هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹
#90

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۳۶:۲۸
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
گردانندگان سایت
پیام: 564
آفلاین
برخی از معجون ها اثرات مشابه ای بر روی تمام افراد ندارند مخصوصا اگر آن معجون دستپخت هکتور نامی باشد!

لرد لیوان آب کدوحلوایی حاوی معجون هکتور را لاجرعه سر کشید.

-ارباب تشنگیتون رفع شدن شد؟
-ما ارباب نیستیم...ما خدای خدایان، فرعون بزرگ، پادشاه مصر باستان هستیم.

اسلیترینی ها با تعجب به لرد نگاه کردند.

-ای زل زنندگان بر ما...چشم های خود را از ما پوشانده و بگویید چه کسی هستید؟
-لرد...
-گفتیم این القاب بی معنا را نثار ما ننمایید. نکند دلتان میخواهد زنده زنده مومیایی شوید؟ خودتان را معرفی کنید. وای به حالتان اگر بیگانه ای از خاور دیگر باشید که برای جاسوسی به قلمرو ما آمده است.

هیچکس دلش نمی خواست زنده زنده مومیایی شود‌. ناچار بودند خود را مصری جلوه دهند.

-فرعون جونی، من که کلئوپاتراشونم!
-نخیرم...کلئوپاتراشون منم فرعون بزرگ.
-ولی من بودما بلا جونی!
-خانم فیگ خیلی دوست داره غذای تسترال هام بشه ظاهرا.

همانطور که یک ساعت تمام خانم فیگ و بلاتریکس گیس و گیس کشی می کردند، دوباره صدای لرد به گوش رسید.
-خائن ها...لجن های بی اصل و نسب که خونه جدم رو لجن مال کردید.
-مادر سیریوس؟

و یک ساعت بعد

-حمله کنید. دانشمندانشان را بکشید. شاعرانشان را به صلابه بکشید. کتابخانه هایشان را آتش بزنید.
-چنگیز خان مغول؟

و دوباره یک ساعت بعد

-فرزندان مامان؟ ساندویچ قیمه بادمجون با عسل می خورین براتون بیارم؟
-عزیز مامان داره از دست میره.

معجون هکتور باعث شده بود که لرد هر یک ساعت یک بار هویت جدیدی پیدا کند.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
#89

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
خلاصه:
برق تالار اسلیترین رفته. یک لیوان آب کدوحلوایی روی میزه که در تاریکی، هکتور مقداری معجون توش می ریزه. بعد از اومدن برق، لرد از هکتور میخوان نوشیدنی رو براشون تست کنه. بعد از خوردن نوشیدنی، هكتور گوشاش بزرگ میشن و غش میکنه.
لرد تصمیم میگیره طی یک رای گیری، اعضای تالار، شخص تروریست رو مشخص کنن. وسط اعلام نظرها و اتهام زدن ها، سالازار به نجینی دستور حمله به هکتور میده. نجینی به هکتور حمله می کنه ولی نمی تونه اونو بگیره و بخاطر کالری سوزوندنش، گشنه‌ش می شه! شروع می کنه دنبال بانز کردن، و تو همین بین، لرد و مروپ گانت و هوریس اسلاگهورن و دیانا رو می خوره. الانم بانز تو گلوش گیر کرده و داره خفه می شه.


*****


همه به سرعت رفتن تا بانز رو در بیارن که صدای بانز رو شنیدن:
-نه!

فوبی به شکل "؟!" بالای سر الکسیا قرار گرفت.
-چرا نه؟
-چون من الان فرصت این رو دارم که بفهمم چه شکلی هستم. منو بیرون نیارین!

بانز راست می گفت. با اینکه نامرئی بود ولی حجمی رو اشغال می کرد. این حجم، از حجم بدن نجینی بیشتر بود و بدن نجینی اونقدر کش اومده بود که انگار روی بانز یه روکش سبز کشیده بودن.

-یه نقاش بیارین و شکل من رو نقاشی کنین! لطفا!

یه اسلیترینی سریع کاغذ و قلم آورد و شکل بانز رو کشید.
بعد از این قضیه رابستن پای بانز رو یجوری پیدا کرد و کشیدش!
-در نیومدن می کنه!
-یه بار دیگه تلاش کن! مرلین یارت مرد! تو می تونی!

