هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: صد و يك راه براي ذله كردنه كريچر
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۵
#8

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
مـاگـل
پیام: 1223
آفلاین
*****
از زاخي و وراجيهاش بدم ميياد/
******


عمرا من چنین حرفی نزدم و اگه زده باشم به این صورت نگفتم مردی نقل قول واقعی بکن


******
پست ارزشي نزنيد

دوست دارم بزنم...تا آخر عمرم هم به اين كارم ادامه ميدم
******


میدونم چون ترک عادت موجب مرض است راحت باش از اول هم ارزشی بودی از همون موقع که سدی با اون اواتر کوپولش سام بود و تو جرج دیویس بودی


******
منم ميتونم از اين پستا بزنم و توش سه تاتون رو نيست و نابود كنم.

اگه ميتوني بيا بزن!
*******


بالاخره باید یک فرقی بین من و شما باشه دیگه منم بیام مثل شما بدون فکر و الابختکی پست بزنم نمیشه که

*******
ناظران...به پستاي پشت هم گير ندين

عشقم ميكشه گير بدم. اصلاً حالا كه همچين شد، اين دو تا پستي رو كه پشت هم زدم پاك ميكنم!
*******


خود درگیری داری؟ پست خودت رو پاک میکنی؟ اگر کسی بیاد بگه پستم پاک شده و دلیل پاک شدنش پشت سر هم بودن باشه از نظارت به صورت قانونی برت میدارم


******
پينگ پنگم خيلي خوبه

سوسكي...سهيل پينگ پنگش بهتره!
******


نه پینگ پونگ من رو دیدی نه مال سهیل رو پس خواهشن
Knock it off

********
عاشق اهنگ سرزمين از گروه ارا هستم

هاجي:اينم شد آهنگ؟ شما به اين ميگين موسيقي؟ (توي يكي از كنفرانسها...)
*******


جون مادرت یکم تحقیق کن بعد حرف بزن ارا تو عمرش آهنگی به نام سرزمین نخونده اون اهنگی هم که گفتم خوشم می یاد سنتنسه

خیلی جالبه شما تو کنفرانساتون در مورد این یگانه جن سایت صحبت میکنین؟ چقدر بی کار
********
.من، كريچر، آن يگانه جن سايت...

ااولاً اينكه از روي جمله ارزشي آوريل كپي نكن! بعشدم...مگه هوكي و دابي جن نيستن؟
جملت رو تصحيح ميكنم: من، كريچر، آن يگانه جن معيوب سايت...
*******




قبل از این که اوریل عضو سایت بشه من این جمله رو میگفتم البته حق داری یادت نباشه چون اون موقع سخت مشغول خاله بازی به همراه زاخی در تالر هافل بودی
در ضمن من هر جور دلم بخواد خودم رو معرفی میکنیم از اول من یگانه جن سایت بودم الانم با این که چند تا جن دیگه تو سایت هستند ولی من کجا اونا کجا وقتی اعتراض نمیکنن یعنی قبول دارن



در مورد مسنجر اگه اصلا کپی نکنی خیلی بهتره چون مسنجر یک مکان برای بحثهای خصوصیه ولی حالا که کپی کردی جوانمردانه تر این بود که کلش رو نقل قول میکردی


حالا که این طور شد از نظارت ریون برت میدارم ببینم چی کار میخوای بکنی اصولا ناظر باید یکم جنبه داشته باشه و پست مدیر رو ویرایش نکنه اون هم ویرایش های نابه جا من اگه پستات رو ویرایش میکنم چیزی رو پاک نمیکنم یا اضافه نمیکنم ولی تو حرفای من رو پاک کردی

حالا برین خوش باشین که نظارت پشتتون نیست


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه كريچر
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۵
#7

