هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۱
#55

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
مـاگـل
پیام: 497
آفلاین
خلاصه:
بچه های ریونکلا به برنامه ی کش رفتن علاقه مند میشن و تصمیم میگیرن گروهی با هم مسابقه بدن.
بچه ها موقع دزدی از تالارهای دیه با بقیه گروه ها درگیر میشن و تو این درگیریا آندرمدا صدمه میبینه ــ طلسمی روش اجرا شده که باعث میشه آندرو طی یه هفته به زبونای مختلفی حرف بزنه و بعد هر دفعه ای که به جایی بخوره زبونش پرت تر بشه ــ
در اینجا هافلیها هم تصمیم می گیرن بیان تالار ریونکلا، برای صاحب شدن کافه! اونم با دزدی بدرد بخور ترین شی ریونو معاوضش با کافه! و درست در همین زمان توی دخمه ها ماری و ارگ توی تالار اسلایترین در جستجوی اشیاء به درد بخور هستن.

----

دخمه اسلایترین

ماریه تا نگاهی به سمت ارگ انداخت که دیگر در بین جمعیت انبوه دختران دیده نمیشد و غرغر کنان گفت:

- عجب بدبختی ای! اصلا چرا از دراکو استفاده کردیم؟ ای بابا! ای کاش ایوانو انتخاب می کردیم...هیچ احدی نگاش نمی کنه...ولی نه، ایوان که اصلا مو نداره!

- پانسی؟

ماریه تا متوجه آستوریا شد که به او نگاه می کند. آستوریا دوباره نام پانسی را بر زبان آورد اما بر خلاف تصور ماریه تا، لحنش وحشت زده بود. شاید صورتش تغییر کرده بود. ماریه تا رویش را از آستوریا برگرداند. بیاد آورد که ارگ دقیقا قبل از ورود به دخمه معجون را خورده بود؛ پس بیشتر از او وقت داشت. با صدایی لرزان گفت:

- برو به داد شوهرت برس! از دستش دادی!

دوباره نگاهی به جمعیت اطراف ارگ انداخت که با سر و صدای بسیار، او را تشویق می کردند.

بعد از دور شدن آستوریا، زیر لب زمزمه کرد:

- اون وسط داره چیکار میکنه؟ هلیکوپری میره؟

به دنبال جایی خلوت از جمعیت دور شد. باید جایی می رفت که می توانست معجونش را تقویت کند. پس از کمی قدم زدن در قسمتی وسیع، تاریک و خلوت از دخمه، ماریه تا به طور ناگهانی برقی آبی رنگ را دید. چوبدستی اش را روشن کرد و به سمت جایی که برق آبی را دیده بود نزدیک کرد و بعد با ناباوری جیغ کشید. یاقوت آبی رنگی را دیده بود که کلمات only raven بر روی آن حک شده بود.


ویرایش شده توسط آماندا بروکل هرست در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۹ ۲۲:۵۰:۴۹


پاسخ به: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
#54

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 1024
آفلاین
فلور با عصبانیت گفت : همین الان گفتم چیزی به سرش نخوره ها !

لینی گفت : حالا چی ؟ این جا هیچ کس فرانسوی بلد نیست .

همه به آندرو خیره شدند تا شاید راهی پیدا کنند ،حدود ده دقیقه بعد چراغی بالای سر لونا روشن شد ، لونا فریاد زد: فهمیدم ! ما تو سرش می زنیم ، تا به یه زبان حرف بزنه که اکثریتمون بلد باشیم مثلا انگلیسی .

دیگران هم که ایده ی بهتری نداشتند به ایده ی روشن فکرانه ی لونا گوش کردند و فلور را با چکشی برای ضربه زدن با آندرو گذاشتند و خودشان به طرف کافه راه افتادند .

در کافه

لینی با لبخندی زیبا :evilsmile: بادراد و لیسای دروغینو تو کافه آزاد گذاشت تا هر چی می خوان بدزدن . خودش هم محض احتیاط نشست و به اتفاق لونا شروع به خواندن ورد های حفاظتی بر اشیا تالار کرد .

