هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۷:۳۴ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۵
#28

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۳۵:۴۱ چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳
از سوسک می ترسم
گروه:
مـاگـل
پیام: 303
آفلاین
بلا : تلفنتون کجاست زنگ بزنیم موبایل رابستن بیاد اینجا اون در زمینه دماغ و اینا استاده .
اسنیپ:
بلا : پس زود باش بگرد دنبال تلفن .
اسنیپ و بلا شروع می کنند به گشتن اتاقها که تلفن رو پیدا کنند .
1 ساعت بعد
بلا : مثل اینکه تو خونتون یه تلفن ندارید . باید بریم خیابان دنبال تلفن عمومی بگردیم .
اسنیپ : باشه . جینا کجایی که حال من بدبخت بیچاره رو ببینی .
انقدر خیابانها و بیابانها را می گردند تا بالاخره تلفن عمومی پیدا می کنند .
اسنیپ :
بلا :
اسنیپ : اینجا چقدر شلوغه .
بلا : آره . حالا بیا تو سف بایستیم تا ببینیم بعدا چی میشه .
بالاخره نه پائین خره تو سف می ایستند .
3 ساعت بعد
اسنیپ : آخیش بالاخره نوبت ما شد .
بلا : خوب شمارش آهان 09123658793
بلا : وصل شد ساکت . الو خوبی رابی چه خبر
رابی : صدات خوب نمیاد با الان داریم میریم لس آنجلس با جاگسن و بلیز.
بلا که شکه شده بود گوشی رو محکم گذاشت و بعد اونجا شروع به گریه کرد .
اسنیپ : چی شده خواهر ؟
بلا هنوز گریه می کرد و حتی به جواب اسنیپ هم پاسخ نداد .
در هواپیما
بلیز : اینا چه باحالن .
رابی : آره نگاه کن رو هواییم.
جاگی : ولی سوارشدن جارو کیف دیگه ای داره .
بلیز : آره هیچی اینا مثل مال ما جادوگرها نیست.
رابی : حالا که داریم میریم سفر کی به کارهای تیم کوئیدیچ برسیم ؟
جاگی : میریم اونجا هم نیروی جدید باسه گروهمون کسب می کنیم و هم توی کوئیدیچ از اونها استفاده می کنیم .
دم در خانه اسنیپ
بلا : آدم خنگ یعنی یادت رفت یه کلیدی چیزی بگیری
بلا تو فکرش: کاش الان لس آنجلس بودم تقصیر اون رودولف بود که بلیط ما رو هم پاره کرد .
بلا : رودولف فقط اگه بیای تهران خودم خفت می کنم .
اسنیپ : ولی من نمی دونستم خونه ایگور تو جردن باشه ها .
اسنیپ تو فکرش : حالا که جینا نیست باید بریم رفیق گردی جدیدا یه چیزهایی هم اومده به نام سیگار و هروئین بریم یه امتحانیش بکنیم .
اسنیپ : بلا من میریم .
بلا :: کجا
اسنیپ :خونه دوستام .
بلا : منم میام .
اسنیپ:


من یه شبح و�


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۳:۳۶ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۵
#27

بلاتریکس  لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 195
آفلاین
دوستان خواهش میکنم کمی رعایت کنید.لطفا در داستان به مواردی که نباید اشاره بشه اشاره نکنید.هر کی خواست میتونه با اسنیپ ادامه بده و هر کی خواست با جینا.توجه داشته باشید که جینا در لس آنجلسه(که البته حدس میزنم رابستن برای چی فرستادش اونجا )ضمنا بهتره از سریالها استفاده نکنید چون کسایی مثل من که سریال نگاه نمیکنن دچار سر در گمی میشن.برره تموم شد گیر نرگس افتادیم.

