خلاصه:
برق تالار اسلیترین رفته. یک لیوان آب کدوحلوایی روی میزه که در تاریکی، هکتور مقداری معجون توش می ریزه. بعد از اومدن برق، لرد از هکتور میخوان نوشیدنی رو براشون تست کنه. بعد از خوردن نوشیدنی، هكتور گوشاش بزرگ میشن و غش میکنه.
لرد تصمیم میگیره طی یک رای گیری، اعضای تالار، شخص تروریست رو مشخص کنن. وسط اعلام نظرها و اتهام زدن ها، سالازار به نجینی دستور حمله به هکتور میده. نجینی به هکتور حمله می کنه ولی نمی تونه اونو بگیره و بخاطر کالری سوزوندنش، گشنهش می شه! شروع می کنه دنبال بانز کردن، و تو همین بین، لرد و مروپ گانت و هوریس اسلاگهورن و دیانا رو می خوره. الانم بانز تو گلوش گیر کرده و داره خفه می شه.
*****
همه به سرعت رفتن تا بانز رو در بیارن که صدای بانز رو شنیدن:
-
نه!
فوبی به شکل "؟!" بالای سر الکسیا قرار گرفت.
-چرا نه؟
-چون من الان فرصت این رو دارم که بفهمم چه شکلی هستم. منو بیرون نیارین!
بانز راست می گفت. با اینکه نامرئی بود ولی حجمی رو اشغال می کرد. این حجم، از حجم بدن نجینی بیشتر بود و بدن نجینی اونقدر کش اومده بود که انگار روی بانز یه روکش سبز کشیده بودن.
-یه نقاش بیارین و شکل من رو نقاشی کنین! لطفا!
یه اسلیترینی سریع کاغذ و قلم آورد و شکل بانز رو کشید.
بعد از این قضیه رابستن پای بانز رو یجوری پیدا کرد و کشیدش!
-در نیومدن می کنه!
-یه بار دیگه تلاش کن! مرلین یارت مرد! تو می تونی!
مرلین که داشت توی تالار قدم می زد و آیه از خودش تراوش می کرد این حرفو شنید و جلو اومد.
-برای این کار های پیش پا افتاده نیز از ما یاری طلب می کنید نوادگان سالازار؟
مرلین هم به رابستن کمک کرد ولی بازم نشد.
-این کار زیادی پیش پا افتاده است و در شان ما نیست که آن را انجام دهیم برای همین زور ندادیم!
مرلین به سرعت از دید اسلیترینی ها پنهان شد.
ازاون طرف، یک سری اسلیترینی که زندگی به خال چپشان هم نبود، پای برنامه ی محله ی گل و بلبل بودن! سر و صدای ملت رو که داشتن سر موضوع بانز بحث می کردن، شنیدن! از پای برنامه بلند شدن تا برن و برای اینکه صدای عمو پورنگ رو نمیشنون اعتراض کنن تا بقیه آروم تر حرف بزنن.
از اتاق اومدن بیرون و با جماعت اسلیترینی رو به رو شدن.
-چرا انقد سرو صدا می کنین؟
-بانز تو گلوی نجینی گیر کرده و نمی تونیم درش بیاریم!
فن های اسلیترینی عمو پورنگ، یاد صحنه ای از محله ی گل و بلبل افتادن! صحنه ی بیرون کشیدن شلغم!
جلو اومدن و گفتن:
-باید با همدلی و وحدت بیاریمش بیرون!
همه ی اسلیترینی ها دست به دست هم دادن و با وحدت، پای بانز رو گرفتن. فن های عمو پورنگ یکصدا خوندن:
-بیا بیا/بیرون بیا
از دل خاک/بیرون بیا
با یک تکون/با صد تکون
بیرون بیا/بیرون بیا
همه اسلیترینی هم شروع کردن به هم خونی. صحنه ی حماسی ای شکل گرفت. وحدت اسلیترینی ها اونقدر زیاد بود که اگه رهبری، مدیر، مدبر و عادل داشتن، همون لحظه انقلاب می کردن. بعد از کلی تلاش بانز از دل نجینی بیرون اومدن و بدون درنگی خواستار نقاشیش شد.
فرد نقاش،
نقاشی رو به بانز داد.
بانز با دیدن نقاشی، از این همه زیبایی خودش به وجد اومد و سقف تالار رو برای خودش کوچیک دونست و "ارواح جدم، نیستین در حدم" گویان از تالار اسلیترینی بیرون رفت.
از اون طرف نجینی هم حالت تهوع بهش دست داده بود و هرچی خورده بود رو ریخت وسط!
لرد ولدمورت، از بین محتویات معده ی نجینی، ابراز سلامتی کرد و گفت:
-تشنه هستیم! چیزی بدهید، بنوشیم!
رابستن که قضیه، آب کدو حلوایی روی میز رو به کل فراموش کرده بود، رفت و اونو از روی میز برداشت.
-ارباب شما فقط امر کردین بشین!