مرلین که داشت توی تالار قدم می زد و آیه از خودش تراوش می کرد این حرفو شنید و جلو اومد.
-برای این کار های پیش پا افتاده نیز از ما یاری طلب می کنید نوادگان سالازار؟

مرلین هم به رابستن کمک کرد ولی بازم نشد.

-این کار زیادی پیش پا افتاده است و در شان ما نیست که آن را انجام دهیم برای همین زور ندادیم!

مرلین به سرعت از دید اسلیترینی ها پنهان شد.
ازاون طرف، یک سری اسلیترینی که زندگی به خال چپشان هم نبود، پای برنامه ی محله ی گل و بلبل بودن! سر و صدای ملت رو که داشتن سر موضوع بانز بحث می کردن، شنیدن! از پای برنامه بلند شدن تا برن و برای اینکه صدای عمو پورنگ رو نمیشنون اعتراض کنن تا بقیه آروم تر حرف بزنن.
از اتاق اومدن بیرون و با جماعت اسلیترینی رو به رو شدن.
-چرا انقد سرو صدا می کنین؟
-بانز تو گلوی نجینی گیر کرده و نمی تونیم درش بیاریم!

فن های اسلیترینی عمو پورنگ، یاد صحنه ای از محله ی گل و بلبل افتادن! صحنه ی بیرون کشیدن شلغم!
جلو اومدن و گفتن:
-باید با همدلی و وحدت بیاریمش بیرون!

همه ی اسلیترینی ها دست به دست هم دادن و با وحدت، پای بانز رو گرفتن. فن های عمو پورنگ یکصدا خوندن:
-بیا بیا/بیرون بیا
از دل خاک/بیرون بیا
با یک تکون/با صد تکون
بیرون بیا/بیرون بیا

همه اسلیترینی هم شروع کردن به هم خونی. صحنه ی حماسی ای شکل گرفت. وحدت اسلیترینی ها اونقدر زیاد بود که اگه رهبری، مدیر، مدبر و عادل داشتن، همون لحظه انقلاب می کردن. بعد از کلی تلاش بانز از دل نجینی بیرون اومدن و بدون درنگی خواستار نقاشیش شد.
فرد نقاش، نقاشی رو به بانز داد.
بانز با دیدن نقاشی، از این همه زیبایی خودش به وجد اومد و سقف تالار رو برای خودش کوچیک دونست و "ارواح جدم، نیستین در حدم" گویان از تالار اسلیترینی بیرون رفت.
از اون طرف نجینی هم حالت تهوع بهش دست داده بود و هرچی خورده بود رو ریخت وسط!
لرد ولدمورت، از بین محتویات معده ی نجینی، ابراز سلامتی کرد و گفت:
-تشنه هستیم! چیزی بدهید، بنوشیم!

رابستن که قضیه، آب کدو حلوایی روی میز رو به کل فراموش کرده بود، رفت و اونو از روی میز برداشت.
-ارباب شما فقط امر کردین بشین!


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۶ ۱۳:۳۰:۵۲

تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۸
#88

الکسیا والکین بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۸ جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۲ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۸
از راه دور اومدم...چه پر امید‌ اومدم...
گروه:
مـاگـل
پیام: 26
آفلاین
بر اساس قوانین فیزیک اگر جسمی با سرعت بسیار زیاد حول یک محور بچرخد یک دایره ی کاذب ایجاد میکند.بنابراین بانز خود به خود دایره ای پیتزا مانند ایجاد کرد.

- کاری ندارم که بانز بدون پنیر و‌فلفل دلمه و‌ قارچ و سایر ملات پیتزا میتونه‌ تبدیل به پیتزا بشه یا نه.فقط سوالم اینه که اگه هم بانز تبدیل به پیتزای نامرئی بشه،چطوری میخوای بخوریش نجینی؟ا

نجینی که چشمش به طعمه ای مرئی و خوشمزه افتاده بود فس فس کرد:
فسسسسسسس فسسسسسسس(من دختر اربابم پس هرکاری ازم برمیاد!چیه اگه خیلی ناراحتی میتونی خودت تبدیل به پیتزا بشی‌ که بخورمت کله آبی؟)

در همین میان که الکسیا با چهره ای ترسان عقب عقب میرفت و لبخند میزد،اتفاقی نجینی در میان محور چرخش بانز قرار گرفت و بانز مستقیم داخل حلق نجینی پرتاب شد.اما اینبار نجینی اصلا در چهره اش احساس لذت نبود بلکه...