---------------------------------------------------------------
اسنیپ بعد از رفتن جینا دچار افسردگی شدیدی شد...دوری از جینا برای اون خیلی سخت بود...
-وای...در این مدت کوتاه چقدر بهش عادت کرده بودم.حالا من بی تو چه کنم.آه ای زندگی...ای تقدیر...
جینا جینا..جینا جینا...
سوروس با قدمهای آرام بطرف در میره و بازش میکنه.
-سلام سوروس..میگم که...
-سلام بلاتریکس.چرا اومدی؟اومدی از بدبختی من لذت ببری؟اومدی سکوت و تاریکی خونه منو ببینی؟
بلا: ..من فقط میخواستم بپرسم این زنگ درتون چرا جینا جینا میکنه؟
سوروس که از شدت ناراحتی یک قطره روغن هم به موهاش نزده بود:این هدیه عروسی من به جینا بود
بلاتریکس با دیدن گریه سوروس دلش کباب میشه ...
-گریه نکن..من برات چیزی آوردم که حتما خوشحالت میکنه.
دستشو توی جیب رداش میکنه و دنبال چیزی میگرده.
-ایناها..پیداش کردم.
سوروس: ماهیتابه؟
- ..نه این نبود.این برای مواقع اضطراریه..گاهی برای ادب کردن رودولف ازش استفاده میکنم...ایناها..چیزی که برای تو دارم اینه...و کاغذ پاره پوره ای از جیبش در میاره.
-این چیه؟
-خوب مگه دلت برای جینا تنگ نشده بود؟نامه جیناست.هر کاری کرده جغده حاضر نشده بیاد اینجا.ظاهرا از قیافه تو ترسیده. جینا هم نامه رو برای من فرستاد.
-و تو این نامه رو چند بار خوندی که به این شکل در اومد؟
بلا:
سوروس با اشتیاق نامه رو باز میکنه.
سوروس عزیزم سلام
امیدوارم حالت خوب باشه.من که خیلی خوبم..اینجا خوش میگذره.ارباب اصلا نمیذاره ما دست تو جیبمون کنیم.هی ما رو مهمون میکنه اینجا من با جادوگرهای زیادی دوست شدم.از اونجایی که جادوگران اینجا همگی خیلی خوش تیپ هستن من تازه متوجه شدم که چه کلاهی سرم رفته.من به این خوشگلی اصلا نمیدونم چرا زن تو با اون هیکل نی قلیون و اون دماغ سه متری شدم.فعلا باید برم..بازم برات از این نامه های عاشقانه مینویسم...فعلا بای بای
سوروس که با خوندن هر سطر نامه سرخ و سرختر میشه نامه رو پرت میکنه..
-بلا تو یه دکتر خوب سراغ داری؟
-دکتر برای چی؟
-خوب...برای...چیز..برای دماغم.
بلا نگاهی به بینی سوروس میندازه...
-نچ... این درست شدنی نیست...
سوروس:
-چیز..نه..منظورم این بود که کار دکتر نیست..خودم برات درستش میکنم