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
مـاگـل
پیام: 1223
آفلاین
یک روز کریچر آن یگانه جن سایت که خیلی خیلی برتر و سر تر از جن های دیگر بود به همین دلیل اجنه ی دیگر را قبول نداشت داشت در فروم قدم همی زد
ناگاه چشمش به تاپیکی ارزشی خورد نامش بس عجیب با خود اندیشید که الافی تا به کجا ؟ ارزشی بازی نهادینه شده است؟ دل خود را به این اراجیف خوش نموده و در میان یکدیگر به خود می بالند؟غافل از این که کریچر آن نامی و آن نامدار را چه باک از باد هوا( استعاره از سخنان پوچ مخالفان)

خواست بی توجه بگذرد شاید کودکان خوش باشند و نخواست ناجوان مردانه بازی اینده سازان این سایت را خراب کند( چه کنم اینها اگر 10 سال دیگر هم در سایت باشند به جایی نرسیده گل دختر مدیر خواهد شدندی ولی این عده ناظر تالاری قله ی رفیع موفقت آنها در این دنیا و آن دنیا است)

اما دید این کودکان قائده بازی ندانسته پای به میدان گذاشته حرمت ها را شکسته اند بیش از آن غفلت را جایز ندانسته به سوی آنان رفت تا رسم بازی به انها بیاموزد


ادی وسط تالار نشسته بود و سدی و کفی و کفیه دورش جمع شده بودند و ادی داشت براشون حرف میزد
ادی: من دیشب خواب دیدم زلزله اومده بعد من با یک نفر مشروع مشروع :bigkiss:
همه :
کفیه خم میشه جلو : بعدش چی شد ؟
کفی بلند میشه و یک چک میزنه تو گوش کفیه : برو تو اتاقت من خوشم نمی یاد زنم با مردای نامحرم حرف بزنه
کفیه : میترسم تا اونجا برم هوا تاریک شده
کفی: خوب ادی وسدی تو رو میرسونن

45دقیقه بعد

سدی و ادی به این حالت میرسن پیش ققی
ققی: نگران شدم یک ساعته کجا رفتین؟
ادی : خوب رفته بودیم کفیه رو برسونیم دیگه یک کاری پیش اومد معطل شدیم
کفی : خوب مهم نیست بیا بقیه ی داستان رو بگو
و سه تایی میشینن و به حرفای ادی گوش میکنن


ساعت 3 نیمه شب

ادی : همین که اومدم برم جلو از خواب پریدم
سدی و ققی:
ادی: خدا کنه امشب بقیش رو ببینم
کفی با حال ولع : فردا یادت نره حتما برامون تعریف کنی
سدی: یعنی میشه ما هم یک روزی........
کفی: خوش به حال ادی که حداقل تو خواب یک فیضی میبره

هر سه با هزار امید و ارزو بلند میشن برن بخوابن که کریچر از در وارد میشه
کریچر در آستانه ی در بر میگرده و با عده ای که گویا تا اونجا همراهش اومده بودند صحبت میکنه
کریچر: پاتی , هرمی , جینی , الی خیلی خوش گذشت فردا ساعت 9 اجازتون رو از دامیل میگیرم بریم هاگزمید
هرمیون : همون جای همیشگی؟
کریچر: اره عزیزم
صدای ول وله و شادی افراد پشت در به گوش میرسه
کریچر: بای تا فردا
کریچر در رو میبنده و می اد از کنار اون سه نفر رد میشه
اون سه نفر:
کریچر : سلام بچه ها من صبح که داشتم میرفتم شما اینجا بودین الانم که برگشتم اینجایین که حتما باز داشتین در مورد خواباتون حرف میزدین اخه با این کارا می خواین به کجا برسین؟
سدی :نخیرم ما بیرون بودیم همین الان رسیدیم
کریچر: کجا رفته بودین؟
ادی: با اوریل و فلور و چو و لونا و رونا رفته بودیم بیرون
آوریل که از پله های خوابگاهشون پایین میاومد : دروغ گو من که امروز با شما هیچ جا نیومدم
کریچر: رونا و لونا هم با من بودن
ادی و سدی وکفی:
کریچر: اوریل تو هم که بیداری
اوریل : داشتم به حرفای اینا گوش میکردم wink:
کریچر : پس بیرون نرفته بودین؟
آوریل: نه فقط ادی و سدی یک تریپ با کفیه رفتن بیرون
کفی: کی؟
آوریل: همون موقع که تو دستشویی بودی
کفی : داشتیم

