سلام به همه گریفیهای عزیز.این اولین پستم در اینجاست پس اگه عیب یا نقصی داره به بزرگی خودتون ببخشید.ولی من حتی الامکان سعی کردم پستای قبلو بخونم و اطلاعات داشته باشم.از اون گذشته اگر زیاد هم است ببخشید.موفق باشید
*****************
جرج:به خدا ایندفعه راست میگم به جونه بابا بزرگم!
رومسا:برو بابا اگه تو ختمی من خودم شب هفتم!گول یه تازه واردو نمیخورم!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52494e2c0f1f3.gif)
جرج:اییییی فغان اصلا به من چه من برای تامین جانی خودت گفتم حالا میخوای باران اسیدی روت بپاشه نزار من برم دست به اب!
رومسا:یک کمی تامل میکند و با این حالت:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
به جرج مینگرد.
جرج هم با این حالت:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d42991c0eb.gif)
به رومسا مینگرد.
رومسا:باشه برو ولی باید در عرض 30 ثانیه برگردی!
جرج:
رومسا:خوب باشه 60 ثانیه
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
شوخی کردم زود برگرد.
جرج:باشه.جرج به داخل دستشوئی میرود و یک کاغذ از جیبش درمیاورد
و رویش مینویسد:اگه تو شب هفتی من سالگردم!
و با حرکاتی که مخصوص کماندوهای یگان ازادی گروگان میباشد در حرکاتی غافلگیر کننده از حواس پرتی رومسا استفاده کرده و جیم میزند.
جرج با توان 2-3 اسب بخار به سمت در میدوید و تا میاید برود بیرون میبیند که یک خانمی روبرویش ایستاده.خانم:کجا میری پسرم ؟جرج:خونه خاله
خانم:کدوم وره؟جرج :از این وره یا از اون وره اصلا چه میدونم یه طرفی بید دیگه.
خانم:اولا بود نه بید ببخشید بید نه بود نه ببخشید...اصلا ولش کن ببین چرا داری از مدرسه جیم میزنی ببخشید دودره میکنی یعنی فرار میکنی؟
جرج:بابا به پیر به پیغمبر من مونگول نیستم این ناظرا منو میخواستن بزور بیارن اینجا.
خانم:مونگول؟ اهان فهمیدیم.. پسرم این امین اباد با اون امین اباد فرق فکوله
ببخشید فرق داره ببین...(خانم توضیحات لازم رو میده و جرج قانع میشه)
جرج:اسمه شما چیه خانم؟/-جسیکا
جرج:خوشبختم.
جسیکا:خوب
جرج:خوب به جمالتون/ جسیکا: منظورم اینه که اسمت چیه؟
جرج:فرد را میشناسید /جسیکا:نه! /جرج:خوب من جرجشونم!
جسیکا:اوکی.ببین جرج ما الان کلاس انشا داریم میخوای شرکت کنی توش؟/ جرج:اره من عاشق کلاس انشام!جون در وکنم براش.شما هم از کلاس انشا خوشتون میاد؟
جسی:اره خیلی /جرج:اصولا در سلسله مراتب روانشناسی
رونشناس ها در این مواقع میگن چه تفاهمی!
جسی:
جرج:شما چند وقته اینجا دانش اموزید؟
جسی:من؟من اینجا مربیم
جرج:Wow .ببخشید به جا نیاوردم
جسی:خواهش میکنم دفعه اخرت باشه ها!
جرج:
جسی:شوخی کردم حالا بیا بریم سر کلاس.
جرج:مگه من با شما شوخی دارم؟
جسی:بلههههههه؟/جرج:هیچی
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d3ffaaf009.gif)
بریم؟/جسی:اره
در همین لحظه رومسا سر میرسه و میخواد که با کله بره تو شکم جرج.
ولی جسی مانع میشه و میگه چی شده؟رومسا:ببینم بچه پررو مگه تو نگفتی به جون بابابزرگم؟/جرج:چرا/رومسا:چرا و بلا من شونصد دوره
کلاس دفاع شخصی رفتم الان یه ابدولیوچیگی بهت میزنم حال کنی.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d8a2c885c2.gif)
جرج:میشه بپرسم شما از چی اینقدر ناراحتید؟/رومسا:از اینکه الکی قسم جون بابابزرگتو خوردی و منو گول زدی/جرج:خوب اونو که راست گفتم اخه بابابزرگم عمرشو داده به مامان بزرگم!
