لودو و اما که تازه به زمین کوئیدیچ رسیده بودن فرصت را غنیمت شمردن و.....(به دلیل قوانین جمهوری اسلامی ایران این قسمت حذف شد!)
---------------------------------------------------------------------------
کمی اونور تر دانگ و نیمفا در حالی که وسط جنگل ممنوعه بودن با دورا بحثش میشه که دورا میگه:تو واسه چی به هلگا این جوری گفتی؟!
دانگم میگفت که:به تو چه!نکنه تو واقعا"کسه دیگه ای بودی و حالا این شدی؟!
این از این دوتا!
--------------------------------------------------------------------------
همین موقع ها بود که دنیس و اریکا زیر درخت بید مجنون در حالی که دست هم رو گرفته بودن!(
چه رومانتیک!)
دنیس از اریکا به خاطره دعوایی که باهاش توی خوابگاه کرده بود معذرت خواهی میکرد.
اریکا:خواهش میکنم تو اصلا" فکرشم نکن!
....(باز هم به دلیل قانون اساسی کشور این قسمت حذف شد!)
--------------------------------------------------------------------------
ماتیلدا و ارنی هم که به سمت هاگزمید در حال حرکت بودن وسطای راه ماتیلدا گفت:اینو از سرم بردار!
ارنی:باشه!وایسا...
ارنی آستیناشو میزنه بالا بعدش دستاشو به هم میماله و شروع میکنه به کشیدن.هی کشید کشید دید که فایده نداره.یه پاشو گذاشت رویه شونه ی ماتیلدای بد بخت دوباره کشید!!!
بازم در نیومد!
ارنی زیر لبی گفت:ای نیمفا خدا خفت کنه که عقدتو سر عشق ما خالی کردی!فقط زورت به این طفلک رسید.....!
ماتیلدا که شنیده بود با یه صدای خاله زنکی گفت:منم که حساااااسسسسس...!
ارنی این دفعه دوتا پاهاشو گذاشت روی شونه های ماتیلدا دوباره شروع کرد به کشیدن...ولی در نمیومد...ولی ارنی هی کشید...هی کشید!
---------------------------------------------------------------------------
در همین حین ریتا نفسش تموم میشه میاد بالا!
هلگا میبینتش و میگه:سوکسوک!!
ریتا باخت.حالا نوبت بقیه بود!
ریتا و هلگا به سمت زمین کوئیدیچ حرکت کردن و لودو و اما رو در حاله.....(میگم سانسور شده....گیر ندین دیگه!)پیدا میکنن و هلگا جون دوباره میگه:سوکسوک!
اما و لودو هم میخوره توی ذوقشون:
چهارتایی با هم راه میفتن میرن به سمت هاگزمید.
هنوز ارنی و ماتیلدا در وسط راه درگیر اون سینی بودن.گردن ماتیلدا تقریبا" به طول 5 متر کش اومده بود!!!
چهارتایی که تازه رسیده بودن:
همه با هم رفتن به سمت درخت بید مجنون و اریکا و دنیس رو هم درهمون حالت لودو و اما یافتن و هلگا دوباره:سوکسوک!!!
حالا مونده دورا و دانگ....
هلگا:پس رحیم کو؟!رحیم؟رحیم؟!
دیدی رحیممو بردن!
ادامه دارد...
اگر میشه نقدش کنید ولی اگر خیلی بده با پیام شخصی برام نقدش کنید!
متشکرم!
پست خوبي بود ماتيلداي عزيز.
بسيار بسيار خوشحالم كه پيشرفت كردي.
طرز نگارشت خوب بود. (البته رو علائم نگارشي كي بيشتر دقت كن )
بيانت هم خوب بود.
ديالوگهات هم خوب بود.
توصيفاتت هم خوب بود.
*** فقط يه نكتهي منفي داري! كه بايد بهش خيلي دقت كني!
اون هم سوژه است! سوژه! سوژه! سوژه!
ماتيلداي عزيز، سعي كن وقتي ميخواي يك پست رو ادامه بدي، در مورد همه چيزش فكر كني و به بهترين شكلي كه ميشه ادامش بدي... يعني سوژه رو خيلي خوب بگيري و خيلي خوب پرورش بدي.
مثلآ اين سوژه اي كه در پست قبلي دنيس بود، بايد بگم كه مثلآ اگر من ميخواستم ادامه بدم. ماجراهاي خفنزي () براي هر دسته ايجاد ميكردم... مثلآ ريتا در اعماق دريا كلي واسه خودش زندگي و اينا و كلآ مثلآ بين دو نفر دعوا ميشد و... اين الان يه مثال بود، كلي گفتم، فكر نكردم راجع بهش.
منظور كليم اين بود كه سعي كن علاوه بر موضوع لاو، بوس، بغل! چيز ديگه اي هم بياري تو داستان... چرا كه اينها در كنار موضوعات جذاب ديگه قشنگ ميشه.
پس حتمآ در پست هاي بعدي سوژه هاي بهتري ببينم.
بازم ميگم. پستت خوب بود. فقط اين ايراد رو داشت.
در كل خيلي خوشحالم كه به نقد شدن پستهات علاقه داري. چرا كه نشون ميده كه دوست داري بيشتر و بيشتر پيشرفت كني...