راجو:خب آقا کار ما دیگه تموم شد مهم نیست کی پرنسسه مهم اینه که فلور نیست...
ملت که حس فضولینگشون به شدت بر انگیخته شده بود حاضر به پایان دادن به این مسئله نبودند
-حالا که ما این کتابو داریم باید بفهمیم پرنسس ریون کیه؟
-چرا آینده ملت رو باهاش نبینیم
-مطمئنید همه ی دخترا رو بررسی کردید؟
-یکی منو برگردونه بهشت
در همین هنگام کلاوس با چهره ای گشاده وارد تالار میشه...
ملت دوباره شروع به پچ پچ می کنن
-ببینم تو پسری یا دختر؟
-پسر هم می تونه پرنسس باشه؟
-رفتی داخل کتاب چیز دیگه ای ندیدی؟
بوووووغ...
در این هنگام اسکی یکی از بوغای خفن خودش رو می زنه و دوباره دندونای تیزشو به ملت نشون میده...
با این کار اسکی نظر ملت به پنی جلب میشه...
پنی!!!
پنی به این حالت در میاد:
ملت به سمت پنی سرازیر میشن و اسکی و پنی هر دو از معرکه در میرن...
در این میان که کسی حواسش نبود کلاوس دوباره به سمت کتاب میره و اونو دو دست می گیره...
-نهههههه ولم کن!من نمی خوام برم توی کتاب...کمک یکی کمکم کنه...
آنیت که گوشه ای نشسته بود و غصه می خورد حس انسان دوستانه ی عجیبی بهش دست می ده و میپره تا کلاوس رو نجات بده(لازم به ذکر به دلیل رعایت شئونات اسلامی لباس کلاوس رو می گیره
)
با این وجود هر دو به طرز مشکوکی وارد کتاب می شن و از کتاب جرقه های خفنگی بلند میشه...
راجر که از معرکه دور بود به سمت کتاب میاد و اونو باز می کنه و در کمال تعجب آنیت دو بعدی رو می بینه که با جارو دنبال کلاوس دو بعدی افتاده و از یه صفحه به صفحه ی بعدی می ره...
بالاخره کلاوس به صفحه ی آخر می رسه و با صورت به جلد کتاب برخورد می کنه...
آنیت نیز با چهره ای بر افروخته و با لهجه ی مشهدی غلیظی شروع به دادن و فریاد می کنه و سپس با جارو به جون کلاوس میوفته...
راجر با ایما و اشاره سعی می کنه از آنیت در مورد مطالب درون کتاب اطلاعات بگیره...
ناگهان آنیت کاغذی رو جلوی پاش می بینه و شروع می کنه به خوندن...کلاوس هم به او ملحق می شه و همراه باهش متن دورن کاغذ رو می خونه...بعد از مدتی کلاوس و آنیت:
ناگهان هری در رو محکم به هم می کوبه و وارد تالار میشه...
-ببینم باز کسی از این شکلک سوپرایز استفاده کرد؟!!!
راجر که شدیدا به موضوع کنجکاو شده بود سوتی برای هری می زنه و ازش می خواد تا پیشش بیاد...
-ببینم توی شلوارت دکمه ای نداری که اینا رو از توی کتاب در بیاره؟
هری که از چهره ی سوپرایزینگ اون دو نفر به شدت بر افروخته شده بود نگاه چپ چپی به راجر می ندازه و سری تکون می ده...
هری دکمه ای رو فشار می ده و ملت از توی تالار ریون وارد تالار گریف می شن...
-ای بابا من صد دفعه به کوییرل گفتم سایت تکونی که می کنی این دکمه ها رو سر جاشون بزار حالا بیا و درستش کن...
------
هری پس از جابجا کردن قسمت های مختلف سایت با هم بالاخره موفق میشه آنیت و کلاوس رو از توی کتاب در بیاره...
-خب حالا برمون گردون به تالار ریون...
هری:
-خب...
راجر با دیدن چهره های :
آنیت و کلاوس حرفشو قطع می کنه و قبل از اینکه بخواد سئوالی از اون دو تا بپرسه هری با انجام یک حرکت ما فوق انتحاری کل ملت درون تالار رو وارد کتاب می کنه...
------------------------------
ببخشید پستش یه کم بوق شد...به بزرگی خودتون ببخشید
[b][size=medium][color=336600][font=Arial]ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد.دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم ، به کدام درگاه