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
#26

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
جينا : نتونستيم بريم ماه عسل من تورو مي كشم !
سوروس :
جينا كه از خشم در حال انفجارب ود به سمت جنازه ي خدمتكار رفت تا آن را براي شام بخورد ولي در چيزي كه در دست او بود گرخيد .
جينا : سوروس بيا اين جا رو ببين .
سوروس : باشه عزيزم .
بعد او هم در چيزي كه در دست خدمتكار بود تعجب كرد . ولي بعد فريادي از خوش حالي كشيد و جينا رو بغل كرد . جينا :
اسنيپ :
جينا : لاغر مردني عجب زوري داري ...ولم كن ...
اسنيپ :
اين جا بود كه جينا حس شيرزنيش گل كرد وگرف تاسنيپو تكون داد وبعد متوجه شئ بي ناموسي كه از جيب سوروس بيرون افتاده بود شد . مجوز كپي رايتو از بليز گرفتم ) جينا در حالي كه شي كپي رايت شده از بليز را تكان مي داد گفت : اين چيه ؟
بليز : رفتم داروخونه قرص بگيرم پول خورد نداشت اينو بهم داد .
جينا دهانشو باز مي كنه تا با سوروس جر و بحث بكنه كه سوروس مي گه : بي خيال شو جينا . فعلا كه توي دست اون خدمتكار دو تا بليت بود . مي تونم خودمونو به لرد برسونيم .
جينا لبخندي مي زنه و به سمت جنازه مي ره ولي يه با ديگه مي گرخه . سوروس : چي شد عزيزم ؟
جينا : بليتا نيست .
ــ آخ جون مي رم لس آنجلس !
سوروس سرشو بلند مي كنه و با جن خانگي مؤنثي روبه رو مي شه كه توي دستش دو تا بليت بود و داشت از اونا دور مي شد . قبل از اين كه سوروس بفهمه چي شد جينا در يك حركت انتحاري روي جن پريد و بليتا رو بيرون كشيد اما يكي از بليتا پاره شد و حالا نصغش توي دست جن بود و نصفش توي دست جينا . جن كه احساس خطر كرده بود در حالي كه صداي گريه اش در راهرو مي پيچيد از جينا دور شد .
جينا نصفه بليتو به دست سوروس داد و گفت : خب ديگه من ميرم .
سوروس : پس من چي ؟
جينا : پيش بليز و رابستن و جاگسن مي موني و كلي بهت خوش مي گذره .
سوروس : ولي آخه ...
جينا : وقتي برگشتم بايد ده كيلو لاغر شده باشي . سوروس با حواس پرتي سر تكان داد . جينا : من ديگه بايد برم .
سوروس : خداحافظ عزيزم .
جينا : اگه بيام ببينم رو سرم هوو آوردي مي كشمت !
سوروس : خداحافظ .
جينا : خدا حافظ .

به اين شكل جينا به لس آنجلس رفت و سوروس توي خونه موند . پستاي بعدي رو در مورد لس آنجلس بزنيد




Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
#25

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۶:۲۴ دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
پیام: 1708
آفلاین
لرد : من میگم بهتره بریم لس آنجلس تعریفشو از آلبوس اینا شنیدم . میگن هم خیلی قشنگه هم خیلی دیدنیه و کلا خیلی حال میده !
بلافاصله همه لرد رو بخاطر هوش و ذکاوت مثال زدنیش مورد تشویق قرار میدن الی سوروس و جینا !
سوروس : ما نمیخوایم اونجا بیایم !
جینا : من گل آدم خوار میخوام !
لرد : یه بار دیگه حرف بزنید اصلا شما رو با خودمون نمیبریم ماه عسل ها !
سوروس و جینا
لرد : خوب پس چون اکثریت موافقن ! اهوووووویییییی خدمت کار بدو بیا اینجا !
بلافاصله یه شخص کریچر مانند از اتاق روبه رویی میاد اونجا و تعظیم بلند بالایی رو برای لرد میره .
لرد : بدو برو از این بقالی سر کوچه چند تا بلیط لس آنجلس بگیر بزن به حساب دامبل اینا برگرد !
ملت : هن ؟
بلافاصله خدمتکار با سرعت خانه را به مقصد بقالی سر کوچه ترک میکنه .

