلاین
لرد: همتون خواهید مرد.
لرد چوبدستیشو که زیر کلاه خوابش قایم کرده بود رو میکشه بیرون بلافاصله سیلی از نفرین ها به سمت مرگخواران روانه میشه:

- جریوس .. بوقیوس .. منفجریوس .. دوشقه ایوس ... بی ناموسیوس! کریچریوس!

در کسری از ثانیه اتاق پر از نور های رنگی میشه و طلسم ها به دورتادور اسلیترینی ها میخوره غیر از خودشون ...
ایگور: باور کردنی نیست هنوز زنده ایم!
لرد: ای بوق تو این شانس! اینا که هنوز دارن راه میرن!
بلا: فرصت فکر کردن نیست. بلیز تو باید خودتو فدای ما کنی!
بلیز: نه نمیخوام. به من چه؟ عمرا !
بلا بلیز رو هول میده سمت لرد و بلیز به طور ناخواسته با کله میره تو شکم لرد!

بلیز: ارباب باور نکن توطئست اینا میدونن ما با هم اینجورییم ( دو انگشت اشاره به صورت ضربدری در هم) برعلیه من دسیسه ریختن
لرد: ای بی تربیت فیش فیشو (فحش به زبون ماری)

ایگور: خوب وقتشه جونتونو نجات بدید.
همه اعضای اسلی غیر از بلیز که در چنگ لرد افتاده بود فرار میکنند.

بلیز: ارباب تقصیر من نیست منو ول کنید من بی گناهم.
لرد با یک حرکت بلیز رو پرت میکند ناگهان تصویر اسلموشن میشه و پنجره میشکنه و چهره حیرت زده بلیز با دهانی باز و چشمانی گرد شده پدیدار میشه بعد دوباره صحنه تند میشه و بلیز از طبقه شونصدم سقوط میکنه.
- آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآااا ..... پلخ ... آخ سرم!

در راهرو ...
- داره میاد ...
- عقب رو نگاه نکنین به سمت حموم میریم!
لرد از پشت: گومبا گومبا !

همه اسلیترینی ها با سرعت وارد حموم میشن و در رو میبندن. و انواع طلسم های قفلیوس رو بر روی قفل در بکار میبرند.
رودولف: همه اومدن؟ بلا اومد؟
صدای آنی مونی: کمک کمک من هنوز پشت درم در رو باز کنید!
گرومپ گرومپ گرومپ (صدای گام های لرد)
بلا: باور نکنید لرده میخواد ما رو گول بزنه. ببینم اگر راست میگی ناخناتو از زیر در بیار تو ...
صدای آنی مونی: تق تق تق ناخنم کجا بود بابا کمکم کنید داره میرسه در رو باز کنید. من میترسم.
رابستن: نه ما گول تو رو نمیخوریم!
ملت اسلی: هرهرهر کرکرکر!
گرومپ گرومپ گرومپ (صدای گام های لرد که به پشت در رسیده بود)
صدای آنی مونی: جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ !!! آیییییی ! خخ خخ خخ .... سکوت!

****

تیک تاک تیک تاک تیک تاک (گذشت زمان)
بلا: مثل اینکه فهمید گولشو نمیخوریم خودش رفت.
ادامه دارد .....


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۳ ۱۲:۰۵:۴۱
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۳ ۱۲:۱۲:۲۴
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۳ ۱۲:۱۹:۲۰