لیسا : هوگ.. ام منظورم بادراد قرار بود چه جوری اینجارو مال خودمون کنیم ؟

بادراد : اول باید با ارزش ترین وسیله ی تالارو بدزدیم بعد بهشون می گیم اون وسیلرو با کافه عوض می کنیم و بعد کافه مال ما می شه .

لیسا : ها ؟ یعنی حالا ما باید چیو بدزدیم ؟

بادراد : ام . باید روش فکر کنم . :d:

در همان زمان کنار شومینه

فلور بر صندلی آبی تالار نشسته بود و جلوی او آندرو که فلور بر او طلسم بیحرکتی خوانده بود به زبان روسی غر می زد.
بوم - افکت برخورد چکش به آندرو _

آندرو : کولو _به معنای الاغ _

فلور نالید : اسپانیایی !


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱
#53

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
مـاگـل
پیام: 497
آفلاین
ولی ظاهرا کسی نمیشنوه.

لیسا از مرلینگاه بیرون میاد. بادراد که می بینه لیسا زیاد گیج می زنه به طرفش می ره و آروم تو گوشش می گه:

- اینقدر ضایع بازی درنیار. مگه یادت رفته واسه چی اینجایی؟

- نترس...مطمئن باش تا فردا شب کافه مال ماست! :evilsmile:

بعد لیسا سرشو تکون می ده و چشمک می زنه. به سمت لینی میره و میگه:

- لینی، بهتر نیس امشب بریم کافه یه چیزی بخوریم؟ ناسلامتی الان آخر هفتس ها! الان جماعت 4 گروه منتظرن!زود بریم چون من می خوام-

- باشه باشه میریم...فقط...تو از کی تاحالا انقدر پرحرف شدی؟

قیافه لیسا مزین به یه :d: می شه. لینی جلوتر از لیسا و بادراد و لونا به سمت کافه حرکت می کنه که یه دفعه با صدای ناله ای وایمیسته. آندرومدا کم کم بهوش میاد و چشماشو باز میکنه. ظاهرش به حالت طبیعی برگشته. لینی به سمت آندرو میدوه و ازش میپرسه:

- حالت خوبه؟ چیزیت که نشده؟

- وات هپند؟

لینی با تعجب عقب میپره و میگه:

- آندرو خوبی؟

- اف کرس! بات-

فلور با عصبانیت میگه:

- همونیه که ازش میترسیدم. این از عوارض طلسمه. آندرو تا یه هفته به یه زبون دیگه حرف میزنه و هر دفعه که به جایی بخوره زبونش پرت تر میشه....حالا مواظب-

آندرو محکم به زنوف که تازه از مرلینگاه خارج شده می خوره و نقش زمین میشه.زنوف همونطور که بایه دست پهلوشو فشار میده با دست دیگش آندرو رو از روی زمین بلند میکنه.

آندرو با لبخند میگه: مغسی!



Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ جمعه ۳۰ دی ۱۳۹۰
#52

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
لینی بلافاصله حالت چهره ش عوض میشه، چکشی از ناکجا آباد ظاهر میشه و یکراست رو سر آماندا فرود میاد.

- غلط کردی نمیری، به خاطر ما که این کارو نمیکنی، به خاطر تالار خودته!

آماندا سعی کرد چشماشو که با سرعت سرسام آوری در حال حرکت تو حدقه شون بودن و از گنجیشکای بالای سرش سبقت میگرفتن رو سرجاشون وایسونه.

مری که تحمل صبر کردنو نداشت دست آماندارو میگیره و کشون کشون به سمت در تالار میبره. آماندا در همون وضعی که میخواست خودشو از دست مری خلاص کنه فریاد زد:

- لااقل نقشه رو بگو!

- بیرون هماهنگ میکنیم.

و پشت در تالار ناپدید شدن. همون موقع لیسا از طرف دستشویی بیرون میاد و به ریونیا نگاه میکنه. ماری پچ پج کنان تو گوش فلور میگه:

- تو حواسشونو پرت کن، دارم براشون.

فلور لبخند مصنوعی ای میزنه و یکراست به سمت لیسا میره و دستشو میندازه دور گردن اون و از صحنه خارجش میکنه.

