هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۰:۵۱ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۸۵
#18

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
مـاگـل
پیام: 349
آفلاین
-شماها منو مسخره كرديد؟اينجا مراسم خواستگاريه يا پست هاي ارزشي؟بزنم همتونو تك تك منفجركنم؟بدم مانتي بخورتتون؟
همه بطور مخوفي دارند به اسنيپ نگاه ميكنند:
همه:
اسنيپ:
لرد:راست ميگه اسنيپ ديگه حوصلمون سررفت زودتر تكليف مارو روشن كن كارو زندگي داريم ملت منتظرن كشته بشن!
اسنيپ ميخواهد دوباره ملت را بپيچاند ولي دوباره صداي مهيب ديگري همه راازجا ميپراند:
-ببخشيد عطسه كردم
بقيه: اين رودولف آدم نميشه!!!
لرد يقه اسنيپ راميگيرد وبه اتاق پذيرايي برميگردد وهمه به طبع دنبال او ميروند...لرد اسنيپ را ميكوباند روي مبل وكنارش مينشيند وبه همه نگاه ميكند:
لرد:
همه:
-خوب مراسم رابطور رسمي شروع ميكنيم...اينجا يك اسنيپ داريم كه ميزان مبسوطي خشانت دارد و به ميزان مبسوط تري موهايش راچرب ميكند،بشدت بلداست معجون درست كند وبشدت گاهي كارهايي ميكند كه من بشدت دلم ميخواهد موهايم راازدست او بكنم...بله رودولف؟
-
- خوب دلم ميخواهد موهاي رودولف رابكنم...بهرحال هركس خوبي بدي دارد اين رودولف راكه عين چي نشسته دارد منرانگاه ميكند يكزمان مرده بود زنش داديم زنده شد كلي الان خوشحال است مگرنه رودولف؟
رودولف تاميايد جواب بدهد بلاتريكس اورابه ديوار بسان تابلو متصل ميكند:
-كه از زندگي بامن خسته شدي؟
- چه ناز...ولي من هنوز جواب ندادم...من تمام دنيارابا بلاي خوبم عوض نميكنم!!!
- چند تا دنيا ميشناسي؟اصلا دنيا كيه؟
-
-بلاتريكس بشين بعدا هم ميتوني بكشيش...خلاصه الان رودولف آدم شده وعين بچه آدم دركارهاي خانه به زنش كمك ميكنه ودر اوقات فراغت آدم ميكشه به چه ماهي تازه بچه دارهم شده اند بچه شان خودش يكپا مشنگ كش شده كارهمه راراحت كرده...خوب حالا با همه اين اوصاف نظرت چيه جينا؟
همه برميگردند ميبنند جينا نيست:
-اي خدامن از دست اينها چكاركنم!!!
لرد بشدت مشغول نوازش اسنيپ ميشود:
-اي بميري بااين زن گرفتنت!!!
- لردي!!!
درهمين هنگام جينا برميگردد:
-كجا رفته بودي؟
-عروس رفته بود گل بچيند...
درهمين هنگام يك گل گوشتخوار اندازه قد رودولف وارد اتاق ميشود:
-سلام عليكم ورحمة الله!!!
همه: چي ميگه؟؟؟؟؟؟
گل گوشتخوار بغل دست لرد مينشيند وبه همه نگاه ميكند:
- خوراكي!!!
بليزدرگوش رودولف صحبت ميكند:
-مطمئني اين از همكلاسي هاي بچت نيست؟
-
-مطمئن شدم
-ببين دخترم جينا...زندگي چيزخوبيست اينقدر حال ميده كه نميدوني...ازدواج ميكني بچه دارميشي اين شوهرته ميرين باهم بيرون صفاحال ميده،حالا البته نظرخودت هم مهمه!!!
همه به سمت جينا برميگردند وميبينند اونيست:
- من تورو ميكشم اسنيپ!!!
-
بقيه سعي ميكنند لرد را آرام كنند درهمين حال گل گوشتخوار به سمت بليزميرود:
-سلام نون!!!
- چرا وقتي موضوع كم مياري بمن گيرميدي؟؟؟؟
بعداز لحظاتي درحالي كه لرد آماده آويزان كردن اسنيپ از سقف است دوباره جينا برميگردد:
همه:
لرد: كجابودي دخترم؟
-عروس رفته بود گلاب بياره...
درهمين حال يك ترول گنده بيريخت زحلم بوگندو وارد اتاق ميشود:
همه:
لرد: اين چيه؟
-عطر ديويدوف
-آواداكداورا
- نخورد!!!
رودولف بشدت از اتاق فرار ميكند چون شايد نفرين لرد به او برخورد نكند ولي مسلما گل گوشتخوار به او برخورد ميكند:
-بليزكو راستي؟
- رفت با گل گوشتخوار!!!
- ناراحت شديم!!!
بالاخره همه سرجاي خود برميگردند ولرد دوباره شروع ميكند:
-ياباهم ازدواج ميكنيد يامن ميدونم وشماها!!!
-لرد سخنراني نميكني؟
- يكي رودولفه خفه كنه!!!
-باكمال ميل !!!
سكوت مرگباري در اتاق احساس ميشود-چي نوشتم من-بالاخره جينا به سخن درميايد:
-خوب....من...اه... راستي چقدر درامد داري؟
-هرچي توبگي!!!
رودولف دودستي ميزند تو سرش:
-احمق اينو اينجا نميگن!!!
-خوب...من...اه...راستي تو خونه داري؟
-هرچي توبگي عزيزم!!!
رودولف دودستي ميزند تو سر گل گوشتخوار:
-اين سوزنش گيركرده؟
-خوب...من...اه...ويلاي شمال داري؟
-هرچي تو بگي آخ!!!
- گيرسوزنش رفع شد!!!
------------------------------------------
3ساعت بعد:
بعدازاينكه جينا تمام اطلاعات رادرمورد املاك ودارايي اسنيپ به علاوه تعدادي سئوال كنكور وامثالهم ازاو ميپرسد بالاخره ازجايش بلند ميشود تا جواب بدهد:
-Ok!!!
همه: بابا باكلاس!!!
-----------------------------------------
مراسم عروسي رابزنيد...ارزشي بزنيد ميزنمتان