- فسسسییسسسسسس...فش...فش...فشسشتیتینس!

لرد از داخل شکم نجینی فریاد زد:یکی کمک کند بانز در گلوی دخترمان گیر کرده!
.


But still the sunken stars appear
In dark and windless Mirrormere;
There lies his crown in water deep,
Till "the king"wakes again from sleep


بدون نام
نجینی، خشمگین تر و مصمم تر از همیشه، چکش مرگخواری اش را برداشت و به دم گرفت تا بانز را بترساند.
-فسس! خودت بیا بیرون.

بانز، بدون هیچ استرسی ایستاده بود تا ببیند چه اتفاقی می افتد.

-خودتو نشون بده...فسس!

ولدمورت که از درون شکم نجینی صدای عصبانی دخترش را می شنید، گفت:
-دخترمان را خشمگین کرده؟ دسترسی مرگخوارانش را بگیریم؟

مروپ، با لخند شیطانی ای، گفت:
-بگیر پسرم! بگیر عزیز مامان.

اما نجینی به این چیزها اهمیت نمی داد و او باید هر طور که شده، بانز را تبدیل به پیتزا کرده و می خورد!
-فسس...تکه تکه ات می کنم...پیتزات می کنم!

بانز، کم کم داشت می ترسید.
-پیتزا بشم؟ نههه!

بانز، فریاد می کشید و دور اتاق می دوید تا تبدیل به پیتزای نامرئی نشود.


ویرایش شده توسط الا ویلکینس در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۱۵ ۱۰:۲۲:۳۹
ویرایش شده توسط الا ویلکینس در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۱۵ ۱۰:۲۵:۱۷
ویرایش شده توسط الا ویلکینس در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۱۵ ۱۰:۲۷:۱۳
ویرایش شده توسط الا ویلکینس در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۱۵ ۱۲:۴۶:۴۱


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۰:۰۸ جمعه ۱۲ مهر ۱۳۹۸
#86

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
نجینی مار شکمویی نبود و اهل خوردن اسلیترینی ها هم نیز نبود.

اما نجینی مار شکمویی بود و اگر پیتزای روزانه اش را نمیخورد،
پس قطعا نه تنها اسلیترینی ها بلکه مرگخوار ها و محفلی ها و مشنگ ها را هم میخورد‌!

بنابراین طول اتاق را میخزید تا هر موجود زنده ای که جلویش سبز میشود را بخورد!

افراد حاضر در تالار نیز از ترس قایم شده،فرار کرده و کسانی مانند دیانا نیز از ستون بالا رفته و به آن چسبیده بودند .

نجینی اما هنوز به بانز گیر داده و دنبال انتقام پاپایش بود که بانز به سمت ستون دوید و وقتی نجینی به ستون نزدیک شد،بانز جا خالی داد و نجینی با سر توی ستون فرو رفت و دهنش روی هوا باز ماند.
با برخورد محکم نجینی دیانا نیز از روی ستون لیز خورده و توی دهن نجینی سقوت کرد!

حالا چهار نفر در شکم نجینی سکنه کرده بودند و نجینی هم پس از چند دقیقه دوباره سر دم شده و به دنبال بانزی افتاد که حالا خیالش آسوده شده بود،کسی قرار نیست ببلعتش!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۸
#85

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۳۶:۲۸
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
گردانندگان سایت
پیام: 564
آفلاین
شاید بانز چهره و هویت نداشت، اما پای فرار که داشت!
بانز فرار میکرد و نجینی هم به سرعت پشتش میخزید.

هرچه باشد مار ها حس بویایی بسیار قوی داشتند و بانز هر چقدر هم که نامرئی بود و پای فرار خوبی داشت، بلاخره غذای نجینی می شد.
پس تصمیمش را عوض کرد!