ماری سریعا بیرون تالار میره و رو به عقاب دم در میگه: نه تنها واسه ورود، بلکه واسه خروجم باید رمزو بپرسی و هرکی جواب داد راه بدی. بدون رمز نذار کسی بیرون یا تو بیاد، باشه؟

دهن عقاب شروع به حرکت میکنه و میگه: هر گردی گردو نیست، معادل جادوگریش چیه؟

ماری بدون لحظه ای فکر جواب میده: هر ماری نجینی نیست.

- درسته! پس رمز برای خروج هم اعمال شد.

ماری در حالیکه خنده های شیطانی ای بر لب داره وارد تالار میشه و میگه: اگه میتونین از ریون برین بیرون ای غیر ریونیا!




Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۰
#51

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
مـاگـل
پیام: 497
آفلاین
-چی؟ من چی کار کنم؟

فلور: یه ذره قیافتو عوض کنی دنبال دو تا از جاسوسای هافل بیفتی.

آماندا: خب اصلا به من چه؟

فلور: جون من قبول کن...جون وسایلای عزیزمون در خطره.

آماندا: من بی کار نیستم فلور. می بینی؟ دارم نقاشی می کشم.

لونا با بی خیالی روی تخت آماندا، روی برگه های نقاشیش، نشست و گفت: ببین آماندا...اگه با زبون خوش نری مجبور می شیم از یه راه دیگه وارد بشیم.

- زور؟؟

- نه آماندا....اسنورکک شاخ چروکیده!

- از روی نقاشیام پاشو. من عمرا کاری بکنم.

لینی: خب آماندا....تو هر چی بگی ما برات میاریم الان ارگ و ماریه تا تو تالار اسلیترینن بگو چی می خوای که یه اس بزنم برات بیارن...

آماندا از روی تخت بلند شد و در حالی که موهایش به رنگ مشکی (اولش آبی بود) در می آمد تکرار کرد: هر چی؟

لینی: هر چی!

و ناگهان قیافه ی لینی تغییر کرد...


ویرایش شده توسط آماندا بروکل هرست در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۴ ۲۳:۲۸:۲۵
دلیل ویرایش: تست


Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ یکشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۰
#50

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 1024
آفلاین
رنگ از صورت هر دو نفر پرید!

_ نه بابا شوخی کردم شما هافلی نیستین . حالا چرا بهتون بر می خوره انگار بهتون فحش دادم . آخ . آی دردم گرفت . آه ملکه کجایی ببینی منو کشتن . یا ملکه این کارا از شما اها بعیده . آآآخ
در باز شد و بادراد و لیسای رنگ پریده اومدن تو .

فلور کمی مشکوک به لیسا و بادراد نگاه کرد و گفت : بچه ها شمایین ؟

بادراد که کم کم رنگ به صورتش بر می گشت گفت : په نه په ما نیستیم .

_ : چرا نمیومدین تو ؟

_ : این عقابه بهمون گیر داده بود .

لینی که خیلی بی حوصله بود گفت : آره ، آره بعضی وقتا خیلی گیر میده حالا چرا نمی رین تو خوابگاه ؟

لیسا گفت : الان می ریم و به سمت مرلینگاه حرکت کرد .

لینی فریاد زد: اون جا مرلینگاهه نه خوابگاه .

لیسا که این دفعه قرمز شده بود گفت : می دونم . تو مرلینگاه کار دارم و به سمت مرلینگاه دوید .
بادراد هم که هول شده بود به سمت در خروجی رفت .

فلور در حالی که تو مرز گریه قرار داشت نالید : تو این گیر و گدار این دو تا هم دیوونه شدن .

لینی که مشکوک شده بود گفت : نه بابا . ندیدی چه جوری تالارو نگاه می کردن انگار تا حالا تالارو ندیدن .دقت کردی ؟
صدای بادرادم که کپی صدای ویکتور کرام بود .

لونا : آره . لینی و فلور که یادشون رفته بود لونا اونجاست دو متر پریدن هوا). اما چرا عقابه دم در نمی ذاشت بیان تو ؟

لینی که هنوز نفس نفس می زد گفت : چون فقط ریونیا می تونن معما رو حل کنن ، مگر این که اونا ریونی نباشن .

لونا گفت : هافلیا می خوان به خاطر این که می خواستیم از تالارشون دزدی کنیم انتقام بگیرن .در ضمن مگه قرار نبود بادراد سفر باشه ؟

فلور : اما ما که نمی ذاریم .نیم نگاهی به آندرومدا انداخت و ادامه داد : البته بعد از خوب کردن آندرومدا .