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۲۳:۳۲ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵
#17

سوروس.


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۷ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 102
آفلاین
چرا عزيزم. شكلك هم دارم. راستي آني مواظب خودت باش
_______________________________
آي نفس كش. يكي منو بگيره. آهاي ايگور اون قمه رو بيار. بي فانوس. مگه خودت برادر پدر نداري؟ آي خواهر صبر سحر نزديك است.

لرد با خونسردي كامل جلو رفت و در گوش اسنيپ چيزكي گفت.

اسنيپ: چشم ارباب. آهاي ايگور بيا ببينم.
ايگور: انگار نه انگار اون داماد ماست.

اسنيپ با خشانت گفت:
چي گفتي؟ هان؟
به برادر من چي گفتي؟ هان؟
و به سمت اسنيپ حركت كرد. اسنيپ كه اند زز هاي عالم است عقب عقب رفت تا به ديوار رسيد.
ناگهان صدايي مهيب تمام اتاق را فرا گرفت. و اسنيپ با هر دو دست گردنش رو گرفت و :
آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

همه برگشتند و به او نگاه كردند.
حتي اني و اليزابتا از اتاق بيرون اومدند و به اسنيپ نگاه ميكردند.
ولي معلوم نبود چرا لبهاي آني قرمز بود.

اسنيپ برگشت و به پشت سرش نگاه كرد............
بلا بود كه با تمام قدرت بر گردن نحيف و نازك اسنيپ نواخته بود.

ادامه دارد.......


