هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
#43

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1771
آفلاین
مک افتاده به پای چو...

مک: من که ظرفارو میشورم برات، خونه رو تی میکشم برات، بذارم برم!؟
چو با نگاهی سرشار از آستکبار به مک خیره میشه!
مک در خیال خودش نگاهی سرشار از عاطفه میبینه!

مک: میدونستم تو هم منو دوست داری!

چو دستشو میکنه پشتش...مک همچنان لبخند میزنه...چو دستشو میاره جلو و یه کمر مشکی تو دستش مشاهده میشه!
لبخند زیبای روی صورت مک به طرزی انتحاری غیب میشه!

مک: نه..چو تو که مهربونتر از این حرفا بودی...چو....کمک!!

دیش بوم بوق شترق هوشت!

یه ساعت بعد، پای وسطی مک تو دماغش گیر کرده، دوتا پاش تریپ روبانی به هم گره خوردن و دو تا پای دیگه هم لای کمرمشکی چو گیر کردن...ته کمر هم تو گلوی مک گیر افتاده!!

مک:چو...بوق بوق بوق بوق بوق!(صدای اشتراکی تولید شده توسط زبون مک بون و کمر موجود تو حلق مک!

یه گونی از ناکجاباد میفته رو مک...مک داخل گونی میشه گونی قل میخوره میره تو همون اتاقی که اوریل و ادی توش درگیر بودن!!

ادی: آخ....اوخ...آوی توروخدا..جون گیتارت...آوی...

آوریل با خشانت تمام داره موهای ادی رو میکشه...مک وارد صحنه میشه..دوربین هم میخواد وارد بشه که در باز میخوره تو صفحش و شیشه اش داغون میشه!

اوریل با تمام قدرت پاشو میبره که بکوبه تو شیکم ادی...پاش که عقب میره میخوره تو کمر مک و مک پرت میشه تو دیوار...پای اوریل جلو میره میخوره تو شیکم ادی و ادی هم میخوره تو دیوار روبرویی...مک و ادی بدلیل فشار شدید از دیوار جدا میشن میخورن تو صورت هم دیگه!!

توی اون اتاق تاریک، برق شیطانی تو چشای اوریل دیده میشه...


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۷ ۱۹:۵۲:۲۴
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۸ ۱:۱۹:۱۰

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۵
#42

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
ادي ميخواد لباساشو در بياره كه ناگهان آوي داده ميزنه: بوقي! آخه اينم زنه كه من دارم؟ در حضور همه ميخواي لباستو در بياري؟
ادي: حالا ميگين چيكار كنم؟
كريچر: برو توي اون اتاق كه آوي مجازاتت رو انجام بده!
ادي: من اونجا نميرم!
آوي ميره توي اتاق و يه آبنبات از تو جيبش در مياره و ميگه: بيا ... بيا اين آبنبات موزي رو از من بگير!
ادي شيرجه ميزنه تو اتاق ...

دوربين ميياد بره تو كه آوي در رو ميبنده! دوربين هم بوق از بوق درازتر (دست از پا درازتر! ... ديدين منحرفين بوقيا؟ ) برميگرده تالار محكومين!
چو: ولي من ميخوام در ملا عام مجازات مك رو انجام بدم ... شلاق رو بدين به من!
كريچر: بودجمون براي اينكار تموم شده! بيا اين دسته بيل رو بگير ...
مك داشته لباساشو در ميورده كه ضجه هاي ادي رو به طور ممتد از توي اتاق ميشنوه، و سريع لباساشو ميپوشه!
چو:
مك: التماس ميكنم .... تو رو به اون كمربند مشكيت بيخيال شو
چو دسته بيل رو ميبره بالا و ميكنه تو بوق مك! (بيني مك ... حتماً بايد برات توضيح بدم تا سوتفاهم نشه؟ )
مك: اوتو موهه بيهو ...
كريچر: چوب رو در بيار ببينم چي ميگه!
مك: اوووووووف ... داشتم خفه ميشدم!
مك كه ميبينه چاره اي نداره، لباساشو در مياره و به شكم ميخوابه رو زمين! چهار نفر ميان و پشماي مك رو ميگيرن تا نتونه تكون بخوره! چو جوب رو ميبره بالا و با تمام قدرتش اولين ضربه رو ميكوبون هتو كمر مك!
بوووم ... مك ميفته طبقه پايين روي شومينه تالار!
چو: كريچ اون پنجه بوكس رو بده
چو پنجه بوكس رو از كريچ ميگيره و يه گرز رو از توش جيبش مياره بيرون و ميپره طبقه پايين ...
مك كه نصف پشماش پوليشيده بود (سوخته بود!) به پاي چو ميفته ...
...