در حین فرار ناگهان لرد را هل داد جلوی نجینی و خودش به سرعت دور شد.
نجینی نیز که ماری بسیار عادل بود و اصلا بین فامیل و غریبه فرق نمی گذاشت. پاپایش را بلعید و او را هم در شکمش به کنار هوریس فرستاد.
_بانز!؟ الان چه جسارتی کردی؟

صدای لرد از داخل معده دخترش به گوش می رسید.

_ارباب شرمنده دیگه... مجبور بودم. زیاد حرکت نکنید اون تو وگرنه زودتر هضم میشید.
_دخترم؟ ناسلامتی ما پدرت بودیم ها!
_نجینی از دست پاپا فس... پاپا برا نجینی پیتزا فس... نجینی هم پاپا رو فس.

نجینی بلاخره تهدیدش را عملی کرده بود و پدرش را خورده بود!

_عزیزمامان تو شکم نوه مامان بزرگ؟! من طاقت دوری عزیز مامانو ندارم که!

و مروپ که از دوری پسرش اشک میریخت، داوطلبانه به سمت نوه اش رفت. نجینی هم که از مرلینش بود، مروپ را هم درسته بلعید.

اسلیترینی ها گوش سپردند به کلامی چند از لرد و هوریس و مروپ در شکم نجینی!

_چای سبز مامانی.
_مادر... یکم جا تنگه ولی خوشحالیم از اینکه کنار ما هستید و ما رو با این هوریس تنها نذاشتید!
_اینجا تنگ و تاریکه... نور خورشید بهت نمیخوره. عزیز مامان این میوه هایی که برات آوردم رو بخور تا ویتامینت تامین بشه و مامان خیالش راحت بشه.
_نه ما میوه دوست ندار... اممم وزمتا جتاقح دسمعوه ددقح...

سخنان بعدی لرد نامفهوم بود زیرا مروپ یک عدد هلو درسته را در دهان لرد فرو کرده بود.

اما مروپ همچنان نگران ویتامین خون پسرش بود و گلابی درسته ای هم در دست آماده نگه داشته بود تا به محض خورده شدن هلو توسط لرد، گلابی را در دهانش بچپاند!

لرد میوه ها را دوست نداشت.
از آنها متنفر بود!

تصمیم گرفت پا به فرار بگذارد اما جایی برای فرار وجود نداشت؛ پس گوش هوریس را گرفت و بین خودش و مادرش کشید.
_هوریس... باورمان نمیشود یکبار در عمرت به دردی خورده باشی.
_ارباب خودمم باورم نمیشه!

مروپ در آن سوی هوریس با گلابی اش در حال بالا و پایین پریدن و انواع حرکات کششی و انعطافی جهت گذر از هوریس و برگشتن کنار پسر عزیزش بود.

از طرفی دیگر نجینی هم هنوز سیر نشده بود!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۳۱ ۱۳:۳۳:۱۶

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۸
#84

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
مـاگـل
پیام: 539
آفلاین
در کمال تعجب و حیرت، نجینی که عمرا حرف گوش نمیکنه، تصمیم میگیره این یکیو گوش کنه و بانزو بخوره!

بانز اگه شانس داشت، بدون نام خانوادگی به دنیا نمیومد.
تازه شاید همین بانز نام خانوادگیشه و اصلا اسم نداره. این بدتره! نام خانوادگی نداشتن یعنی فک و فامیل نداشتن، ولی اسم نداشتن دیگه یعنی بی هویت بودن!
بانز سعی میکنه به دوران کودکیش فکر کنه که مامانش اونو "بانزی کوچولوی من" صدا میزد یا مثلا آقای بانز! آخرین بانز خانواده! بازمانده ی بانزیان!

ولی چیزی یادش نمیاد. برای این که بانز بس که دیده نمیشد مامانش تا دوازده سالگیش اصلا نفهمیده بود همچین بچه ای داره.

بانز تو سن دوازده سالگیش رفت هاگوارتز و تازه همون جا حرف زدنو یاد گرفت. همه هم مسخرش کردن! کودکی سختی پشت سر گذاشت. بزرگسالیش از اونم سخت تر بود.