[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵
#16

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
اليزابتا با بي خيالي روي مبل جلوي آني ولو شد و گفت :
خب برگشتم مشكليه ؟
ايگور : اما تو كه رفته بودي آلمان !
اليزا : آره ولي حالا برگشتم ...مثل اين كه ازديدنم خوش حال نيستي.
لرد : چرا آلمان ؟
اليزا : آخه جام جهاني مشنگا برام جالب بود توي بازي آخرم من ماتراتزي و زيدانو به جون هم گذاشتم .
جينا : اگه من بودم به جاي اين كه دعواشون بندازم مي
كشتمشون .
اليزا : تو يلي خشانت داري ...
جينا : زندگي يعني همين ! خشونت ! نه دعوا انداختن بين دو نفر .
آني : ما براي خواستگاري اومديم .
اليزا : ازتون واقعا متشكرم !
لرد : براي اسنيپ اومديم تا بتونيم جينا رو راضي كنيم زنش بشه .
جينا : اون خيلي لاغر مردنيه !
بليز : خب باشه مگه چيه ؟
جينا : يه كلام ! من زن آدم لاغر نمي شم !
اسنيپ : ولي ...
جينا : خفه . تازه اون روغن هارو هم بايد پاك كني .
اليزا با خوش حالي گفت : ولي اين مدل در بين مشنگ ها خيلي مرسومه .
جينا : چه بدتر !
لرد : پاشو واستا سيوروس !
اسنيپ بلند مي شه . لرد وردي طولاني مي خونه و چوبشو دور شكم و موي اسنيپ تكون مي ده . لرد : خب جينا خانوم ... مي خواي مدل موش چه شكلي باشه ؟
كچل باشه بهتره چون من از مو كندن متنفرم .
اسنيپ لرز اندام مي گيره و با يك حركت چوب لرد كچل مي شه .
ملت :
اسنيپ :
لرد :
جينا :
لرد : و هيكلش ؟
جينا : چاق چاق درست مثل يه غول غارنشين . قدش هم نباد از من بلند تر باشه .
جينا : حالا مردي شدي كه من دوست دارم باهات ازداوج كنم

در سويي ديگر آناكين و اليزا مشغول گپ زدن بودند




Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵
#15

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
اسنیپ شکلک نداری تو؟
-----------------------
آني:
اسنیپ: ،چیییییی؟بیا جلو ببینم،تو به خواهر من چی گفتی؟ا لاو یو؟حرف بی ناموسی به لرد؟
لرد:راست میگه انی،من که تو رو معاون کردم دیگه چی میخواستی؟چرا به من فحش میدی؟
انی:بابا من کی فحش دادم؟لاو،یعنی دوست داشتن.
اسنیپ:اهان،خب پس هیچی.
ایگور خم میشه و در گوش اسنیپ چیزی میگه.
اسنیپ:
انی:چقدر تو بی جنبه ای؟الان که این شکلکو نمیزنند.
اسنیپ:
الیزابتا نزدیک تر میشه و همینطور لبهای انی به طرف جلو بیشتر دراز میشه تا اخر میخوره به پشت سر جینا.
جینا:
اسنیپ:چی شد؟کی مرد؟کجا اتیش گرفته؟قاتل کو؟
ایگور:خواهر چی شده؟چرا داری میری به طرف آنی؟
جینا:کار خصوصی دارم باهاش و میبرتش تو اتاق.
دش بوومن کووف خوووف.
ایگور:خانم الیزابتا بشینید لطفا.
الیزابتا:برادر من اینجا چیکار میکنه،اقا ببخشید برادر من خل هست هر دفعه پول های ما رو برمیداره میره با یکی عروسی میکنه.
اسنیپ: بیا این گوشه ببینم چی میگی؟
الیزابتا:من چیزی نمیگم،نمیخوام تو با اون عروسی کنی.
در همین موقع انی با صورت بادمجانی بیرون میاد.
الیزابتا: ،من عاشقش شدم.
اسنیپ:بابا اون قیافه نداره که.
الیزابتا:خفه شو،خیلی زیباست.
انی:
الیزابتا:ایگور خان این گلدان رو از کجا خریدین؟
آنی:من با شما حرف خصوصی دارم خانم.
الیزابتا:بفرمایید؟
انی:باید بریم تو اتاق.
الیزابتا:بریم.
در اتاق!
-----------------
ادامه دهید.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵
#14

سوروس.


