لرددرحال راه رفتن درراهروهست وازاين ابرهاي تفكربالاي سرش سبزشده وبشدت خوشحال بنظرميرسيد:
-واقعا خشانت چيزبسيارخوب ومفيدي است،ببين من الان خشانت بخرج دادم اينهاحتماتابحال مجسمه رادرست كرده اندوعين روز اولش شده!!!
~درافكارلرد~
لردبه آرامي واردحمام ميشودوازحيرت سرجايش خشك ميشود!!!
همه اعضاي اسلي ديوارهاي حمام رازينت بخشيده اند-البته زينت بخشيده شدن ديواربوسيله افراداسلي بدين منظورنيست كه مثلا بليزراچسبانده اندبه ديوار،يعني ملت اسلي ديوارراخوشگول فرموده اند-ويك ميزوسط حمام گذاشته اندبه چه بزرگي وانواع واقسام ميوه هاوشيريني هاراروي ان چيده اندوشربت روي ميزگذارده اند-بي ادب گفتم شربت چرااينجوري نگاه ميكني؟بخداشربته!!!-وهمه خيلي باعشق به لردنگاه ميكنندوخشانتي ديده نميشودحتي در مانتي:
همه:
لرد:
درهمين احوال بلاتريكس كه لبخندميزند-
-دسته گلي راتقديم لردميكند:
-اي لردبزرگوارماراببخشيدكه اينگونه باشمارفتاركرديم!!!
سپس آنگاه رودولف جلوميايدوجلوي لردزانوميزندويك طوماردرمياورد ازجيبش به اين درازا وشروع ميكنددكلمه اي براي لردخواندن...در اثناي دكلمه خواندن گل گوشتخوار بليزومانتي كه لباسهاي ارزشي زيباهماننددوفرشته پوشيده اندپشت سررودولف حركات نمايشي اجرا ميكنند:
-اي لردكه چشمان توچنان ياقوت سرخ است/اي لردكه سرمباركت چنان آئينه صاف است/اي لردكه خشانتت درجهان يكتاست/اي كه نيروي توجاودان درجهان/مامرگخواران حقيرت راببخشاي!!!
ملت اسلي:
لرد:
مانتي درحالي كه لباسي هماننديك فرشته پوشيده دسته گلي به اين ابعادراتقديم لردميكندوبعدگل گوشتخواربليزبه نشانه بليزيك نون تقديم لردميكند:
ملت اسلي: :grin:
حضرت لرد:
ملت اسلي كنارميروندولردباحيرت به مجسمه كه ازروز اولش هم بهترشده نگاه ميكند،رويه مجسمه بامرمرسفيددوباره پوشانده شده وبه زيبايي ميدرخشد!!!!
~پايان افكارلرد~
لرددرحالي كه رسماكف كرده ازافكارخويش بايك لبخندشاد به سمت حمام ميروددرحالي كه مطمئن است افكارش درست است وحتما چنين رويدادهاي غيرمنتظره اي درانتظاراوخواهدبود وكلي داردبه لرديت خودافتخارميكندوتصميم ميگيردبازهم باخشانت برخوردكندتامردم نگويندعجب لردبي جنبه اي!!!
----------------------------
درحمام اسلايترين
----------------------------
همه:
ميرتل:
-بنظرمن ازگوشتش آبگوشت درست كنيم!!!
-مانتي آبگوشت دوست داره...بابربري ميچسبه!!!
-نون!!!
-
باارواح نميشه آبگوشت درست كردبايدآتيشش بزنيم!!!
-ارواح گويا آتش نميگيرند...بايدبكشيمش!!!
-
اين قبلا مرده!!!
ملت اسلي دوباره درغورتفكرفروميروندواندكي به ميرتل وبعدگندي كه ميرتل بالاآورده نگاه ميكنندوبعددوباره درغورتفكرفروميروند!!!
آنها دوراه دارند:
1/تالردنيامده گندميرتل رادرست كنند
2/تالردنيامده خودشان بزبان خوش خودشان رابكشند
-براستي كه لردماراخواهدكشت!!!
-
حالا چراادبي صحبت ميكني؟
-خواستم كلاس كارمون بره بالا!!!
-
ناگهان درب حمام بازميشودوآني موني واردحمام ميشود:
-سلام به همه...چه خبر؟ :grin:
ملت اسلي:
آني موني:
--------------------------
درراهرو
--------------------------
لردپشت درحمام ايستاده است وسعي ميكندنيشش راكه تا بناگوش بازشده است بسته نگهداردولي كارسختي است!!!
بالاخره باخشانت هرچه تمامترواردحمام ميشود:
لرد:
ملت اسلي:
لردكه بطور مبسوطي كف كرده به مجسمه روبرويش خيره ميشود....