دوربين خبرساز ميياد پشت اتاقي كه ادي داشت توش شكنجه ميشد!
- بار آخرم بود ... اوخ ... تكرار نميشه ... اوخ ... تو هرگز يه زز نبودي ... اوخ ... ظرفارو ميشورم ... اوخ ... لباسارو ميشورم ... اوخ ... غذا درست ميكنم ... اوخ ... شيرموز نميخـ... اوووووووخ ... آخ ... ووخ ... ايخ ... آوي جون مادرت ... غلط كردم ... اوخ ... نزن ... خون ... خينمو ريختي ... نزن ... اوه ... عوووو ... ووووو ...


ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۱ ۱۹:۰۵:۱۸

جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۵
#41

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
مـاگـل
پیام: 198
آفلاین
چو يه آينه از تو جيب آوي در مياره ...
چو : كجام شبيه ي زيدانه بووقي ؟!
آوريل و چو بخاطر اين توهيني كه از طرف اميلي بهشون شده بود با سر ميرن تو شيكم اميلي !!
اميلي به فنا ميره ...
ادي و مك بون : هر هر هر كر كر كر !!

چو يه نگاه خشانت بار به مك بون مي كنه .. بطرز معجزه آسايي پشماي بدن مك بون كم ميشه !!
چو : آوي چيكارشون كنيم ؟!
آوي :‌ زنده بگور ، شكنجه، شلاق، شيرموز مذاب !!
ادي رو به دوربين لبخند مي زنه !!
مك : چو .. جون مادرت .. من تو عمرم كتك نخوردم ..من خيلي باهالم .. ببين ديشبم ظرفارو شستم،اينم مايع ظرفشويي ..
مك دست مي كنه لاي پشماش و دستش همچون ستاره ي نوراني اي مي درخشه ولي خبري از مايع ظرفشويي نيست !!
مك : ادي اون بطري زرده كه دو پست بالاتر بهت دادم چيكارش كردي ؟!!
ادي : خوردمش .. چيه خب قحطيه شيرموزه !!

چو : جفتتون خفه !! .. بريم تالار محكومين !!
الكسا : چي چيو خفه .. پس شوور در رفته ي من چي ؟!
رول زيبا و جذاب به يكباره تبديل به صحنه ي دوئل ضايع چو و الكسا ميشه !!
الكسا در حال كشيدن موهاي چوئه كه چو با يه حركت خفن كاراته اي الكسا رو مثل اميلي به فنا ميده !!
چو با خشانت : راه بيفتين !!

-------------------

متهم : ادي و مك بون !!
قاضي : كريچر
شاكي : چو و آوريل و الكسا !!
وكيل مدافع :‌ !!!

كريچر : خب كيا حاضرن ادي شلاق بخوره !!
كل اعضاي سايت دستشونو مي برن بالا ...
كريچر : و مك بون ؟!
چو دستشو مي بره بالا !!
مك : چو من اغفال شدم !!
كريچر : متهما رو بيارين !!

چو بي توجه به حرفاي مك متهما رو مياره به جايگاه !!
ادي لباستو درآر !!
ادي : چشم عزيز .. آخجون !!
ادي ميخاد لباساشو در بياره كه ناگهان ..



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۹:۲۷ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵
#40