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۷ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 102
آفلاین
كي فحش داد؟؟؟؟
__________________________
جيناي عزيز. من براي رضايت تو با دامبلدور بد شدم. هري رو تا ميتونستم اذيت كردم. در آخر هم دامبلدور مفلوك رو كشتم
جينا كه از اين صحبتهاي اسنيپ جا خورده بود با تعجب به اسنيپ نگاهي كرد و گفت؟
شما چي فرمودين؟ مردني!!!!
اسنيپ: كي؟ من؟ آني بود
ملت:
لرد:
در اين لحظه جينا با ضربه‌اي با سرعت نور به پيشاني آني زد و با خشانت تمام گفت:
اهوي. ديگه نبينم تو مسائل خانوادگي ما دخالت كنيا
آني موني:
ايگور كه غيرتي شده بود به سمت جينا رفت و فرياد كشيد:
تو الان چي گفتي؟ هان؟
هنوز نه به داره نه به باره (ايول جمله بندي) تو به اين مرتيكه ميگي شوهر؟
بليز كه كنار لرد بر روي كاناپه نشسته بود آرام گفت:
ارباب به نظر شما اين دو تا به هم ميان؟
لرد: حسود.
ناگهان در ورودي تالار با شدت تمام باز شد و هيكل لاغر و كشيده زني نمايان شد.
اليزابتا؟؟!!!!!!
تو اينجا چيكار ميكني؟
اسنيپ اين رو گفت و به سمت زن تازه وارد رفت.
آني:

______________________________________
اليزابتا خواهر اسنيپه و قراره كه با آني ازدواج كنه


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۳ ۲۳:۰۵:۳۲

[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵
#13

خانم بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۴۵ یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۷
از خانه ی بلک ها
گروه:
مـاگـل
پیام: 68
آفلاین
لرد رو به ایگور و جینا: دوستان توجه کنید!وقتی جوانی عاشق می شوووود!آنهم چنین عشق آتشینی،باید کمکشکرد ؛تا به سوی راه های بی ناموسی هدایت نشود!!
جینا : چیییی؟من با این روغن کله ی سوسول ازدواج کنم؟مگه عقلم کمه؟موقعی که چنگیز خان مغول اومد خواستگاری من،بهش گفتم میزان خشونتش از حد طبیعی کم تره،من با آدمای ناقصلخلقه ازدواج نمی کنم! تازه من عادت دارم هر روز صبح که بیدار میشم،با خنجر نرمش کنم، این لاغر مردنی تحمل گرم کردن بدن منم نداره،چه برسه به بقیش!
لرد : خیلی ببخشید ،مگه شما چجوری بدنتونو گرم می کنید؟
جینا : با استاندارد ترین روش جهانی!بدنشو اونقدر می کشم تا طولش بشه 5 متر بعد هی روش میدوم !اونقدر میدوم که بدنم گرم بشه بعد....
در این لحظه اسنیپ با بلند ترین صدایی که داشت ،آب دهنش را قورت داد!
جینا:ای بی نزاکت ، این چه صدایی بود تودر اوردی؟
اسنیپ : هیچی به خدا!
لرد:حالا بی خیال!شاید ما بتونیم یه جوری با هم کنار بیایم !!
ایگور : مثلا چی؟
لرد : مثل....مثل...چه جوری بگم؟
لرد انگشت اشاره و شصتش را به آرامی به هم مالید!
ایگور که به نظر می رسید متوجه ی حادی موضوع شده است دوباره خودشو این جوری کرد : ( )
اسنیپ:
جینا :
بقیه:
لرد : پس حله دیگه؟
ایگور : حله یعنی چی ؟
_یعنی حله دیگه!
جینا : :chomagh:بی نزاکت!می خواد منو با پول بخره!