ادی وسدی :
کریچر: ادی و سدی و کفی با یک شب بخیر جمع رو خوشحال کنید اوریل تو هم این قدر به حرفای بی ناموسی اینا گوش نکن
کفی و ادی وسدی خوشحال و خندان به امید یک رویا ی شیرین به رختخواب میرن و اوریل هم با این که از گوش کردن به حرفای اونا لذت میبرد ولی به خودش قول داد تا دیگه به صحبتهای این سه بی ناموس گو گوش نده


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه كريچر
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۵
#6

لیندا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۷ شنبه ۸ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۱۲ دوشنبه ۶ آذر ۱۳۸۵
از اتاق یک کشاورز
گروه:
مـاگـل
پیام: 21
آفلاین
چند روز بعد
سدریک و ققی و ادی دارن تو تالار مطالعه ی ریون یه کتاب می خونن.
می رسن به صفحه ی 671 که بالاش نوشته " آرتیکوس ".
می مونن که این چه وردیه.
ققی- این چه وردیه؟
سدریک- امتحانش کنیم؟
ادی- اگه خودت داوطلب می شی که روت امتحانش کنیم باشه قبوله.
سدریک- <<<
ققی- لونا چطوره؟
همین موقع کریچر و هوکی دست تو دست همدیگه از جلوی این سه تا رد می شن.
سدریک- واستا ببینم.
کریچر پا می ذاره رو فرار. لیندا که همون موقع داره از در می آد تو پشت یقه ی کریچرو می گیره . کریچر داد و فریاد می کنه. لیندا می آد و کریچرو می ذاره رو میز جلوی سدی و ققی و ادی.
سدریک- آرتیکوس.
یه نوری- مخلوط خاکستری و آبی و زرد- از توی چوبدستیش می آد بیرون و می خوره به کریچر. بیچاره کریچر کوچولو!!!

خودم نوشتمش ها ولی خدایی موندم این سه تا چه جوری داشتن با هم یه کتاب می خوندن.


به ترین کار را از توانمندان ندان بلکه بیش تر به چیزی بنگر که از ناتوانان سر می زند


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه كريچر
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
#5

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
مـاگـل
پیام: 523
آفلاین
هزاران سال اندر گذر بود و هنوز كه هنوز بود موجودي منفور و ضايع بر روي زمين ميزيست.

خداوند از كار خود در شگرف بود و فرشتگان را فرستاده بود تا بر روي كريچر تحقيقات بنمايند و حقارت اين موجوده ذليل و كوچك را بررسي كنند.

كريچر بسيار با خود حال مينمود و كارتهاي پستالي را كه خود براي خود پست ميكرد را هر روز صبح از جلوي تالار جمع ميكرد و با دفت تمام ميخواند.

بعد از اتفاقات اخير كريچر پير و خموده شده بود و قيافه ي ضايعش ضايعتر شده بود.
ديگر حالي براي ارسال كارت پستال براي خودش نداشت و بسيار دپرس شده بود.

آنروز صبح در مقابل درب تالار نشسته بود و به حاله زاره خودش گريه ميكرد آخر چرا او اينقدر بايد ضايع باشد؟مگر او چيكار كرده بود كه اينقدر مفلوك بود؟
در افكار ضايع خود فرو رفته بود كه ناگهان فردي معيوب الحال به نام زاخي از جلوي او رد شدندني.
زاخي زير لب زمزمه ميكرد:زاخي ماله من زاخي ماله تو زاخي واسه يه دنيا.

زاخي هنوز داشت رد شدندني كه به ناگه قيافه ي ضايع كريچ او را منقلب كرد.
(از قديم الاحوال گفته اند كه ضايع چو ضايعي ببيند خوشش آيد.)