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶ دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۰ پنجشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 231
آفلاین
ادی با یه لبخند شیطانی: سینیوریتا نترس از عاشق شدن بیا، اون با من!
مگ بازم میمونه توی دوراهی! دو تا پاش این وری میرن دو تا پاش هم اون وری! یه پاش هم که تو هوا آویزون مونده از وسط به دو طرف!
ادی: باشه؟ قبوله؟
مک: نــــــــــــه... من چو رو میخوام! چو کجایی؟!
ادی: یا من یا میزنم شل و پلت میکنم!
مک: باشه باشه... باشه قبوله!
(صدایی از دخترا نمیاد! همه گوش وایسادن به احتمال زیاد!)
ادی: بزن بریم... به سرعته برق و باد!
مک: کجا؟!
ادی: ای خنگ! اون جا دیگه!
مک: آهان، گرفتم! بریم!
ادی میپره پشت مک و با هم از تالار میزنن بیرون!
دخترا هم دنبالشون! (هشدار برای کبرا 12! )
رزمرتا: به نظر شما چه ریگی زیر نیم کاسه ست؟!
لونا: هر چی هست خیلی مشکوک میزنه!
وینکی: باید به چو و آوریل خبر بدیم!
الکسا: من شوورم رو میخوام!
امیلی: شوور واسه چیته؟!
وینکی: صبر کنید! من رفتم به آوریل و چو بگم بیان! بیان ببینن این شوور هاشون دارن چی کار میکنن!
ادی و مک پیچیدن توی یکی از راه رو ها و همون جا وایسادن. ادی با یه حرکت جنبشی از پشت مک میپره پایین!
ادی: این جا خوبه عزیزم؟!
مک: آره... عالی... آماده ای؟!
ناگهان...
- این جا چه خبره؟!
ادی: ازمون عکس گرفتن! کی بود؟!
آوریل و چو: ما بودیم!
مک و ادی:
آوریل و چو: حالا دیگه با این عکسه مدرک هم داریم!
مک: هه لو!
ادی: سلام چطوری؟!
آوریل و چو چماغ به دست به طرف اون دو تا نامرد حرکت میکنن!
قیافه هاشون خیلی شبیه به زیدان شده بود...

ادامه دارد؟!


ویرایش شده توسط امیلی اسپلمن در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۱ ۱۰:۵۵:۴۳



Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵
#39

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
مـاگـل
پیام: 198
آفلاین
مك : ا بسلامتي .. الك جوونم شوور دار شد ؟!
ادي : ولش كن مكي جوون !! .. بيا پيش خودم !!
مك : ادي جوون،اين جمله ي آخرتو دوباره تكرار مي كني؟! .. حواسم نبود !!
ادي : گفتم عزيزم .. من تو رو دوست دارم .. يه حسي بهم مي گه مي تونم تو رو خوشبخت كنم !!
مك : يه چيز ديگه گفتيا .. ولش مهم نيست .. چي؟ ...
مك بر سر دو راهيه .. دو تا از پاهاش داره مي ره سمت چو كه در حال دور شدن از اون دو تاس و دو تا از پاهاشم داره ميره سمت ادي .. پاي پنجمش همينجوري رو هوا آويزونه !!!
ادي : چي شد عزيزم !!
مك : چيزي نيست .. دارم از وسط نصف مي شم ( ورژن با ادبي افسون جريوس ماكزيمم ) !!
مك بون ميخاد چو رو صدا بزنه كه يه حس خوشايند در ميان پشماش اونو از اينكار باز ميداره !!

جيـــــــــــــــــــــــــــــــغ
صداي جيغ الكسا فضاي راهرو تالارو متشنج مي كنه !!
الكسا از تالار ميزنه بيرون !!
- شوورم .. شوورم نيست !!
دختراي ريوني : خاك تو سرت .. در اين تالار بي پسر نتونستي از شوورت مواظبت كني ..
وينكي : همينه ديگه ميگن چرا دخترا مجردن !!
رزمرتا :‌آره عزيزم .. ديروز تو روزنامه مي خوندم سن ازدواج دخترا رفته بالا !!
اميلي : بعدش مي گن چرا مرداي دوزنه انقدر تو جامعه زياده !!!
ادي : خودشه !!
ملت : چي ؟!
ادي : ها .. چيز .. هيچي !! مك بيا اين پشت كارت دارم !!
مك با چهره اي پر از ترس ميره اون پشت !! ( كدوم پشت )
ادي : خودشه !!
مك : چي .. يه شوور جديد بره الكسا پيدا كردي .. دستت درد نكنه .. تو چقدر باهالي !!
ادي : نه باب يدور ديالوگا رو مرور كن !!
بعد از چند دقيقه
مك : خيلي نامردي !!
ادي :‌آره .. آدم وقتي در ميان مردان نامرد باشه هميجوري ميشه !!
مك دوباره اون حس خوشايند رو تو پشماش حس مي كنه !!
مك : پس چو چي؟ من نمي تونم اونو تنها بذارم .. نهال عشقه ما تازه داره جون ميگيره، چو تمام وجود منه، بي چو هرگز !! !!!
ادي با يه لبخند شيطاني : سينيوريتا نترس از عاشق شدن بيا، اون با من !!