دیگه در قید حیات نیست
رومسا و جسی:
جرج در دل:
رومسا که قدرت دل خوانی یا ذهن خوانی داشت به نیت جرج پی میبره
و میگه:پاشو پاشو خودتو لوس نکن یالا برو سر کلاست.
*****************************************
بچه ها ده بی سی چهل پنجاه شصت هفتاد...کردند و قرعه به نام لوئیس افتاد.هگر:بچه ها حمله!ناگهان در یک لحظه همه به صورت برره ای روی لوئیس میپرن.لوئیس هم دیگهه نزدیک بود که جان به جان افرین تسلیم کنه!که یه دفه همه به طرفه در چرخیدند و دیدند که:ولدمورت وارد کلاس شده.
بچه ها همگی:
جرج:نقابشو برمیداره و نیششو باز میکنه
ولی ناگهان استر سر میرسه و میگه چی شده؟/جرج:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d3ffaaf009.gif)
هیچی سلامتی.خوبید شما؟/استر:پس تو اون بچه تازه واردی اره؟الان بهت میگم
ههمینجا وسط حیاط فلکت میکنم تا درس عبرتی بشه برای مرگخواران و ایندگان.ولی در این لحظه جسی سر میرسه و مانع این عمل خشانت امیز میشه!
*********
جسی:خوب بچه ها این زنگ درس چی داریم؟
بچه ها:درس ریاضی داریم.
جسی:ددد نه دیگه خنگا مگه تو پست قبل نگفتم زنگ انشا داریم!
جسی:هگر کوچولو نوبته توئه پاشو بیا.
هگر به معصومه/معصومه پاشو برو/معصومه به لوئیس:رد کن بره!/
لوئیس به هدویگ:رد کن بره/هدویگ به جرج:رد کن بره./
جرج میاد که به بغلیش بگه رد کن بره که میبینه اون اخرین نفره و کسه دیگه ای نیست./جرج:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4a417c61a.gif)
خیلی نامردین
بچه ها:
جسی:جرجججج/جرج:بله؟/جسی:جرجججججججججججج/جرج:بله؟
جسی:اییییییییییی جرجججججججججججججججججججججج(جیغ)
جرج:بله /جسی:از عروسم 3 بار بیشتر نمیپرسن پاشو بیا دیگه!
جرج:نه ممنون وقت ندارم ایشالله در دفعات اتی!
جسی:اییییییییییییییییییییییییییییی(جیغ)
جرج :باشه باشه امدم ولی فقط به خاطر تو ها
جسی:
بچه ها دست و پای جرج را میگیرند و اونو پای تخته میبرند!
جرج:از مهمان نوازیتان ممنونم!راستی یه چیزی
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c91016fc30.gif)
من که جلسه قبل نبودم پس نتیجتا نمیدونستم موضوع انشا چیه خاله جسی!نکنه میخواین بگین اینجا باید انشا را فی البداهه خواند!
خاله جسی رومسا و بچه ها همگی با هم:اوهمممممممممممم
جرج:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4afdf156b.gif)
/ولی ناگهان برق امیدی در چشمهای جرج زده میشود و جرج در یک اقدام متحیر العقول به سبک ملوان زبل دست در جیبهایش میکند و
یک نان سنگک در میاورد/دوباره دست در جیبهایش میکند و یک نان بربری در میاورد //دوباره دست در جیبهایش میکند و یک نان لواش در میاورد/دوباره دست در جیبهایش میکند و میبیند که دیگه چیزی در جیبهایش ندارد پس
نان سنگک را لای نون بربری و نون بربری را درمیان نان لواش میگذارد و
شروع میکند به خوردن یا اصطلاحا دوپینگ کردن.
جرج شروع میکند به صحبت:موضوع انشای من مساله ایست که به یکی از بزرگترین چالشها و مشکلات پدرپدرپدر جد های ما تاحالا تبدیل شده اونم اینکه:علم بهتر است یا ثروت؟
در مورد ثروت باید گفت که:واضح و مبرهن است بر همگان که به قول
جوونهای قدیم:پول چرک کف دسته پس این از این.
رومسا:احسنت
جسی:تبارک الله
جرج در دل
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c91016fc30.gif)
و اما در مورد علم به قول بچه ها گفتنی:درس چیه کتاب چیه هندسه و کتاب چیه این چیچیه توش خالیه مال کیه ؟...
رومسا:بسههههههههههه
جسی:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
استر:
بچه ها:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d8cba2622e.gif)