هرجا که باشی خوبه...روشن و بی غروبه...


Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵
#12

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
کی فحش داد؟!
---------------------------------------------------------------------------
رودولف:رابستن،شانس آوردی که ایوان روزیه این پست رو زده!اگه خودم بیام نشونت میدم با کی طرفی!
رابستن میخواد جواب بده که لرد یه مشت میزنه توی صورت رابستن!
رابستن: آخه چرا میزنی ارباب؟
لرد با قیافه خشن میگه:برای اینکه هر چی دعوا توی این تاپیک هست تو راه انداختی!بذار این خواستگاری لعنتی مثل آدم تموم بشه بریم سر کار رو زندگیمون.دفعه بعد دعوا راه بندازی میدم مانتیمورت روت تمرین طلسم بکنه ها!
رودولف:
لرد رابستن رو ول میکنه و میره طرف اسنیپ:ببینم سیوروس تو ما ها رو گذاشتی سر کار؟آخر میخوای با جینا ازدواج کنی یا نه؟
اسنیپ کمی تته پته میکنه و بعدش میگه:آخه نمیدونم چطوری توضیح بدم ارباب.من راستش...اخه....اصلاً بیاین خصوصی بهتون بگم.
ایگور که داشت غیرتی میشد یقه اسنیپ رو میچسبه و میگه:ببینم تو که نمیخوای در باره خواهر من خصوصی صحبت کنی؟
اسنیپ: چرا
ایگور با عصبانیت اسنیپ رو بلند میکنه و شروع میکنه به کوبیدنش به در دیوار!!!
ایگور:مگه خودت ناموس نداری؟در باره خواهر من چی میخوای بگی؟
اسنیپ:ای بابا یکی من رو....از دست...این نجات بده.....خوب من میخوام...باهاش ازدواج کنم!
لرد که تا این موقع داشت عملیات ژانگولر ایگور و اسنیپ را نگاه میکرد خمیازه کوتاهی میکشه و ایگور و اسنیپ هر دو شونصد متر اون طرف تر پرت میشن روی زمین!!!!
بلیز:ارباب...نکنه طوفان کاترینا هم کار شما بوده!!!
لرد یقه اسنیپ رو میگیره و از روی زمین بلند میکنه.
لرد:مسخره بازی بسه،بذارین ببینم سیوروس چی میگه.خسته شدم از دستتون.
لرد و اسنیپ با هم به یکی از اتاق ها میرن و در رو پشت سرشون میبندن.بلیز آنی میپرسه:به نظرت چی بهم میگن؟
آنی که داره از خستگی روی زمین ولو میشه میگه:چه میدونم،به ما چه!
بعد از چند لحظه لرد با لبخندی از اتاق میاد بیرون و میگه:خیلی خوب.اسنیپ همه چی رو برام توضیح داد.اون میخواد با جینا ازدواج کنه.فقط مونده اجازه ایگور و جینا!!!(جداً پیشرفت بزرگی بود!)
ایگور:امکان نداره
جینا:زرشک!
هیئت همراه:ای خدا مردیم از دست اینها!!!