بانز جنبه هم نداشت! کافی بود اسمش یه گوشه ی سوژه بیاد که بشینه یه پاراگراف درباره ی خودش حرف بزنه.

نجینی گرسنه و خشمگین داشت هوا رو گاز میزد که شاید اون وسطا بتونه بانز رو هم بخوره!


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸
#83

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
خلاصه:
برق تالار اسلیترین رفته. یک لیوان آب کدوحلوایی روی میزه که در تاریکی، هکتور مقداری معجون توش می ریزه. بعد از اومدن برق، لرد از هکتور میخوان نوشیدنی رو براشون تست کنه. بعد از خوردن نوشیدنی، هكتور گوشاش بزرگ میشن و غش میکنه.
لرد تصمیم میگیره طی یک رای گیری، اعضای تالار، شخص تروریست رو مشخص کنن. وسط اعلام نظرها و اتهام زدن ها، سالازار به نجینی دستور حمله به هکتور میده.

تصویر کوچک شده


هکتور می‌توانست در دفاع از خود بگوید «آخه کی خودش نوشیدنیو مسموم می‌کنه بعد خودش تستش می‌کنه که من دومیش باشم؟ » اما عقلش به آن جاها قد نمی‌داد. عقل او حتا آن قدر کم کارکرد بود که واقعا این کار را کرده و شده بود اولین نفر! سایر اسلیترینی‌ها هم یا روی عقل او آن قدر حساب نکرده بودند که خودش از نوشیدنی سمی خودش نخورد و یا بی توجه به این که کار کار او هست یا نه، مشتاق نیش خوردن او از نجینی بودند تا دلشان بابت تک تک معجون‌هایی که او به خوردشان داده بود، خنک شود. یا حتا بابت تک تک رعشه‌هایی که از بدن هکتور بهشان منتقل شده بود.

القصه!! هکتور پا به فرار گذاشت و نجینی پشت سرش ... هکتور بدو، نجینی بخز. حالا نخز کی بخز. هکتور هم از ترس بلرز. حالا نلرز کی بلرز. در میانه راه تعقیب و گریز، نجینی که احساس می‌کرد دارد بیش از حد کالری از دست می‌دهد، لحظه ای سر کج کرد و هوریس را به عنوان پیش غذا بلعید. هکتور چند دور دیگر هم دور اتاق چرخید (حرکت انتقالی) و همزمان از ترس به خود لرید (حرکت وضعی) و نجینی به او نرسید. نجینی دست از تعقیب کشید و در حالی که نفس نفس می‌زد، به دنبال لقمه بعدی بین اسلیترینی‌ها سر چرخاند ...

- بانز! بانزو بخور!

هکتور هر چه از نعمت اندیشه بی‌بهره مانده بود، چیزی از «رو» کم نداشت.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۹:۲۴ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۸
#82

سالازار اسلیترین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۰ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸
از تالار اسرار در تنهایی و خلوت مارگونه‌ام...!
گروه:
مـاگـل
پیام: 94
آفلاین
لرد مانند موقعی‌ای که از لوسیوس چوب دستی‌اش رو گرفت در طول اتاق راه می رفت و همه مرگخواران، برای جان لرد همچنان به راب و بچه‌اش نگاه میکرد و بعد از مدتی، لرد راه رفتن در طول اتاق را شروع کرد.بعد از یک دور زدن کامل اتاق گفت:
-که بچه‌ات...گفتنش نمیاد؟(با پوزخند همیشگی!)...هکتور میگه لوسیوس بود... دراکو میگه مادرمان بود... و مادرمان قربان صدقه مان میرود

مرگخواران برای خودشون هم لام تا کام باز نمی کردند. تا اینکه لرد دوباره به مرگخواران با لحن ارباب معابانه همیشگی‌شان دستور دادن:
-انقدر پاس کاری نکنین!

رابستن با تعجب گفت:
-چیو پاس ندیم؟
-نظراتتون رو.
-آها!