ادامه دارد ..


ویرایش شده توسط مك بون پشمالو در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۰ ۱۴:۳۰:۴۶
ویرایش شده توسط مك بون پشمالو در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۰ ۲۲:۱۲:۴۷


تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۵
#38

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
مـاگـل
پیام: 198
آفلاین
مك بون : اِ .. ادي كجا رفت ؟!
ققي : رفت يه گالن شيرموز بزنه تو رگ .. اصولا ادي وقتي ناراحته هيچي مثل يه بشكه شيرموز حالشو جا نمياره !! ... چيه چرا اينجوري نيگا مي كنين، خب ما شبهاي بسياري رو تو حذب تنها بوديم !!!‌ ... مكث.. به فكر مردم بوديم !!
مك بون : نه ممكنه خودكشي كنه .. اون دپ بود .. من ميرم دنبالش !!
چو : آفرين شوور فداكارم .. من به تو افتخار مي كنم !!!

الكسا شيرجه مي زنه پشماي مك رو با دهنش مي گيره ...
الكسا : نه نرو .. اگه تو بري مسير رول عوض ميشه !! ( شكلك التماس !! ) !

الكسا كپه پشم تو دهنش رو مي ريزه رو زمين !!
الكسا : اِ .. اين كجا رفت ؟! .. اين كه تو دهن من بود !!
چو با افتخار : اين فقط يه تيكه از پشماش بود .. خودش نيم ساعته رفته !!!


تو راهرو تالار محكومين ...
مك بون : اديــــــــــــــــــــــــــــــ ..
ادي نشسته لب پنجره ...
ادي : هوووووووي چته .. داشتم ميفتادم !!
مك بون : زاخارت !! .. تو نميخاستي خودكشي كني ؟!
ادي : نه .. ميخوري‌ !!!

دوربين يه نماي باز از حياط تالار محكومين مي گيره .. هفت تا كاميون شير موز پاركن كه ادي داره با يه ني به قطر هفتاد سانت از تو اونا شيرموز مي خوره !!

مك بون : نه ممنون .. ديگه من برم جييگر !!
ادي : نه نرو .. اگه تو بري كي شمدونيا رو آب بده !! .. نه چيز اونارو خودم آب ميدم، اگه تو بري پرنده هاي تو قفس دق مي كنن !!
بالاخره به هر ترفندي هست ادي مكي رو نگه ميداره اونجا !!

سوووت .. بووق .. هروكر .. ديش دام دارام ( صداي شادي از تو تالار !! )‌!

مك بون : ادي بذار من برم .. جون مادرت .. عروسي رو گرفتنا !! ( ترس تو چشاي مكي موج مي زنه !! ) !
ادي : نه عزيزم .. بذار از زندگيم برات تعريف كنم،تا بشه اينجا تكليف روشن .. دو ماه اومدم واسه تعطيلات .. آوي رو گرفتم واسه تجهيزات و واسه تفريحات !!
مكي : اه .. باب يه جور ديگه بوگو .. زد بازي ديگه خز شده !!
ادي : خب پس بذار رك بهت بگم !! ... ديگه جام اينجا نيست !!
مكي يه مايع ظرفشويي جام از لاي پشماش در ميره
- چرا خالي مي بيندي جام كه اينجاس !!!!!

در همين لحظه يه آقاهه از پله ها مياد بالا !!
مكي : ببخشيد شما !!
آقاهه : عاقدم .. اومدم خطبه ي عقد خانم الكسا بردلي با آقاي ...........

ادامه دارد ...