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵
#11

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
چرا فحش ميدي؟
________________________________________

ولي گوش كسي بدهكار نبود . لرد : آتيشوس !
شعله اي آتش نصف صورت رودولف را مي سوزانند ، لباس جينا را خاكستر مي كنند و قيمتي از موي بليز را مي سوزانند . رابستن هيكل رودولف رو بلند مي كنه وكنار مي ندازه بعد هم يه مشت مي زنه توي صورت بلا . بلا : بي غيرت !
رودولف : دست روي زن من بلند مي كني ؟
لرد : رودولف دعوا نكن وگرنه يه با ديگه مي سوزونمت ها!
رودولف : اون توي صورت بلا مشت زد !
بعد به پيشاني بادكرده ي بلا اشاره كرد . لرد : من هرچيزي رو كه ببينم باور مي كنم .
بعد همي ملت مي رن توي خونه ي ايگور .ژو دور هم مي شينن ، جينا مي ره و با يه سيني چايي بر ميگرده و اول به لردمي ده بعد هم مي ره سراغ اسنيپ . اسنيپ كه مي دونست جينا دوباره مي خوادچايي ها روشس خالي كنه قبل از اون سيني چايي رو بادست انداخت روي لباس جينا كه تازه پوشيده بودش .
ايگور : تو چي كار كردي ؟
اسنيپ : من... هيچي !
جينا سينيو زد توي صورت اسنيپ . اسنيپ : اون مي خواست سيني چايي رو روي من خالي كنه مثل ديروز !
ايگور مي خواست بره اسنيپو كتك بزنه ولي با اشاره ي ولدمورت سرجاش مي شينه و با عصبانيت اسنيپو نگاه مي كنه.
لرد : اسنيپ ...پسرم مگه تو جينا رو دوست نداري ؟
اسنيپ : نه .
لرد : پس چه كسي مد نظرته ؟
اسنيپ : نمي دونم .
آني : اين خل و چله ! ما رفتيم .
لرد : بشين آني .... پسرم بيا بريم بيرون با هم خصوص صحبت كنيم ...
اسنيپ بلند مي شه وهمراه با لرد از اون جا بيرون مي ره . لرد در آستانه ي در مي ايسته و مي گه : اگه بفهمم هر كدومتون اومدين فالگوش وايستادين مي كشمتون .... هركي هم كه اوني رو كه فالگوش وايميسته رو لو بده پاداش مي گيره
لرد درو مي بنده .
هيچ كس جرات فالگوش وايستادن را نداشت . بلا : رودولف رابستن منو زد تو چرا جلوشو نگرفتي ؟
رودولف : رابستن چرا خواهرتو زدي ؟
بليز : براي اين كه تو رو متو جه اون كنه كه خيلي زن ذليلي !
رودولف اخم كرد . بلا : رودولف وقتي مي ريم خونه تو بايد ظرفارو بشوري چون من حوصله ندارم
رودولف : به من چه ؟
لحن صداي بلا تغيير مي كنه : چي گفتي ؟
رودولف دست به سينه نشسته و به روبه رويش خيره شده بود :
به من ربطي نداره .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در حالي كه بلا و رودولف به شدت با هم جر و بحث مي كردن ولدمورت و اسنيپ وارد شدن .
اسنيپ بي نهايت خوش حال بود : من مي خوام با لينا ازدواج كنم .
بليز : آفرين !
ايگور : مگه قبلش مي خواستي چي كار كني ؟