زاخي دستي به سره قناص كريچ كشيد و گفت:بينم اي موجوده مفلوك چه شده؟تو هم به دنبال جي افي؟

كريچر كه بسيار از زاخي خوشش آمده بود رو به او كرد:نه من خيلي
داغونو خسته شدم الان دپرسم ميخوام برم خودمو بكشم.
زاخي چانه ي خود را به مدت دو ساعت خاراند و تازه به نكته اي كه در حرفه كريچر بود پي برد:آها ايول باشه برو و خودت را نفله كن ولي اگر زماني خواستي زن بگيري بيا پيشه خودم آخه ميدوني من خيلي لاوبازم
كريچر كه مفلوكي و بيچارگي از سرو رويش پايين ميريخت چشمانش گرد شد و رو به زاخي كرد و گفت:خب حالا چون خيلي مفلوك و بدبختم قبوله منتها من گزينه ي فلور رو انتخاب كردم,هرميون هم بد نيست
زاخي به ناگه دوباره دو ساعت به اين حرف كرد و گفت:خب اونها هم خوبن ولي من گزينه ي بهتري رو برات انتخاب كردم.
كريچر كه دهانش آب افتاده بود و چشمانش گشاد شده بود گفت:كي؟
زاخي يك ساعت و ربع به اين جمله تفكر كرد و گفت:هوكي
پيرزنه خوبيه خيلي به هم ميايد.يه مدتم جي افه من بوده خيلي پيرزنه خوبيه ظرفارم بلده بشوره.
ناگهان سدريك و ادي و كفي هم از تالار بيرون آمدند:مباركه مباركه دست
كريچر:

آنروز ديگر صبح نبود شب بود.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سدريك ديگوريوهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
كريچر كجايي كه ميخوايم پيرزنت بديم البته به همين يه مورد اكتفا نميكنيم


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه كريچر
پیام زده شده در: ۲:۳۸ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
#4

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
نقل قول:
از زاخي و وراجيهاش بدم ميياد

حسم گرفته كه اداي زاخي رو در بيارم.


نقل قول:
پست ارزشي نزني
ن
دوست دارم بزنم...تا آخر عمرم هم به اين كارم ادامه ميدم


نقل قول:
منم ميتونم از اين پستا بزنم و توش سه تاتون رو نيست و نابود كنم.

اگه ميتوني بيا بزن!


نقل قول:
ناظران...به پستاي پشت هم گير ندين

عشقم ميكشه گير بدم. اصلاً حالا كه همچين شد، اين دو تا پستي رو كه پشت هم زدم پاك ميكنم!


نقل قول:
پينگ پنگم خيلي خوبه

سوسكي...سهيل پينگ پنگش بهتره!


نقل قول:
آهنگايي رو كه بقيه گوش نميدن خيلي دوست دارم

افراد معيوب ذهني، اينجورين!


نقل قول:
عاشق اهنگ سرزمين از گروه ارا هستم

هاجي:اينم شد آهنگ؟ شما به اين ميگين موسيقي؟ (توي يكي از كنفرانسها...)

نقل قول:
...من، كريچر، آن يگانه جن سايت...

ااولاً اينكه از روي جمله ارزشي آوريل كپي نكن! بعشدم...مگه هوكي و دابي جن نيستن؟
جملت رو تصحيح ميكنم: من، كريچر، آن يگانه جن معيوب سايت...



ميخانه مسنجر:


كريچر: ادي كاري نكن بندازمت تو هافل
ادي:جون من...منو ببر هافل
آوريل:نه بابا، يعني چي؟
ققي: اگه ادي بره ما هم ميريم
كريچر: نه حالا، گناه داري...اينقده تو ريون بمون تا بپوسي

كريچر: پستاي بيناموسي رو سانسور كنين
ادي:دوست ندارم
كريچر: پس از نظارت برت ميدارم
ادي: نامرده هر كي برنداره
آوريل: پس تكليف من چي ميشه كه ميخوام استعفا بدم؟
كريچر: خب خودم ميام ناظر ميشم
(كريچر پي ام مشكوكي رو براي آوريل ميفرسته)
آوريل: آره، اين خوبه
ققي: مثه دفعه قبل همه ميزارن از گروه ميرن
كريچر: نه حالا...اگه از نظارت برت دارم، ميزني زيرش




جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه كريچر
پیام زده شده در: ۱:۳۴ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۸۵
#3

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
***صبح روز بعد***

كريچر جلوي شومينه نشسته و داره سعي ميكنه با چسب قطره اي گوشش رو بچسبونه!
سدي از اونجا رد ميشده كه نگاهش به كريچ ميوفته! كنار اون ميره، دستش رو زير كاناپه ميبره و اونو برميگردونه!
كريچر زير كاناپه له ميشه، زجه هايي ميكشه و از دهنش كف ميياد بيرون!
ققي ميياد روي كاناپه ميشينه و ديگه صدايي از كريچ بلند نميشه!
بعد يكساعت سدي و ققي تصميم به رفتن ميكنن! بلند ميشن و به سمت در تالار ميرن! كريچر در حالي كه تا شده به سمت سدي ميره، موهاش رو ميگيره و شروع به كشيدن ميكنه! سدي دستي به موهاش ميكشه و ميگه: شامپو بس...عامل لطافت موهاي شما!
كريچر از پنجره پرت ميشه بيرون!
ققي ميپره رو سرش:يالا...زود باش پول شيشه اي رو كه شكستي بده!
سدي:
ققي:
سدي:
ققي:


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه كريچر
پیام زده شده در: ۱:۰۷ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۸۵
#2

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
مـاگـل
پیام: 911
آفلاین
کریچر خسته بود چشم هایش را بسته بود...
او در آسمان بود چشم هایش نگران بود...
ساعتش راچک کرد بعد از آن هم اندکی فکر کرد...
رخت هایش نشسته بود قلبش بسیار شکسته بود...
او تنها بود همدم غم ها بود...
ققی او را زده بود لاکن سال ها از این موضوع گذشته بود...
حال سدریک دلش را شکسته بود قلبش را در هم گسسته بود...
او درب و داغان بود موهایش پریشان بود...
چاره ای نداشت راه دیگری نداشت...
او بود هزاران دشمن هم کمین و هم پیمان در هر لحظه و هر دم...
ترس او شلوارش را خسسته* بود ققی و سدی او را نبسته بود...
واژگانی بیگانه می دید اشک هایش ریدانه* بیدی...
او جز گریه کاری نداشت شب روزش با هم فرقی نداشت...
این ققی سینه سپر بود که او را آزرده بود شاید او در خوابش این روزها را دیده بود...
توانای گامی دگر نداشت اندیشه ای دیگر در سرش نداشت...
سر انجام دست هایش را حلقه کرده و پایه ققی را افکنده کرده...
و بگفت:
ای ققی مهربان اسمت دهد آرامشی برتر ز جان...
گر تویی بزرگ و گرداننده من به پایت هستم خاکنده*...
گر کنی بخشش ز ما خوهم گشت روز شب نوکر شما...
ای رود جانم به قربان شما من حقیرم تو ببخش ما را از آن*...
ققی نیز بگفت:
آهای ای مفلوک گردن کج گشته دیر زمانیست که حکمت رفته...
گر ببخشم من تو را روز دیگر همچو غولی ظاهر بگردی در جلوی چشم ما...
ادامه شعر در داستان های بعدی (هفت خوان ققنوس و کریچر)
---------------------------
خسسته:خیس کرده بود
ریدانه:کلمه ای بی عفت کلامانه
خاکنده:خاک زیر پای
از آن:به خاطر اون غلطی که کردم


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه! (ریونکلاو)
پیام زده شده در: ۰:۴۲ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۸۵
#1