Re: حمام اسلايترين
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۶
#48

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۷ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
از قبرستون!
گروه:
مـاگـل
پیام: 125
آفلاین
رودولف در حالی که پاورچین و روی نوک پا داره به در نزدیک میشه میگه:من هیچ ترسی ندارم از این که برای نجات جان یک دوست خودم رو فدا کنم.
و در اتاق رو باز میکنه.ولی لرد سیاه حتی در رختخواب آن قدر ابهت دارد که نظر رودولف عوض میشه:خب.شاید بهتر باشه که این امر خطیر رو به دوستم ایوان بسپرم که خیلی شجاعه!
و به سرعت تصمیم گرفت که از اتاق خارج بشه ولی بلا بلافاصله پس گردن رودولف رو میگیره و میگه:رودولف اگه از این در بری بیرون دیگه من رو نمیبینی!چون چشماتو در میارم!اصلا کار خودته!خودت برو تو ببینم!
بنابراین ملت اسلی به این حالت پشت در اتاق وایمیسن و رودولف در حالی که رنگش شباهت خاصی به بارون خون آلود پیدا کرده نگاه های اشکبارش رو به بلا میدوزه ولی بلا با خشانت تمام رودولف رو به داخل اتاق پرت میکنه و نمیذاره ملت از یک صحنه فیلم هندی بهره مند بشن!!
رودولف: آنی مونی.بیا گمشو بیرون که هرچی میکشم از دست تو میکشم!
بعد در حالی که با چهار تا چشمش لرد سیاه رو زیر نظر گرفته طلسم آنی مونی رو باطل میکنه.هر دو به سمت در میرن و رودولف در این رویا فرو میره:
رویای رودولف:
بلا: رودولف!تو شجاعترین مردی هستی که به عمرم دیدم!
رودولف: خواهش میکنم بلای عزیزم!
ملت اسلی جوگیرز:
صدای جیرینگ جیرینگ بلند!!
اشتب شد!این حزو رویای رودولف نبود!آنی مونی که از آزادیش ذوقزده شده با سر میره توی یه گلدون و اون میفته رو زمینو میشکنه.
لرد سیاه در کسری از ثانیه از خواب میپره:کیه؟هان؟چیه؟
بعد نگاش میفته به گلدون شکسته.بعد از گلدون میره روی آنی مونی.بعد میره روی رودولف و بعد نگاش میفته به دری که پشت اون ملت اسلی صف بسته ان!!!


[url=http://i18.tinypic.com/62gd2fc.gif]عضو تیم پ


Re: حمام اسلايترين
پیام زده شده در: ۲:۳۷ جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۶
#47

بلاتریکس  لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 195
آفلاین
خلاصه ماجرا تا پست قبل:

اسلیترینی ها برای تنبیه در حال شستن حمام بودند که لرد مجسمه ای را به حمام آورد و دستور داد که مجسمه را تمیز کنند.چون لکه های مجسمه جادویی بود باید به وسیله جادوی فراوان تمیز میشد.اعضا برای تمیز کردن مجسمه به آن دست میزدند ولی دستشان به مجسمه میچسبید.در همین بین هوریس اسلاگهورن وارد حمام شد و با صحبت هایش اعضای اسلیترین را بیشتر کلافه کرد!لرد برای سر کشی به حمام آمد و از اینکه اسلیترینی ها در شستن مجسمه پیشرفتی نکرده بودند ناراحت شد.به انها سی دقیقه وقت داد که مجسمه را تمیز کنند و دوباره از حمام خارج شد.بعد از مدتی میرتل گریان که دلش به حال اسلیترینی ها سوخته بود برای کمک به طرف حمام رفت.اما او کسی را برای کمک پیدا نکرده بود.فرصت رو به پایان بود و لرد هر لحظه به حمام نزدیک تر میشد.لرد در خیال خود میدید که وقتی وارد حمام بشود همه چیز مرتب است و مجسمه تمیز و سالم تحویلش داده میشود.
در طرف دیگر اعضای اسلیترین در فکر چاره ای بودند که هر چه سریعتر مجسمه را تمیز کنند.در این بین انی مونی که از همه جا بی خبر بود وارد حمام شد.اسلیترینی ها نیز از فرصت استفاده کرده و آنی مونی را تبدیل به مجسمه کرده و تحویل لرد دادند.اما کار خراب شد زیاد لرد تصمیم گرفت که مجسمه را با خودش به اتاقش ببرد.
----------------------------------------------------------
ادامه:
همان شب...اتاق خواب لرد:
لرد با عشق و علاقه خاصی روبروی مجسمه ایستاده بود و با چشمان سرخ و وحشتناکش مشغول بررسی اجزای آنی مونی(مجسمه)بود.

-اوهووووم...واقعا زیباست.حیف این مجسمه خوشگل نبود که توی حموم باشه...اونجا اصلا زیباییش به نظر نمیومد.
-نظر لطفتونه ارباب....
لرد که برای خواب به طرف تختخوابش رفته بود باشنیدن صدا برگشت.
-کی بود؟؟؟کی اونجاست؟تو نمیدونی کسی حق نداره وارد اتاق خواب لرد سیاه بشه؟هر جا که هستی بیا بیرون بکشمت.
صدایی به گوش نمیرسید.لرد به این نتیجه رسید که در اثر کشتن سیصد و سی و سه ماگل در آن روز بسیار خسته شده ونیاز به استراحت دارد.