چند لحظه بعد

خدمتکار کریچر مانند دوباره وارد خونه شده و با مهارت از پیش تمرین شده ای پله ها رو دو تا یکی بالا میره تا اینکه به لرد میرسه .
خدمتکار : قربان فقط پنجتا بلیط داشت .
لرد : ولی ما هفت نفریم ! آواداکدورا !
نور سبز رنگ خیره کننده ای به خدمتکار برخورد کرده و جالبتر از آن اینکه خدمتکار جان به جان آفرین تسلیم کرده و روی زمین ولو شده .
لرد کمی فکر میکنه تا ببینه باید چطوری این مشکل رو حل کنه !
آنی مونی : ارباب جون ! من که معاونتم باید با تو باشم تا راهنماییتون کنم !
رودولف : من و بلا که از طرف خانواده دامادیم پس باید باشیم
ایگور : منم که برادر عروسم باید باشم !
لرد : منم که به عنوان عاقد میان این دو جوان باید باشم
ناگهان همه به سوروس و جینا نگاه کردند که با دهان های باز مشغول مشاهده آن ها بودند .
لرد : ببخشید دیگه نشد این ماه عسل با ما بیاین ایشالله ماه عسل بعدی !
بلافاصله اسنیپ تعظیم بلند بالایی کرد به صورتی که از شدت تعظیم روغن های موی سوروس از موهایش جدا شده و نصف بیشترش در یک حرکت چرخشی ارزشی بر روی صورت جینا پاشیده !
جینا
سوروس : چشم ارباب ماه عسل خوش بگذره !
جینا : ای لاغر مردنیه بی عرضه ! باید نشونت بدم
سوروس


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۵ ۱۲:۴۱:۰۶



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۰:۰۶ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
#24

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
اول معذرت بخوام چون من نرگس رو نگاه نمیکنم اطلاعات زیادی هم درباره اش ندارم!ولی یه جوری جمع و جورش میکنم حالا!
---------------------------------------------------------------------------
بعد پایان فیلم:
ملت اسلی مثل سینما 2000 همه جلوی تلویزیون ولو شدن!
لرد که به آرامی به سرش دست میکشید آنی مونی را صدا زد و گفت:ببینم،این یارو نصرته،عفته!،نمیدونم شوکته،نمیشه آوردش اینجا؟آدم آینده داریه!!
آنی:نه لرد،من بررسی کردم امکانش نبود.
لرد:که امکانش نبود هان؟پس کریشیو!!!!
اسنیپ با یه پارچ شربت و چندتا لیوان وارد اتاق میشه و میگه:ای بابا تا من رسیدم تموم شد؟این پسره بهروز مرد یا زنده است هنوز؟
رودولف رابستن چندتا از لیوان ها رو از روی سینی قاپ میزنه و قبل از اینکه اسنیپ بخواد اعتراض کنه با شربت حسابی از خودش پذیرایی میکنه!!!!و میگه:به تو چه!فردا تکرارش رو نگاه کن!
ایگور که کم کم داشت خونش به جوش میومد میره طرف جینا که روی زمین دراز کشیده بود و برای اینکه بیکار نباشه یه مشنگ رو ریز ریز میکرد!و میگه:هی جینا...اینجا که سینما نیست.خوب فیلمشون رو دیدن برن پی کارشون دیگه.
اسنیپ که داشت به لرد شربت تعارف میکرد حرف ایگور رو میشنوه و میگه:ایگور راست میگه.دیگه دیر وقته،میخواین من با جاروی آخرین سیستمم شما رو برسونم؟
لرد شربت رو تا ته سر میکشه و لیوانش رو پرت میکنه بیرون.که از شانس بد خدمتکار بیچاره صاف وسط مغزش فرو میاد و طبق معمول جان به جان آفرین تقدیم میکنه!!
لرد:نه بابا راست میگی؟حالا که اینطور شد تا صبح میمونیم!!!
اسنیپ:
ایگور:
اسنیپ کمی سرخ و سفید میشه و میگه:آخه خوب من و جینا تازه ازدواج کردیم.میخوایم....
ایگور قبل از اینکه اسنیپ حرفش رو تموم کنه یقه اش رو میگیره و شروع میکنه به کوبیدنش به سقف!:مرتیکه(....)خجالت نمیکشی آدم(...)مگه....
و سر انجام بعد از نیم ساعت،ایگور از زدن اسنیپ دست برمیداره
اسنیپ: آخه چرا مهلت نمیدی؟میخواستم بگم ما تازه ازدواج کردیم میخوایم درباره آینده مون و ماه عسلمون صحبت کنیم.
ایگور: اشکالی نداره...عوضش یه مشت و مال مجانی بهت دادم!!
رودولف که در حال ریش ریش کردن نی شربتش بود میگه:خوب سیوروس چرا اینقدر خنگی؟دسته جمعی تصمیم میگیرم ماه عسل کجا برین.
لرد نگاهی به رودولف میکنه و میگه:نه بابا خوشم اومد،تصویب شد!
جینا باقی مونده مشنگ رو از روی لباس میتکونه و میگه:من دوست دارم برم جایی که کلی گل گوشت خوار و قبیله های آدم خوار داره!
اسنیپ: خوب راستش من برای ماه عسل جاده قدیم کرج رو انتخاب کرده بودم،خیلی جای قشنگیه ها!!
ملت:
اسنیپ:چرا قیافه هاتون اینجوری شد؟!به جان خودم شوخی کردم بابا!
لرد از روی زمین بلند میشه و میگه:خوب من برای ماه عسلتون یه جای بکر و عالی سراغ دارم...