لونا با اشتیاق گفت : آره اما باید مطمئن بشیم اونا هافلین . برای مطمئن شدن آماندارو می فرستیم دنبالشون. آماندا دگرگون نماست و می تونه دنبال اون دو تا بره .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۰
#49

وزیر دیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۷ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲
از اینور رفت!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 367
آفلاین
[spoiler=آنچه گذشت]بچه های ریونکلا بعد از اینکه لونا یه شی چوبی رو که به شکل سر مار بود از تالار اسلایترین کش رفت(!) به برنامه ی کش رفتن علاقه مند میشن و تصمیم میگیرن گروهی با هم مسابقه بدن.

پروفسور فلیت ویک وقتی چشمش به سرمار چوبی افتاد گفت که توی دردسر بزرگی افتادن علاوه بر این که کسی به حرفش توجه نکرد بعد از اون هم دیگه دیده نشد!

لینی و لونا به شکل جینی و نویل در میان و به تالار گریفیندوری ها می رن، یویوی جیمز و ریش مصنوعی دامبلدور رو کش می رن و بعد از این که خرابکاری می کنن _گریفیها از حضورشون باخبر میشن_ توسط فلور نجات پیدا می کنن.

زنوف و لودو به تالار هافلپافیها می رن یه فنجون طلایی کش می رن ولی ریتا که سوسک بوده از حضورشون باخبر میشه و گیرشون می ندازه که البته بعد از اینکه لودو هافلی میشه آندرومیدا زنوف رو نجات می ده.

در اینجا هافلیها هم تصمیم می گیرن بیان تالار ریونکلا دزدی! و درست در همین زمان توی دخمه ها ماری و ارگ توی تالار اسلایترین در جستجوی اشیاء به درد بخور هستن.[/spoiler]

- ریش مرلین! این دختره چرا به هوش نمیاد؟
- ینی چه جور طلسم کوفتی ای روش اجرا کردن که این شکلی شده؟!
- هی وای من! داره شبیه کریچر میشه!

لونا، لینی و فلور بالای سر تقریبا جسد آندرو نشسته بودن و با هم به تغییرات عجیبی که داشت روی آندرو رخ می داد نگاه می کردن. تو دو ساعت گذشته که از اومدن زنوف و آندرو میگذشت هر جور ضد طلسمی رو اجرا کرده بود که نه تنها تاثیری نداشت باعث شده بود سه تا زیگیل هم روی دماغش ظاهر بشه!

زنوف هم چون به خاطر هیجان زیاد به کلیه هاش فشار اومده بود این دو ساعت رو توی مرلینگاه اتراق کرده بود!

- بچه ها فک کنم کاری از دست ما برنمیاد اون می میره!
- ساکت شو لونا! به نظرم باید بریم از بزرگترا کمک بگیریم!
- برم بابامو بیارم؟
- اگه از تو مرلینگاه دربیاد هم کمکی نمی تونه بکنه.. باید از سرپرستا کمک بگیریم!

لونا که کامل در جریان بحث قرار نداشت.. هر بار یه چیزی میگفت و بعد با چوبش به زیگیلای روی دماغ آندرو ضربه می زد و باعث میشد تعدادشون زیاد شه! اما فلور و لینی مغزشون مثل تراختور داشت کار می کرد.

- به پروف بگیم یا به فیلیت؟
- پروف رفته ویزنگاموت فعلا.. فیلیت هم که پیداش نیست!
- توجه کردی تالار خیلی خلوته!

در حالی که لونا به روند رو به رشد کشت زیگیل روی صورت آندرو بدبخت ادامه می داد فلور و لینی با کمک گرفتن از انگشتاشون مشغول سرشماری افراد غایب بود که با سروصدای زیادی که از طبقه ی پایین میومد آمارگیری رو رها کردن و به تالار عمومی رفتن.

- د باز شو د لعنتی! من چمیدونم جواب این معمای کوفتی چی میشه.. باز کن این درو عقاب بدترکیب! باز شو!