ویرایش شده توسط مك بون پشمالو در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۹ ۲۲:۴۰:۳۹
ویرایش شده توسط مك بون پشمالو در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۹ ۲۲:۴۷:۳۱


تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۵
#37

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
-من اعتراض دارم ...
هيشكي توجهي نميكنه!
-گفتم من اعتراض دارم ...
كريچر: اعتراض وارد نيست
آوريل: اِ ... يعني چي كريچ جون؟ بزار عروس گلم حرفشو بزنه
ادي: ممنون ... اهم اهم! خيلي پررويي الكسا ...
الكسا:
ادي: يك ... والا اين آوي كه شهرت داره به كلاس گذاشتن، اينهمه كه تو كلاس گذاشتي كلاس نميزاره! آها ... اونوقت همه سوژه ها رو شما دادي، خب ما پشميم ديگه ... بچه ها پاشيم بريم اين خانوم بشينه واسه خودش سوژه بده! هوووووق ! تازه من هنوز پيام شخصي رو كه قرار بود پيتزا بدي رو دارم، پيتزا ندادي كه هيچ كلي فحشم بارمون كردي ...
الكسا: بيشعور ...
ادي: دو ... تو هميشه ميگفتي من از اين رمانتيك بازيا خوشم نميياد ... من فلانم ... من چلانم! حالا يه دفعه عاشق شديريال متحول شدي جو گرفتت؛ اون ديگه مشكل ما نيست! بعدشم ... اينهمه كلاس نزار
الكسا: كوفت ...
ادي: كي گفته همه دارن لذت ميبرن؟ من بدبخت رو دادين به اوني كه ازش از همه بيشتر بدم ميومد! مك هم كه بدبخت ذليل شد رفت! بينز هم كه بي زن شد! راجر هم كه هنوز در فراقه! كريچ هم كه هميشه در حال عذاب كشيدنه، چه با زن چه بي زن! كي گفته همه دارن با هم ميتركونن؟
الكسا: خفه ...
ادي: حالا همه اين اخلاقاي مزخرفت رو بزاريم كنار، كي حاضره بياد تو رو بگيره آخه؟ ... بدبخت ... بيچاره ... مفلوك ...
آوريل: ادي مودب باش!
ادي: به هر حال! من هيچ كمكي نميكنم
كريچر: تموم شد؟
ادي: اوهوم ...
ققي: خب ... حالا بريم واسه يه شوهر براي الكسا باشيم !
همه: بريم ...
ادي به حالت دپ از اونجا خارج ميشه!


ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۹ ۲۱:۴۸:۳۹

جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۵
#36

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
نام موکل:
نام وکیلygrin:
قاضی پرونده:کریچر
شاهد پرونده:


ملت:الکسا ما رو گرفتی؟!
الکسا:نه خب چیزی به ذهنم نمی رسه چی بنویسم؟!
ملت:مرض! خب چیزی به ذهنت نمی رسه مگه کرم داری که میای اینجا بپستی!!
الکسا:هاااااااان! من یادم اومد! آره من شکایت دارم!
کارگردان:خدا آخر عاقبت ما رو با این فیلم به خیر کنه! از اول ضبط میشه...3...2...1...action!
در این میان بریتنی اسپیرز جو گیر میشه و به یاد کلیپoverprotected خودش میافته و بچه ش رو میده دست شوورش می پره وسط تالار:
_say hello,to the girl.that I am…
در همین هنگام جاستین تیمبرلیک قاط می زنه و با تفنگ دو لول مغز بریتنی رو متلاشی می کنه!
ملت:بع بع!!
کارگردان: از اول....صدا
-رفت
-دوربین
-رفت
-حرکت!!

نام شاکی:الکسا بردلی
نام وکیل:مک بون پشمالو
متهمان:ملت!!
ناگهان صدایی سکوت رو می شکنه:بله بله؟! نفهمیدم! از کی تا حالا مک بون میره وکالت دخترای مردمو به عهده می گیره هان؟!
مک بون با عجله به سمت چو می ره و :bigkiss: و یک سری حرفها رو در گوشش زمزمه می کنه و لبخند رضایت سراسر صورت چو رو فرا می گیره!!
چو:حالا برو ببینم چه کارش می کنم!!
قاضی پرونده:کریچر
شاهد پرونده:همچنان:

کریچر:خب اعتراضاتتون رو منظور بفرمائید!
مک بون: اهم اهم!!! همون طور که مستحضرید موکل من فردی بسیار با تقوا، با ناموس،بی آزار، ملایم،هلو، جیگر،(ملت هر لحظه بر اضافه میشه!)بووووووووق بوقی بوق نمای بوووووق(جملات آخر رو با بالا رفتن آمپر چو افزوده بود!) هستش!
کریچر: خب که چی؟!
مک بون: خب همین دیگه! منظور این بود که...
الک:نگو مک بون....بذار خودم بگم...هعیییییی(آه عمیقی می کشه!)
دوباره در حالی که صداش می لرزه ادامه میده:من تمام آرزوم این بود که اعضای این تالار رو خوشبخت کنم، همیشه در راه سروسامون گرفتن شما تلاش کردم! همیشه!!!! اما نتیجه چی بود؟! جز گذر سن؟! جز پیری زودرس؟! جز فرتوتی و یوزلسی؟(useless)
کریچ اعتراض می کنه:خالی بند تو کی برای این تالار کوشیدی هان؟! کی؟! نه! بوگو کی؟!
الکسا:تو!! همین تو و وینکی! کی شما دو تا رو به هم رسوند هان؟! کی؟! کی باعث شد شما سوژه ی محبوب تالار بشین کی؟!( رو به دزیره و بینز می کنه) کی شما دو تا رو زورکی بچه دار کرد هان؟!کی خواست فلور و راجر رو زورکی بازدواجونه اما با شکست روبرو شد؟! جواب بدین کی؟! کی عروسی مک بون و چو رو بهم زد؟!(ملت:) کی آوریل و ادی رو سوسک کرد و بنابراین سوژه ی پرباری بدست آورد؟! کی؟! غیر از من کی بود؟!! کی هفته ای یه بار توی کنار شومینه تهدید به رفتن می کرد تا ملت بیان دو تا پست بزنن کی؟!آخه... آخه مگه تا کی می تونم تحمل کنم هان؟!! نه! تا کی؟! این آوریل و ادی و مک بون و چو و راجر و فلور تند تند جلوی چشم من می ترکونن! خب...خب منم دلم می خواد دیگه!!! من تا کی عمرمو صرف تالار کنم؟ دیگه خسته شدم! من می م خودکشی!!
ملت همه تحت تاثیر قرار گرفتن به حالت:
یهو صدایی نظم جلسه(!) رو بهم می ریزه:مگه من توی رولام نخواستم بووووووووووق؟! هان؟!
الکسا: اوا جان؟! تویی؟! اوا ترسیدم!نه دیگه ببین تو ارزشی ای! من کلا با ارزشیا حال نمی کنم در ضمن رولهاتم خیلی چندش بود! همه ش از اول تا آخر اشک و آه بود! به همون سراف بیشتر می خوری!!
ناگهان پنی در حالی که لباس استرچ مشکی پوشیده و عینک آفتابی زده از جمعیت می پره بیرون!
پنی:الان همه ی تالار برای سروسامون پیدا کردن تو بسیج میشن! ستاد شوهریابی!!!.....


_______
پ.ن:خواهشا اعضای عزیز چه قدیمی چه تازه وارد موضوع رو عوض نکنین در هر حال هر کسی باید یه روزی سروسامون بگیره! ایول دیگه بیاین به ادامین!


[b][siz


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
#35

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
آوريل: من بلاخره تو رو طلاق ميدم
ادي: جان؟
آوریل با عصبانیت از جاش بلند میشه و کمربندشو در میاره و شروع میکنه (بچه های زیر 11 سال نیگا نکنن، بد آموزی داره واسشون) به زدن ادی، در حالیکه در تلاشه بدن ادی رو یکرنگ بنفش در بیاره، داد و بیداد خفنی راه میندازه : مرض جان! درد جان! ای دهن منو سرویس کردی تو! صبح از خواب بیدار میشم میگی شیر موز! دارم صبحانه میخورم میگی شیرموز! زنگ میزنم از سر کارم ببینم داری چه غلطی میکنی، میگی شیر موز! خسته کوفته از خدمت میام خونه باز میگی شیرموز! طبق معمول غذا هم درست نکردی، دارم غذا درست میکنم باز میبینم یه وزوز خفیف شیرموز میاد!
ادی که تازه فهمیده آوریل عصبانی عجب حیوون وحشتناکیه، سریع از دست آوریل در میره و زیر تخت شیرجه میزنه : ااااا! شوور گلم؟ آروم باش! کنترل کن! من که چیز زیادی نمیخوام! بابا اصلا بذار از خواننده ها بپرسیم! به نظر شما اگه کسی.....
آوریل : بیا! یه رول هم دارم مینویسم، با این ارزشی بازیایی که در میاری، ملت میگن اه چه نویسنده بوقی! این میخواد با این نوشته ها وزیر شه؟!
ادی : عیبی نداره! بچه ها از خودن! به نظر شما اگه کسی روزی 12 تا لیوان شیرموز از شوورش بخواد، توقع زیادی داره؟
ساحره ها : :no:
جادوگرا :
آوریل : و دوباره قاتی میکنه و یه جارو میگیره و هی سیخ میزنه زیر تخت، ادی هم کنترل از راه دورش رو از دست میده و داد میزنه : واسه دراوردن حرص تو هم که شده میرم طلاق بگیرم!