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۸:۴۴ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
#23

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۳۵:۴۱ چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳
از سوسک می ترسم
گروه:
مـاگـل
پیام: 303
آفلاین
جاگسن : آخ جون فکر کنم تو این عروسی یه 10000 گالیونی در بیارم.
ایگور : خودم می کشمت و می دوه دنبال جاگسن ولی به جاگسن نمی رسه.
جاگسن : مگه یادتون رفته ما شبح واره ایم و سریع می دویم .
جینا : اه ساعت چنده ؟
اسنیپ : عزیزم فکر کنم یه ربع مونده به 11 .
جینا : زود باش برو بزن کانال سه خمی خواهم نرگس نگاه کنم . اسنیپ : چشم
و اسنیپ میره و کانال رو عوض می کنه و می زنه کانال سه .
بلا : ای بابا این پیام بازرگانی هاشونم گل کرده هاااااااا.
رودی که تازه حالش خوب شده بود : ای بابا اونا می خوان من و تو مدت زمان بیشتری با هم باشیم .
بلا : که اینطور پس بگیر کروشیو.
رودی : یه دونه دیگه .
بلا : کروشیو.
رودی : بازم
بلا : باشه عزیزم ان دفعه ورژن جدیدشو می زنم . کرو شیو .
در همان حال ایگور هم در حال دعوا کردن جاگسن بود و در حین دعوا درباره نرگس و شوکت حرف می زدند.
جاگسن : این شوکت خیلی موگول خوبیه عین خودم و همه بچه های اسلیه .
ایگور : آره بابا .
ولدی و بقیه بچه های اسلی هم داشتن با رابستن صحبت می کردند که به تازگی عاشق دیانا مالفوی شده بود .
رابی : خیلی خوبه محجب . با ادب خانم مهربون . هر چی بگم کم گفتم .
لرد : پسرم بعد از این با خودت میام و میریم خواستگاریش.
رابی :
جاگسن : اه بچه ها ساکت نرگس شروع شد .
--------------------------------------------------------------------------
بچه ها هر کی می خواد ادامه بده بعد از فیلم نرگس شروع کنه بنویسه که واقعیات فیلم رو شرح بده .


من یه شبح و�


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۰:۰۹ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
#22