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
مـاگـل
پیام: 523
آفلاین
و آنگاه كه سدريك در هاله اي از نور رفت و برادر حميد داشت با دستانش در قزوين مردم را ساپورت ميكرد موجودي ضايع در آنسوي دنيا پا به جهان مادي گذاشت به نامه كريچر!!!
اين تاپيك هيچ قصدي نداره به جز ضايع كردنه كريچر و ما اينجا رول مينويسيم.
خودم اولين رول رو ميزنم و دوستان ميان با زبونه خوش ادامه ميدن ما ناظرهارو خريديم و داريم تلاش ميكنيم تا كريچر رو هم از مديريت خلع كنيم اين عمليات كاملا از قبل طرحريزي شدس و منم مرد عملم.
كريچر رو اونروز تهديد كرديم به حرفه من گوش نداد حالا سزاش رو ميبينه.
البته كريچر هم ميتونه بياد اينجا با رول از خودش دفاع كنه ولي سريع پستش توسط ناظر پاك ميشه
خب ديگه وارد عمل بشيم متاسفانه اگه اين تاپيك حذف بشه كه ميشه اونوقت من يكي ديگه ميزنم.
اينقدر ميزنم تا حذف شناسم كنيد,بعد كه حذف شناسم كرديد ميرم با يوزر پسه بقيه ميام اينقدر ميزنم تا اونارم حذف شناسه كنيد اونوقت اينجوري سايتم ميخوابه پس بهتون توصيه ميكنم اين تاپيك رو پاك نكنيد.

__________________________________________________________________________________

هوا خيلي تاريك بود كه بود.
دو سايه ي مبهم از تالار ريون عبور كردند و رفتند اون پشت مشتا.
هردو پيراهن سفيدي به تن داشتند و خيلي مرموز به هم لبخند ميزدن.
سدريك:وقتشه.
كفي:آره وقتشه.
ميشد اون پشت مشتا كه خيلي هم تاريك بود وسايل مرموزي رو ديد از جمله لوله آزمايش و غيره بله بله درست حدس زديد اينجا يك آزمايشگاهه سري بيد
كفي دستشو مياره بالا و مايع غليظ آبي رنگرو ميريزه توي شيشه و خوب تكون ميده و بعد يه دودي بلند ميشه.
كفي:خب ما يه محلوله جديد كشف كرديم سدي
سدريك:حالا به چه دردي ميخوره؟
كفي:تقويت كننده ي موهاي بلند.
سدي:خب اين به چه درد ما ميخوره؟
كفي:هيچي ميخواستم هيجان كار بره بالا.
سدي:خب از اول ميگفتي خودم هيجانو ميبردم بالا
كفي:
سدي:
كفي:
سدي:
تا صبح ادامه دارد...

____________________________________________________________________

صبح
كريچر مياد بره دستشويي
كفي ميره جلو و جفت پا ميگيره و كريچر با مخ مياد زمين.
سدريك ميپره خودشو پرت ميكنه رو كريچر و كريچر له ميشه.
بعد كفي يه نخ ميبنده به دمه كريچر و اونو باد ميكنن.
كريچر تقلا ميكنه ولي هيچي نميشه از بس كوچيك و ضعيفه
از پنجره ميبرنش بيرون و بادش ميدن بره هوا.
هوا وقتي قيافه كريچر رو ميبينه حالش بد ميشه و رعد و برق ميزنه به گوشاي كريچر و خوشبختانه كريچر يكي از گوشاشو از دست ميده.
ناگهان باد كريچر رو بلند ميكنه و ميكوبونه رو زمين.
كريچر با حالت منگي بلند ميشه:از همتون انتقام ميگرم من ميخوام برم خونه آي من مامانمو ميخوام
سدريك:
كفي:
سدريك:
كفي:
و تا صبح ادامه دارد...


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۷ ۱۰:۵۶:۰۵
ویرایش شده توسط مادام رزمرتا در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۲۷ ۱۸:۵۱:۰۸
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۷ ۱۶:۴۲:۴۴
ویرایش شده توسط وزیر دیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۴ ۱۱:۳۵:۱۱
ویرایش شده توسط وزیر دیگر در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۱۷ ۱۵:۵۵:۱۰
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۴ ۲۲:۰۸:۵۷

[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.