-خوب..روز سختی بود.اون بچه ماگل قبل از مردن خیلی جیغ و داد کرد.بهتره ردای خوابمو بپوشم.
-هی هی هی هی....هه هه هه....
صدای خنده ضعیفی به گوش لرد رسید.لرد سیاه با عصبانیت به اطراف نگاه کرد.
-یکبار هم اخطار داده بودم.کسی نمیتونه وارد اتاق خواب خصوصی لرد سیاه بشه..زود بیا بیرون و از لرد سیاه طلب بخشش کن.شاید تو رو ببخشم و فقط به شکنجه اکتفا کنم.

در همین لحظه چشم لرد به آینه شکسته گوشه اتاق افتاد.لرد سیاه با دیدن تصویر خود در آینه متوجه شد که برای حفظ ابهت و آبروی خود بهتر است به جای تهدید هر چه زودتر ردایش را بپوشد...و همین کار را انجام داد.
لرد پس از پوشیدن ردا چوب جادویش را برداشت و تمام زوایا و گوشه و کنار اتاق را بررسی کرد.وقتی از خالی بودن اتاق مطمئن شد به تختخوابش رفت.کلاه صورتی منگوله دارش را به سر گذاشت و با خاموش کردن شمعها بلافاصله به خواب عمیقی فرو رفت...
خواب لرد آنقدر عمیق بود که صدای پای ایوان و رودولف و بقیه اسلیترینی ها را که برای نجات آنی مونی آمده بودند نشنید.


عضو اتحاد اسلیترین

تصویر کوچک شده


Re: حمام اسلايترين
پیام زده شده در: ۱۰:۲۲ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
#46

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
لرد که به شدت در حالت کف به سر میبرد به مجسمه نزدیک شد.مجسمه درست در وسط حمام قرار داشت.همه جایش از براقی میدرخشید.لایه شفافی مانند شیشه سطح سنگی مجسمه را پوشانده بود که درخشش و زیبایی آن را دو برابر میکرد.
لرد در حالی که سعی میکرد آثار شادی را از وجنتاش حذف کند با صدایی دو رگه گفت:ای خوبه،بدک نیست.
و بعد در جیب ردایش شروع کرد به بشکن زدن!!
همه اعضای اسلیترین هم از فکر بکری که به نظرشون رسیده بود شاد و خوشحال بودند و لبخند های زیبل تحویل هم میدادند.
لبخند زیبا=
لرد نگاهی به صورت مجسمه کرد و گفت:ببینم بچه ها،این مجمسه یه کم شبیه آنی مونی نیست؟وقتی کثیف بود این شکلی نبود!
رودولف در حالی که سعی میکرد خنده اش را قورت دهد گفت:نه لرد سیاه،اون موقع کثیف بود،زیاد مشخص نبود چه شکلیه.فکر کنم این مجسمه جد آنی مونی باشه!خیلی شبیه آخه!
لرد پشتش را به مجسمه کرد و در حالی چند سرفه کوتاه میکرد خودش را اماده یک سخرانی کوتاه کرد:
...ای اسلیترینی های اصیل،ای اصیل زادگان،ای یاران وفادار من،ای کسانی که هر چی میگم گوش میکنین!بدانید و اگاه باشید که من...
تمام ملت اسلیترین مجذوب نطق زیبای لرد بودند که ناگهان مجسمه پشت سز لرد تکان کوچکی خورد!
بلیز در گوشی به بلا گفت: بلا،بدبخت شدیم،آنی مونی داره تکون میخوره،گمونم طلسمش باطل شده!الان لرد میفهمه ما بهش کلک زدیم ها!
بلاتریکس رودولف را صدا کرد و چیزی در گوشی به او گفت.رودولف هم به همراه مانتی کوچولو از کنار صفوف مشتاق اسلیترین که به نطق زیبای لرد گوش میکردند رد شد و بعد از دور زدن لرد!به طرف آنی مونی رفت.رودولف در حالی که لگدی به مجسمه میزد گفت:ای بابا،یه لحظه تکون نخور دیگه.بذار لرد بره دوباره درستت میکنیم.
آنی مونی:اوووووم....موووووم....هوووووم!
رودولف با زیبایی هر چه تمام تر طلسمی را بر روی آنی مونی اجرا کرد که او سریعاً تبدیل به سنگ شد!مانتی در حالی که سرش را تکان میداد گفت:من آنی مونی سنگ شده دوست نداشت.نمیشه خوب جویدش!
لرد بعد از مدتی کوتاهی(دو ساعت و نیم!)سخنرانی را تمام کرد و در حالی که به ملت اسلیترین لبخند میزد گفت:خیلی خوب.من دیگه میرم.مجسمه رو هم با خودم میبرم که بذارم تو اتاقم!
لرد:
اسلیترینی ها:


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.