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
لرد : آني جون پسرم قبل از اين چيزي نگفته بودي .
آني : من قصد دارم با اليزابتا ازدواج كنم .
اليزابتا :
ايگور : پس يه بار ديگه بايد بياين خواستگاري .
لرد : لازم نكرده .... تا اين جاشم براي اسنيپ كلي بدبختي كشيديم ديگه لازم نيست .
ايگور : ولي اين يه رسمه !
لرد : همين كه گفتم !
ايگور : من خواهرمو بدون مراسم به اون يارو نمي دم .
آناكين كه براي جلب توجه اليزابتا كتشو در آورده بود گفت : بيا جلو ببينم !
اليزابتا :
ايگور : ديوونه شدي ؟ اين جا؟ مي بيني اليزه ؟
اليزابتا :
عروس و داماد روي صندلي نشسته بودند و ملت پولدار اسلي به سرشون پول مي ريختند و جاگسن كه آون كنار بود جاروشون مي كرد . توي جيبش مي ريخت
حاجي : عروس خانم ، دوشيزه جينا كاركاروف آيا من از سوي شما وكيلم شما را به عقد دائم آقاي سيوروس اسنيپ به
علاوه ي يك جلد كلام الله مجيد، آينه و شمعدان ، هزارگاليون ، يك خانه ، يك ويلا ، يك ماشين....
بعد نيم ساعت كه حاجي فكش افتاده بود گفت : در بياورم ؟
ــ عرو.س رته گل بچينه .
حاجي :
و دوباره نيم ساعت ديگه
ــ عروس رفته گل بچينه .
سرانجام پس از دو ساعت:
با اجازه ي بزرگترها ..بله .
ملت :

لرد : حالا وقت روبوسيه !
ملت ارزشي اسلي :
پس از مراسم روبوسي :
اسنيپ :

ادامه دارد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ماه عسل و خونه رفتن اسنيپ و جينا يادتون نره .




Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۸:۴۲ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۸۵
#21

سوروس.


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۷ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 102
آفلاین
ایگور جوش میاره : یعنی یه زن اینجا نبود که ساق دوش خواهر من بشه . جاگسن خودم می کشمت.
بعد از عروس و داماد و جاكسن آني موني و اليزابتا در حال كارهاي عشقولانه وارد ميشوند.
اسنيپ و جينا به سمت دو ماگلي كه برايشان حاظر كرده بودند ميروند.
لرد: الهي خوشبخت شين
بليز: آره. الهي هموني بشين كه ارباب گفت

ولي اين نو عروس و داماد توجهي به آن دو نكردند و با اشتياقي وصف ناپذير به سمت ماگل بخت برگشته رفتند. (منم كم كم داره خشانتم ميره بالا ) اسنيپ به جينا گفت:
عزيزم كدومشو انتخاب ميكني؟
جينا: هر دوشو
اسنيپ: ولي نميشه عزيزم. بايد يكيشو تو بكشي و يكيشو من
- ولي من هردوشو ميخوام
- گفتم نميشه عزيزم. اين يه رسمه
- من هر دوشو وخام
ناگهان اسنيپ با خشانت تمام فرياد زد :
گفتم نميشه. ديگه داري اعصابمو خرد ميكني
همه مهمانان كه همگي ارزشيهاي اسلي بودند با تعجب و ترحم به اسنيپ نگاه كردند.

لرد به سرعت نزد اسنيپ آمد و در گوش او گفت:
مگه قرار نبود كه الان خشانتت رو رو نكني؟ ميخواي همين الان عروسي رو بهم بزني؟

- چشم ارباب
بيا عزيزم اين بزرگتر و چاغتر مال تو

جينا:
ايگور : آهاي نفس ك

هنوز حرفش تموم نشده بود كه آني با يك طلسم قورباغهيوس ايگور رو براي هميشه خاموش كرد

اسنيپ و جينا به اتفاق و با تفاهم كامل مشغول كشتن ماگلهاي بخت برگشته شدند.

اليزابتا: منم ميخوام ماگل بكشم!!!!
آني: چشم عزيزم. ولي صبر كن اين عروسي تموم بشه. نوبت ما هم ميرسه

ملت:


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۴ ۸:۴۸:۱۹

[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۶:۲۳ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۸۵
#20