فلور و لونا پشت در متوقف شدن تا اوضاع رو بررسی کنن. زنوف از تو مرلینگاه داد زد: "کیییههه!؟"

- صداش که آشناس..
- آرنولده..
- پف کوتوله ها که حرف نمی زنن.. تازه اون پشت در نمی مونه راه ورود خودشو داره!
- بادراده!
- ینی بلت نیس معما جواب بده؟

فلور و لینی به هم نگاه کردن،چیزی دستگیرشون نشد. به مجسمه ی رونا نیگا کردن، بازم چیزی دستگیرشون نشد! سقفو نیگا کردن،بازم... درو..دیوارو!

یکی از پشت در گفت:
- هی بادراد..لیسا.. چرا پشت در موندین؟ جوابو نمی دونین؟ همم..گیسای فرفری ملکه! شما که مث هافلی ها خنگ نبودید عزیزان من!

رنگ از صورت هر دو نفر پرید!


یک روز جادوگر به سراغ جادوی واقعی می رود!

به یاد اغتشاشگران خوف:

تصویر کوچک شده


Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ یکشنبه ۳ مهر ۱۳۹۰
#48

ماریه تا اجکامب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۳ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۴ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از ...........
گروه:
مـاگـل
پیام: 275
آفلاین
ماری با بدخلقی گفت : حالا چرا تالار اسلایترین به ما افتاد؟ من از دخمه ها بدم میاد , مور مورم میشه. و به دیوارهای سنگی دخمه خیره شد.

ارگ که جلو جلو راه می رفت و چوبدستی اش را بالا گرفته بود تا راه کم نور را روشن کند گفت: اینقدر غر نزن دختر. دنبالم بیا.

پس از مدتی بلاخره به در تالار رسیدند. چیزی که اول از همه نگاه ها را متوجه خود می کرد مار سنگی خوش تراشی بود که جلوی در ورودی قرار داشت.ارگ با نگاهی پر از شگفتی به ان مار خیره شده بود.

_ ببین ماری چقدر عالی درست شده, این طور نیست؟

ماری که با قیافه ی به ورودی نگاه می کرد با انزجار گفت: نه اصلا هم عالی نیست... من از مارها متنفرم, میشه سریع بریم تو بعد سریع بیایم بیرون بعد سریع بریم تالار خودمون.

_ نمیشه با تو حرف زد. خیله خب فقط تورو خدا دیگه اونجوری بهم زل نزن. حالا اسم رمز چی بود؟
ناگهان در تالار باز شد و بلاتریکس با خشم بیرون امد. نگاهی به ان دو انداخت و از کنارشان رد شد. ماری و ارگ از فرصت استفاده کردند و با شکل های پانسی پارکینسون و دراکو مالفوی وارد تالار شدند.

_ واو ماری فکر نمیکردم که اسلی این قدر دخترای خوشگل داشته باشه

_ یادت نره واسه چی اومدیم اینجا فعلا وقت این کارا نیست.

ارگ که این طوری به دخترای اسلی خیره شده بود گفت: تو بگرد اینجا یه چیزه به درد بخور پیدا کن من یه کم سرم شلوغه. می تونی این لطفو در حق برادر ریونیت انجام بدی؟ و منتظر پاسخ نشد و به سرعت از ماری جدا شد.

ماریه تا که با سردرگمی به تالار خیره شده نمیدانست باید دنبال چه چیزی بگردد


معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند


Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ شنبه ۲ مهر ۱۳۹۰
#47

آندرومدا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۰۰ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸
از ماست که بر ماست...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 252
آفلاین
آندرومدا که جو کاراته گرفته بودش گارد می گیرد اما پس از آن یادش می آید که جادویی هم در کار است و چوبدستی اش را بیرون می کشد و هر چی طلسم دم دستش می آید نثار هافلی ها میکند .

هافلی ها هم از ترس جانشان سنگر گرفته و فرصتی نداشتند تا چوبدستی هایشان را بیرون بکشند .

آندرو که فضا را خالی می بیند دست زنوف را محکم میکشد و با هم به سمت در ورودی می دوند . در همین زمان طلسم بیهوش کننده ای به آندرو بر خورد می کند .