***صبح روز بعد، تالار محکومین***
قاضی و .... همونایین که ادی گفت، شاکی پرونده ادیه، ملت دادگاه با شوق و علاقه دارن محاکمه این زوج رو نیگا میکنن، از طرف دشمنای آوریل هم یه خبرنگار اومده تا قضیه طلاق رو به بدترین شکل ممکن بنویسه و چاپ کنه تا ملت به آوریل رای ندن! در گوشه دیگه آوریل ککش هم نمیگزه و با خوشحالی منتظره که کریچر حکم طلاق رو صادر کنه!
ادی : جناب کریچ! جناب کریچ! من از دست شوورم ذله شدم! به خاطر چند تا لیوان شیر موز اضافی، دیشب منو کبود کرد! خاک بر سر فکر کرده من زمین زراعت واسه بادمجونم! اومدم طلاقمو ازش بگیرم!
کریچ : خب باید شوهرتون راضی باشه، وگرنه نمیشه طلاق گرفت، به خصوص اینکه من نمیدونم چشمای من ضعیف شده یا واقعا تن و بدن شما سیفیدتر از همیشه اس...
ققی و سرژ محکم دستای حمید رو نیگه داشتن و فنگ جفت پاچه های حمید رو به دندون گرفته!
کریچ به سمت اوریل برمیگرده و صحبتش رو ادامه میده : ایا شما حاضرین زنتون، ادی لاوین رو طلاق بدین؟!
ادی منتظره آوریل یه «نــــــــــــــــه» بگه، ولی آوریل در حالیکه گل از گلش شیکفته داد میزنه : صد البته! هرچی زودتر بهتر!
کریچ : پس حکم طلاق صادر....
ادی : نـــــــــــــــه! من منصرف شدم! من نمیخوام طلاق بگیرم! من مطمئنم با یه خورده سعی و تلاش و کاهش یکی دو تا لیوان شیرموز روزانه، شوهرمم راضی میشه! بریم گلم!
و میان بهت و حیرت سایرین به خصوص آوریل، دست آوریلو میگیره و کشون کشون میبرتش بیرووون!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
#34

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
قاضي پرونده: كريچر
شاهد پرونده: مك بون
وكيل و كمك قاضي و اين سوسل بازيا رو نداريم!
شاكي پرونده: آوريل
موضع پرونده: طلاق !!



آوريل: من اومدم اين ادي رو طلاق بدم!
كريچر: دلائلتون براي اينكار چيه؟
آوريل: غذا درست نميكنه! ظرفا رو نميشوره! لباسارو نميشوره!
ادي: اِ دروغ ميگه ... من هميشه لباساي زيرمونو ميشورم
آوريل ادامه ميده: هيچوقت قهر نميكنه بره خونه مامانش! هر چي ميخوام بپرونمش بره خونه حميد، نميره! همش من رو نگه ميداره توي خونه و نميزاره به هيچكارم برسم! همش از من شيرموز ميخواد! اين آخريا هم كه همش گير ميده شيرموزا طعم خودشونو ندارن! آخه منم يه تواني دارم! خسته شدم ... اين انگل رو از من دورش كنيد!
ادي: ولي من با شوهرم خوشبختم ... نميخوام طلاق بگيرم
كريچر: اين نمونشو ديگه نديده بودم! حكم طلاق صادر شد ...
مك بون: منم شاهدم ...
آوريل: هورااااااااااااااا
ادي: نـــــــــــــــــــه!

-آوي ... آوي ... بيدار شو شيرموز ميخوام ...
آوريل: چي؟ من خواب بودم؟ نه ... خدايا! منو نجات بده
ادي: چي شده؟
آوريل: من بلاخره تو رو طلاق ميدم
ادي: جان؟


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.