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۳۵:۴۱ چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳
از سوسک می ترسم
گروه:
مـاگـل
پیام: 303
آفلاین
روز عروسی
________________________________
آهنگ کلاسیک .
مهمانها نشستند و منتظر عروس و دومادند .
بلیز : ای بابا این جاگسن و اسنیپ کجا رفتن ؟
رابستن : باپیکان جوانان مونتاگ رفتن عروس رو بیارن دیگه ؟
خانم بلک : تازه مونتاگ هم باهاشون رفته .
بلا: مونتاگ رانندشونه و جاگسنم ساق دوش عروس .
آرامیس : دیدین چه لباس عروسی گرفتن .
بلا : چه لباسی ؟
آرامیس : خوب خودت میاد می بینیش .
رابستن : آبجی بلا ضایع شد.
ناگهان صدای زنگ آیفن می خوره .
رودولف به سمت آیفن میره و میگه : این آیفنها خیلی باحاله تصویر هم نشون میده .
همه بچه ها از جاشون بلند میشن و به سمت رودولف میرن .
رابستن : اه فکر کنم با انرجی هشته ای کار کنه . همونی که موگولها باسش زور می زنند .
بلا : رابستن دلبندم انرجی هشته ای نه و انرژی هسته ای.
بلیز : کجاییه
در همین لحظه ایگور میاد
ایگور : سوئیسه . آخر آیفن موگولیه ها
ایگور : رودولف خنگ در رو باز کن بیان تو .
رودولف : دکمش کدومه ؟
ایگور میاد که دکمه آیفن رو بزنه رودولف می زنه رو دست ایگور : خودم باید دکمشو بزنم .
ایگور : ای ریش مرلین یه عقلی به این رودولف و یه پول و زنی هم به ما بده.
در همین لحظه رودولف کلید آیفن رو می زنه و وقتی دوباره مونتاگ در رو می بنده دوباره می زنه و بالا خره ولدی میاد و رودولفو بیهوش می کنه.
ایگور : راستی کی ساق دوش خواهرم شد .
در همین لحظه می بینه که اسنیپ بقل دست خواهرش وارد تالار میشن وپشتشونم جاگسن که راشت دامن عروس رو می آورد .
ایگور جوش میاره : یعنی یه زن اینجا نبود که ساق دوش خواهر من بشه . جاگسن خودم می کشمت .


من یه شبح و�


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱:۲۴ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۸۵
#19

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
فرداي آن زور

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اسنيپ : كييا رو دعوت كردي ؟
جينا : اولا بايد ياد بگيري كه به من بگي شما فهميدي ؟
اسنيپ سرتكان ميده و روي كاغذ جلوش خم مي شه تا اسامي فك و فاميلش را براي جشن عروسي بنويسد . جينا : يه هفته ديگه عروسيه و تا اون موقع بايد ده كيلو چاق شي !
اسنيپ : چشم !
جينا : بعدم بايد اون روغن هايي رو كه به موهات مي زني ديگه نزني ! فهميدي !
اسنيپ : بله
مدتي سكوت برقرار مي شه تا اين كه جنا كه سرشو از روي كاغذ بلند كرده بود گفت :
نمي خوام اون زنيكه رو دعوت كني
اسنيپ : كي رو ؟
جينا : بلاتريكس
اسنيپ مكث مي كنه وسرشو پايين مي ندازه تا چشماش به چشم جينا نيفته . جينا : خب ؟
اسنيپ : اخه اگه بلا رو دعوت نكنيم رودولف هم نمياد ، پس رابستن كه خواهر بلاتريكسه هم نمياد ، رابستن نياد بيلز هم نمياد ، بليز نياد ، ايگور هم نمياد ...
جينا : اين مشكل خودته .
اسنيپ حرفي نمي زنه تا اين كه جينا مي گه : خب لردو دعوت كن !
اسنيپ : فايده نداره ، ملت اسلي آخه زنجيره اي هستن .... اگه بلا رو دعوت نكنيم در نتيجه لرد هم نمياد .
جينا : مثل اين كه تو خيلي از بلا خوشت مياد نه ؟ چي تو كلته ؟
اسنيپ : تو اشتباه مي كني !
جينا : بايد به من بگي شما !
اسنيپ : چشم عزيزم اصلا هر چي تو بگي .
جينا : ولي بلا رو دعوت كن .
اسنيپ :
جينا : اين فقط براي تست بود .
اسنيپ : OK
جينا :









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.