زنوف هم که می بیند آندرو بیهوش گشته او را روی دست بلند می کند و با آخرین نیرو می دود . در همین لحظه هافلی ای از همه چی بی خبر رو به روی آن دو در می آید اما متوجه مقصود هم گروهی هایش که می گفتند " بگیرشون ، بگیرشون " نمی شود و به آن ها راه می دهد که بروند .

در تالار ریونکلاو

فلور هنوز از خارج نشده است . آندرومدا هنوز بیهوش است . لینی و لونا به زنوف آب قند می دهند . ماری و ارگ هنوز به تالار بر نگشته اند و لودو تغییر گروه داده است .

در آن طرف
تالا هافلپاف


_ دهه ! تو چرا جلوشون رو نگرفتی ؟!
_ خب من متوجه نشدم شما چی میگید !
_ از این به بعد هر کسی هر چی گفت البته توی تالار اجراش کن !
_ باشه !
و تام ریدل با حالت قهر به سمت خوابگاه پسران روانه شد .

_ خب ! من میگم بیاید ما هم تلافی کنیم !
_ چطوری ؟!
_ ما هم از ریونی ها چیز بدزدیم !
و بدین گونه نقشه ی دزدی از تالار ریون کشیده شد !



Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ شنبه ۲ مهر ۱۳۹۰
#46

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
- فلووووووووووور! وایسین بینم!

ملت گریف سریعا خودشان را جمع و جور کردند و به قصد گرفتن فلور، به سمت او حمله ور شدند. فلور که درست جلوی تابلوی بانوی چاق قرار داشت، از شدت شگفت زدگی نتوانست حرکتی کند.

درست در لحظه ای که دستان ملت گریفیندور فاصله ای با فلور نداشت، چهار دست از درون تابلوی بانوی چاق بیرون آمد و محکم فلور را گرفتند و کشیدند و بردند!

فلور بعد از پرتاب شدن به بیرون تالار گریف توسط دستان لونا و لینی، به سرعت شروع به دویدن کرد و هیچ کدام تا رسیدن به خوابگاه دختران راونکلاو، از دویدن دست نکشیدند.

تالار هافلپاف:

لودو و زنوف که به طور کامل تغییر شکل داده و به حالت عادیشان برگشته بودند با حالت به ملت هافلی خیره شده بودند.

- ببینین، من اومده بودم تالار هافل رو به زنوف نشون بدم تا اونو به این تالار علاقمند کنم و در نتیجه با زنوف به هافل برگردم.

صورت تمام هافلی ها به حالت Ow در آمد. ریتا سریعا وارد بحث شد و گفت: نخیرم اونا داشتن فنجونو میدزدیدن!

زنوف آب دهانش را قورت داد و گفت: هدف این بود که من فنجون گرانبهای هافلو ببینم تا از ارزش های اون آگاه بشم و با خیال آسوده تر به هافل بیام. اما چون نمیخواستیم لو بریم و اینجا هم فرصت بررسی فنجونو نداشتیم، تصمیم گرفتیم به تالارمون برگردیم و بعد از بررسی برش گردونیم.

لودو با حرکت سرش حرف او را تایید کرد. درست در همان لحظه آرم روی لباسش که به رنگ آبی و عقاب نشان بود، شروع به تکان خوردن کرد. رنگ آبی، زرد شد و عقاب نابود شد و به جایش گورکنی نمایان شد.

لودو با آسودگی گفت: هوووف! ببینین راست میگفتیم! بالاخره بلیتمو جواب دادن و من الان یک هافلی هستم.

لودو این را بیان کرد و به درون جمعیت هافلی ها قدم گذاشت و زنوف را تنها گذاشت. زنوف از جایش بلند شد و گفت:

- خب پس حله دیگه! حرف ما اثبات شد. خدافظ شما!

و به سمت در تالار رفت. ریتا جلوی او را گرفت و گفت: کجا کجا؟ مگه نگفته بودی میخوای هافلی شی؟ پس جلو ما بلیتو بفرست بره!

زنوف با چشمانی ورقلمبیده از ترس به هافلپافی ها خیره شد.

- گووووداااا !

در تالار هافل منفجر شد و چهره ی دختری در میان غبار نمایان شد. آندرومیدا بار دیگر صدای "گودایی" از دهانش خارج کرد و برای کمک به زنوف آماده گشت!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.