با این حرفی که رابستن زد مرگخواران فهمیدن که میتونن حرف بزنن.همهمه‌ای میان مرگخواران افتاد که نظیر نداشت!
-پس حالا چیکار کنیم؟
-حالا چی بگیم به ارباب؟
-تو چی میگی بلا؟

این نارسسیا بود که از خواهرش، بلاتریکس، میخواست تا نظر بده.و بلاتریکس در جواب به خواهرش گفت:
-نمیدونم!
-چرا عصبانی شدی دوباره؟
-از... از... از هیچی!
-وای بلا!

لرد که همچنان به راه رفتن در طول اتاق راه میرفت ادامه داد:
-یه پیشنهاد داریم مرگخوارن بی عقلمان!

همه مرگخواران به یکباره گفتن:
-چـــــــــــــــــی؟

ارباب بعد از کمی فکر کردن، پوزخندی زدند(که نشان از بدبختی مرگخوارن میداد!)و گفتن:
-شما به سالازار اسلایترین اعتقاد دارین؟
-بـــــــــــلـــــــــــــــــــه!
-خب اونو قسم بخورین!
-هــــــــــــــــــــــــا؟
-آره!

-راب بلند شد و گفت:جان سالازار اسلایترین قسم! من چیزی نه دیدم نه انجام دادم!

و بعد از گفتن این حرف، اتفاقی افتاد که لرد منتظرش بود.سالازار اسلایترین به کمک نواده عزیزش اومده بود!
-چیزی شد تام؟کمکی از ما ساخته است؟
-سالازار بزرگــــــــــــــ!بله!

و همه داستان را برای سالازار تعریف کرد و سالازار برای کمک به آنها گفت:
-خب...نجینی کو؟
-همین جاها بود...فس فس فسای فســـــــی؟فسیافسی؟(ترجمه:پرنسس عزیز پاپا؟کجایی؟!)

-نجینی اومد و از ذوق دیدن سالازار فس فسی سر داد که تاحالا کسی نشنیده بود!کسی هم نفهمید چی گفت ولی سالازار و لرد فهمیدن...سالازار نجینی رو تشویق کرد و گفت:
-فس فس فسی!فس فسی فسیا!(ترجمه:آفرین نجینی!الحق که پاپات تامِ!)
-فـــــــــــــــــــــــــــس فــــــــــــــــــــــــــس
-هاهاهاهاهاهاها!

لرد هم خندید:
-هاهاهاهاهاهاها!

سلازار گفت:
-فس فسی!فسا فسی رو فس فیسی؟فس فس فوسی یور فس!فس دت فس!فســـــــــــا!فس دت فس یور فسی!(ترجمه:نجینی سالازار!اون مارو میبینی اونجاس؟اون میخواد پاپاتو واسه خودش کنه!برو اونو بکش!تــــــازه!میخواس پاپاتو بکشه!)

با گفتن این نجینی به مار(هکتور) حمله ور شد...و سالازار همچنان او را به کشت اون مار(هکتور)تحریک میکرد...


Salazar slytherin is a dark Hogwarts founder
Honor to him
تصویر کوچک شده


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۲:۰۱ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۸
#81

سوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۵ دوشنبه ۹ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۴:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۲
از هاگوارتز-تالار اسلیترین
گروه:
مـاگـل
پیام: 217
آفلاین
-ولی مامان ما قبلا تو اتاق بازپرسی از بلا بازجویی کردیم
-به نتیجه ای هم رسیدید؟
-خب نه
_پس چرا با من بحث میکنی؟؟؟؟؟؟
_مارو جلو مرگ خوارا تحقیر نکن مامان
مرگ خوار ها با حالتی عجیب به این مشاجره خانوادگی چشم دوخته بودند و بلاتریکس عصبی ترین چهره ممکن رو داشت
-ارباببببببببب
-چته راب؟نمیبینی دارم با مادرم حرف میزنم
رابستن با ترس ادامه داد
-ب.ب.ب...بچمم ی..یی..یی.یچی.چیی...زی دیدن کرده
-چی دیده؟
-بچه گفتن کن چی دیدن کردی
-گفتن کردنم اومدن نمیکنه
- ارباب غلط کردن شدیم
ارباب مارو بخشیدن بشید
ارباببببب
-راببببببببببببب..میکشیمتتتتتتتتت


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.