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۳ ۱۳:۴۳:۱۱



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵
#10

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
رودولف با حرکتی نمایشی به خودش میاد و میبینه که چکاری کرده. با عجله میپره اول ایگور رو از پتجره شوت میکنه بیرون!بعد روی زمین زانو میزنه و در حالی که اشک میریخت رو به بلا میگه:ای عشق من...ای خشانت من...این جسارت احمقانه من رو ببخش.الهی سرم بترکه بره زیر تریلی 1800 چرخ!باور کن تقصیر من نبود.
بلا که حسابی عصبانی رودولف رو از روی زمین بلند میکنه و با عصبانیت فریاد میزنه:پـــــــــــس تــــــــــــقصـــــــــیــــــر کـــــی بــــــــود؟؟؟؟؟؟؟
(صحنه آهسته)همه دست ها به سمت رابستن اشاره میکنن!!!
رابستن: کی من؟من غلط بکنم روابط عشقولانه دوتا زوج خوشبخت رو به هم بزن......!
رابستن فرصت پیدا نمیکنه جمله اش رو تموم کنه چون رودولف در همون لحظه با یک حرکت نمایش میپره هوا و جفت پا میره توی سینه رابستن!
رابستن:...آآی..اووووووووووووخ...اویییییییییییییی...کمککککککککک....نهههههههههههه!
بلاتریکس با مهربانی به رودولف که داره گلوی رابستن رو با دندان پاره میکنه نگاه میکنه و میگه:آفرین...بالاخره استعدادت رو نشون دادی!
رودولف در حال جر دادن گلوی رابستن: !!!
اسنیپ داشت از فرصت استفاده میکرد و میخواست بی سر و صدا از خانه خارج بشه که.....بــــــــــــــــومــــــــــــــــــــــــب!
جینا: جایی تشریف میبردین؟
اسنیپ: نه به جان خودم داشتم قدم میزدم!
جینا:که قدم میزدی هان؟الان یه قدم زدنی نشونت بدم!!
و چوب جادوش رو میکنه توی چشم اسنیپ!
اسنیپ:وووااااااااایییییی!
لرد هم که حوصله اش سر رفته شروع میکنه به شکنجه کردن معاون عزیزش!!!
بلا:هوی صبر کن ببینم،پس من چی؟
و شروع میکنه به قلع و قم کردن اونایی که میخوان جلوی دعوا رو بگیرن!
لرد در حین کندن پوست آنی مونی:هی بچه ها بسه دیگه...مثلاً مجلس خواستگاری بود نه عملیات چریکی!
رودولف:بلای عزیز تر از جانم،میخوای خون این مرتیکه(...)! رو هم بخورم یا نه...
جینا:الان سوراخ سوراخت میکنم کله روغنی(اسنیپ!)....
لرد که خونش به جوش اومده بود فریاد میزنه:ای بابا...بـــــــــــــس کنـــــــــــین دیـــــــــــــــــــگــــــــــه...!!!



Re: ماجراهاي اسنيپ و زن و بچه
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵
#9

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
ايگور با كله ميزنه تو صورت آني و از پشت ميندازتش زمين . بلا سعي مي كرد رودولفو قيمق كنه ولي رودولف كه به نظر مي اومد بالاخره مي خواد جلوي زنش وايستاده همانن حركت ايگور با كله مي ره تو صورت بلا .
جينا هم كه دو دستي گردن اسنيپو گرفته بود گفت : امشب براي شام مي خورمت !
آني هم بلند شده بود وداشت با ايگور كشتي مي گرفت ، لردعقب واسيتاده و داشت كتك كاريو نگاه مي كرد .
ولي بعد ديد كار داره به جا هاي باريك و بي فانوسي مي كشه گفت : خواستگاري تمومه ايشالا فردا دوباره خدمت مي رسيم .
كدعوا تموم شد ، لرد جلو تر از همه از تالار بيرون رفت .
آني موني پاي چشم چپش كبود شده و ايگور از لبش خون مي اومد و چند تار از ريش بزيش آويزان بود ونشانه اي بود براي اينكه آناكين سعي داشته ريشش را بكند . ايگور در آستانه ي در ايستاده بود كه بلا كه بلا از در بيرون رفت و برخورد محسوسي بين اين دو به وجود آ مد .ايگور و بلا تريكس :
رودولف كه عقب تر مي اومد نتونست اين صحنه رو ببينه ، اون به طرز عجيبي خوش حال بود و مي خنديد زيرا براي اولين بار در عمرش بود كه مقابل بلا مي ايستاد . جينا نفس نفس مي زد و اسنيپ چشماش از حدقه در اومده وصورتش سرخ شده بود .
جينا گفت : تا فردا عاشقانه منتظرت مي مونم سيوروس!
اسنيپ :

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ملت مي رن و فردا همراه با رابستن و بليز برمي گردن.
ادامه دارد...









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.